نام کتاب : عدل الهی نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 309
اکنون چند روایت در تأیید این مطلب :
. 1 طاووس یمانی میگوید :
حضرت علی بن الحسین ( ع ) را دیدم که از وقت عشاء تا سحر به دور خانه
خدا طواف میکرد و به عبادت مشغول بود . چون خلوت شد و کسی را ندید به
آسمان نگریست و گفت : خدایا ستارگان در افق ناپدید شدند و چشمان مردم
به خواب رفت و درهای تو بر روی درخواست کنندگان گشوده است . . .
طاووس جملههای زیادی در این زمینه از مناجاتهای خاضعانه و عابدانه آن
حضرت نقل میکند و میگوید : اما چند بار در خلال مناجات خویش گریست .
میگوید :
سپس به خاک افتاد و بر زمین سجده کرد ، من نزدیک رفتم و سرش را بر
زانو نهاده و گریستم ، اشکهای من سرازیر شد و قطرات آن بر چهرهاش چکید
، برخاست و نشست و گفت : کیست که مرا از یاد پروردگارم مشغول ساخت ؟
عرض کردم : من طاووس هستم ای پسر پیامبر . این زاری و بی تابی چیست ؟
ما میباید چنین کنیم که گناهکار و جفا پیشهایم . پدر تو حسین بن علی و
مادر تو فاطمه زهرا و جد تو رسول خداست - یعنی شما چرا با این نسب
شریف و پیوند عالی در وحشت و هراس هستید ؟ - به من نگریست و فرمود :
« هیهات هیهات یا طاووس دع عنی حدیث ابی و امی و جدی ، خلق الله
الجنة لمن اطاعه و احسن و لو کان عبدا حبشیا ، و خلق النار لمن عصاه و لو
« فاذا نفخ فی الصور فلا انساب
بینهم یومئذ و لا یتسائلون ». و الله لا ینفعک غدا الا تقدمة تقدمها من
عمل صالح » [1] .
" نه ، نه ، ای طاووس ! سخن نسب را کنار بگذار ، خدا بهشت را برای
کسی آفریده است که مطیع و نیکوکار باشد هر چند غلامی سیاه چهره باشد ، و
آتش را آفریده است برای کسی که نافرمانی کند ولو آقازادهای از قریش
باشد . مگر نشنیدهای سخن خدای تعالی را : " وقتی که در صور دمیده شود ،
نسبها منتفی است و از یکدیگر پرسش نمیکنند " به خدا قسم فردا تو را
سود نمیدهد مگر عمل صالحی که امروز پیش میفرستی " . . 2 رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) پس از فتح مکه بالای تپه
صفا رفته فریاد کرد : " ای پسران هاشم ! ای پسران عبدالمطلب ! "
فرزندان هاشم و عبدالمطلب
[1] بحار الانوار ، چاپ کمپانی ، ج 11 ، ص 25 ، باب مکارم اخلاق حضرت
سجاد .
نام کتاب : عدل الهی نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 309