responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 11  صفحه : 444

اينكه غير خدا چيزهاى ديگرى اولياء باشند ادعايى است كه خودش تكذيب كننده خود است، و معنايش اين است كه در عين داشتن ولايت، ولايت نداشته باشند، و اين خود تناقض صريح است به اينكه اوليائى غير اولياء و اربابى بدون ربوبيت باشند.

و اگر در آنچه گذشت كه گفتيم آيه مورد بحث به منزله خلاصه‌گيرى از آيات قبلى است دقت كنيم خواهيم ديد كه برگشت مفاد آيه همانند اين است كه بگوئيم: حال كه آنچه گفتيم معلوم شد، بگوئيد ببينيم كيست پروردگار آسمانها و زمين غير از خدا؟ آيا هنوز هم غير از خدا اوليائى كه مالك نفع و ضررى نيستند مى‌گيريد؟

و اگر بجاى جمله بالا فرمود: بگو آيا هنوز هم ... و خلاصه بجاى تفريع، پيغمبرش را دستور مى‌دهد كه چنين و چنان بگو، و چند بار هم كلمه بگو را تكرار كرده بدين منظور بوده كه بفهماند مشركين با پليدى جهل و عنادى كه دارند لايق اين نيستند كه خدا ايشان را مستقيما مورد خطاب قرار دهد، و اين خود از لطائف نظم قرآن كريم است.(قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى‌ وَ الْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ).

بعد از آنكه در آيات قبل حجت را بر مشركين اتمام نمود در اين آيه به رسول خدا 6 دستور مى‌دهد كه اين دو مثال را براى ايشان بزند، با يكى حال مؤمن و كافر را بر ايشان مجسم سازد و بفرمايد: كافر كه با وجود تماميت حجت حق و با وجود آيات بينات، تسليم حق نمى‌شود، با همان حجتها كور مى‌شود، و مؤمن با همان آيات بينات بينا مى‌شود، و هيچ عاقلى اين دو را يكسان نمى‌داند. و با دومى وضع ايمان و كفر را بيان كند و بفرمايد: كفر به حق، ظلمات است، و ايمان به حق، نور است، و هيچ عاقلى كافر را كه در آن ظلمات، و مؤمن را كه در آن نور قرار دارد مساوى نمى‌داند.

پس مشركين هم اگر عقل سليمى- كه مدعى آنند- مى‌داشتند در برابر حق تسليم شده از باطل دست برمى‌داشتند و به خداى واحد ايمان مى‌آوردند.

[توحيد خالق به معناى توحيد رب است و با اعتقاد به وحدانيت خالق، اعتقاد به ربوبيت ارباب و آله مورد ندارد]

( أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ‌) ...(وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ ).

گفتار خداى تعالى با مشركين، در آيات قبل در سياق خطاب بود، ولى در اين آيه ناگهان سياق عوض شده حالت غيبت به خود مى‌گيرد و بجاى اينكه بفرمايد: جعلتم و يا عليكم فرموده جعلوا و يا عليهم ، اين التفات براى اين بود كه بفهماند از اينجا ديگر روى سخن با ايشان نيست، بلكه با رسول خدا 6 است، و از رسول خدا 6 هم نخواسته كه آن را به مشركين القاء كند.

آن گاه در جواب احتمالى كه جمله بالا متضمن آن است دوباره مانند سياق قبل، به‌

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 11  صفحه : 444
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست