نام کتاب : نقدی بر مارکسیسم نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 183
" اخلاق " را بکار میبرند یک معنای اعمی را در نظر میگیرند : یعنی
دستور العملها ، ما ینبغیها .
در آغاز ممکن است یک اشکال در اینجا مطرح شود و آن اینکه میان فلسفه
" شدن " با موقت بودن حقیقت ملازمهای نیست . زیرا فلسفه شدن به
واقعیت مربوط میشود و فرضا کسی قبول کند که در واقع چیزی جز " شدن "
نیست خود این مطلب مستلزم متغیر بودن حقیقت نیست . البته ما این
ملازمه را قبول داریم که اگر واقعیتها - که از آن جمله است فکر انسان -
متغیر باشند طبعا حقیقت که محتوای فکر و اندیشه او است ، متغیر خواهد
بود ، ولی آنها این حرف را نمیزنند . طبق نظر ما حقیقت را که همان
محتوای اندیشه است نمیشود از وجود ذهنی و عینی مجرد کرد مگر به اعتبار ،
مثلا زید قائم یوم الجمعه که میگوییم ابدا صادق است ، خود این جمله با
صرف نظر از وجود عینی و ذهنی که چیزی نیست که بگوییم این امری که نه در
ذهن است و نه در خارج ، قضیهای است بنام " زید قائم " که بر محتوای
خودش از لا و ابدا صدق میکند ، نه چنین چیزی ممکن نیست . این ، یا وجود
ذهنی دارد و یا وجود عینی [ و فقط ] اعتبارا یک امر دیگری [ است ] که
انسان وقتی درباره آن میاندیشد تجرید میکند آنرا از وجود ذهنی و بعد از
تجریدش نفس ماهیت و معنی و مفهوم تجرید شده در مقام اعتبار را میگوید
برای همیشه صادق است . ما بنابر حرفهای خودمان میگوییم اگر اندیشه خودش
متغیر باشد خود آن معتبر هم تغییر میکند ، نمیتواند " زید قائم یوم
الجمعه " به آن نحوی که دیروز تصور شده است ، امروز هم به همان نحو در
ذهن باشد ، اساسا عوض میشود ، و چیز دیگری میشود ، ولی اینها این حرف
را نمیزنند .
این ، حرفی بود که در بحث جاودانگی حقیقت مطرح شد ، درباب اخلاق هم
ممکن است انسان این خدشه را به آنها بکند که ، گیرم ما قائل به فلسفه "
شدن " شدیم ، معنایش اینستکه واقعیتها تغییر میکند ، [ اما ] اخلاق و
احکام یک سلسله دستورها هستند ، و دستور امری است اعتباری و قراردادی ،
و متغیر بودن واقعیت ، موجب نمیشود که این امر اعتباری هم متغیر باشد .
در مقاله ختم نبوت گفتیم که اگر کسی بگوید همه چیز در تغییر است ،
بنابراین ختم نبوت و دستور جاوید معنی ندارد ، جوابش اینستکه نه ،
بنابر اینکه واقعیت متغیر است لازمهاش نیست که دستور هم متغیر باشد ،
چون دستور ، یک امر قراردادی است و قانون تغییر واقعیتها ، شامل آن
نمیشود . پس این حرف که فلسفه شدن مقتضی جاودان نبودن اخلاق است ، حرف
درستی نیست ، ولی در عین حال به بیان دیگر مطلب را میتوان توجیه کرد و
آن اینکه بگویند هر دستوری چه اخلاقی و چه غیر اخلاقی مبتنی بر یک سلسله
مصالح است ، همان حرفی که متکلمین گفتهاند و اصولیون هم دنبال کردهاند
که " الواجبات الشرعیه ، الطاف فی الواجبات العقلیه " یا به تعبیر
مرحوم آقای نائینی ، مصالح و مفاسد در سلسله علل احکام قرار میگیرند ،
احکام ، این بایدها و نبایدها ، برای رسیدن به آن مصلحتها است لهذا تابع
مصالح و مفاسد هستند ، مانند هر معلولی که تابع علت میباشد ، مصالح ،
امور واقعی هستند ، وضع ثابتی نمیتوانند داشته باشند ، و وقتی آنها متغیر
بودند ، اینها هم باید متغیر باشند ، این اشکال ، طبق این بیان صورت
دیگری پیدا میکند ، البته ممکن است مطلب به بیانهای
نام کتاب : نقدی بر مارکسیسم نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 183