نام کتاب : نقدی بر مارکسیسم نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 168
حقیقت است بلکه آنچه که اذهان در یک زمان بر آن اجماع میکنند خود
حقیقت است و حقیقت بودنش همین است ، مثل اجماع اهل تسنن ، چون اجماع
نزد آنها به معنای اینستکه ، مجموع علمای یک زمان ، حکم یک فرد نبی را
دارند ، یک فرد اشتباه میکند ولی جمع اشتباه نمیکند ، و اگر یک روزی
همه امت ( همه علمای امت ) بر یک مطلبی اجماع کردند ، همان حکم الله
است عین حکم الله است ، نه اینکه حکم الله را کشف میکند ، و لذا اهل
تسنن تطور و تکامل دین را از راه اجماع توجیه میکنند ، و اجماع برای آنها
خیلی جنبه روشن فکرانه دارد ( مخصوصا برای اقبال لاهوری و امثال او )
میگویند : اسلام یک راهی را باز کرده که به آن راه ممکن است پیغمبر ( ص
) یک مسئلهای را طرح نکرده باشد و جبرئیل آنرا نیاورده باشد ولی پیغمبر
( ص ) تأمین و تضمین کرده عصمت علمای امت را در یک زمان .
اینها هم میگویند : توافق اهل نظر در یک زمانی بر یک امری معناء ،
حقیقت است ، و اساسا حقیقت تعریفش همین است ، و لهذا حقیقت به این
معنی هیچوقت نمیتواند جاودان باشد ، چون ممکن است اذهان در یک زمان بر
یک مسئلهای توافق بکنند و در زمان دیگر برخلاف آن .
بنابراین تعریف ، هم هیئت قدیم حقیقت بود ( چون اذهان در آن زمان بر
آن توافق کرده بودند ) و هم هیئت جدید ( چون اذهان در این زمان بر آن
توافق دارند ) و همچنین علوم دیگر .
تعریف دیگر ، سخن معروف پراگماتیستها و پیروان مکتب اصالت الفائده
است که فلسفه ویلیام جیمز و جان دیوئی است . ویلیام جیمز اتفاقا یک
فیلسوف الهی عارف مسلکی هم هست که روانشناس هم بوده ، و حرفهای
عرفانی خوبی هم دارد ، ولی در مورد حقیقت نظریهای دارد ، که بعنوان
فلسفه او در دنیا شناخته میشود ، و آن نظریه اینستکه : ما میان حق و نافع
و مفید ( لااقل از نظر مفهومی ) تفکیک قائل میشویم : و میگوییم : حق بودن
، یعنی واقع بودن و نفس الامر بودن ، و رتبهای از وجود را شاغل بودن ،
مفید بودن یک امر اضافی است ، در رابطه آن شیئی است برای ما ، یک
شیئی حقیقت و واقعیت ممکن است باشد ولی برای ما مفید نباشد بلکه منشأ
شر باشد ، حالا ، آیا رابطهای هست میان حق و مفید ؟ و هرچه حق است مفید
هم هست ، یا چنین رابطهای نیست ؟ لااقل از آن طرف مسأله روشن است که
هر چیزی که حق نباشد نمیتواند مفید باشد ، ولی بهر حال اینها دو چیزندو ی
کی نیستند در آیه " « انزل من السماء ماء فسالت اودیه بقدرها فاحتمل
السیل زبدا رابیا و مما یوقدون علیه فی الناس ابتغاء حلیة او متاع زبد
مثله ، کذلک یضرب الله الحق و الباطل فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما
ینفع الناس فیمکث فی الارض ، کذلک یضرب الله الامثال »" [1] از
یک طرف میان حق بودن و پوچ بودن و غیر نافع بودن رابطه برقرار شده است
، ولی اینها آمدند گفتند : اصلا حق به معنای واقع بودن و در مقابل نافع
بودن معنی ندارد ، و اساسا حقیقت بودن همان نافع بودن است ، نه اینکه
حق چیزی است که نافع است ، بنابراین ، مثلا اگر گفته شود خدا وجود دارد
یا ندارد ؟
[1] سوره رعد : آیه . 17
نام کتاب : نقدی بر مارکسیسم نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 168