نام کتاب : سیری در سیره نبوی نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 258
تاریخ بگوید : سبحان الله ! چرا دختر پیغمبر را در شب دفن بکنند ؟ !
مگر تشییع جنازه یک امر مستحبی نیست آن هم مستحب مؤکد ، و آن هم تشییع
جنازه دختر پیغمبر ؟ ! چرا باید افرادی معدود به او نماز بخوانند ؟ ! و
چرا اصلا محل قبرش مجهول بماند و کسی نداند زهرا را در کجا دفن کردهاند ؟
!
علی زهرا را دفن کرد . زهرا همچنین وصیت کرده بود : علی جان ! بعد که
مرا به خاکسپردی و قبر مرا پوشانیدی ، لحظهای روی قبر من بایست و دور
نشو که این ، لحظه ای است که من به تو نیاز دارم . علی در آن شب تاریک
تمام وصایای زهرا را مو به مو اجرا میکند . حالا بر علی چه میگذرد من
نمیتوانم توصیف بکنم : زهرای خود را با دست خود دفن کند و با دست خود
قبر او را بپوشاند ، ولی اینقدر میدانم که تاریخ میگوید :
« فلما نفض یده من تراب القبر هاج به الحزن » [1] .
علی قبر زهرا را پوشاند و گرد و خاک لباسهایش را تکان داد . تا آن
لحظه مشغول کار بود و اشتغال به یک کار قهرا تا حدی برای انسان انصراف
ایجاد میکند . کارش تمام شد . حالا میخواهد وصیت زهرا را اجرا کند یعنی
بماند . تا به این مرحله رسید غمهای دنیا بر دل علی رو آورد . احساس
میکند نیاز به درد دل دارد . گاهی علی درد دلهای خودش را با چاه میگفت
، سرش را در چاه فرو میبرد ، ولی برای درد دلی که در زمینه زهرا دارد
فکر میکند هیچکس از پیغمبر بهتر نیست ، رو میکند به قبر مقدس پیغمبر
اکرم :
[1] بیت الاحزان ، ص . 155
نام کتاب : سیری در سیره نبوی نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 258