نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 1 صفحه : 469
عين اينكه يكسره است،
و استمرار دارد، دگرگونگى و تحول هم دارد، مانند خود طبيعت، كه بمنزله ماده است براى
زندگى، و لازمه اين تحول آنست كه رسوم و آداب و شعائر قومى كه ميانه طوائف ملل و
شعبات آن هست نيز دگرگونه شود، و اى بسا اين دگرگونگى رسوم، باعث شود كه مراسم
دينى هم منحرف و دگرگون شود، و اى بسا اين نيز موجب شود كه چيزهايى داخل در دين
گردد، كه جزء دين نبوده، و يا چيزهايى از دين بيرون شود، كه جزء دين بوده، و اى
بسا پارهاى اغراض دنيوى جاى اغراض دينى و الهى را بگيرد، (و بلا و آفت دين هم
همين است).
و اينجاست كه
دين رنگ قوميت بخود گرفته، و به سوى هدفى غير هدف اصليش دعوت مىكند، و مردم را به
غير ادب حقيقيش مؤدب مىسازد، تا آنجا كه رفته رفته كارى كه در دين منكر بود معروف
و جزء دين بشود، و مردم نسبت به آن تعصب بخرج دهند، چون بر طبق هوسها و شهواتشان
است، و به عكس كارى كه معروف- و جزء دين بود- منكر و زشت شود، و كسى از آن حمايت
نكند، و هيچ حافظ و نگهبانى نداشته باشد، و سرانجام كار بجايى برسد، كه امروز به
چشم خود مىبينيم، كه چگونه ...
و سخن كوتاه
اين كه جمله:(وَ قالُوا كُونُوا هُوداً أَوْ نَصارى) اجمال اين تفصيل است
كه (و قالت اليهود كونوا هودا تهتدوا، و قالت النصارى كونوا نصارى تهتدوا)، يعنى
يهود گفتند. بيائيد همه يهودى شويد، تا هدايت يابيد، نصارى هم گفتند: بيائيد مسيحى
شويد، تا همه راه يابيد، و منشا اين اختلاف دشمنى با يكديگرشان بود.
(قُلْ
بَلْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً، وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ) اين آيه
جواب همان گفتار يهود و نصارى است، مىفرمايد: بگو بلكه ملت ابراهيم را پيروى
مىكنيم، كه فطرى است، و ملت واحدهايست كه تمامى انبياء شما از ابراهيم گرفته تا
بعد از او همه بر آن ملت بودند، و صاحب اين ملت يعنى ابراهيم از مشركين نبود، و
اگر در ملت او اين انشعابها و ضميمههايى كه اهل بدعت منضم بان كردند و اين اختلافها
را راه انداختند، مىبود، ابراهيم هم مشرك بود، چون چيزى كه جزء دين خدا نيست هرگز
بسوى خداى سبحان دعوت نمىكند، بلكه بسوى غير خدا ميخواند، و اين همان شرك است، در
حالى كه ملت ابراهيم دين توحيديست كه در آن هيچ حكمى و عقيدهاى كه از غير خدا
باشد، وجود ندارد.
(قُولُوا
آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا) الخ، بعد از آنكه
دعوت يهود و نصارى بسوى پيروى مذهب خود را حكايت كرد، اينك آنچه نزد خدا حق است
(خدايى كه جز حق نمىگويد) ذكر نموده، و آن عبارتست از شهادت بر ايمان به خدا و
ايمان به آنچه نزد انبياء است، بدون اينكه فرقى ميانه انبياء بگذارند، و آن همانا
اسلام است و اگر از ميانه همه احكامى كه بر پيغمبران نازل شده يك حكم را
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 1 صفحه : 469