نام کتاب : صحیفه نور نویسنده : خمینی، روح الله جلد : 18 صفحه : 181
تاریخ: 26/9/62
بیانات امام خمینى در جمع اعضاى کمیسیونهاى امور بازرگانى و رسیدگى به سؤالات مجلس شوراى اسلامى و اعضاى سازمانهاى وابسته به نخست وزیرى
شما متوجه باشید اینها شروع کردند از اول جوى بسازند که این حکومت را بشکنند
بسم الله الرحمن الرحیم
من توفیق آقایان را در خدمت به جمهورى اسلامى و اسلام از خداى تبارک و تعالى خواستارم و امیدوارم که همه آقایان موفق باشند که به این ملتى که اینهمه در تحت ظلم و فشار بوده است خدمت بکنند و همه با هم همصدا و هم عمل منظورشان همین باشد که نجات بدهند این کشور را از مسائلى که برایش پیش مىآید.
من امروز مغتنم است که در حضور آقایان یک مطلبى را عرض کنم و این مطلب مال همه است.
نه مال شماها، مال همه. هم مسوولین کشور است و هم مردم. ما تجربههایى که برایمان نقل شده است یا از تجربههایى که خودمان در جریانش بودیم باید یک مطالبى را در نظر داشته باشیم. در دوران مشروطه را که همه آقایان شنیدهاند یک عدهاى که نمىخواستند که در این کشور اسلام قوه داشته باشند و آنها دنبال این بودند که اینجا را یا به نحوى طرف خودشان بکشانند، آنها جوسازى کردند به طورى که مثل مرحوم آقا شیخ فضل الله که آنوقت یک آدم شاخصى در ایران بود و مورد قبول بود همچو جوسازى کردند که در میدان علنى ایشان را به دار زدند و پاى آن هم کف زدند. و این نقشهاى بود براى اینکه اسلام را منعزل کنند و کردند. و از آن به بعد دیگر نتوانست مشروطه یک مشروطهاى باشد که علماى نجف مىخواستند، حتى قضیه مرحوم آقا شیخ فضل الله را در نجف هم یک جور بدى منعکس کردند، که آنجا هم صدائى از آن در نیامد. این جوى که ساختند در ایران و در سایر جاها، این جو اسباب این شد که آقا شیخ فضل الله را با دست بعضى از روحانیون خود ایران محکوم کردند و بعد او را آوردند در وسط میدان و به دار کشیدند و پاى آن هم ایستادند کف زدند و شکست دادند اسلام را در آنوقت. و مردم غفلت داشتند از این عمل، حتى علما هم غفلت داشتند. این که آنجا بود. ما در زمان خودمان هم آقاى کاشانى را دیدیم. آقاى کاشانى از جوانى در نجف بودند و یک روحانى مبارز بودند. مبارزه با استعمار، آنوقت البته انگلستان بود مبارزه با او. در ایران هم که آمدند تمام زندگىشان صرف همین معنا شد و من از نزدیک ایشان را مىشناختم. در یک وقت وضع ایشان طورى شد که وقتى که از منزل مىخواست حرکت کند فرض کنید بیایند به مسجد شاه، مسجد شاه مطلع مىشد، در نظر داشتند،
نام کتاب : صحیفه نور نویسنده : خمینی، روح الله جلد : 18 صفحه : 181