نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 315
و از آنان روى
بگردانيد، و گفت: اى دريغ از يوسف، و ديدگانش از غم سپيد شد، اما او خشم خود را
فرو مىبرد (84).
گفتند: به
خدا آن قدر ياد يوسف مىكنى تا سخت بيمار شوى، يا بهلاك افتى، (85).
گفت: شكايت
غم و اندوه خويش را فقط به خدا مىكنم و از خدا چيزهايى سراغ دارم كه شما
نمىدانيد (86).
فرزندان من!
برويد و يوسف و برادرش را بجوئيد و از فرج خدا نوميد مشويد، كه جز گروه كافران از
گشايش خدا نوميد نمىشوند، (87).
و چون نزد
يوسف آمدند گفتند: اى عزيز! ما و كسانمان بينوا شدهايم، و كالايى ناچيز آوردهايم
پيمانه را تمام ده، و به ما ببخشاى، كه خدا بخششگران را پاداش مىدهد (88).
گفت: بياد
داريد وقتى را كه نادان بوديد با يوسف و برادرش چه كرديد؟ (89).
گفتند: مگر
تو يوسفى؟ گفت: من يوسفم، و اين برادر من است، خدا بما منت نهاد، كه هر كه بپرهيزد
و صبور باشد خدا پاداش نيكوكاران را تباه نمىكند (90).
گفتند: به
خدا كه خدا ترا بر ما برترى داده و ما خطا كرده بوديم (91).
گفت: اكنون
هنگام رسيدن به خرده حسابها نيست خدا شما را بيامرزد، كه او از همه رحيمان رحيمتر
است (92).
بيان آيات
اين آيات،
داستان گفتگوى پسران يعقوب با پدر را بيان مىكند، كه بعد از مراجعت سفر دوم خود
از مصر به كنعان داستان بازداشت شدن برادر مادرى يوسف را به پدر گفتند، و او دستور
داد تا بار ديگر به مصر برگشته از يوسف و برادرش جستجو كنند، و در آخر، يوسف خود
را براى ايشان معرفى نمود.
در اين مقام
مطالب زيادى حذف شده كه جمله (ارْجِعُوا إِلى أَبِيكُمْ فَقُولُوا) ...
(فَهُوَ
كَظِيمٌ) بر آن دلالت مىكند، و تقدير آن چنين است: بعد از آنكه به نزد
پدر بازگشته و سفارش برادر بزرگتر خود را انجام داده و آنچه را كه او سفارش كرده
بود به پدر گفتند، پدرشان در جواب فرمود:(بَلْ سَوَّلَتْ ...).
[جواب
يعقوب 7 به پسران بعد از شنيدن خبر باز داشت بنيامين و مراد او از
جمله:(بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً ...)]
و جمله(بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً) حكايت جوابى است كه
يعقوب به فرزندان داد، و اين كلام را به منظور تكذيب ايشان نفرمود، حاشا بر آن
حضرت كه چيزى را كه شواهد و
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 315