responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فقه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 50  صفحه : 4
 چشم مسلّح ورؤيت هلال
رضا مختارى

اشاره: حلول ماه هاى قمرى با رؤيت هلال ثابت مى شود. از صدر اسلام تا سده اخير, رؤيت به طور طبيعى و بدون استفاده از ابزارهايى مانند دوربين و تلسكوپ صورت مى گرفت. اما در سده اخير براى رؤيت از ابزار هم استفاده مى شود. اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه اگر هلال فقط با ابزار رؤيت شد و بدون آن به هيچ وجه قابل رؤيت نبود, آيا باز هم حلول ماه ثابت مى شود يا نه؟ اين مقاله عهده دار پاسخ به اين سؤال است.

مقدّمات بحث

ييكم: ترديدى نيست كه ظرف تحقّق روزه (ماه رمضان) است1; همچنان كه وقت تحقّق وقوف براى حجّاج, نهم (ماه ذيحجه) و زمان اداى احكام روز عيد قربان دهم (ماه ذيحجه) است, و همين طور واجبات و مستحبات ديگرى كه بر عناوينى مثل شب هاى قدر, عيد فطر, شب و روز مبعث و عيد غدير مترتّب شده است. بدين معنى كه واقعِ (ماه رمضان) و مانند آن, ظرف تحقّق واجب است, نه (ماه رمضان) معلوم. بنابراين با تحقّق (ماه رمضان), حكم وجوب روزه بر آن مترتّب مى شود; هرچند علم به آن پيدا نشود. اين موضوع, علاوه بر روايات, از قرآن مجيد به خوبى استفاده مى شود و كسى منكر آن نيست[2].
اكنون بايد ديد مقصود شارع از (ماه) (شهر) چيست و در اصطلاح شارع اين واژه بر چه معنايى حمل مى شود؟ در اين كه اين (ماه), قمرى است نه شمسى, ترديدى نيست, ولى (ماه قمرى) در اصطلاح منجّمان و عرف, چند اطلاق و معنى دارد:
1- (ماه وَسَطي يا زيجى) كه بر اساس آن اوّلين ماه سال قمرى (محرّم) را سى روز و دومين را 29 روز ـ و همين طور تا پايان سال ـ محاسبه مى كنند. بر اين مبنا, هميشه ماه شعبان ناقص (29 روزه) و ماه رمضان تام ّ (30 روزه) است. اين تعبير در اصطلاح منجّمان و كتب زيج به كار مى رود.
2- (ماه نجومى يا طبيعى) كه عبارت است از سير ماه از يك نقطه معيّن در فضا, تا بازگشت به همان نقطه, كه مدّت آن 27 روز و 7 ساعت و 33 دقيقه است.
3- (ماه اقترانى يا اصطلاحى يا حقيقى) كه عبارت است از فاصله زمانى دو لحظه مقارنه متوالى نيّرين, كه مدّت آن 29 روز و 12 ساعت و 44 دقيقه و 3 ثانيه و 3 ثالثه و 9 رابعه و 36 خامسه است.
4- (ماه هلالى عرفى يا شرعى) كه با رؤيت هلال شروع و با رؤيت هلال ماه بعد خاتمه مى يابد و گاهى 29 روز و گاهى سى روز است و ممكن است چهار ماه متوالى سى روزه, و سه ماه متوالى 29 روزه باشد و بيش از اين ممكن نيست[3].
مسلّماً مراد از (شهر) در قرآن كريم و روايات شريفه, سه معناى اوّل نيست, بلكه مقصودْ معناى چهارم است; زيرا عرف مخاطب شارع مقدس از كلمه (شهر) همين معنى را مى فهميده و آن را بر همين معنى حمل مى كرده است. توضيح اين كه معناى چهارم از مخترعات شرعى نيست, بلكه عرب زمان جاهليت نيز, (ماه) را از رؤيت هلال تا رؤيت هلال بعدى مى دانسته اند. سخن برخى از بزرگان و خبرگان فن در اين باره چنين است:
ـ… فمستعملو الشهر القمري بعضهم و هم الترك أخذوا مبدأه من اجتماع حقيقي, فالشهر عندهم من اجتماع حقيقي بين النيّرين إلى اجتماع حقيقي بعده, فإن وقع الاجتماع قبل نصف النهار فذلك اليوم هو أوّل الشهر, وإن كان بعده فاليوم الذي بعده….
والمسلمون وأهل البادية من الأعراب أخذوه من ليلة رؤية الهلال إلى ليلتها; لأن ّ أقرب أوضاع القمر من الشمس إلى الإدراك هو الهلال, فالأوضاع الأُخرى من المقابلة والتربيع وغير ذلك لا يدرك إلاّ بحسب التخمين; فإن ّ القمر يبقى على النور التام ّ قبل المقابلة وبعدها زماناً كثيراً, وكذلك غيره من الأوضاع, وأمّا وضعه منها عند وصوله في تحت الشعاع و إن كان يشبه وضع الهلال في ذلك لكنّه في وضع الهلال يشبه الموجود بعد العدم والمولود الخارج من الظلم, فجعله مبدءاً أولي…[4].
ـ لا ريب في أن ّ الناس قبل ظهور الإسلام كانوا قد بَنَوْا أُمورهم على نظام السنوات القمرية, وقد ادّعي أن ّ غالب الأُمم القديمة كانوا كذلك, والأعراب في الجاهليّة بأجمعهم كانوا يتّخذون الشهور القمرية في مواقيتهم…[5].
ـ عنوان (الشهر) الذي أُنيط به الحكم بوجوب الصوم أمر عرفيّ وليس من مستحدثات الشارع, ومن الواضح أن ّ (الشهر) عند العرف أمر واقعي, وليس للرؤية دخل فيه إلاّ بنحو الطريقية المحضة[6].
مهم تر از همه اينها تصريح نابغه جهان اسلام, ابوريحان بيرونى, بدين نكته در الآثار الباقية است:
… وكانوا في الجاهلية يستعملونها على نحو ما يستعمله أهل الإسلام, وكان يدور حجّهم في الأزمنة الأربعة… ويبتدؤون بالشهر من رؤية الهلال, وكذلك شرع في الإسلام…[7].
ميرزاى قمى(ره) هم نوشته است:
(شهر رمضان) الذي ورد في القرآن والسنّة يرجع في معناه إلى العرف, والمعروف في معناه: ما كان محدوداً بالرؤية في أوّله وآخره[8].
دوم: (ماه) ـ نزد عرف مخاطب شارع ـ يعنى محدوده رؤيت پذيرى هلال تا رؤيت پذيرى هلال بعدى و به عبارت ديگر ملاك شروع ماه نزد عرف, رؤيت پذيرى هلال هنگام غروب آفتاب است. چنان كه اثبات خواهد شد, ملاك شروع ماه به نظر شارع هم, رؤيت پذيرى هلال هنگام غروب آفتاب است[9].
يكى از بزرگان در اين زمينه سخنى دارد كه از چند جهت غريب و مخدوش است:
… أن ّ أوّل الشهر وآخره من الأُمور التكوينية, ولا وجه للتعبّد في التكوينيّات.
أوّل الشهر بحسب البراهين القطعية الهيئوية عبارة عن خروج القمر عن تحت الشعاع و بروزه في الأُفق… وهذا من الأُمور التكوينيّة في الحركات الدوريّة للكرات. والخروج عن تحت الشعاع والبروز في الأُفق لا يؤثّر فيه اختلاف الأُفق مطلقاً…[10].
اوّلاً, اگر مراد ايشان از بروز در افق قابليت رؤيت باشد, سخنى است درست, وگرنه چنان كه گذشت (ماه) چهار معنى و اصطلاح دارد, و در هيچ يك از آنها اوّل ماه به معناى خروج قمر از تحت الشعاع و بروز آن در افق نيست تا ماه در كلام شارع را بر آن حمل كنيم.
ثانياً, اين كه تعبّد در تكوينيات وجهى ندارد, درست نيست; زيرا:
مانعى ندارد كه تعريف امور تكوينى را از بيان شارع استفاده كنيم, خصوصاً اگر اين امور حقايق عرفى باشد كه وضع و اعتبار عرفى در آنها يا در تعريف آنها دخالت داشته باشد. بسيارى از امور تكوينى, موضوع يا متعلق احكام شرعى واقع شده و شارع مقدس به تعريف و اندازه گيرى آنها پرداخته است و مدار فقه بر همين تعاريف مى چرخد.
نمونه اين تعاريف شرعى را در اوزان و مقاديرى از قبيل كرّ, رطل, درهم و دينار و در اوقاتى مانند وقت زوال, غروب, فجر, و در پديده هايى مانند حيض و اوصاف و مدت و اقل ّ و اكثر ايّام آن و سن ّ يائسگى و نشانه هاى بلوغ در بسيارى از ابواب فقه مى بينيم. هيچ فقيهى در استفاده از اين تعاريف, به اين ادّعا كه اين امور پديده هايى تكوينى است و تعبّد در آنها راه ندارد, اشكال نكرده است. كاربرد تعاريف شرعى امور تكوينى, نه تنها در فقه با هيچ اشكالى روبه رو نيست, بلكه بر عكس, اين تعاريف شرعى مبناى عمل و ضابطه مند شدن و دقّت يافتن اين مفاهيم حتى نزد عرف شده است.
براى تعاريف شرعى از امور تكوينى يكى از اين دو محمل و دو تفسير وجود دارد:
1- اين تعاريف در صدد بيان شرعى خاص و متفاوت با تعريف تكوينى, عرفى ـ عام يا خاص ـ از پديده هاى طبيعى است, خواه الفاظ و اسم هايى كه شرع در اين معنى به كار برده است, به حدّ حقيقت شرعيه رسيده يا نرسيده باشد. بنابراين همان گونه كه حيض تكوينى, تعريف خاص ّ خود را در علم پزشكى دارد, حيض شرعى نيز تعريف شرعى خود را داراست.
2- تعريف هاى شرعى در صدد بيان ماهيت حقيقى و دقيق امور تكوينى عرفى است و از آن جا كه اين مفاهيم, دقيق است و نظرِ سطحيِ عرفى گاه در آنها به خطا مى رود, در شأن شارع است كه اين گونه مفاهيمِ تكوينيِ عرفى را هرگاه متعلقِ احكامِ شرعى و مورد نياز مردم باشد, تبيين و فهمِ سطحيِ عرفى را تصحيح كند. در اين صورت, بيان شرعى حجّت است و اگر علم به صدور آن از شارع داشته باشيم, موجب قطع به صحّت اين تعريف مى شود و اگر تعريف اهل فن برخلاف آن باشد, يا خطاست يا حمل بر اصطلاح خاص مى شود.
بنابراين درست نيست كه مفاد روايات مزبور درباره پديده هاى تكوينى از قبيل مبدأ فجر و زوال و غروب يا مبدأ ماه قمرى كنار گذاشته شود, به صِرف ادّعاى اين كه اين امور پديده هايى تكوينى است و تعبّد در آنها راه ندارد و بايد در آنها به اهل فن رجوع كرد[11].
بنابراين صِرف خروج قمر از تحت الشعاع, يا لحظه مقارنه, در اصطلاح شرع و اهل نجوم و عرف, مبدأ و نشانه حلول ماه نيست. بلى, بعضى لحظه اقتران را شروع ماه مى دانسته اند[12], امّا اين ربطى به اصطلاح شرع و عرف صدر اسلام ندارد. اكنون نيز در عربستان سعودى بر همين مبنى عمل مى كنند, بدين صورت كه: اگر در روز بيست و نهم ماه قمرى دو شرط وجود داشته باشد, روز بعد اوّلين روز ماه جديد خواهد بود. اين دو شرط عبارت اند از: [1]. مقارنه زمين مركزى, قبل از غروب خورشيد باشد; [2]. غروب ماه بعد از غروب خورشيد اتفاق بيفتد. البته اين مبنا شرعى و مستند به رؤيت نيست و در آن احتمال شروع ماه قمرى با هلال با سن ّ كمتر از دوازده ساعت, زياد است و از طرفى حتى با محاسبات نجومى, وجود چنين هلال هايى غير ممكن است. بنابراين به كار بردن كلمه (هلال) در اين موارد صحيح نيست و مثلاً بهتر است گفته شود: (ماه با سن ّ شش ساعت), و نه (هلال شش ساعته); چون هلال يعنى بازتاب نور خورشيد از لبه ماه, و اين بازتاب در ماه با سن ّ كمتر از هشت ساعت ـ به علت پستى و بلندى ها و عوارض سطحى ماه و سايه هاى كوه هاى آن ـ روى نمى دهد. براى مثال, ما هرگز هلال هفت ساعته نداريم[13].
سوم: رؤيت هلال به صِرف خروج ماه از تحت الشعاع امكان پذير نيست و به عوامل و مشخّصه هاى گوناگونى بستگى دارد. در كشورهاى مختلف براى پيش بينى رؤيت هلال ماه هاى قمرى, روش هاى گوناگونى به كار مى گيرند. در هريك از اين روش ها, مجموعه اى از مشخّصه هاى خورشيد و هلال در لحظه غروب خورشيد روز 29 هر ماه به كار مى رود. اين مشخّصه ها در چهار قسمت به شرح ذيل قابل دسته بندى است:
1- مشخّصه هاى زمانى, شامل: لحظه مقارنه ماه و خورشيد, لحظه غروب خورشيد و لحظه غروب ماه.
2- مشخّصه هاى سَمتى, شامل: سَمت هاى ماه و خورشيد در لحظه غروب خورشيد, اختلاف سمت بين ماه و خورشيد در لحظه غروب خورشيد, سمت ماه در لحظه غروب ماه.
3- مشخّصه هاى حد دار, شامل: ارتفاع ماه در لحظه غروب خورشيد, اختلاف زمان لحظه هاى غروب خورشيد و ماه (مدّت مكث هلال بعد از لحظه غروب خورشيد), فاصله زاويه هاى ماه از خورشيد در لحظه غروب خورشيد, اختلاف طول هاى دايرة البروجى ماه در خورشيد لحظه غروب خورشيد, سن ّ ماه در لحظه غروب خورشيد (اختلاف زمان لحظه هاى غروب خورشيد و مقارنه), درصد سطح روشن ماه در لحظه غروب خورشيد.
4- مشخّصه هاى موقعيتى, شامل: عرض دايرة البروجى ماه در لحظه غروب خورشيد, موقعيت ماه در مدار خود به دور زمين نسبت به لحظه هاى حضيض و اوج در لحظه غروب خورشيد, موقعيت زمين در مدار خود به دور خورشيد در لحظه غروب خورشيد.
نقش و ميزان تأثير اين مشخّصه ها در رؤيت پذيرى هلال ماه و ميزان وابستگى هريك از آنها به ساير مشخّصه ها متفاوت است و براى صدور حكم مطمئن و قطعى درباره رؤيت هلال, وضع همه مشخّصه هاى ياد شده به طور دقيق لحاظ مى شود.
مى افزايم كه لحظه پس از مقارنه, همان لحظه تولّد ماه نو است, و هرچه لحظه غروب خورشيد يا لحظه اوّلين رؤيت هلال ماه, ديرتر از آن صورت بگيرد, آن هلال را در اصطلاح مسن تر مى نامند و هرچه اين مدت كمتر باشد, آن هلال را جوان تر به شمار مى آورند. برخى از اهل فن, هلال ماه هاى با سن ّ كمتر از [20], بين 20 تا 24 و بيشتر از 24 ساعت را به ترتيب, به جوان, ميان سن و مسن ّ دسته بندى مى كنند.
با توجه به تجربيات و گزارش دستاورد تلاش 127 ساله عدّه اى از اهل فن و شيفتگان شكار هلال, اين نتايج به دست آمده است:
الف) رؤيت ناپذيرى هلال با چشم مسلّح در مورد هلال ماه هايى كه سن ّ آن در لحظه غروب خورشيد از 11 ساعت و 56 دقيقه كمتر است.
ب) رؤيت ناپذيرى هلال با چشم غير مسلّح در مورد هلال ماه هايى كه سن ّ آن در لحظه غروب خورشيد از 14 ساعت و 9 دقيقه كمتر است… [14].
براى وضوح بيشتر مطلب, در اين جا سخن تعدادى از اهل فن را نقل مى كنيم:
ـ اگر سن ّ ماه حداقل 8 ساعت نباشد, هلال قابل رؤيت تشكيل نمى شود و كمترين سن ّ هلال براى رؤيت با چشم مسلّح, حدود 12 ساعت است. از طرفى در رصد هلال با چشم غير مسلّح نيز نتايج رتبه دار جهانى براى كمينه سن ّ هلال, در حدود 18 ساعت ثبت شده است. لذا… هلال هاى با سن ّ بالاتر از 18 ساعت ـ به شرط نبودن موانعى همچون ابر يا آلودگى هوا ـ با چشم عادى قابل رؤيت است[15].
ـ چنانچه ارتفاع ماه حدود 5/7 درجه, مكث آن حوالى 35 دقيقه, فاصله زاويه اى حدود 5/8 درجه (زمين مركزى) عرض آن شمالى, و ديگر شرايط رصدى نيز مناسب باشد, به شرط برخوردارى از هواى تميز و افق باز, تازه اين گونه هلال را با چشم مسلّح مى توان مشاهده كرد. امّا اگر فاصله زاويه اى 5/9 درجه, ارتفاع ماه بيش از 9 درجه, مكث آن بالاى 45 دقيقه, و ساير شرايط رصدى مساعد باشد, در صورت وجود هواى تميز و بدون مانع, هلال با چشم غير مسلّح قابل رؤيت خواهد بود[16]
ـ الگوى روشنايى ماه (يعنى مرئى بودن هلال) مستلزم محاسبات پيچيده اى در حوزه هاى مكانيك سماوى و روش هاى جوّى و اختر فيزيكى است… . اوّلين گام آن است كه ابتدا معيار عدم رؤيت (نامرئى بودن) را به دست آوريم. پس از آن, دسترسى به معيار واقعى ساده تر خواهد بود.
پيشگويى مرئى بودن ماه نو بسيار مشكل است… هدف ما… اين بود كه ميزان خطا در مشاهده ماه نو, با بهره مندى از روش هاى جديد اختر فيزيكي… كاهش يابد.
روش هاى متعدّدى براى پيشگويى اوّلين رؤيت هلال وجود دارد. از بيش از پنج هزارسال قبل به اين طرف, تقريباً همه تمدن هاى بشرى ـ از بابلى ها گرفته تا به امروز ـ معيارهاى متفاوتى را يافته و به كار بسته اند… .
آخرين مطالعاتى كه دانشمندانى نظير فادرينگهم و ماوندر17 (1910 م) دانژون18 (1932 ـ 1936م), بروئين19 (1977م), الياس (1981 ـ 1989), مك نلي20 (1983م), شِفِر21 (1989 ـ 2000م) و يالوپ22 در سده گذشته انجام داده اند, همگى كوشش هايى براى يافتن پاسخ سؤال مذكور بود[23].
چهارم: در روايات بسيارى از شيعه و سنّى نشانه حلول ماه يا وجوب روزه و افطار, رؤيت هلال دانسته شده است; از جمله:
ـ سئل أبوعبدالله(ع) عن الأهلّة, فقال: (هي أهلّه الشهور, فإذا رأيت الهلال فصم, وإذا رأيته فأفطر).
ـ صُم لرؤية الهلال وأفطر لرؤيته.
ـ ليس على أهل القبلة إلاّ الرؤية, ليس على المسلمين إلاّ الرؤية.
ـ صيام شهر رمضان فريضة, يصام للرؤية ويفطر للرؤية.
ـ صوموا لرؤيته, وأفطروا لرؤيته.
ـ لا تصم إلاّ للرؤية[24].
مى دانيم كه به ادلّه بسيار, (رؤيت) در اين احاديث و مانند اينها طريقيت دارد, نه موضوعيت. ادله طريقيت رؤيت را به تفصيل در مجلّدات رؤيت هلال نقل و درج كرده ام و دوباره به آن نمى پردازم. اكنون بايد ديد (ذوالطريق) چيست؟ يعنى پس از آن كه مسلّم شد رؤيت, ثبوتاً موضوع حكم نيست كه حكم داير مدار آن باشد, سؤال اين است كه حكم ثبوتاً داير مدار چيست و چه چيزى واقعاً نشانه حلول ماه است؟
اگر گفته شود: رؤيت, طريق است براى خروج قمر از محاق و تحت الشعاع و بنابراين خروج قمر از محاق و تحت الشعاع, نشانه حلول ماه است, مى گوييم: اين سخن البته خطاست; زيرا:
اوّلاً, ادّعايى است بدون دليل و اگر بنا باشد بدون دليل سخن گفت, چه بسا كسى ادّعا كند كه رؤيت طريق است براى لحظه مقارنه نيّرين يا لحظه پس از مقارنه; يعنى لحظه تولد هلال (به اصطلاح صحيح در تولد هلال).
ثانياً, موضوع قرار دادن (خروج قمر از محاق و تحت الشعاع), تالى فاسدى دارد كه قابل التزام نيست, به بيان برخى از بزرگان:
إذا جعلنا مبدأ الشهر هو خروج القمر عن تحت الشعاع مثلاً, وهو أمر وحداني في جميع العالم, فربّما يخرج القمر عن تحت الشعاع بعد ساعة من الليل وربّما بعد ساعتين أو بعد ثلاث ساعات و هكذا, وربّما يكون خروجه أوّل طلوع الفجر أو أوّل طلوع الشمس أو بعد ساعة من طلوعها أو بعد ساعتين أو بعد ثلاث ساعات, أو في وسط النهار وقت زوالها, فلايمكن تعيينه وتقديره بوجهٍ من الوجوه… فلا بدّ وأن نلتزم بأن ّ ثلث اليوم الثلاثين أو نصفه أو ثلثيه وهكذا من شهر رمضان والباقي من شوّال….
فهل يمكن لأحدٍ أن يلتزم بهذه المحاذير… ؟ فبهذه الوجوه لم يلتزم أحد[25]
ثالثاً, لازمه اش ناديده گرفتن تصريح روايات به (رؤيت هلال) به عنوان نشانه شروع ماه است.
بنابراين صرف خروج ماه از تحت الشعاع ـ كه به دست آوردن آن يكى از ساده ترين محاسبات نجومى قديم و جديد است ـ نشانه شروع و ثبوت ماه جديد نيست و حتّى آيت الله خوئى(ره) كه شايد بيش از همه براى تثبيت مدّعاى خود از آن استفاده كرده, در پاسخ به استفتايى فرموده است: ( لا أثر للاطمئنان بتولّده, بل ولا الاطمئنان بقابليّته للرؤية, بل لابدّ من الرؤية خارجاً)[26]
البته ذيل سخن ايشان, يعنى (ولا الاطمئنان… ) پذيرفتنى نيست.

دليل عدم اعتبار رؤيت هلال با چشم مسلّح

از مقدّمات بحث معلوم شد كه نمى توان (رؤيت هلال) را در احاديث طريق براى صِرف خروج ماه از محاق و تحت الشعاع, يا طريق براى مقارنه نيّرين, يا تولّد هلال (يعنى لحظه پس از مقارنه) دانست[27]. اكنون مى گوييم: از يك سو, روايات فراوانى بر (رؤيت) ـ حتّى به صورت حصر مانند (لا تصم إلاّ للرؤية) يا (ليس على أهل القبلة إلاّ الرؤية) ـ وعدم امكان ناديده گرفتن آنهاتأكيد كرده اند و از سوى ديگر, رؤيت موضوعيت ندارد, و مقتضاى رعايت اين دو جهت آن است كه بگوييم: (رؤيت) در ادلّه, طريق است براى وصول قمر در مدار خود به نقطه اى خاص كه از آن تعبير مى شود به (رؤيت پذيرى به هنگام غروب آفتاب) يا (قابليت رؤيت) يا (امكان رؤيت); يعنى شارع مقدّس رؤيت پذيرى هلال را به هنگام غروب خورشيد ـ يا اندكى بعد از آن ـ ملاك و نشانه شروع ماه قمرى و تحقّق عنوان (ماه) و ترتّب آثار (ماه) قرار داده است; هرچند هلال به سبب مانعى مانند ابر رؤيت نشود يا اساساً كسى استهلال نكند. محض توضيح مى افزايم كه در ادلّه و روايات (رؤيت بيوت مكّه) نشانه وجوب قطع تلبيه براى متمتّع, و (توارى مسافر از خانه هاى شهر و استتار و عدم رؤيت او) ـ و در لسان فقها (توارى و خِفاى خانه هاى شهر)[28] ـ و شنيدن اذان نشانه حدّ ترخص دانسته شده است:
ـ إذا رأيت أبيات مكّة فاقطع التلبية.
ـ الرجل يريد السفر متى يقصِّر؟ قال: (إذا توارى من البيوت).
ـ إذا سمع الأذان أتم ّ المسافر[29].
به اتفاق فقها, رؤيت خانه هاى مكّه براى متمتّع, رؤيت خانه هاى شهر و شنيدن اذان شهر براى مسافر, همه طريق است و هيچ كدام موضوعيت ندارد; يعنى طريق است براى نقطه مشخّصى (مثلاً يك كيلومترى شهر مكه, براى متمتّع, و يك كيلومترى شهرى كه مسافر به آن وارد يا از آن خارج مى شود). آن نقطه مشخص, نقطه اى است كه خانه ها قابل ديدن و اذان قابل شنيدن باشد; يعنى نقطه رؤيت پذيرى خانه ها, و نقطه امكانِ شنيدن اذان. بنابراين ذوالطريق در اين مورد (قابلية الرؤية) و (قابلية السماع) يا امكان رؤيت و سماع, يا رؤيت پذيرى است. همين طور در رؤيت هلال, در ادلّه (إذا رأيت الهلال فصم) مانند (إذا رأيت أبيات مكّه فاقطع التلبية) است و قطعاً رؤيت در اين ادله طريقيت دارد, نه موضوعيت. همان طور كه در دليل رؤيت خانه هاى مكّه و شهر, ذو الطريق (قابلية الرؤية) است, در رؤيت هلال هم ذوالطريق (قابلية الرؤية) است; يعنى همان گونه كه متمتّع و مسافر در مسير خود به نقطه اى مى رسند كه خانه هاى مكه و شهر قابل رؤيت اند و آن نقطه جاى وجوب قطع تلبيه و اتمام نماز است, قمر هم در مدار خود پس از قران به جايى مى رسد كه قابل رؤيت است و آن هنگام نشانه شروع ماه قمرى است. چنان كه از اين نقطه در بحث نماز مسافر تعبير مى كنيم به حدّ ترخّص, در رؤيت هلال هم اين هنگام را شروع ماه قمرى مى دانيم و اين وقت را (رؤيت پذيرى) مى نامند كه با (رؤيت) فرق بسيار دارد. وبينهما بون بعيد.
با اين بيان, هم طريقيت رؤيت محفوظ مانده, و هم آن همه تأكيد بر رؤيت ناديده گرفته نشده است. توضيح اين كه: ذوالطريق ما (هلال قابل رؤيت) است و حمل رؤيت بر طريقيت بيش از الغاى موضوعيتِ رؤيت, موجب چيز ديگرى نمى شود; يعنى پس از قِران هنگامى كه ماه در مدار خود به حدّى برسد كه با وجود ساير شرايط, رؤيت هلال امكان پذير باشد, اين مرتبه هلال ـ كه از آن به (رؤيت پذيرى) تعبير مى كنيم ـ ظرف واقعى حكم و نشانه شروع (ماه) است.
اين نكته در پاسخ آيت الله خوئى به علامه تهرانى, به خوبى تبيين شده كه نقل آن مناسب است:
حمل الرؤية على الطريقيّة المحضة لا يعني أن يكون الميزان واقع خروج الهلال عن تحت الشعاع أو المحاق, بل هناك مطلب ثالث عرفي ومطابق أيضاً مع ما هو المستفاد من أدلّة الباب, وهو أن يكون الشهر عبارة عن بلوغ الهلال في الأُفق مرتبة يمكن للعين المجرّدة رؤيته.
وهذا غير أخذ الرؤية أو العلم موضوعاً, بل الرؤية ليست إلاّ طريقاً إلى إحراز هذه المرتبة في تكوّن الهلال وظهوره في الأُفق.
ووجه عرفية هذا المطلب ومطابقته مع المرتكزات واضح; حيث قلنا: إن ّ الشهر بحسب المرتكزات العرفية أمر واقعي على حدّ الأُمور الواقعية الأُخرى التكوينية, فلا يناسب أن يكون للعلم والجهل دخلُ فيه…[30]. فيتعيّن أن يكون الميزان عندهم ما ذكرناه من ظهور الهلال وتكوّنه وبلوغه مرتبة قابلة للرؤية بالعين المجرّدة.
ووجه مطابقة هذا المطلب للروايات أن ّ عنوان الرؤية الوارد فيها وإن كان على نحو الطريقية المحضة, إلاّ أن ّ ذا الطريق هو الهلال البالغ مرتبةً قابلةً للرؤية بالعين المجرّدة, لا مجرّد الخروج عن المحاق ولو لم يكن قابلاً للرؤية. والحمل على الطريقية لا يقتضي أكثر من إلغاء موضوعية الرؤية, لا المرتبة المفروضة في المرئي كما هو واضح.
مضافاً إلى أن ّ هذا هو مقتضى حمل الدليل على الميزان العرفي الارتكازيّ في كيفية تكوّن الشهر الهلالي, وقد عرفت أنّه يقتضي ذلك أيضاً[31].
علاوه بر آيت الله خوئى(ره), برخى از فقهاى ديگر نيز تصريح كرده اند كه (ذوالطريق هو الهلال البالغ إلى مرتبة قابلة للرؤية… )[32]. علاوه بر اين تصريحات, از سخن فقيهانى كه گفته اند: اگر هلال در شرق رؤيت شد, حلول ماه براى شهر غربى [همعرض با آن] هم ثابت مى شود, هر چند در شهر غربى ديده نشود, مى توان استفاده كرد كه معيار حلول ماه را رؤيت پذيرى و قابليت رؤيت مى دانند.
از روايات هم استفاده مى شود كه ملاك حلول ماه, امكان و قابليت رؤيت است, نه رؤيت فعلى.
اشكال: برخى بر اين سخن اشكال كرده اند كه:
اگر بگوييم: خروج از تحت الشعاع ملاك است, يا اين كه بگوييم: همين خروج هلال واقعى است, [تنها] در اين فرض رؤيت طريق است…. [امّا] كسانى كه رؤيت پذيرى را مطرح مى كنند, موضوعيت رؤيت (موضوعيت در حد امكان رؤيت, نه فعليت رؤيت) را مفروض مى گيرند, نه طريقيت را…. فقيهانى كه رؤيت پذيرى را مطرح كرده اند, پيشتر امكان رؤيت را به صورت موضوعيت مفروض گرفته اند و در حقيقت گرفتار دور شده اند…. رؤيت پذيرى بر دخالت رؤيت به نحو موضوعيت استوار است و با طريقيت آن به هيچ وجه سازگارى ندارد و ديگر طريقيت رؤيت محفوظ نمى ماند[33].
پاسخ: ناقد پنداشته است كه اگر ذوالطريق را رؤيت پذيرى بدانيم, با طريقيت رؤيت سازگار نيست و به معناى موضوعيت رؤيت است, وچون موضوعيت رؤيت باطل است, پس ذوالطريق بودنِ رؤيت پذيرى نادرست است; در حالى كه ابداً چنين نيست و بين رؤيت تا رؤيت پذيرى از زمين تا آسمان تفاوت است. طريقيت رؤيت بدين معناست كه بدون رؤيت فعلى هم ماه حلول مى كند و ملاك حلول ماه چيز ديگرى است و در (رؤيت پذيرى) رؤيت فعلى اخذ نشده است, تا گفته شود: رؤيت موضوعيت پيدا كرده است و صِرف وجود كلمه رؤيت در عبارت (رؤيت پذيرى) به معناى موضوعيت رؤيت نيست. در حقيقت رؤيت پذيرى تعبيرى است از وصول قمر در مدار خود به نقطه اى خاص. پس ذوالطريق, (وصول القمر إلى تلك النقطة) است كه نام آن را رؤيت پذيرى نهاده اند و روشن است اين به معناى موضوعيت رؤيت نيست; زيرا رؤيت در آن اخذ نشده است.
اكنون كه معلوم شد موضوع حكم, (قابلية الهلال للرؤية) يا (رؤيت پذيرى هلال) است, مى افزايم كه گاهى دورى ماه از لحظه اقتران, به قدرى است كه فقط با چشم مسلّح قابل رؤيت است, نه با چشم عادى, و هنگامى كه فاصله اش از اين مقدار بيشتر و وارد حدّ ديگرى از مدار خود شد, با چشم عادى هم قابل رؤيت مى شود. بنابراين رؤيت پذيرى با چشم مسلّح موضوعى است, و رؤيت پذيرى با چشم عادى موضوعى ديگر, كه اقل ّ و اكثرند; چون خود كره ماه, موضوع حكم نيست تا گفته شود: در هر دو حالت يك چيز است, بلكه مثلاً دورى ماه از لحظه اقتران به اندازه ده درجه كه فرضاً با چشم عادى قابل رؤيت است, (اكثر) و منزلى از منازل ماه است و دورى آن به اندازه شش درجه كه فرضاً فقط با چشم مسلّح قابل رؤيت است, (اقل ّ) و منزلى ديگر از منازل ماه است: (… والقمر نوراً و قدّره مَنازلَ لتعلموا عَدَدَ السنينَ والحسابَ)[34].
اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه كدام يك از اين دو موضوع و دو منزل ماه, ملاك شروع ماه و موضوع حكم اند: اقل ّ يا اكثر؟ (رؤيت پذيرى با چشم عادى) (= اكثر) يا (رؤيت پذيرى با چشم مسلّح) (= اقل ّ) يا هر دو؟ روشن است كه نتيجه و اثر اين دو موضوع هم متفاوت است; يعنى اگر اوّلى موضوع حكم باشد, در بسيارى از آفاق و در بسيارى از ماه ها لازم مى آيد كه ماه قمرى قبلى سى روزه و مثلاً شنبه روز اوّل ماه بعد باشد, و اگر دومى موضوع باشد, لازم مى آيد كه ماه قمرى قبلى 29 روزه و مثلاً جمعه روز اوّل ماه بعد باشد.
ييكى از فقه پژوهان در تبيين اين نكته سخنى دارد كه نقل آن مناسب است:
… أن ّ ابتعاد القمر عن تحت الشعاع ليس هو موضوع الحكم بشكل مطلق… .
وإنّما الموضوع هو منازل القمر… ومنزلة القمر تختلف من حالة إلى أُخرى; فإذا ابتعد القمر عن الشمس فإن ّ هذه منزلة, وفي هذه الحالة لا يمكن أن يرى بالعين المجرّدة, وإذا ابتعد عن الشمس بمقدار عشر درجات فإنّها منزلة أُخري… , وفي هذه الحالة يمكن أن يرى بالعين المجرّدة, فمن حيث الزمن يوجد في المنازل اختلاف, وكذلك من حيث المسافة الفضائية, فأيّ منزلة هي ميقات وموضوع الحكم؟35
اكنون بايد به اين سؤال پاسخ داد كه در واقع و مقام ثبوت, كدام يك از اين دو موضوع يعنى: (رؤيت پذيرى با چشم عادى) (= اكثر) و (رؤيت پذيرى با چشم مسلّح) (= اقل ّ) موضوع حكم اند؟ روشن است كه بايد فقط يكى موضوع باشد; زيرا تخيير بين اقل ّ و اكثر مستحيل است[36]. از سوى ديگر, معتبر نبودن رؤيت با چشم عادى كه بديهى البطلان است و مخالف هم به آن معترف است, پس بايد رؤيت با چشم مسلّح معتبر نباشد; زيرا محال است در مقام ثبوت, موضوع يك حكم, اقل ّ و اكثر و اثر مترتب بر يكى با ديگرى متضاد باشد. بدين معنا كه اگر ثبوتاً (الف) موضوع حكم باشد, لازمه و اثرش آن است كه شنبه اوّل ماه است, و اگر (ب) موضوع باشد, لازمه اش آن است كه ـ در همان فرض ـ جمعه اوّل ماه است. در چنين موردى محال است كه شارع به صورت مانعة الخلوّ, موضوع بودن هر دو را معتبر دانسته باشد.
اين تالى فاسد منحصر به موضوع مورد بحث به نظر ما يعنى (رؤيت پذيرى هلال) نيست, بلكه هر چه را كه موضوع حكم بدانيم, ثبوتاً محال است كه ـ به گونه مانعة الخلوّ ـ هم رؤيت با چشم عادى معتبر و طريق آن باشد, هم رؤيت با چشم مسلّح; زيرا اثر مترتّب بر يكى, متضاد و منافى اثر ديگرى است; يعنى اگر رؤيت با چشم عادى معتبر است, لازمه اش آن است كه شنبه اوّل ماه است, نه جمعه, و اگر رؤيت با چشم مسلّح معتبر است, لازمه اش آن است كه جمعه روز اوّل ماه است, نه شنبه. چگونه معقول است كه در مقام ثبوت شارع هر دو را معتبر دانسته باشد و در يك افق هم جمعه ـ واقعاً ـ اوّل ماه باشد و هم شنبه! و چون عدم اعتبار رؤيت با چشم عادى و بدون ابزار بديهى البطلان است, به ناچار بايد رؤيت با چشم مسلّح معتبر نباشد.
ظاهراً به همين دليل كه رؤيت پذيرى با چشم مسلّح موضوعى است غير از رؤيت پذيرى با چشم عادى, محقق اصولى ميرزاى نائينى (م 1355ق) در پاسخ به استفتايى, رؤيت با چشم مسلّح را معتبر ندانسته و نوشته اند:
لو فرض كون الهلال غير قابل للرؤية بالعيون القويّة فالظاهر أنّه لا عبرة بالرؤية بمعونة الآلات المكبّرة والمقرّبة الخارجة عن المتعارف. وبعبارة أوضح: لو لم يتحقّق أوّلُ درجة البعد المتوقّف عليه رؤية الهلال بالعيون القويّة وكانت الآلات المذكورة موجبة لرؤيتها مع عدم تحقّق ذلك المقدار من البعد, فالظاهر أنّه لا عبرة بمثل هذه الرؤية[37].
خلاصه اين دليل, چنين است: اعتبار رؤيت با چشم مسلّح مستلزم تخيير بين اقل ّ و اكثر است (مقدّم). تخيير بين اقل ّ و اكثر محال است (تالى). بنابراين اعتبار رؤيت با چشم مسلّح محال است (نتيجه).
اشكال: برخى بر اين دليل ما كه گفتيم: (در چنين موردى محال است كه شارع به صورت مانعة الخلوّ, موضوع بودن هر دو را معتبر دانسته باشد… ), اشكال كرده و گفته اند:
وجه استحاله چيست؟ مجرد اين كه بر هر كدام اثر مختلفى بار مى شود, نمى تواند سبب استحاله باشد, بلكه چون يك امر اعتبارى شرعى است, اشكالى ندارد كه شارع مقدس رؤيت پذيرى از يكى از اين دو طريق را معتبر دانسته باشد و به نظر مى رسد در فقه موارد زيادى براى آن وجود دارد كه به دو مورد از آن اشاره مى شود:
الف) در باب حد ترخّص مشهور قائل اند كه خفاء الجدران يا خفاء الأذان ملاك براى حد ترخّص است; در حالى كه اثر مترتّب مختلف است. ممكن است خفاء الجدران در دو كيلومترى باشد, اما خفاء الأذان در يك كيلومترى.
ب) در لزوم احرام بر طبق رواياتى كه وجود دارد كه اكثر آنها دلالت دارد كه براى ورود به مكه بايد محرم شد, اما برخى ديگر موضوع لزوم احرام را دخول در حرم قرار داده است و گرچه مشهور بر طبق روايات دسته اوّل فتوا داده اند, اما برخى از فقها مسئله ترديد را مطرح نموده اند; يعنى فرموده اند براى دخول حرم يا مكه بايد مُحرم شد; يعنى يكى از اين دو را على سبيل منع الخلوّ ملاك قرار داده اند, با اين كه اثر مختلف است. نتيجه آن كه ادعاى استحاله ثبوتى هيچ وجهى ندارد; كما اين كه تا به حال از هيچ فقيهى چنين مطلبى حتى به صورت احتمال مطرح نشده است و اين كه فرمايش مرحوم ميرزاى نائينى را بر اين مطلب حمل نموده اند, صحيح نيست, بلكه از ظاهر فتواى ايشان استفاده مى شود كه رؤيت با آلات, خروج از متعارف است[38].
پاسخ: وجه استحاله معلوم است; چون تخيير بين اقل ّ و اكثر و تعدّد حدّ بين اقل ّ و اكثر معقول نيست; زيرا لازمه اش لغويت يكى از آن دو است و اتفاقاً در مورد استشهاد مستشكل, تعدادى از اكابر و بزرگان فقه و اصول بدين نكته تصريح, و براى رفع اين مشكل كه اگر خفاء الأذان در نقطه اى غير از خفاء الجدران باشد چه بايد كرد, چاره جويى كرده اند. در اين جا سخن چهار تن از فحول اين ميدان را نقل مى كنم:
الف) شيخ انصارى(ره):
… المقام بيان التحديد, والحمل على تعدّد الحدّ غير مستقيم بين الأقل ّ والأكثر, ولعلّه لذا عكس المتأخّرون الجمعَ بين الصحيحين, فاعتبروا خفاء الأمرين… فكأن ّ الأمرين لمّا كان الأغلبُ موافقتهما واقعاً حكم الشارع بالتلازم الظاهري بينهما, فاكتفى بأحدهما عن الآخر ما لم يُعلم تخالفهما[39].
ب) آخوند خراسانى(قده):
إذا تعدّد الشرط مثل (إذا خفي الأذان فقصِّر) و (إذا خفي الجدران فقصِّر), فبناءً على ظهور الجملة الشرطية في المفهوم لابدّ من التصرّف ورفع اليد عن الظهور.
ايشان سپس چهار وجه براى اين تصرّف ذكر مى كند و مى افزايد:
ولعل ّ العرف يُساعد على الوجه الثاني, كما أن ّ العقل ربما يعيّن هذا الوجه, بملاحظة أن ّ الأُمور المتعدّدة بما هي مختلفة لا يمكن أن يكون كلّ منها مؤثّراً في واحد; فإنّه لابدّ من الربط الخاص ّ بين العلّة والمعلول, ولا يكاد يكون الواحد بما هو واحد مرتبطاً بين الاثنين بما هو اثنان… فلا بدّ من المصير إلى أن ّ الشرط في الحقيقة واحد, وهو المشترك بين الشرطين بعد البناء على رفع اليد عن المفهوم, وبقاء إطلاق الشرط في كلٍّ منهما على حاله…. 40
ج) آيت الله مؤسّس حاج شيخ عبدالكريم حائرى(ره):
… أُشكل ذلك بأن ّ خفاء الجدران أخص ّ من خفاء الأذان غالباً, بل دائماً, فلا يمكن الجمع بين الدليلين بالاكتفاء بأحد الأمرين, كما هو مقتضى الشرطيتين اللتين يُخالف منطوق كل ّ منهما مفهوم الأُخرى, من تخصيص مفهوم كل ّ منهما بمنطوق الأُخرى, كما هو الأظهر في أمثال ذلك.
والذي يخطر بالبال أن ّ صحيح ابن مسلم جعل المعيار خفاء الشخص عن البيوت, لاخفاء البيوت عنه كما فهمه المشهور, وبينهما فرق واضح; إذ تواري الإنسان من البيوت أي من أهلها يحصل بمقدار من البعد الذي يخفى عليه الأذان غالباً, فهما أعنى تواري الشخص عن البيوت وخفاء الأذان إنّما جُعل كلّ منهما أمارة لبعد واحد[41].
د) مرحوم آيت الله حاج آقا حسين بروجردى(قده):
… إن ّ كلاّ ً من الجمع والتخيير والترجيح موقوف على التعارض, وأنّى لكم بإثباته في المقام؟ بل لنا أنْ نمنعه بأحد من الوجهين الآتيين:
الأوّل: أن ّ التعارض متوقّف على تسليم ما ذكروه من حصول خفاء الأذان قبل خفاء الجدران دائماً, ونحن لا نسلّم ذلك… ولعلّهما متقاربان أو متلازمان, فلا يثبت التعارض بين الروايتين حتّى يجمع بينهما أو نختار الترجيح أو التخيير… .
… وقد عرفت أن ّ الجمع إذا كان جمعاً عرفياً مقدّم على التخيير, فيجب بيان طرق الجمع في المقام, وقد عرفت أنّها ثلاثة: [1]. التخيير الواقعي نظير خصال الكفّارة, [2]. تقييد المنطوقين, [3]. تقييد المفهومين.
أمّا الأوّل فيرد عليه أن ّ التخيير الواقعي إنّما يتصوّر في الحكم التكليفي كوجوب إحدى الخصال ووجوب إنقاذ أحد الفريقين مثلاً, وأمّا في التحديدات فلا يُعقل ولا يُتصوّر… .
وأمّا الثاني فيرد عليه… أن ّ الاعتبار ليس بأنفسهما, بل كل ّ منهما كناية عن مقدار البعد المعتبر… .
… فالأولى في المقام منع ثبوت المعارضة رأساً… .
… وقد عرفت أن ّ الحق ّ في المقام أن يقال بعدم ثبوت التعارض والتنافي بين الحدّين حتّى نتكلّف للجمع بينهما, بل لعلّهما يتلازمان غالباً, فجعل الشارع كل ّ واحد منهما علامةً ومعرّفاً للبعد المخصوص… [42]
بارى, با توجه به اينكه در ادلّه, تعبير (الرجل… إذا توارى من البيوت) وارد شده است, نه (إذا خفي الجدران فقصِّر) و توارى مسافر از بيوت بلد به آن است كه در مرآى و مَسْمع اهل بلد نباشد و اين معنى با خفاى اذان يكى است, بنابراين تعارضى پيش نمى آيد. به هر حال, مسلّماً محال است شارع تعبيرى براى حدّ ترخّص معيّن كند كه مردّد بين اقل ّ و اكثر باشد; مثل يك كيلومتر و دو كيلومتر.
جواب اشكال دوم (يعنى لزوم احرام براى ورود به مكه يا به حرم) روشن است و از شرح آن مى گذرم.
اما اين كه در پايان گفته اند: (… بلكه از ظاهر فتواى ميرزاى نائينى استفاده مى شود كه رؤيت با آلات خروج از متعارف است), مؤيّد نظر مستشكل نيست; زيرا مرحوم نائينى تصريح مى كند: وقتى ماه نو حلول مى كند كه در مدار خود به درجه اى برسد كه با چشم غير مسلّح رؤيت پذير باشد. بنابراين وصول به اين درجه را ـ كه از آن به رؤيت پذيرى تعبير مى كنيم ـ لازم دانسته اند و نگفته اند اطلاق رؤيت منصرف است به رؤيت متعارف در عصر معصومين(ع) تا شاهدى براى مستشكل باشد.
اين بود دليل عمده عدم اعتبار رؤيت هلال با چشم مسلّح. اكنون به بيان مؤيّدات و شواهد اين مدّعا مى پردازم.

مؤيِّدات و شواهد عدم اعتبار رؤيت هلال با چشم مسلّح

يكم و دوم: اختلاف در اعتبار رؤيت با چشم مسلّح اختصاصى به مسلك مشهور فقها يعنى لزوم اشتراك و اتّحاد آفاق ندارد, بلكه بر مبناى مرحوم آيت الله خوئى و عدّه اى ديگر نيز ـ مبتنى بر عدم لزوم اتّحاد آفاق ـ سارى و جارى است و فرق مسئله اين است كه طبق مسلك مشهور, رؤيت پذيرى هلال با چشم عادى به هنگام غروب آفتاب در افقى از آفاق فقط اثبات كننده حلول ماه نو در همان افق و آفاق متّحد با آن است, و طبق مبناى غير مشهور, اثبات كننده حلول ماه در آن افق, و ساير آفاقى است كه در بخشى از شب با آن مشترك اند.
در اين مسئله مى توان گفت كه حق با مشهور است و مبناى مرحوم آيت الله خوئى و عده اى ديگر, مخدوش و داراى اشكالات و شبهات مختلفى است43 و چون دو شبهه و اشكال آن, تقريباً اشكال بر اعتبار چشم مسلّح نيز به شمار مى آيد, آن دو اشكال را در اين جا نقل مى كنم:
إن ّ التمسّك بإطلاق الرؤية يلزم منه إغراء المكلّفين لمدّة أكثر من عشرة قرون; إذ إنّه من الدائم الغالب ثبوت هلال شهر رمضان في بلدٍ ما, وخفاؤه على البلدان وعلى النقاط الأُخرى المتقدّمة في الأُفق, إذ على قول غير المشهور يثبت بداية الشهر للنصف المظلِم من الكرة الأرضية, كما إذا رئي في المغرب العربي, فإنّه يثبت للصين وأفغانستان; لأنّهما تشتركان مع المغرب العربي في ليل واحد, لكنّه خفي ذلك على أهل تلك البلاد طيلة هذه القرون… [44]
2- وممّا ينبّهك ويسدّدك ويؤيّدك على هذا المرام الذي بيّنّاه أنّه لم يُر من النبيّ(ص) ولا من الأئمّة المعصومين(ع) في طول القرون الثلاثة, الأمر بقضاء صوم بلدانهم من مكّة والمدينة والكوفة وبغداد وسرّ من رآه وطوس, مع إمكان دعوى العلم الإجمالى برؤية الهلال في بلاد المغرب قبل رؤية أهل بلدهم بليلة واحدة في طول هذه المدّة أزيد من ألف مرّة, وصل إليهم الخبر بعد زمان أم لم يصل.
وذلك لأن ّ العلم الإجمالي منجّز للتكليف, فعلى عهدة كل ّ أحد في مدّة عمره قضاء أيّام من الصيام حسب علمه إجمالاً برؤية من تقدّمه من بلاد المغرب; وحيث لم يكن في الروايات والتواريخ والسير عين ولا أثر من الأمر بقضاء الصيام بالعلم الإجمالي, علمنا عدم وجود تكليف برؤية من تقدّمهم بالرؤية.
…وهل يصح ّ أن يوجب الشارع أحكاماً على الناس لجميع الأزمنة, ولكن يكون موضوع تلك الأحكام أُموراً مجهولة ليست في متناول أيدي الناس ولا يمكن لهم الظفر به والعثور عليه ولاينطبق على ما هو مراد الشريعة في بدو الجعل وبعده إلى أن تمضي سنون كثيرة ثم ّ ينطبق على ذلك في العصور المتأخّرة بسبب التطوّرات العلميّة والتقدّمات الصناعيّة واطّلاع الناس عن رؤية الهلال في قطر من أقطار العالم عن طريق (التلغراف), (التليفون), (اللاسِلكي), (التليفزيون), (الهاتف النقّال), (الطابعة اللاسلكيّة), (شبكة إنترنت) وغيرها من الأدوات الاتّصاليّة؟
وهل يمكن الالتزام ببطلان حج ّ من حج ّ برؤية الهلال في بلادهم ليلة الجمعة مثلاً ثم ّ ظهر أن ّ أهل المغرب رأوا الهلال بعد ثماني ساعات في ليلة الخميس, لعدم إدراكهم يوم عرفة وليلة العيد ويومه بحسب الواقع؟
وببيان آخر أن ّ مقتضى قوله تعالى: (يَسْئَلُونَك عن الأهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقيتُ للنّاس والحجِّ…)[45] أن ّ على الناس أن ينظّموا أعمالهم الموقّتة بالشهور أو الأيّام الخاصّة كالصوم والحج ّ ونحوهما على الأهلّة, وما كان تحت اختيار الناس واطّلاعهم في تلك الأعصار هى أهلّة بلادهم وما قاربها لا أهلّة البلاد البعيدة التي لم يكن لهم في تلك الاعصار طريق إلى الاطّلاع عليها.
واختلاف البلاد في تكوّن الهلال ورؤيته في آفاقها كان أمراً ثابتاً بحسب الواقع, فلو كان الموضوع للصوم والحج ّ ونحوهما الهلال المتكوّن والمرئيّ في بلدمّا, ولو كان بعيداً جدّاً, للزم بطلان أعمالهم إذا عملوا بها على طبق هلال بلدهم, وقد مضى على الناس قرون وهم كانوا يعملون كذلك لعدم اختراع الوسائل الإخباريّة الجديدة بعدُ.
وعلى هذا فهل يمكن أن يجعل الشارع أحكامه على موضوع لم يكن في اختيار المكلّفين وحيطة اطّلاعهم في تلك الأعصار والقرون إلى القرون الأخيرة التي اخترعت فيها هذه الوسائل؟!46
ورود اشكال اوّل در مسئله مورد بحث ما, بدين بيان است كه چون رؤيت موضوعيت ندارد تا با عدم آن, حكم مترتّب نشود و ماه نو حلول نكند, اگر ثبوتاً رؤيت با چشم مسلّح معتبر باشد, لازمه اش گمراه شدن مكلّفين از ناحيه شارع مقدّس در مدت بيش از هزار سال است; يعنى در بسيارى از ماه ها و در بيشتر آفاق, ماه نو يك روز زودتر حلول مى كرده و بر اثر عدم دسترسى مسلمانان به ابزار رؤيت, آنان به اشتباه افتاده اند و در هزاران ماه, شب هاى قدر و عيد فطر و عيد قربان و عرفه ـ و بسيارى از مناسبت هاى ديگر ـ را يك روز ديرتر از وقت واقعى دانسته اند, و علت آن هم چيزى جز اين نيست كه شارع ـ بنا بر فرض ـ رؤيت با چشم مسلّح را معتبر دانسته است. آيا معقول است بگوييم مسلمانان در هزاران ماه تكاليف مربوط به ماه هاى قمرى را بر خلاف واقع و يك روز ديرتر انجام مى داده اند; چون رؤيت با تلسكوپِ هيل يا هابِل ـ مثلاً ـ معتبر است و مقصّر خود مسلمانان اند كه در بيش از هزار سال گذشته, از آن استفاده نكرده اند! وگرنه, ماه يك روز زودتر برايشان ثابت مى شد; چون هابِل قادر است چيزهايى را ببيند كه روشنايى آنها 000/000/1 نورى است كه چشم انسان مى بيند و فاصله اى را كه با هابل مى توان ديد, از حدّ دو ميليارد سال نورى مى گذرد[47]. اساساً آيا ممكن است كه در مقام ثبوتْ, شارع رؤيت با هيل يا هابل را ـ كه هنوز هم در دسترس مسلمانان نيست ـ ملاك شروع ماه قرار دهد؟48
سوم: در پاسخ مرحوم آيت الله خوئى به آيت الله حسينى تهرانى(ره) آمده است:
نعم, لابدّ أن يكون وجود الهلال على نحو يمكن رؤيته بطريق عادي, فلا تكفي الرؤية بالعين الحادّة جدّاً أو بعين مسلّحة بالمكبّر أو العلم بوجوده بالمحاسبات الرصدية على دون تلك المرتبة; لاستفادة تلك الصفة له من النصوص المعتبرة الناطقة بأن لو رآه واحد لرآه خمسون أو لرآه مائة أو لرآه ألف, تعبيراً عن حدّ ما ينبغي من صفة وجوده[49].
بنابراين يك احتمال در معناى اين گونه احاديث, و بلكه ظاهر آنها اين است كه در مقام تحديد و تبيين (صم للرؤية) وساير روايات رؤيت است; يعنى مراد از رؤيت آن است كه ماه در مدار خود به درجه اى برسد كه با چشم عادى نوع مردم قابل رؤيت باشد.
چهارم: اگر بگوييم: شارع مقدّس ثبوتاً حلول ماه نو را هنگامى مى داند كه هلال با ابزار و تلسكوپ قابل رؤيت باشد نه با چشم عادى, لازمه اش لغويت جعل چنين تكليفى براى قرن هاى متمادى و تفويت مصلحت بندگان است, و چون لغويت جعل تكليف محال است, پس شارع مقدّس چنين تكليفى جعل نكرده است. توضيح اين كه: در بسيارى از ماه ها هلال فقط با چشم مسلّح قابل رؤيت است و چون تا بيش از ده قرن چنين ابزارى در اختيار مكلّفان نبوده است, بنابراين قدرت امتثال آن را نداشته اند و وقتى هيچ يك از مكلّفان قدرت امتثال نداشته باشند, جعل چنين تكليفى لغو خواهد بود; چون تكليفى است غير قابل امتثال و نمى تواند مكلّف را براى عمل منبعث كند.
مورد ديگر غير از رؤيت هلال كه از اين جهت شبيه به آن است, خسوف و كسوف است. عده اى از فقيهان ـ از جمله آيت الله سيد ابوالحسن اصفهانى, امام خمينى(ره) و آية الله گلپايگانى(ره) ـ فتوا داده اند كه اگر خسوف و كسوف با چشم غير مسلّح قابل تشخيص نبود, ولى با ابزار و تلسكوپ قابل رؤيت بود, نماز آيات واجب نيست. شايد دليل آنان اين است كه معقول نيست شارع مقدّس چيزى را ـ يعنى خسوف و كسوف قابل رؤيت با ابزار نه بدون ابزار ـ موضوع حكم قرار دهد كه تا قرن ها براى مكلّفين و مخاطبان قابل تشخيص نباشد. آيت الله اصفهانى در اين باره فرموده اند:
الظاهر أن ّ المدار في كسوف النيّرين صدق اسمه وإن لم يستند إلى سببية المتعارفين من حيلولة الأرض والقمر, فيكفي انكسافهما ببعض الكواكب الأُخر أو بسبب آخر. نعم لو كان قليلاً جدّاً بحيث لا يظهر للحواس المتعارفة وإن أدركته بعض الحواس ّ الخارقة, أو بواسطة بعض الآلات المصنوعة, فالظاهر عدم الاعتبار به وإن كان مستنداً إلى أحد سببيه المتعارفين[50].
و بر جمله اخير سخن ايشان ـ يعنى (…بواسطة بعض الآلات المصنوعة, فالظاهر عدم الاعتبار به وإن كان مستنداً إلى أحد سببية المتعارفين) ـ كه شاهد مقصود ماست, حضرت امام خمينى و آيت الله گلپايگانى حاشيه نزده و آن را پذيرفته اند. بنده بر فتواى ديگران در اين زمينه وقوف نيافتم; زيرا اين فرع در عروه, منهاج الصالحين, الفتاوى الواضحة و رسائل عمليه فارسى مطرح نشده است. بنابراين سزاوار است اين مسئله ـ يعنى رؤيت خسوفين با چشم مسلّح ـ نيز در كنار بحث رؤيت هلال با چشم مسلّح, بحث شود.
مرحوم آيت الله خوئى هم در اين زمينه فرموده اند:
… وأمّا في الكسوف فلا مانع من فرض كوكب آخر غير القمر يحول بين الأرض والشمس كالزهرة وعطارد, حيث إنّهما واقعتان بينهما, فيمكن أنْ تحجبا نورها ويتشكّل من ذلك كسوف يراه بعض سكنة الأرض ممّن يقع في نقطة تقابل مركز الزهرة مثلاً المقابلة لنقطة مركز الشمس إلاّ أن ّ مثل ذلك لايستوجب الصلاة; لعدم ظهوره إلاّ للأوحدي من أصحاب المراصد الفلكية ولاتعرفه عامّة الناس; لمكان صغر الكوكب الناشىء من بُعده المفرط. ومن الواضح أن ّ موضوع الحكم إنّما هو الكسوف المرئيّ لعامّة الناس بحيث تشاهده آحادهم العاديون. نعم لو تحقّق ذلك ولو من طريق الإعجاز بحيث صدق عندهم الكسوف وجبت الصلاة كما عرفته في الخسوف[51].
به هر حال, همان طور كه در رؤيت هلال, رؤيت با چشم عادى ملاك است, در خسوف و كسوف هم, رؤيت و تشخيص آنها با چشم عادى ملاك است و اگر خسوفين فقط با تلسكوپ قابل تشخيص باشند نه با چشم عادى, نماز آيات واجب نيست; شايد به همين دليل كه در مؤيّد چهارم از مؤيّدات و شواهد بيان شد.
پنجم: قول به اعتبار رؤيت هلال با چشم مسلّح با مشكل بزرگى مواجه است و آن اين كه قدرت دوربين ها و تلسكوپ ها يكسان نيست. قائل به اعتبار, كدام يك را معيار مى داند؟ آيا معيار مثلاً تلسكوپ هايى است كه در اختيار مسلمانان است؟ يا مطلق تلسكوپ مراد است; هرچند بسيار پيشرفته و پرقدرت باشد, مانند هيل؟ چه بسا, هلال با تلسكوپ هاى معمولى و در اختيار مسلمانان قابل رؤيت نباشد, امّا در همان حال با تلسكوپ قوى تر قابل رؤيت است. در اين صورت, در برخى مواقع و در برخى آفاق, اگر رؤيت با هيل را معتبر بدانيم, ماه يك روز زودتر ثابت مى شود, و اگر فقط رؤيت با تلسكوپ هاى معمولى معتبر باشد, نه. خودِ همين ضابطه مند نبودن و به هم ريختگى معيار ـ كه قطعاً مخالفِ در مقامِ تحديد بودنِ شارع است ـ يكى از شواهد ضعف اين قول است.
نويسندگان كتاب إثبات الشهور الهلالية نيز به اين موضوع اشاره كرده اند:
القول بجواز استعمال الآلات المذكورة لا ينسجم مع تعريف الشهر الهلالي الذي هو الشهر الذي يبتدئ من وقت خروج الهلال من الاقتران بحيث يُصبح قابلاً للرؤية بالعين المجرّدة… . و هذا سيؤدّي إلى اضطرابٍ في تعريف الشهر القمري; إذ يتعلّق عندئذٍ بنوع الجهاز المستعمل, وأهم ّ من ذلك أنّه سيقرّب الشهر المقرّر بالآلة من الشهر الاقتراني… . و أمّا الحل ّ الثالث الذي يستعين بالأجهزة, فلا هو طبيعي, ولا هو واضح وبسيط منهجيّاً[52].
ادلّه و شواهد و مؤيّدات عدم اعتبار رؤيت هلال با چشم مسلّح ـ علاوه بر آنچه در مقدمه جلد اوّل رؤيت هلال متذكّر شديم ـ همين هاست.
برخى به پاره اى ادلّه ديگر تمسّك جسته اند كه ناتمام است; از جمله:
1- انصراف (رؤيت) به رؤيت متعارف, يعنى رؤيت با چشم عادى:
هنگامى كه سخن از رؤيت به ميان مى آيد, منصرف به رؤيت متعارف (با چشم غير مسلّح) است; زيرا فقها در تمام ابواب فقه, اطلاقات را منصرف به افراد متعارف مى دانند[53].
اين ادعا ناتمام است; زيرا اگر بنا باشد رؤيت هلال منصرف به متعارف باشد, حرمت نظر به نامحرم هم بايد منصرف به نظر متعارف يعنى نظر بدون دوربين و تلسكوپ باشد كه هيچ فقيهى به آن ملتزم نمى شود, و همين طور مثال هاى متعدّد ديگرى كه در مقدمه جلد اوّل ياد كرديم[54]. همچنين بايد گفت عناوينى مانند قتل, منصرف است به قتل متعارف در زمان معصوم, و از قتل با بمب هسته اى ـ مثلاً ـ منصرف است و قتل با بمب هسته اى و مانند آن, احكام و آثار قتل مذكور در احاديث را ندارد كه به هيچ وجه قابل التزام نيست. نقد اين دليل در مقاله اى مبسوط منتشر شده است,55 و در اين جا بيشتر به آن نمى پردازم.
2- برخى بر فرض عدم انصراف يا چشم پوشى از آن, به تقييد اطلاقِ رؤيت با مرتكزات عرفى و عقلائى تمسّك كرده اند:
… نحن ندّعي… تقييد إطلاق الرؤية حسب الارتكازات العرفية والعقلائية بالرؤية غير المسلّحة, وهذا يمنع من التمسّك بالإطلاق لو كان هناك إطلاق في اللفظ. أي أن ّ إطلاق الرؤية يفهم منه الرؤية العادية الشائعة العرفية. فلو كانت الرؤية المسلّحة وبالواسطة كافية لاحتيج إلى توضيح لذلك المعنى كأنْ يقول: (أفطر للرؤية بأيّة وسيلةٍ حصلت). وهذا ما لم يكن موجوداً في النصوص. وبهذا نعرف أن ّ الرؤية المرادة من إطلاق الروايات هي الرؤية بالعين المجرّدة العرفية[56].
اين دليل نيز ناتمام و اشكال دليل قبلى بر اين نيز وارد است. علاوه بر آن, مدّعى اعتبار رؤيت با چشم مسلّح هم مى گويد: اگر رؤيت با چشم مسلّح بى اعتبار بود, شارع بايد به آن تصريح مى كرد تا مردم از اطلاق رؤيت به اشتباه نيفتند.
بنابراين بهترين دليل بر عدم اطلاق رؤيت, همان استحاله ثبوتى اطلاق رؤيت است, به بيانى كه گذشت. علاوه بر آن, در جايى مى توان به اطلاق تمسّك كرد كه قرينه اى بر تقييد نباشد و در بحث ما قرينه اى عقلى بر تقييد هست كه با وجود آن نمى توان به اطلاق رؤيت تمسّك كرد. توضيح مدّعا و وجود قرينه عقلى بر تقييد چنين است: روشن است كه تكليف شارع ـ چه آن جا كه تكليفى را به صراحت بيان كند و چه جايى كه از اطلاق كلامش بخواهيم تكليفى را استنباط كنيم ـ بايد براى نوعِ مخاطبان قابل امتثال باشد و اگر تكليفى براى نوع مكلّفين قابل امتثال نبود, محال است شارع چنين تكليفى را جعل يا از اطلاق كلامش آن را اراده كند. در بحث ما اگر معيارِ حلولِ ماهِ نو, رؤيت هلال با تلسكوپ ـ يا قابليت رؤيت با تلسكوپ ـ باشد, لازمه اش آن است كه چنين تكليفى در بيش از ده قرن براى مكلّفين قابل امتثال و عمل نبوده باشد, و همين قرينه عقلى دليل بر تقييد (رؤيت) در ادله رؤيت هلال به رؤيت با چشم غير مسلّح است.
همين قرينه عقلى نيز دليل عدم اطلاق رؤيت از جهت اتّحاد و اختلاف آفاق است. در قول غير مشهور كه در رؤيت هلال اتّحاد آفاق را شرط نمى داند, مانند آيت الله خوئى(ره), دليل عمده تمسّك به اطلاق رؤيت, و عدم تقييد آن به بلاد متّحد الافق است. پاسخ اين دليل آن است كه قابل امتثال نبودن تكليفى كه از چنين اطلاقى فهميده مى شود, قرينه عقلى بر عدم اطلاق رؤيت از اين جهت است.

ادلّه و مؤيّدات اعتبار رؤيت با چشم مسلّح

آنچه تاكنون ذكر شد, براى تثبيت مدّعى يعنى عدم اعتبار رؤيت با چشم مسلّح بود; ولى بايد دليل مخالف, يعنى قائل به اعتبار آن ردّ شود تا مدّعى تثبيت گردد. ادلّه و شواهد مخالف همراه با پاسخ ما چنين است:
ييك: چنانچه شارع مقدس در اين امر مهم, رؤيت غير مسلّح را معتبر مى دانست, لازم بود با بيانى روشن و صريح, اعتبار رؤيت با چشم معمولى را ذكر مى فرمود. به عبارت ديگر, نمى توان گفت شارع در امرى كه مورد ابتلاى مسلمانان در هر سال و بلكه در هر ماه است, به مجرد انصراف اكتفا كند[57].
پاسخ: مخالف اعتبار چشم مسلّح, عكس اين سخن را بر مستدل ّ وارد مى كند و مى گويد: اگر شارع مقدس, رؤيت با چشم مسلّح را معتبر مى دانست, لازم بود با بيانى روشن و صريح, اعتبار رؤيت با چشم مسلّح را ذكر مى فرمود. به عبارت ديگر, نمى توان گفت: شارع در چنين امر مهمى به مجرّد اطلاق (رؤيت) اكتفا كرده است.
دو: مى توان ادلّه اين گروه [قائلين به اعتبار رؤيت با چشم مسلّح] را در سه دليل زير و يك مؤيّد خلاصه نمود:
1- جريان أصالة الإطلاق نسبت به سبب رؤيت و عدم وجود [كذا] قرينه بر انصراف.
2- استناد حقيقى رؤيت به كسى كه با ابزار و وسايل, آن را انجام مى دهد. آنچه از نظر صناعى لازم است, صدق و استناد رؤيت به بيننده مى باشد, و به طور قطع مى توان رؤيت را به كسى كه با تلسكوپ مى بيند, استناد داد و اين استناد حقيقى است. به عبارت ديگر, صدق رؤيت بر رؤيت با ابزار, محرز و مسلّم است.
3- شمول اطلاق لفظ (أهلّه… ) بر هلالى كه مردم با چشم معمولى نمى بينند, امّا با وسايل و ابزار, امكان رؤيت دارد58 … .
پاسخ: پيش از اين بحث شد كه اطلاق رؤيت در مسئله محل بحث ما به دليل استحاله ثبوتى آن و نيز قرينه عقلى بر تقييد, ممنوع و مردود است.
امّا دليل دوم, يعنى (استناد حقيقى رؤيت, الخ); در پاسخ آن مى گوييم:
درست است كه (صدق رؤيت بر رؤيت با ابزار محرز و مسلّم است), امّا اين دليل مستقلى در قبال دليل اوّل, يعنى اصالة الإطلاق نيست, بلكه مانند مقدّمه اى بر آن است; زيرا پس از احراز صدق لغوى و عرفى رؤيت ـ هرچند به نحو مجاز شايع ـ بر رؤيت با ابزار, اين بحث پيش مى آيد كه آيا اين رؤيت, مشمول (صم للرؤية) هست يا نه؟ يعنى آيا (صم للرؤية) اطلاق دارد تا شامل اين فرد محرز و مسلّم رؤيت بشود يا نه؟ و اگر صدق (رؤيت) عرفى و لغوى ـ هر چند به نحو مجاز شايع ـ بر رؤيت با ابزار, مشكوك باشد, نوبت به بحث از اصالة الإطلاق نمى رسد.
اما دليل سوم يعنى شمول اطلاق (اهلّه) در آيه شريفه (يَسْئلونَك عَن الأهلّةِ قُل هِيَ مَواقِيت للناسِ والحجِّ) بر هلالى كه مردم با چشم معمولى نمى بينند… ; پاسخش آن است كه آيه را با عنايت به احاديث شريف مفسّر آن بايد معنى كرد. احاديثى كه ذيل همين آيه و در تفسير آن وارد شده, متعدّد است كه در بخش هفتم رؤيت هلال نقل كرده ام و با مراجعه به آنها معلوم مى شود كه (اهلّه) چنين اطلاقى ندارد.
علاوه, مفاد آيه آن است كه مردم عصر رسول خدا(ص) از ايشان راجع به حكمت اهلّه سؤال كرده اند و خداوند متعال در پاسخ فرموده اند: اهلّه ميقات براى مردم است. اكنون سؤال مى شود: آيا مردم درباره هلالى كه با چشم عادى نمى ديدند, سؤال مى كردند؟ و آيا خداوند هلالى را كه مردم نمى ديدند ـ هرچند با تلسكوپ قابل رؤيت باشد ـ براى آنان ميقات قرار داده است؟ آيا معقول است به مردم بيش از ده قرن گذشته گفته شود: اهلّه ميقات براى شماست, ولى ـ مثلاً ـ روزهايى كه اوّل ماه رمضان قرار داديد, در حقيقت روز دوم ماه بوده است; چون هلال با تلسكوپ قابل رؤيت بوده; هرچند شما نديده ايد؟!
بنابراين اطلاق (اهلّه) در آيه شريفه مردود است[59].
سه: چون ملاك (هلال), و رؤيت نسبت به آن طريق است, ملاك شروع ماه قمرى و وجوب صيام, يقين به (هلال) است, و (هلال) يك امر واقعى است كه به همان شب اوّل مربوط است; بنابراين ديدن با اسباب و آلات نيز كفايت مى كند[60].
پاسخ: روشن است كه مقصود مستدل ّ, (هلال) در لحظات اوّليه شكل گيرى آن است, وگرنه (هلال) شب دوم ملاك شروع ماه نيست. اكنون مى پرسيم: هلالى كه ملاك شروع ماه است, آيا هلالى است كه با چشم عادى يا مسلّح قابل رؤيت است يا حتى اگر با چشم مسلّح و بدون هيچ مانعى قابل رؤيت نباشد, باز هم ملاك شروع ماه و موضوع حكم است؟ اگر قسم دوم را اختيار كنيد, مى گوييم: اساساً هلال يعنى نور قابل رؤيت, و اگر هلال حتى با چشم مسلّح و بدون هيچ مانعى قابل رؤيت نباشد, اصلاً هلال نيست,61 ـ نه اين كه هلال هست, اما ديده نمى شود ـ و (هلال غير قابل رؤيت حتى با چشم مسلّح و بدون موانع) فقط يك مفهوم است و مصداق ندارد. و بر فرض تنزّل از اين اشكال, احدى نمى تواند ملتزم شود و بپذيرد كه هلال غير قابل رؤيت با چشم مسلّح, يا وجود واقعى هلال هرچند قابل رؤيت با چشم مسلّح نباشد, ملاك شروع و حلول ماه است. و اگر فرضاً كسى هم به آن ملتزم شود, پشيزى ارزش ندارد. پس حتماً بايد شق اوّل را پذيرفت; يعنى بگوييم: هلالى كه ملاك شروع ماه است, هلالى است كه ـ لولا المانع ـ يا با چشم عادى يا با چشم مسلّح قابل رؤيت باشد. اكنون مى گوييم: (قابليت رؤيت با چشم عادى) موضوعى و منزلى از منازل ماه (= اكثر) و (قابليت رؤيت با چشم مسلّح) موضوع و منزل ديگرى از منازل ماه (= اقل ّ) است و ذوالطريق و ملاك شروع ماه ـ ثبوتاً ـ نمى تواند هر دو, يا فقط (قابليت رؤيت با چشم مسلّح) باشد, به برهانى كه قبلاً گذشت. به ناچار (قابليت رؤيت با چشم عادى) ذوالطريق و موضوع حكم و ملاك شروع ماه خواهد بود.
علاوه بر اين, نمى توان گفت: در مثل (إذا رأيت الهلال فصم), رؤيت طريق است براى (وجود واقعيِ هلال) يا (ذات الهلال); همچنان كه در (إذا رأيتَ الجُدْران فأتْمِمْ) يا (إذا رأيتَ بيوت مكّة فاقطَع التلبية), نمى شود گفت: (رؤيت طريق است براى وجود واقعى جُدْران) يا (بيوت مكّه)! بلكه به اتفاق فقها رؤيت در اين دو مثال طريق است براى بُعد و نقطه اى خاص; نقطه اى كه از آن جا بيوت مكّه يا جدران قابل رؤيت اند. به عبارت ديگر, رؤيت طريق است براى نقطه قابليتِ رؤيتِ بيوتِ مكّه يا جُدران; يعنى متمتّع يا مسافر هنگامى كه در مسير خود به جايى برسد كه بيوت مكّه يا ديوارهاى شهر قابل رؤيت باشد, بايد تلبيه را قطع كند يا نماز را تمام بخواند, به بيانى كه گذشت.
در بحث ما هم رؤيت هلال طريق است براى نقطه اى خاص از مدار ماه, كه از آن نقطه به (قابلية الهلال للرؤية) يا (رؤيت پذيرى) تعبير مى كنيم; يعنى قمر بعد از مقارنه و خروج از محاق, در مدار خود به جايى برسد كه هلال براى ناظر زمينى قابل رؤيت باشد. اين نكته پيچيده اى نيست, بلكه ظهور عرفى اين جمله ها ـ پس از احراز عدم موضوعيت رؤيت ـ همين معناست.
چهار: ظاهر آن است كه به مجرّد ولادت هلال, ماه آغاز مى شود.
ـ در شب اوّل كه ماه از محاق خارج شده است, هلال بر آن صدق مى كند; هرچند كه مردم آن را نديده باشند.
ـ برخى از بزرگان مانند مرحوم محقق خوئى در تعريف هلال, علاوه بر خروج از تحت الشعاع فرموده اند: (بايد مقدارى هم از خورشيد فاصله گرفته, به گونه اى كه قابليت رؤيت هرچند در برخى از مناطق را داشته باشد). به نظر ما اضافه نمودن چنين قيدى به تعريف هلال, وجهى ندارد[62].
پاسخ: از اين عبارت معلوم مى شود كه نويسنده معتقد است به صِرف خروج ماه از محاق و تحت الشعاع, هلال تشكيل مى شود و تحقق مى يابد. امّا به نظر خبرگان فن, به صِرف خروج از تحت الشعاع هلال تشكيل نمى شود و چنان كه پيشتر گذشت, اساساً هلالِ غير قابل رؤيت حتى با چشم مسلّح بدون هيچ مانعى, هلال نيست; چون هلال به معناى نور قابل رؤيت ماه است.
امّا اين كه گفته اند: (اضافه نمودن چنين قيدى وجهى ندارد), در پاسخ مى گوييم: بدون چنين قيدى اصلاً هلالى وجود نخواهد داشت; زيرا هلال يعنى نور قابل رؤيت.
پنج: يكى از شواهد و مؤيّدات اين مطلب كه رؤيت براى يقين به حصول هلال, طريق است, آن است كه در برخى از روايات وارد شده است كه اگر در صبح در طرف مشرق استهلال شود و ماه ديده نشود, شام آن روز هلال جديد است, اعم ّ از اين كه ديده شود يا ديده نشود… : عن داود الرقّي عن أبي عبدالله(ع), قال: (إذا طلب الهلال في المشرق غدوةً فلم ير, فهو هاهنا هلال جديد, رئي أم لم ير).
گرچه مؤلّف وسائل الشيعه اين روايت را بر غالب يا تقيّه حمل نموده است, امّا به نظر مى رسد كه چون موافق با برخى از روايات ديگر است, دليلى بر حمل آن بر تقيّه وجود ندارد[63].
پاسخ: اوّلاً, روايت داود رقّى سنداً ضعيف است.
ثانياً, هيچ فقيهى طبق مضمون ظاهر اين حديث فتوا نداده, و نديدن هلال صبحگاهى را در روزى, نشانه حلول ماه نو در فرداى آن روز ندانسته است; چون برخلاف مسلّمات علمى است. علامه شعرانى(ره) در توضيح اين حديث نوشته اند:(… أمّا حديث داود الرقّي فلا يقول بمضمونه في إثبات الهلال أحد;…). 64
ثالثاً, روايت ديگرى موافق آن وجود ندارد و حتى در بين اهل سنت نيز كسى قائل به اين امر نيست و از اين رو, حمل آن بر تقيه بى وجه است.
بنابراين براى تأييد مدّعا و به عنوان شاهد هم نمى توان به آن تمسّك جست.
شش: شاهد روشن بر اين مطلب آن است كه در خوردن گوشت ماهى وجود فلس در ماهى الزامى است و بر حسب روايات و فتاوا, ملاك حليّت وجود فلس است. حال اين سخن به ميان مى آيد كه اگر فلسِ يك نوع ماهى با چشم معمولى ديده نشود, امّا به وسيله دوربين بتوان آن را مشاهده كرد, يا اين كه توده مردم نتوانند فلس آن را تشخيص دهند, ولى اهل فن بگويند كه داراى فلس است, ظاهر آن است كه اين مقدار در جواز اكل آن كفايت مى كند و نمى توان گفت كه بايد فلس آن با چشم معمولى ديده شود. به عبارت ديگر, جواز اكل بر وجود واقعى فلس مترتب است. در ما نحن فيه نيز گرچه در روايات, كلمه (رؤيت) آمده, اما از ادلّه استفاده مى شود كه ملاك وجود واقعى هلال است[65].
پاسخ: نويسنده اين نكته را شاهد بر صدق (رؤيت) بر رؤيت با ابزار دانسته اند. البته صدق (رؤيت) بر رؤيت با ابزار مسلّم است و نيازى به شاهد ندارد, ولى مثال مذكور به كلّى با مسئله مورد بحث ما بيگانه است; زيرا در مسئله ما در لسان ادلّه (رؤيت هلال) اخذ شده است. از اين رو, اين بحث پيش مى آيد كه مراد از رؤيت, چه رؤيتى است و آيا شامل رؤيت با ابزار نيز مى شود يا نه؟ ولى در شرط بودن وجود فلس براى حلال بودن ماهى چنين نيست; يعنى در ادلّه (وجود واقعى فلس) شرط دانسته شده است, نه (رؤيت فلس) تا بحث شود كه آيا شامل رؤيت با ميكروسكوپ و مانند آن مى شود يا نه؟ به عبارت ديگر, وجود واقعى فلس شرط است و از هر طريقى كه احراز شد, كافى است:
… أن ّ أميرالمؤمنين(ع)… يقول: (لاتأكل من السمك إلاّ شيئاً عليه فلوس)[66].
ـ قال الصادق(ع): (كُلْ من السمك ما كان له فلوس, ولا تأكل منه ما ليس له فلس)[67].
بنابراين قياس مسئله ما به فلس دار بودن ماهى, مع الفارق و نادرست است و اين كه مرقوم فرموده اند: (جواز اكل بر وجود واقعى فلس مترتّب است. در ما نحن فيه نيز گرچه در روايات, كلمه رؤيت آمده, امّا… ملاك وجود واقعى هلال است), در پاسخ مى گوييم: اگر همان گونه كه وجود واقعى فلس ملاك است, وجود واقعى (هلال) ملاك باشد, پس اين همه تأكيد بر (رؤيت) براى چيست؟ اگر چنين بود لازم مى بود كه حداقل در يك روايت مثلاً وارد شده باشد: (إذا وجد الهلال فصوموا… ) يا (إذا علمتم بوجود الهلال… ) يا (إذا تيقّنتم بوجود الهلال… ) يا (إذا تحقّق الهلال… ). پس چرا اين همه, در احاديث بر (رؤيت هلال) تأكيد شده و حتى با تعابيرى دال ّ بر حصر آمده; مانند (ليس على أهل القبلة إلاّ الرؤية), (لا تصم إلاّ للرؤية) و (لا تصم إلاّ أن تراه)؟ به طورى كه برخى قائل به موضوعيت (رؤيت) شده و به شدّت از آن دفاع كرده اند[68]. هرچند موضوعيت رؤيت, نادرست است, ولى براى مدّعاى ما ـ كه قياس اين جا به شرط بودن فلس صحيح نيست ـ كفايت مى كند. از اين رو, چنان كه پيشتر گفتيم, رؤيت هلال, طريق است براى (قابليّة الهلال للرؤية), نه وجود واقعى (هلال). وبينهما بون بعيد, و اساساً ممكن نيست رؤيت طريق براى وجود واقعى هلال باشد.
اما اين كه نوشته اند: (از ادلّه استفاده مى شود كه ملاك وجود واقعى هلال است); مى پرسيم: كدام ادلّه؟ اين ادلّه چيست و كجاست؟
هفت: اگر كسى با دوربين ببيند كه شخص (الف), شخص (ب) را به قتل رساند يا او را مجروح كرد, چنين شخصى مى تواند در محكمه شرعيه شهادت دهد و قاضى شرع بايد بر اين شهادت اعتماد نمايد و باب شهادت كه در آن شهادت حسّى معتبر است, اگر نگوييم از مسئله هلال مهم تر است, قطعاً از نظر ادلّه و مدارك داراى لسان مشابه و مشترك اند و ظاهراً هيچ فقيهى منكر اعتبار اين شهادت نيست[69].
پاسخ: مواردى كه رؤيت با دوربين و ابزار با رؤيت عادى تفاوتى ندارد و حكماً يكى است, متعدد و غير منحصر به اين مورد است و پاره اى از آن موارد را در مقدّمه جلد اوّل رؤيت هلال ذكر كرده ام[70]. ولى اين نمونه ها نه شاهدى براى مدّعى اعتبارِ رؤيتِ هلال با چشم مسلّح است, نه ناقض مخالف اعتبار; چون ربطى به مسئله محل ّ بحث ما ندارد و قياس ما نحن فيه به آن, مع الفارق و مردود است[71].
هشت: روايات رؤيت را مقدّمه اى براى يقين قرار داده و فرموده اند: شهر رمضان با رأى و تظنّى حاصل نمى شود:…
1- عن محمّد بن مسلم, عن أبي جعفر(ع) قال: (إذا رأيتم الهلال فصوموا, وإذا رأيتموه فأفطروا, وليس بالرأي ولا بالتظنّي, ولكن بالرؤية).
2- عن عثمان بن عيسى, عن سماعة, قال: (صيام شهر رمضان بالرؤية وليس بالظن ّ).
3- عن إسحاق بن عمّار… : (صم لرؤيته, وإيّاك والشك والظن ّ).
4- عن أبي أيّوب إبراهيم بن عثمان الخرّاز… : (… إن ّ شهر رمضان فريضة من فرائض الله, فلا تؤدّوا بالتظنّي).
از اين روايات به خوبى استفاده مى شود كه اوّلاً, مقصود از رؤيت در روايات, نفى رأى, ظن ّ و گمان بوده است و براى لزوم صوم بايد يقين به هلال حاصل شود… .
ثانياً, ملاك در شروع ماه رمضان خود هلال است, نه اصل وجود ماه [كذا] و چنانچه يقين به هلال حاصل شود, ماه قمرى شروع شده, بايد روزه گرفت و با نو شدن ماه, هلال آغاز مى شود [كذا][72].
پاسخ: اين مطلب را كه: (از اين روايات به خوبى استفاده مى شود… الخ), پيش از اين مرحوم آيت الله خوئى(ره) هم فرموده اند:
وكان الأمر بالصوم للرؤية لأجل لزوم إحرازه لخصوص شهر الصيام, وعدم الاكتفاء بالامتثال الظنّي أو الاحتمالي كما يشهد للأوّل ذيل صحيحتي ابن مسلم و الخرّاز وموثّق ابن عمّار, وللثاني رواية القاساني[73].
اما اين سخن ناتمام است; زيرا:
اولاً, درست است كه از اين روايات استفاده مى شود كه نبايد به رأى و شك ّ و تظنّى اعتماد كرد, ولى اين, دليل نمى شود كه مقصود از رؤيت, نفى اين امور بوده است, نه دخالت رؤيت در ثبوت هلال (به گونه اى كه گفتيم نه به نحو موضوعيت). به عبارت ديگر, از اثبات يكى, نفى ديگرى (دخالت رؤيت) استفاده نمى شود و بر فرض كه استفاده شود, مگر روايات رؤيت منحصر به همين چهار روايت است؟ چرا ساير روايات متعدّدى كه در آنها فقط سخن از رؤيت هلال است, بدين معنى حمل شوند و ادعا شود اين همه تأكيد بر رؤيت, فقط براى (حصول يقين به هلال است)؟74
ثانياً, مفاد اين روايات آن است كه چون رؤيت طريق است, فقط به رؤيت اعتماد كنيد و آنچه رؤيت طريق براى آن است, ظن ّ و شك و رأى نمى تواند طريق آن باشد, نه اين كه ملاك, يقين به وجود هلال, و رؤيت هم طريقى براى آن است.
نُه: نكته دقيق آن است كه شارع در مورد شروع ماه قمرى, هيچ گونه اعمال تعبّدى ننموده است… فقط تنها نكته اى را كه شرط نموده ـ آن هم براى وجوب صوم نه براى شروع ماه ـ عدم اعتماد بر شك ّ, ظن, رأى و گمان است.
پاسخ: اين كه مرقوم داشته اند: (آن هم براى وجوب صوم نه براى شروع ماه), عجيب است; زيرا شارع ظرف صوم را (شهر رمضان) مى داند. بنابراين اگر چيزى را براى احراز وجوب صوم شرط كرد, شرط شروع ماه نيز خواهد بود, و معنى ندارد چيزى را, مثل يقين, براى وجوب صوم شرط كند و براى شروع ماه شرط نداند.
همچنين اگر بپذيريم شارع براى شروع ماه اعمال تعبّد نكرده است, بايد حتماً تعبير (شهر رمضان) و مانند آن را در كلام شارع, بر معنايى حمل كنيم كه عرف مخاطب شارع از آن مى فهميده است, و چنان كه گذشت عرف مخاطب شارع, ملاك شروع (شهر) را رؤيت هلال با چشم غير مسلّح مى دانسته اند, نه با چشم مسلّح. علاوه بر اين, مى توان گفت: شارع با بيان احاديث فراوان رؤيت درصدد بيان ملاك شروع ماه قمرى است, به بيانى كه گذشت, چه اين را اِعمال تعبّد بناميم, چه نناميم.
گفتنى است كه فقيهان بزرگ و دقيق النظرى مانند محقق نائينى, امام خمينى, آيت الله خوئى و آيت الله شهيد سيد محمد باقر صدر(ره) به عدم اعتبار رؤيت با چشم مسلّح فتوا داده اند, و هيچ يك به اطلاق رؤيت در روايات تمسّك نكرده اند, با اين كه اطلاق و تمسّك به آن, نخستين وجهى است كه به ذهن هر فقه پژوهى مى رسد, تا چه رسد به اين بزرگان. بنابراين تمسّك به اطلاق, كشفى مهم به حساب نمى آيد و معلوم است كه اين بزرگان, اطلاق رؤيت در احاديث را نپذيرفته اند, و اين كه ادعا شده است كه اين بزرگان رؤيت را به رؤيت متعارف منصرف مى دانسته اند و با ابطالِ انصراف, مدّعاى آنان باطل مى شود, سخنى است بى دليل, و چه بسا اين فقيهان به ادلّه اى كه ذكر شد, رؤيت را مطلق نمى دانسته اند, نه به دليل انصراف.
ده: از شواهد و مؤيّدات اين نظريه [اعتبار چشم مسلّح] آن است كه اگر هلال در شب اوّل قابل رؤيت با چشم معمولى نباشد, اما با تلسكوپ رؤيت شود, در صورتى كه فرداى آن شب را اوّل ماه ندانيم و بخواهيم روز بعد را به عنوان اوّل ماه بدانيم, چنانچه اين ماه در انتها بيست و هشت روز شود, طبق برخى از روايات و فتواى همه فقها لازم است يك روز صيام را قضا نماييم. اين كشف مى كند كه در آن زمان هر چند هلال با چشم معمولى ديده نشده است, امّا عنوان روز اوّل را دارد. اين مطلب شاهد بسيار خوبى است كه ديدن با چشم معمولى موضوعيت ندارد… [75]
پاسخ: اين سخن را برخى از بزرگان نيز گفته اند[76]. امّا فرض محض است و چنين موضوعى اتفاق نمى افتد, و بر فرض وقوع, كشف مى كنيم كه در شب اوّل ماه, هلال با چشم معمولى قابل رؤيت بوده است, ولى كسى آن را نديده است, و همان طور كه (عدم الوجدان لا يدل ّ على عدم الوجود), عدم الرؤية هم (لا يدل ّ على عدم القابلية للرؤية).
در پايان مى افزايم كه آنچه از مجموع ادلّه استفاده مى شود, اين است كه رؤيت پذيرى هلال هنگام غروب و به عبارت ديگر قابلية الهلال للرؤية, با چشم معمولى و غير مسلّح, در هر افقى, تنها ملاك حلول (ماه) و موضوعِ منحصرِ ثبوت ماه نو, فقط در همان افق و آفاق متّحد با آن است, و رؤيت در ادلّه رؤيت هلال طريق بر همين موضوع است, و ساير طرق معتبر, مانند بيّنه و حكم حاكم شرع, طريق بر اين طريق اند و به همان رؤيت برمى گردند. گذشتِ سى روز از اوّل ماه قبل نيز همين حكم را دارد. بنابراين صحت و سقم و اعتبار و عدم اعتبار ساير طرق, مثل تطويق و غروب هلال پس از شفق را مى توان با همين معيار سنجيد.

پي نوشت ها:
1- گاهى هم در كلام فقها از روى مسامحه گفته مى شود: (ماه رمضان موضوع وجوب روزه است) (رؤيت هلال, ج2/1444; الأُفق أو الآفاق/60) ولى مقصود همان است كه در متن ذكر شد.
2- ر.ك: رؤيت هلال, ج2/[862], 893 ـ 894 ج4/ 2704.
3- ر.ك: همان/794 ـ [795], 807 ـ [808], 1288, 1296 ـ 1297, 1317, 1331, 1451 ـ 1452, و ج4/2903, 2910 ـ 2913 و 2916.
4- همان, ج4/2910ـ2911
5- همان, ج2/1160.
6- همان /[894].
7- همان/2891ـ2894
8- همان, ج3/ 2036, نيز ر.ك: ج2/1476ـ1477
9- يعنى در هر افقى كه هلال هنگام غروب رؤيت پذير باشد, ماه قمرى جديد در همان افق شروع مى شود, برخلاف نظر مرحوم آيت الله خويى(ره) و تابعينش كه رؤيت پذيرى در يك نقطه را براى ساير نقاطى كه در جزئى از شب با آن نقطه مشترك اند, كافى مى دانند.
10- رؤيت هلال, ج2/1150.
11- همان/ 1475 ـ 1476; فقه اهل بيت(ع), (رؤيت هلال و ثبوت ماه), شماره 36/[62].
12- علامه مجلسى مى گويد: (… اوّل ماه قمرى را يهودان و بعضى از تركان از وقت اجتماع آفتاب و ماه در يك درجه مى دانند كه وسط محاق است. و مسلمانان اوّل ماه را از ديدن هلال مى دانند و آخرش را ديدن هلال ديگر… ) (رؤيت هلال, ج1/198 ـ 199).
13- تحقيقات اسلامى, سال[15], شماره[2], سال [16], شماره1/75 و [78].
14- گزارش جامع طرح سراسرى رؤيت هلال ماه هاى قمرى/13 ـ 15 و 30 ـ 31; نيز ر.ك: تحقيقات اسلامى, شماره پيش گفته /107ـ109
15- تحقيقات اسلامى, شماره پيش گفته/ [76].
16- تحقيقات اسلامى, شماره پيش گفته/[126].
17- Fotheringham & Maunder.
18- A. Denjon.
19- Bruin.
20- D. McNally.
21- B.E. Shaefer.
22- B. Yallop.
23- تحقيقات اسلامى, شماره پيش گفته/ 192 ـ [193], [201].
24- ر.ك: رؤيت هلال, ج2/ 1188, 1267 ـ 1268, 1383ـ1384
ـ اسناد و نشانى مآخذ اين روايات را به تفصيل در بخش هفتم رؤيت هلال ذكر كرده ام و براى پرهيز از تطويل از ذكر آنها در اين جا خوددارى مى كنم.
25- رؤيت هلال, ج2 /816 ـ 818 و نيز ر. ك: ص [820].
26- همان/ 1084.
27- ر. ك: همان/ 1479.
28- ر.ك: البدر الزاهر/ 235 ـ 237; الصلاة, آيت الله حائرى/ 621ـ622
29- ر.ك: رؤيت هلال, ج1/ 97 ـ [98], مقدّمه.
30- برخى بر اين سخن آيت الله خويى اشكال كرده اند (ر.ك: فقه اهل بيت(ع), شماره 45/[119], (پاسخى به نقد مقاله اعتبار ابزار جديد در رؤيت هلال), ولى با دقّت در كلام ايشان معلوم مى شود كه اين اشكال وارد نيست.
31- رؤيت هلال, ج2/ 894 ـ 895 و نيز ر. ك: همان/ 1384
32- الأُفق أو الآفاق/[80].
33- فقه اهل بيت(ع), (پاسخى به نقد مقاله اعتبار ابزار جديد در رؤيت هلال), شماره 45/118ـ119
34- سوره يونس, آيه [5].
35- رؤيت هلال, ج2/1383.
36- صاحب جواهر هم به مناسبتى به استحاله تخيير بين اقل ّ و اكثر تصريح كرده است. ر. ك: جواهر الكلام, ج10/ [43].
37- رؤيت هلال, ج4/ 2544.
38- فقه اهل بيت(ع), (پاسخى به نقد مقاله اعتبار ابزار جديد در رؤيت هلال), شماره 45/120ـ121
39- كتاب الصلاة, ج3/ 41ـ42
40- كفاية الأُصول/ [201].
41- كتاب الصلاة/ [622].
42- البدر الزاهر/238ـ243
43- اين اشكالات و نقوض را در رؤيت هلال, ج2 و [4], به تفصيل نقل و درج كرده ام.
44- رؤيت هلال, ج2/ 1335/ ـ [336].
45- سوره بقره, آيه [189].
46- الأُفق أو الآفاق/ 59ـ61
47- رك: رؤيت هلال, ج1/[108], مقدمه, باب چهارم. درباره توانايى تلسكوپ SALT نوشته اند: (نورى به كم فروغى يك شعله شمع را بر سطح ماه ـ در فاصله ماه ـ آشكار مى كند) (ماهنامه نجوم, شماره 152/7). البته تلسكوپ قوى ترى از همه تلسكوپ هاى موجود هم در حال ساخت است: (تلسكوپ يورو [50], با قطر آينه 50 متر (مساحتى نزديك به دو هزار متر مربع) و وزنى در حدود 3500 تُن و آينه اى كه 5 برابر از بزرگ ترين تك تلسكوپ هاى امروز بزرگ تر است. ارتفاع تلسكوپ وقتى در مقرّ خود نصب شود, برابر با يك برج 30 طبقه (88 متر) خواهد بود. خانه اين تلسكوپ 600 ميليون يورويى كه ساخت آن ده سال وقت مى خواهد, هنوز مشخص نشده است. (نجوم, شماره 153 و 154/[43]. نيز ر.ك: دانشنامه همگانى نجوم/44ـ48
48- نيز ر. ك: رؤيت هلال, ج1/ [199].
49- همان, ج2/ 862ـ863
50- وسيلة النجاة/ [173], مسئله [2].
51- مستند العروة, ج5/ 15 ـ [16], كتاب الصلاة.
52- رؤيت هلال, ج5/ 3194. نيز ر. ك: ثبوت الهلال طبقاً لقول الفلكي/ 36ـ37
53- فقه اهل بيت(ع), (چند نكته درباره رؤيت هلال), شماره 43/[169].
54- رك: رؤيت هلال, ج1/95 ـ [97], مقدّمه.
55- فقه اهل بيت(ع), (اعتبار ابزار جديد در رؤيت هلال), شماره 43/183ـ200
56- همان, مقاله (طرق ثبوت الهلال), شماره 43/[124].
57- همان/ [199], مقاله (اعتبار ابزار جديد در رؤيت هلال).
58- همان/ 181 ـ [182], مقاله (اعتبار ابزار جديد در رؤيت هلال).
59- ر.ك: رؤيت هلال, ج2/ 923 ـ [925], 936 ـ [937], 1024, 1092, 1245.
60- فقه اهل بيت(ع), شماره 43/[203].
61- در العين خليل و برخى از ديگر منابع لغوى از جمله تهذيب اللغة, ج4/ 3785, ماده (هلل) آمده است: (الهلال غُرّة القمر حتّى يُهلّه الناس في غرّة الشهر), غرّة القمر يعنى پيشانى نورانى كره ماه و به عبارت ديگر نور پيشانى ماه.
62- فقه اهل بيت(ع), (اعتبار ابزار جديد در رؤيت هلال), شماره43/177 ـ [178], [180].
63- فقه اهل بيت(ع), (اعتبار ابزار جديد در رؤيت هلال), شماره 43/[187].
64- رؤيت هلال, بخش هفتم, باب [12].
65- فقه اهل بيت(ع), (اعتبار ابزار جديد در رؤيت هلال), شماره 43/[182].
66- وسائل الشيعة, ج24/ [128], أبواب الأطعمة والأشربة, باب [8], ح[3].
67- همان/ [129], أبواب الأطعمة والأشربة, باب[8], ح[7].
68- رك: رؤيت هلال, ج2/849 ـ [850], [861], [880], [881], 917 ـ [928], 1012 ـ 1013, 1035, 1038.
69- فقه اهل بيت(ع), (پاسخى به نقد مقاله اعتبار ابزار جديد در رؤيت هلال), شماره 45/ [115].
70- رؤيت هلال, ج1/93 ـ [97], مقدّمه.
71- ر.ك: همان/93 ـ [104], مقدّمه.
72- فقه اهل بيت(ع), (اعتبار ابزار جديد در رؤيت هلال), شماره43/185ـ186
73- رؤيت هلال, ج2/ [862].
74- ر. ك: همان/ [883].
75- فقه اهل بيت(ع), (اعتبار ابزار جديد در رؤيت هلال), شماره 43/[182].
76- ر.ك: رؤيت هلال, ج2/ 1189.

نام کتاب : فقه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 50  صفحه : 4
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست