responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : صحیفه نور نویسنده : خمینی، روح الله    جلد : 11  صفحه : 131

و تا پاى مرگ ببرد، آن این جمعیت است، اینکه‌مى‌گوئید نقش بزرگى داشتند، واقعاً اینطور است که مائى که مطلعیم بر میزان علاقه مردم به روحانیین‌شان منتها سعه شعاع نفوذ روحانیین مختلف است، با هم، اما هر کدام در هر شعاعى هستند، آن عده‌اى که آنجا هستند به حرف او گوش مى‌دهند، یعنى مى‌بینند که اگر چنانچه دنبال حرف این بروند، این برایشان سعادت است، خیر خواهشان هست، اگر هم کشته بشوند، سعادت است، اینها بودند که تجهیز کردند سرتاسر ایران، مردم را این خطباء این روحانیین، این مسجدى‌ها خودشان آمدند و دنبالشان هم اینها آمدند، همه ملت آمدند و همه قشرها هم آمدند، لکن آنى که ملت را همچو به طور عمومى تجهیز کرد این طایفه بودند.

و من همیشه از همه قشرها مى‌خواهم که شما ملى هم هستید، اینها را حفظشان کنید، الهى که حفظشان مى‌کند، ملى هم هستید اینها را حفظ کنید، اینها را از دست ندهید، الان که ملاحظه کنید دنبال این هستند که هى مناقشه کنند شکست بدهند اینها را، و این نه صلاح دینشان هست نه صلاح دنیاشان هست، من نمى‌خواهم تطهیر کنم این طائفه را که بگویم هر که عمامه سرش هست این یک آدم مهذب، صحیح، سالم است نه چنین ادعائى ندارم، هیچ کس چنین ادعائى ندارد، لکن من مى‌گویم که آنهائى که مخالف هستند با این جمعیت، اینطور نیست، آنهایى که نقشه دارند آنطور نیست که با بدها مخالف باشند، با خوب‌ها مخالفند، با آنهایى که نفوذ دارند مخالفند، اگر چنانچه یک مقصد صحیحى بود که اینها صحبت مى‌کردند خوب مطلبى بود، یک مقصد صحیح است و باید تصفیه بشود، ما هم این را قبول داریم وقتش هم اگر برسد تصفیه خواهد شد، اما در یک وقتى که ملت ما دچار یک همچو آشوبى هست بعد از انقلاب است، انقلاب بعد از اینکه یک قدرى جلو رفت و برگشت به حال خودش، همین گرفتارى‌ها در همه دنیا بوده بیشتر از ما، الانى که ملت ما مواجه است با یک قدرت بزرگ و بلکه با قدرت‌هاى بزرگ مواجه هست، امروز روزى نیست که آن پشتوانه ملت را آن چیزى که مى‌تواند تجهیز کند ملت را ما بشکنیم، ولو اینکه ما فرض کنید گله داریم از یک کسى ولو اشکال داریم به یک کسى و کسانى، لکن وقت این نیست که بشکنیم و آنهایى که نقشه دارند همه را مى‌خواهند بشکنند منتها به تدریج. نمى‌دانم این مثل پیش شما هست یا نیست که یکى رفت توى باغش دید که یک سیدى و یک آخوندى و یک مرد عامى دارند دزدى مى‌کنند و رفت آنجا و گفت که خوب این آقا سید است و اولاد پیغمبر بسیار خوب این آقا از علماست و پائین روى چشم ما، اما تو مردیکه چه مى‌گویى آن دو تا را با هم با خودش رفیق کرد آن را دست و پایش را بست، بعد آمد نشست و گفت واقع مطلب این است، خوب سید اولاد پیغمبر است با اولاد پیغمبر نمى‌شود چیز کرد، خوب آشیخ تو چه مى‌گویى، با این ریش و عمامه آمدى دزدى، سید را با خودش موافق کرد، آخوند را دستش، این دو تا را که دستش را بست پاشد گفت سید جدت گفته دزدى کنى قلدر بود گرفت سید را



نام کتاب : صحیفه نور نویسنده : خمینی، روح الله    جلد : 11  صفحه : 131
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست