نام کتاب : فلسفه اخلاق نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 150
بیازاری که هنری نیست ، هنر این است که زور داشته باشی و نیازاری .
زبان حال یک مسلمان این است :
چگونه شکر این نعمت گزارم
که دارم زور و آزاری ندارم
اینها همان افراط در اخلاق بعضی از روشهای ملامتیه و صوفیانه است که
اسلام چنین چیزی را نمیپذیرد .
یا در بعضی از کتب نقل کرده اند که فلان درویش معروف گفت که من در
سه وقت از هر وقت دیگر بیشتر خرسند شدم یکی اینکه یک وقتی در یکی از
مساجد سخت بیمار بودم ( اینها کسی را هم نداشتند ، اغلب مثل سیاحها
بودند ) در مسجد خوابیده بودم و از شدت تب و ناراحتی قدرت حرکت کردن
نداشتم خادم مسجد آمد و همه افرادی را که در مسجد خوابیده بودند بلند کرد
از جمله با پا زد به من که بلند شو ! ولی من قدرت بلند شدن نداشتم بعد
از چند بار که این کار را تکرار کرد و من بلند نشدم ، آمد پایم را گرفت
کشید و مرا انداخت در کوچه آنقدر در نظر او خوار بودم که اینجور مرا مثل
یک لش مردم کشید و برد آنجا خیلی خرسند شدم که نفسم کوبیده شد .
یک وقت دیگر زمستان بود پوستینم را میگشتم آنقدر شپش در آن یافتم که
نفهمیدم پشم این پوستین بیشتر است یا شپش آن ؟ این هم یکی از جاهایی
بود که خیلی خرسند شدم از اینکه نفس خودم را پایمال کردم .
دیگر اینکه یک وقتی سوار کشتی بودم یک آدم بطال و آکتور برای سرگرمی
دیگران بازی در میآورد همه را دور خودش جمع کرده بود و افسانه میگفت از
جمله میگفت بله یک وقتی رفته بودیم به جنگ با کفار روزی اسیری گرفتم
میخواست نشان بدهد که چگونه آن اسیر را میبردم .
نام کتاب : فلسفه اخلاق نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 150