نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 1 صفحه : 613
خود را در باره خدا
ميداشتند، ديگر مذمتى متوجهشان نميشد، به همين جهت در ذيل آيه، اين توهم را رد
كرد، و فرمود:(إِذْ يَرَوْنَ
الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً) و نيز فرموده(إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا، وَ رَأَوُا
الْعَذابَ، وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ) و نيز فرمود:(كَذلِكَ
يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِمْ) الخ، كه همه اينها دلالت دارد بر اينكه مذمتى كه متوجه كفار
شده، در اين نبوده كه چرا خدا و يا انداد را دوست ميدارند، و خلاصه دوستى بدان جهت
كه دوستى است مورد مذمت نيست بلكه از جهت لازمه آن، يعنى اتباع، مورد مذمت قرار
گرفته، چون مشركين بخاطر محبتى كه به بتها داشتند، آنها را پيروى مىكردند، باين
معنا كه معتقد بودند بتها نيرويى دارند كه ايشان ميتوانند در جلب منافع و دفع
مضارشان، از نيروى بتها استمداد بگيرند و اين معنا ايشان را از پيروى حق بكلى و يا
در قسمتى از امور باز داشت و چون پيروى خدا در بعضى امور و مخالفت او و پيروى از
بت در بعضى ديگر، باز پيروى حق نيست، لذا در اينجا آن توهم دفع ميشود و روشن
مىگردد كه اين دوستى خدا بايد طورى باشد كه غير از خدا چيز ديگرى در آن سهيم
نباشد، و گر نه سر از شرك در مىآورد، و اگر مؤمنين را مدح فرمود كه آنها محبت
بيشترى به خدا دارند، بدين جهت است كه شدت محبت انحصار تبعيت از امر خدا را دنبال
دارد، سادهتر بگويم، كسى كه محبتش بخدا شدت يافت، متابعتش هم منحصر در خدا ميشود
توضيح اينكه مشركين اگر بتها را دوست ميداشتند بعنوان خدايى دوست ميداشتند ولى
مؤمنين به اين عنوان جز خدا را دوست نميدارند و در نتيجه اطاعتشان نيز منحصرا از
خدا ميشود.
و چون اين
مدح مؤمنين و مذمت مشركين، مربوط به محبت، آنهم از جهت اثرش، يعنى پيروى حق بود،
لذا اگر چنانچه كسى غير خدا را دوست بدارد، اما بخاطر اطاعت خدا در امر و نهى او
دوست بدارد، براى خاطر اينكه آن كس وى را به اطاعت خدا دعوت مىكند- و اصلا بجز
دعوت باطاعت خدا كارى ندارد- در چنين موردى مذمت دوست داشتن غير خدا، متوجه او
نميشود.
و به همين
جهت در آيه: ((قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ)- تا جمله(أَحَبَّ
إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ))[1]،
دوستى رسول خدا 6 را به دوستى خدا عطف كرده و فهمانده هر چند دوستى با من كه خدا
هستم، يك دوستى جداگانه و دوستى پيامبر هم، دوستى جداگانهاى است، اما از آن جهت
كه دوستى نسبت به پيامبرم بخاطر دوستى من است و اثر دوستى پيغمبر كه متابعت او
است، عين متابعت من است، چون خود من بشر را به اطاعت رسول دعوت نموده و به پيروى
از اوامر