نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 1 صفحه : 632
دو آيه خطاب را متوجه
عموم مردم كرد (نه خصوص مؤمنين)، و اين بدان جهت بود كه حكمى كه در اين آيه بگوش
مىرساند، و بيانش مىكند، حكمى است كه مورد ابتلاى عموم مردم است، اما مشركين
براى اينكه نزد آنان امورى حرام بود، كه خودشان بر خود حرام كرده بودند و آن گاه
به خدا افتراء بستند هم چنان كه در روايت آمده كه ثقيف و خزاعه و بنى عامر بن
صعصعه و بنى مدلج، چيزهايى از رستنىها و چارپايان و بحيره (شتر مادهاى كه گوشش
شكافته شده) و سائبه (شتر مادهاى كه به جهت شفاى بيمارى آزاد گذاشته شده است) و
وصيله (گوسفند مخصوص) را بر خود حرام كرده بودند.
البته اين در
ميان مشركين عرب بود و گر نه در مشركين غير عرب هم امورى از اين قبيل يافت ميشد.
و اما مؤمنين
آنها هم با اينكه باسلام در آمده بودند، ولى هنوز خرافاتى چند از باب توارث اخلاقى
و آداب قومى و سنتهاى منسوخه در بينشان باقى مانده بود و اين خود امرى است طبيعى
كه وقتى اينگونه آداب و رسوم، يكباره نسخ شود، مثل اينكه اديان و يا قوانين يكباره
آنها را مورد حمله قرار دهد، نخست باصول آن آداب و سنن پرداخته و از بيخ ريشه كن
مىكند، آن گاه اگر دوام يافت و به قوت خود باقى ماند- و اجتماع آن دين و قوانين
را بخاطر حسن تربيتش به خوبى پذيرفت خرده خرده شاخ و برگهاى خرافات قديمى را نيز
از بين مىبرد و به اصطلاح ته تغارهاى آن را بكلى ابطال نمود، يادش را از دلها
بيرون مىبرد، و گر نه بقايايى از سنتهاى قديمى با قوانين جديد مخلوط گشته، يك چيز
معجونى از آب در مىآيد، كه نه آن خرافات قديمى است و نه اين دين و قوانين جديد
است.
به همين جهت
مؤمنين نيز گرفتار اين بقاياى خرافات قديم بودند، لذا خطاب در آيه، متوجه عموم
مردم شد كه آنچه در زمين هست برايشان حلال است و ميتوانند بخورند و پاى بند احكام
خرافى قديم نباشند.
كلمه (اكل)
در اصل به معناى جويدن و بلعيدن است، و لكن بعنوان كنايه در مطلق تصرفات در اموال
نيز استعمال ميشود و جهتش اين است كه در آن تصرفات نيز منظور اصلى انسان خوردن
است، چون بطور كلى خوردن ركن زندگى آدمى است و در قرآن كريم هم اين كنايه آمده، از
آن جمله فرموده: ((لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ، إِلَّا أَنْ
تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ)، اموال يكديگر را در بين خود به باطل مخوريد،
مگر آنكه تجارتى با رضايت دو طرف باشد)[1].