نام کتاب : جاذبه و دافعه علی نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 99
هنگام در کوبیده شد . پیغمبر فرمود : انس ! در را باز کن . گفتم خدا کند
مردی از انصار باشد . اما علی را پشت در دیدم . گفتم پیغمبر مشغول کاری
است ، و برگشتم سرجایم ایستادم . بار دیگر در کوبیده شد پیغمبر گفت در
را باز کن . باز دعا میکردم مردی از انصار باشد . در را باز کردم باز علی
بود . گفتم پیغمبر مشغول کاری است و برگشتم برسرجایم ایستادم . باز در
کوبیده شد . پیغمبر فرمودند : انس ! برو در را باز کن و او را به خانه
بیاور . تو اول کسی نیستی که قومت را دوست داری . او از انصار نیست .
من رفتم و علی را به خانه آوردم و با پیغمبر مرغ بریان را خوردند [1] . [1] مستدرک الصحیحین ، ج 3 ، ص . 131 این داستان با کیفیتهای مختلف
به متجاوز از هیجده نقل در کتب معتبر اهل سنت نقل شده است .
نام کتاب : جاذبه و دافعه علی نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 99