نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 1 صفحه : 94
(فَأْتُوا بِسُورَةٍ
مِنْ مِثْلِهِ)) الخ،[1]
استدلالى است بر معجزه بودن قرآن، بوسيله تحدى، و آوردن سورهاى نظير سوره بقره، و
بدست شخصى بى سواد مانند رسول خدا 6، نه اينكه مستقيما و بلا واسطه استدلال بر
نبوت رسول خدا 6 باشد، بدليل اينكه اگر استدلال بر نبوت آن جناب باشد، نه بر
معجزه بودن قرآن، بايد در اولش مىفرمود: (و ان كنتم فى ريب من رسالة عبدنا، اگر
در رسالت بنده ما شك داريد)، ولى اينطور نفرمود، بلكه فرمود: اگر در آنچه ما بر
عبدمان نازل كردهايم شك داريد، يك سوره مثل اين سوره را بوسيله مردى درس نخوانده
بياوريد، پس در نتيجه تمامى تحدىهايى كه در قرآن واقع شده، استدلالى را ميمانند
كه بر معجزه بودن قرآن و نازل بودن آن از طرف خدا شدهاند، و آيات مشتمله بر اين
تحديها از نظر عموم و خصوص مختلفند، بعضىها در باره يك سوره تحدى كردهاند، نظير
آيه سوره بقره، و بعضى بر ده سوره، و بعضى بر عموم قرآن و بعضى بر خصوص بلاغت آن،
و بعضى بر همه جهات آن. يكى از آياتى كه بر عموم قرآن تحدى كرده، آيه:(قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ
الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ، لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ
وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً)[2] است كه ترجمهاش گذشت، و اين آيه در مكه نازل
شده، و عموميت تحدى آن جاى شك براى هيچ عاقلى نيست.
[اعجاز
قرآن فقط از نظر اسلوب كلام يا جهتى ديگر از جهات، به تنهايى نيست]
پس اگر
تحديهاى قرآن تنها در خصوص بلاغت و عظمت اسلوب آن بود، ديگر نبايد از عرب تجاوز
ميكرد، و تنها بايد عرب را تحدى كند، كه اهل زبان قرآنند، آنهم نه كردهاى عرب، كه
زبان شكستهاى دارند، بلكه عربهاى خالص جاهليت و آنها كه هم جاهليت و هم اسلام را
درك كردهاند، آن هم قبل از آنكه زبانشان با زبان ديگر اختلاط پيدا كرده، و فاسد
شده باشد، و حال آنكه مىبينيم سخنى از عرب آن هم با اين قيد و شرطها بميان
نياورده، و در عوض روى سخن بجن و انس كرده است، پس معلوم ميشود معجزه بودنش تنها
از نظر اسلوب كلام نيست.
و همچنين غير
بلاغت و جزالت اسلوب، هيچ جهت ديگر قرآن به تنهايى مورد نظر نيست، و نميخواهد
بفهماند تنها در فلان صفت معجزه است مثلا در اينكه مشتمل بر معارفى است حقيقى، و
اخلاق. فاضله، و قوانين صالحه، و اخبار غيبى، و معارف ديگرى كه هنوز بشر نقاب از
چهره آن بر نداشته، معجزه است، چون هر يك از جهات را يك طائفه از جن و انس
مىفهمند، نه همه آنها پس اينكه بطور مطلق تحدى كرد، (يعنى فرمود: اگر شك داريد
مثلش را بياوريد)، و نفرمود كتابى فصيح مثل آن بياوريد، و يا كتابى مشتمل بر چنين
معارف بياوريد، مىفهماند كه قرآن از هر جهتى كه ممكن است مورد برترى قرار گيرد
برتر است، نه يك جهت و دو جهت.