نام کتاب : حماسه حسینی 1 نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 146
دیشب از شوق نخفتم یکدم
دوختم جامه و بر تن کردم
کسی ندانست چه سحرآمیزی
به پرند از نخ و سوزن کردم
تو بگرد هنر من نرسی
زانکه من بذل سر و تن کردم
یعنی برای سر و تن خودم هنر بذل کردم . شمع هم به او جواب داد :
شمع خندید که بس تیره شدم
تا زتاریکیت ایمن کردم
پی پیوند گهرهای تو بس
گهر اشک بدامن کردم
تو میگوئی که من تا صبح گوهرها را بهم دوختم ، ولی این گوهر اشک من
بود که تا صبح ریخت تا تو توانستی آن گوهرها را در یک رشته بکشی و به
گردن خود بیندازی .
خرمن عمر من ارسوخته شد
حاصل شوق تو خرمن کردم
من آن کسی هستم که تا صبح سوختم و تابیدم تا تو به هدف و مقصدت رسیدی
، بعد میگوید :
کارهایی که شمردی بر من
تو نکردی ، همه را من کردم
ابنسینا قانون ننوشت ، محمدبنزکریا الحاوی ننوشت ، سعدی ذوق خودش را
در بوستان و گلستان نشان نداد ، مولوی همینطور ، مگر از پرتو شهداء ، از
آنهائی که تمدن عظیم اسلامی را پایهگذاری کردند ، موانع را از سر راه
بشریت برداشتند ، از آنهائی که مثل شعلههائی در یک ظلمتهائی درخشیدند و
جان خودشان را فدا کردند ، از آنهائی که سراسر وجودشان حماسه الهی بود ،
سراسر وجودشان
[1] دیوان پرویناعتصامی چاپ هفتم ص . 163
نام کتاب : حماسه حسینی 1 نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 146