نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 1 صفحه : 130
كه مىگفت: من آيتى
از ناحيه پروردگارتان آوردهام، من براى شما از گل مجسمه مرغى ميسازم، بعد در آن
ميدمم، ناگهان باذن خدا مرغ زنده ميشود، و كور مادر زاد و جذامى را شفا ميدهم، و
مردگان را باذن خدا زنده مىكنم، و بشما خبر ميدهم كه امروز چه خوردهايد، و در
خانه چه ذخيرهها داريد، همه اينها آيتهايى است براى شما اگر كه ايمان بياوريد)،[1] و همچنين قبل از انتشار دعوت اسلام
قرآن را بعنوان معجزه بوى دادهاند.
با اينكه
همانطور كه در اشكال گفتيم، هيچ تلازمى ميان حق بودن معارفى كه انبياء و رسل در
باره مبدء و معاد آوردهاند، و ميانه آوردن معجزه نيست؟
علاوه بر
نبودن ملازمه، اشكال ديگر اينكه: اصلا معارفى كه انبياء آوردهاند، تمام بر طبق
برهانهايى روشن و واضح است، و اين براهين هر عالم و بصيرى را از معجزه بى نياز
مىكند، و بهمين جهت بعضى گفتهاند: اصلا معجزه براى قانع كردن عوام الناس است،
چون عقلشان قاصر است از اينكه حقايق و معارف عقلى را درك كنند، بخلاف خاصه مردم،
كه در پذيرفتن معارف آسمانى هيچ احتياجى بمعجزه ندارند.
جواب از اين
اشكال اينست كه انبياء و رسل، هيچيك هيچ معجزهاى را براى اثبات معارف خود
نياوردند، و نمىخواستند با آوردن معجزه مسئله توحيد و معاد را كه عقل خودش بر
آنها حكم مىكند اثبات كنند، و در اثبات آنها بحجت عقل اكتفاء كردند، و مردم را از
طريق نظر و استدلال هوشيار ساختند.
هم چنان كه
قرآن كريم در استدلال بر توحيد مىفرمايد: ((قالَتْ
رُسُلُهُمْ: أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ)؟ رسولان
ايشان بايشان مىگفتند: آيا در وجود خدا پديد آرنده آسمانها و زمين شكى هست؟!)[2]، و در احتجاج بر مسئله معاد
مىفرمايد: ((وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما
باطِلًا، ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا، فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ
النَّارِ، أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ
كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ؟ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ)؟ ما آسمان و
زمين و آنچه بين آن دو است بباطل نيافريديم، اين پندار كسانى است كه كافر شدند، پس
واى بر كسانى كه كفر ورزيدند، از آتش، آيا ما با آنان كه ايمان آورده و عمل صالح
كردند، چون مفسدان در زمين معامله مىكنيم؟ و يا متقين و فجار را بيك چوب
ميرانيم؟)[3] نه اينكه
براى اثبات اين معارف متوسل بمعجزه شده باشند، بلكه معجزه را از اين بابت آوردند
كه مردم از ايشان در خواست آن را كردند، تا بحقانيت دعويشان پى ببرند.