نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 1 صفحه : 270
از سوى ديگر
مىبينيم: كه خداى تعالى در باره رسول گراميش فرمود: به مؤمنين رءوف و رحيم است،(بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ)[1] و در اين كلام خود رأفت و رحمت آن جناب را تصديق
فرموده با اين حال چطور اين رسول رءوف و رحيم راضى ميشود كه خودش در بهشت به
نعمتهاى آنجا متنعم باشد و در باغهاى بهشت با خيال آسوده قدم بزند، در حالى كه
جمعى از مؤمنين بدين او، و به نبوت او، و شيفتگان بفضائل و مناقب او، در دركات
جهنم در غل و زنجير باشند؟ و در زير طبقاتى از آتش محبوس بمانند؟ با اينكه بربوبيت
خدا، و برسالت رسول خدا 6، و بحقانيت آنچه رسول آورده، معترف بودهاند، تنها
جرمشان اين بوده كه جهالت برايشان چيره گشته، ملعبه شيطان شدند، و در نتيجه
گناهانى مرتكب گشتند، بدون اينكه عناد و استكبارى كرده باشند.
و اگر يكى از
ماها به عمر گذشته خود مراجعه كند، و بينديشد: كه در اين مدت چه كمالات، و ترقياتى
را ميتوانست بدست آورد، ولى در بدست آوردن آنها كوتاهى كرده، آن وقت خود را بباد
ملامت مىگيرد، و بخود خشم نموده، يكى يكى كوتاهىگرىها را برخ خود مىكشد، و
بخود بد و بيراه ميگويد، و ناگهان متوجه به جهالت و جنون جوانى خود ميشود، كه در
آن هنگام چقدر نادان و بى تجربه بوده بمحض آنكه بياد آن دوران تاريك عمر مىافتد،
خشمش فرو مىنشيند، و خودش بخود رحم مىكند، و دلش براى خودش ميسوزد، در حالى كه
اين حس ترحم كه در فطرت او است، يك وديعهاى است الهى، و قطرهايست از درياى
بىكران رحمت پروردگار، با اين كه حس ترحم او ملك خود او نيست، بلكه عاريتى است، و
علاوه قطرهايست در برابر رحمت خدا، مع ذلك خودش براى خودش ترحم ميكند، آن وقت
چطور ممكن است، كه درياى رحمت رب العالمين، در موقفى كه او است و انسانى جاهل، و
ضعيف، بخروش نيايد؟ و چطور ممكن است مجلاى اتم رحمت رب العالمين، يعنى رسول خدا
6 بدستگيرى او نشتابد، و او را كه در زندگى دنيا و در حين مرگ كه در مواقف
خطرناك ديگر، وزر و وبال خطاياى خود را چشيده، هم چنان در شكنجه دوزخ بگذارد، و او
را نجات ندهد.
و در تفسير
قمى[2]، در ذيل
جمله:(وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ، إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ
لَهُ) الخ، از ابى العباس تكبير گو: روايت كرده كه گفت غلامى آزاد شده يكى
از همسران على بن الحسين، كه نامش ابو ايمن بود، داخل بر امام ابى جعفر ع شد، و
گفت: اى ابى جعفر! دل مردم را خوش مىكنيد، و مىگوييد شفاعت محمد شفاعت محمد؟
(خلاصه بگذاريد مردم بوظائف خود عمل كنند)! ابو جعفر ع آن قدر ناراحت و خشمناك شد،
كه رنگش تيره گشت، و سپس فرمود: