نام کتاب : فطرت نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 72
یعنی برای اینها یک برتری و سطح عالی قائل است که هر انسانی به هر
میزانی که از این گرایشها برخوردار باشد او را انسان متعالیتر تلقی میکند
. گرایشهای حیوان یا خودمحوری محض است مثل گرایش به خواب و خوراک و
امثال اینها ، و یا اگر " غیر محوری " هست در حدود بقای نوع است ،
یعنی در حدود توالد و تناسل آن هم در حدود غریزه است ( بار دیگر میرسیم
به تعریف غریزه ) ، یعنی در حدود یک عمل آگاهانه و آزادانه و انتخاب
شده است . این خیلی محسوس و مشاهد است . مثلا ما اسب را در نظر
میگیریم . اسب بچهاش که متولد میشود هر چه هم که نزدیکتر به تولد باشد
بیشتر یک گرایش شدیدی به آن بچه دارد که خدا میداند . وقتی که این بچه
هست و این اسب را سوار میشوید این حیوان نمیخواهد حرکت کند ، نگران
بچهاش است ، دائما رویش را بر میگرداند به طرف او ، و اگر دو قدم او
را دور کنیم و میدود دنبالش . تا تدریجا این بچه بزرگ میشود . هر
اندازه این بچه بزرگ میشود از گرایش این حیوان به او کاسته میشود . بعد
که او به صورت یک جوان در میآید [ هیچ گرایشی به او ندارد ] . اسبی که
مثلا هفت سال داشته باشد و یک کره مثلا دو ساله داشته باشد [1] باید
وقتی به جوانش نگاه میکند لذت ببرد ، در حالی که اصلا به او گرایش
ندارد و اگر بیاید جلو به او لگد میزند و طردش میکند ، چرا ؟ زیرا این
غریزه فقط در حد حمایت آن بچه بوده ، فقط برای این بوده که این نسل
ادامه پیدا کند ، و بیش از این چیزی نبوده است . اکنون که او روی پای
[1] من نمیدانم اسبها و مردهای زمان فردوسی چگونه بودهاند که گفته است
: "
سه پنج سال اسب و سه ده ساله مرد
" . حالا که مردهای سه ده سالهاش پیرند ، اسبهای سه پنج سالهاش که دیگر
اصلا چنین اسبی وجود ندارد !
نام کتاب : فطرت نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 72