نام کتاب : مساله شناخت نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 214
شاید اصلا این شناخت که " رابطهای میان شناخت و عمل هست " غلط باشد ،
یک شناخت ، حقیقی باشد و در عمل نتیجه ندهد و یک شناخت ، غلط باشد و
در عمل نتیجه درست بدهد . این را با چه معیاری ثابت میکنی ؟ نمیتوانی
بگوئی که این را هم با عمل میتوانم ثابت کنم . آخرش میگوئی این دیگر
بدیهی است . یعنی باز رسیدی به " شناخت خود معیار " . به همان حرفی
که ارسطوئیها رسیده بودند .
اشکال سوم
این اشکال ، بالاتر است و راسل هم متوجه آن است ، و آن این است که
اصلا آن شناختی که میگوید " معیار عمل است " غلط است ، این خود ، یک
شناخت خود معیار در نظر گرفته شده که داخل در منطق ارسطو میشود ، چرا ؟
زیرا تو میگوئی اگر شناخت درست باشد در عمل نتیجه میدهد . ( راسل
میگوید این را من قبول دارم ) بعد میگوئی چون این در عمل نتیجه داد پس
درست است . میگوید این حرف ، غلط است . " اگر شناخت درست باشد در
عمل نتیجه میدهد " درست است ولی " اگر در عمل نتیجه داد پس شناخت
درست است " درست نیست . چطور ؟ به اصطلاح منطقیین به آن " لازم اعم
" میگویند . مثلا از این سخن که " اگر این شیء گردو باشد گرد است "
چهار صورت میتوان نتیجه گرفت . به چهار شکل میتوان روی آن اندیشید :
اگر گردو باشد گرد است لکن گردوست ، نتیجه این است : " پس گرد است
" که این نتیجه درست است . دوم
نام کتاب : مساله شناخت نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 214