responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 11  صفحه : 208

نگردانى من متمايل به سوى آنان مى‌شوم زيرا اگر زنان مصر او را به خويشتن دعوت نكرده بودند عاشق شدنش به ايشان معناى روشنى نداشت.

ليكن آياتى كه راجع به پيغام يوسف به فرستاده پادشاه است از زندان، كه گفت:

برگرد به سوى خدايت پس از او بپرس داستان زنانى كه دستهاى خود را بريدند چه بود- تا آنجا كه مى‌فرمايد- زنان گفتند: حاش للَّه، ما بر او هيچ گناهى نديديم. همسر عزيز گفت:

الآن حق از پرده بيرون شد، من او را به سوى خويشتن خواندم و او از راستگويان است. يوسف گفت اين را گفتم تا عزيز بداند من در غيابش به او خيانت نكردم چون خدا كيد خيانت‌كاران را به نتيجه نمى‌رساند ... [1] اشعار به اين معنا دارد كه در آن روز زنان مصر يوسف را به سوى خود دعوت نكردند، بلكه او را نصيحت كردند كه خواهش زليخا را بپذيرد، قرآن تا اين اندازه زنان مصر را شريك كرده، و بعد از آن، از قول يوسف فرموده: من در غياب عزيز به او خيانت نكردم و اگر زنان مصر بيش از اين شركت مى‌داشتند، يعنى آنها هم يوسف را به سوى خويش دعوت كرده بودند بايد در اينجا مى‌فرمود: تا ملك بداند كه من خيانت نكردم و يا از قول وى چنين نقل كند: من به عزيز و به غير او خيانت نكردم - دقت فرماييد.

ولى از اين اشعار كه بگذريم عادتا محال به نظر مى‌رسد كه زنان مصر از يوسف جمالى را ببينند كه از خود بى‌خود شوند و عقل و شعور خود را از دست بدهند و دستهاى خود را به جاى ميوه پاره بكنند آن گاه به هيچ وجه متعرض او نشوند، و تنها خواهش كنند كه دل زليخا را بدست آورد و بعد برخاسته به خانه‌هاى خود بروند، چنين چيزى معمولا ممكن نيست. بلكه عادت حكم مى‌كند به اينكه از مجلس خارج نشده باشند مگر آنكه همان بلايى كه بر سر زليخا آمد بر سر ايشان هم آمده باشد، و در علاقه به يوسف به حد عشق رسيده باشند، همانطور كه زليخا رسيد، و از آن به بعد از خواب و خوراك افتاده، صبح و شام بياد وى باشند، و جز او هم و غمى نداشته، جان خود را نثار قدمش كنند، و او را به هر زينتى كه در وسع و طاقتشان باشد به طمع اندازند، و خود را بر سر راهش قرار داده متاع خود را بر او عرضه دارند و با تمام قدرت و استطاعت سعى كنند تا به وصال او نايل آيند. آرى، طبع قضيه اينطور اقتضاء دارد.

از ظاهر كلام يوسف بنا به حكايت قرآن نيز معانى مذكور استفاده مى‌شود، آنجا كه عرض كرد: پروردگارا! زندان محبوبتر است نزد من از آنچه كه اينان مرا بدان مى‌خوانند، و اگر كيد ايشان را از من نگردانى گرفتارشان مى‌شوم ، چون اگر زنان مصر تنها با او حرف زده‌


[1] سوره يوسف، آيات 50- 52.

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 11  صفحه : 208
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست