responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 11  صفحه : 340

انجام دهد در آن نفوذ مى‌كند، در بلاهاى من نيز نفوذ كرد، و عوامل شدت (و هلاكت) مرا به عوامل آسايش و راحتى مبدل نمود و اسباب ذلت و بردگى مرا وسايل عزت و سلطنت كرد.

كلمه لطيف از اسماى خداى تعالى است، و اسمى است كه دلالت بر حضور و احاطه او به باطن اشياء مى‌كند كه راهى براى حضور در آن و احاطه به آن نيست و اين لطافت از فروع احاطه او، و احاطه‌اش از فروع نفوذ قدرت و علم است، هم چنان كه فرمود:( أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ)[1]( ).

و اصل معناى لطافت، خردى و نازكى و نفوذ است، مثلا وقتى گفته مى‌شود لطف الشي‌ء- با ضمه طاء- و يلطف لطافة معنايش اين است كه فلان چيز ريز و نازك است، به حدى كه در نازكترين سوراخ فرو رود، و آن گاه بطور كنايه در معناى ارفاق و ملايمت استعمال مى‌شود، و اسم مصدر آن لطف مى‌آيد.

جمله‌(هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ) تعليل همه مطالب قبل از جمله‌(يا أَبَتِ هذا تَأْوِيلُ رُءْيايَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّي حَقًّا ...) است.

يوسف (ع) كلام را با اين دو اسم، هم ختم كرد و هم تعليل، و كلام خود را محاذى كلام پدرش قرار داد كه بعد از شنيدن رؤياى او گفته بود:( وَ كَذلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ‌) ...

(إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ )، و هيچ بعيد نيست بگوييم الف و لام در العليم و الحكيم الف و لام عهد باشد، و در نتيجه تصديق قول پدر را افاده كند و معنايش اين باشد كه اين همان خدايى است كه تو در روز نخست گفتى عليم و حكيم است.

(رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ ...).

بعد از آنكه يوسف (ع) خداى را ثنا گفت و احسانهاى او را در نجاتش از بلاها و دشواريها برشمرد، خواست تا نعمتهايى را هم كه خداوند بخصوص او ارزانى داشته برشمارد در حالى كه پيداست آن چنان محبت الهى در دلش هيجان يافته كه بكلى توجهش از غير خدا قطع شده، در نتيجه يكباره از خطاب و گفتگوى با پدر صرفنظر كرده متوجه پروردگار خود شده و خداى عز اسمه را مخاطب قرار داده مى‌گويد: پروردگارا اين تو بودى كه از سلطنت، سهمى بسزا ارزانيم داشتى، و از تاويل احاديث تعليمم دادى .

و اينكه گفت:(فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ) در حقيقت اعراض از گفته قبلى، و ترقى دادن ثناى خداست، و يوسف (ع) در اين جمله خواسته است‌


[1] آيا كسى كه خلق كرده اطلاع ندارد؟ با اينكه او لطيف و خبير است؟ سوره ملك، آيه 14.

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 11  صفحه : 340
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست