responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 10  صفحه : 508

نيست نه در كلام خداى تعالى و نه در تاريخى كه مورد اعتماد باشد بلكه در تورات موجود آمده كه لوط تنها دو دختر داشته ولى گفته تورات مورد اعتماد نيست.[1](فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي)- اين جمله بيانگر خواسته لوط (ع) است و جمله‌(وَ لا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي) عطفى است تفسيرى براى جمله‌(فَاتَّقُوا اللَّهَ) چون آن حضرت اگر از آنها خواست كه متعرض ميهمانانش نشوند بخاطر هواى نفسش و عصبيت جاهليت نبود بلكه به خاطر اين بود كه مى‌خواست مردم از خدا بترسند، كه اگر مى‌ترسيدند نه متعرض ميهمانان او مى‌شدند و نه متعرض هيچ كس ديگر، چون در اين نهى از منكر، هيچ فرقى ميان ميهمانان او و ديگران نبود و او سالها بوده كه آن مردم را از اين گناه شنيع نهى مى‌كرده و بر نهى خود اصرار مى‌ورزيده.

و اگر اين بار نهى خود را وابسته بر معناى ضيافت كرده و ضيافت را هم به خودش نسبت داده و نتيجه تعرض آنان را رسوايى خود معرفى كرده و گفته: مرا نزد ميهمانانم رسوا مسازيد همه به اين اميد بوده تا شايد به اين وسيله صفت فتوت و كرامت را در آنها به حركت و به هيجان در آورد، و لذا بعد از اين جمله، به طريقه استغاثه و طلب يارى متوسل شد و گفت:

(أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ)- آيا يك مرد رشد يافته در ميان شما نيست؟ تا شايد يك نفر داراى رشد انسانى پيدا شود و آن جناب را يارى نمايد و او و ميهمانان او را از شر آن مردم ظالم نجات دهد، ليكن آن مردم آن قدر رو به انحراف رفته بودند كه درست مصداق كلام خداى تعالى شده بودند كه فرموده:(لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ)[2] به همين جهت گفته‌هاى پيغمبرشان كمترين اثرى در آنان نكرد و از گفتار او منتهى نشدند، بلكه پاسخى دادند كه او را از هر گونه پافشارى مايوس كردند.

[معناى جواب قوم لوط (ع) به او، كه گفتند: تو مى‌دانى كه ما، در دختران تو حقى نداريم ... و وجوهى كه در مورد آن گفته شده است‌]

(قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فِي بَناتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُرِيدُ) اين جمله پاسخ قوم لوط است در برابر دعوتى كه آن جناب مى‌كرد و به آنان مى‌گفت كه بياييد با دختران من ازدواج كنيد، و حاصل پاسخ آنان اين بوده كه ما حق نداريم با دختران تو


[1] و چگونه مورد اعتماد باشد با اينكه در باره همين داستان در سفر تكوين باب نوزده آورده كه او با دو دختر خود در كوهى در حوالى قريه صوغر ساكن شد دختر بزرگ به دختر كوچك گفت: پدر ما پير شده و مردى( هم كه) در روى زمين نيست، بيا تا پدر را شراب بنوشانيم و با او هم بستر شويم( تا) نسلى از پدر نگاه داريم، شب اول دختر بزرگ و شب دوم دختر كوچك در حال مستى پدر با او جمع شدند و حامله گشته هر يك پسرى زاييدند. تورات چاپ دار السلطنة بريتانيا صفحه 25.

[2] به جان خودت سوگند كه اينها در مستى خود به حد گيجى رسيده‌اند. سوره حجر، آيه 72

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 10  صفحه : 508
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست