responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فقه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 47  صفحه : 4
 چالش هاى اجتماعى و علمى شبيه سازى انسانى
دكتر سيد حسن اسلامى1
درآمد

شبيه سازى انسانى (human cloning) يا توليدمثل انسانى جديد از طريقى غيرجنسى كه به وسيله تكنيك انتقال هسته سلول پيكرى (Somatic Nuclear Transfer Technique) انجام مى شود, به مثابه جدى ترين چالش قرن, از جنبه هاى گوناگونى مورد نقض و ابرام قرار گرفته و هر انديشمندى از زاويه اى به آن پرداخته است. برخى از دينداران, اعم از مسلمان و مسيحى, صرفاً به دلايل كلامى و الهياتى به مخالفت با آن برخاسته اند[2] گروهى نيز دلايل كلامى را موجه ندانسته و تنها به دلايل فقهى شبيه سازى انسانى را نادرست دانسته و حكم به حرمت آن داده اند[3] از اين ميان پاره اى از مخالفان شبيه سازى جداى از دلايل كلامى و يا فقهى, يا در كنار آنها, پاى دلايل اجتماعى و علمى را به ميان كشيده و به استناد آنها انجام تكنيك شبيه سازى را در مورد انسان نادرست و غير اخلاقى قلمداد كرده اند. از اين منظر نقطه ثقل دلايل, نه مستندات فقهى يا كلامى, بلكه پيامدهاى اجتماعى و علمى ناشى از اعمال اين تكنيك است كه بستر محكوميت آن را فراهم مى سازد. توجه به اين دلايل و كارآيى آن براى فقيهى كه در صدد افتا در اين باره است, كمك مى كند تا تصوير روشن تر و نگرشى جامع تر به آن داشته باشد و نتايج مستقيم يك عمل را از پيامدهاى غير مستقيم و احتمالى آن جدا سازد. در اين نوشته كوشش مى شود تا اين سنخ دلايل در دو بخش گزارش و بررسى شود:
الف) دلائل اجتماعى; ب) دلائل علمى.

الف) دلايل اجتماعى

برخى از صاحب نظران دينى از دلايلى بر ضد شبيه سازى انسانى سود جسته اند كه نشان مى دهد اين كار عواقب اجتماعى, روانى, محيط زيستى, اقتصادى و جمعيتى ناخوشايندى در پى خواهد داشت. از اين رو, بايد در برابر آن ايستاد و آن را منع و تحريم كرد. اين دلايل دامنه گسترده اى دارند و در يك مقوله نمى گنجند و هركس طبق استعداد و قدرت خلاقيت خود, اشكالى و نقدى از اين منظر متوجه شبيه سازى انسانى ساخته است. اين دلايل از قوت يكسانى نيز برخوردار نيستند; برخى درخور تأمل هستند, اما پاره اى گمانه زنى هايى سخت متأثر از ادبيات تخيلى مانند (دنياى قشنگ نو) و فيلم هايى از قبيل (مرد عنكبوتى) و (سوپرمن) است. از اين دلايل گاه به عنوان (مفاسد) و زمانى (مخاطر) نام برده شده است, اما وجه مشترك همه آنها غير فقهى و غير كلامى بودن است. البته برخى از آنها را با تقرير دقيق ترى مى توان به حوزه اخلاق ارجاع داد. از اين رو, گاه يك اشكال و نقد از طرف كسى به عنوان مفسده اخلاقى بيان مى شود و گاه همان اشكال از سوى ديگرى به عنوان دشوارى اجتماعى يا روانشناختى قلمداد مى گردد. مهم ترين دلايلى كه از اين منظر بر ضد شبيه سازى انسانى اقامه مى شود, عبارت اند از:
ييك. پايان يافتن نقش مردان در جامعه;
دو. به هم خوردن توازن جنسيتى;
سه. افزايش بى حساب جمعيت;
چهار. رواج بردگى انسانى;
پنج. بى هويتى اشخاص شبيه سازى شده;
شش. نابودى فرديت و تمايز;
هفت. ايجاد سوپرمن ها و از بين بردن افراد ضعيف;
هشت. ايجاد افرادى هيتلر مانند;
نه. افزايش عمر و در نتيجه بيكارى و شورش;
ده. دشوارى هاى خاص شخص شبيه سازى شده.

يك. پايان يافتن نقش مردان در جامعه

طبق اين دليل بر اثر رواج شبيه سازى انسانى, زنان مى توانند بدون احتياج به بارورى جنسى به توليدمثل بپردازند; در نتيجه ديگر به مردان نيازمند نخواهند بود و به تدريج به نقش آنان پايان خواهند داد. برخى از كسانى كه اين دليل را پيش مى كشند, عبارت اند از: عدنان سبيعى,4 عبدالمعز خطاب5 و محمود الحاج قاسم محمد[6] گاه نيز اين مسئله يكى از نشانه هاى آخرالزمان شمرده و حديثى از رسول اكرم نقل مى شود كه مردان كم مى شوند; تا آن جا كه پنجاه زن, تنها يك سرپرست خواهند داشت[7]
اما آيا اين دليل پذيرفتنى است؟ به نظر مى رسد كه اين دليل از جهات متعددى قابل تأمل, نقد و بحث باشد كه در اين جا تنها به سه نكته گفتنى اشاره مى شود:
يكم. بنياد اين دليل بر يك فرض خطا استوار است. در اين جا چنان فرض شده است كه گويى مردان تنها به درد تخم كشى مى خورند و بس, و اگر اين نقش از آنان گرفته شود, فلسفه وجودى آنان از ميان مى رود. تأكيدهاى مكررى كه بر اين مسئله مى شود, گوياى اين نگرش و نگرانى هاى ناشى از آن است. كافى است كه اين فرض را محك بزنيم و دريابيم كه رابطه زن و مرد و نياز آن دو به يكديگر, فراتر از مسئله توليد مثل است و توليد مثل يكى از نتايج نياز اساسى ترى است كه قرآن كريم از آن به عنوان (سكن) و گاه (لباس) ياد كرده است. از اين رو, اگر نگاه عميق تر و دقيق ترى به اين مسئله بيفكنيم, همه اين نگرانى ها از ميان خواهد رفت و اين دليل قوت خود را از دست خواهد داد. بى گمان ادبيات تخيلى در اين فهم خطا نقش فراوانى دارد. براى مثال در رمان (موسم مجد) جامعه اى ترسيم مى شود كه در آن زن سالارى حاكم است و از مردان تنها در فصل جفتگيرى استفاده مى شود تا ذخيره ژنتيكى سالم ماند. اما همه زنان شبيه سازى شده مانند هم هستند[8] وجود رمان هايى كه بر عنصر زنانه تأكيد مى كند و بى نيازى از مردان را نشان مى دهد و گاه اظهاراتى مبتنى بر نيازى از مرد, موجب شده است تا به جاى بحث علمى و روشن, اين قبيل گمانه زنى ها رواج يابد[9] همچنين نبايد تأثير فيلم هايى را كه با اين ايده مركزى ساخته شده اند, ناديده گرفت, اما هيچ يك از اين عوامل نبايد موجب انحراف بحث منطقى از مجراى اصلى آن شود.
توفيق محمد علوان اين سؤال را پيش مى كشد: (آيا بر اثر شبيه سازى , زنان از مردان بى نياز مى شوند؟) و به دلايل زير پاسخ منفى مى دهد: [1]. هيچ سلول جسمى نيست, مگر آن كه خودش از دو سلول جنسى تشكيل شده باشد. [2]. رغبت نيرومند دو جنس به يكديگر, حتى اگر مسئله طفل در ميان نباشد, آنان را به سوى يكديگر سوق مى دهد. زن نيز به دليل فعاليت هورمونى به سمت مرد سوق داده مى شود. [3]. كسى كه شبيه سازى شده نيز گرايش و تمايل جنسى طبيعى خواهد داشت. [4]. هرگونه روابط ميان زن و مرد, اعم از شرعى و غير شرعى, هنگامى كه شرايط علمى فراهم باشد, موجب توليد مثل مى شود. [5]. ناكامى در شبيه سازى به نسبت بارورى طبيعى بسيار بالاتر است, و همين موجب مى شود تا به طور طبيعى اين راه طى شود[10]
دوم. برخى از فمينيست ها درست به دليل فوق اما با ساختار ديگرى, با شبيه سازى انسانى مخالفت كرده اند. طبق استدلال آنان, شبيه سازى انسانى و همچنين لقاح برون رحمى مايه تسلط مردان بر ضد زنان مى شود و آنان را به ابزار ناخواسته توليد مثل بدل مى سازد[11] در نتيجه آنان درست برخلاف نگرش مردانه, آن را خطرى بر ضد زنان مى دانند.
سوم. گاه به سود دليل فوق اين گونه استدلال شود كه اين تكنيك به زنان قدرت بيشترى نسبت به مردان مى دهد. در نتيجه زنان مى توانند فرزندانى با تركيب وراثتى خود به وجود آورند, اما مردان نمى توانند و به اين ترتيب به حاشيه رانده مى شوند. با اين همه, اين استدلال نيز كارآيى ندارد. فراموش نكنيم كه هم اينك نيز زنان مى توانند با خوددارى از بارورى يا سقط جنينِ پسر و حفظ جنين دختر از اين قدرت استفاده كنند. سونوگرافى اين امكان را به هر زنى مى دهد تا جنين دلخواه خود را حفظ و جنين ناخواسته را سقط كند. بنابراين اين دليل, بيشتر يك گمانه زنى منفى است, و هر جنس آن را به زيان خود مى پندارد, نه يك دليل جدى و قابل بحث.

دو. به هم خوردن توازن جنسيتى

طبق اين دليل, شبيه سازى انسانى, به ما اجازه مى دهد تا خودمان را از چنگ منطق احتمالات در مورد تعيين جنسيت جنين مورد نظرمان برهانيم و پيشاپيش با دقتى در حد يقين, جنسيت جنين را تعيين كنيم. در نتيجه هركس كه خواستار نوزاد پسر باشد, از سلول جسمى پدر و اگر خواستار نوزاد دختر باشد, از سلول جسمى مادر استفاده خواهد كرد. حال اگر اين امكان در اختيار همگان قرار گيرد, تناسب دو جنس عالم طبيعت به هم مى خورد. نظام طبيعت به گونه اى است كه على رغم خواست اين و آن كار خود را مى كند و برايند آن توازن نسبت ميان زن و مرد در كره زمين است. اما شبيه سازى انسانى موجب آن مى شود تا اين نظم طبيعى را به هم بزنيم كه عواقب نامطلوبى دارد. غالب مردان, خواستار نوزاد پسر هستند و اگر آنان بتوانند به خواسته خود جامه عمل بپوشانند, در آينده دچار (قحط النساء) خواهيم شد[12]
اين دليل, يعنى به هم خوردن تناسب جنسيتى, خود به دو صورت متضاد بيان مى شود; برخى با همين مقدمات نتيجه مى گيرند كه بر اثر كاربست شبيه سازى انسانى تعداد زنان از مردان كمتر مى شود; زيرا نگرش مردسالارانه موجب مى شود تا همه خواستار نوزاد پسر باشند. ليكن برخى درست برعكس استدلال مى كنند و آينده اى مملو از (قحط الرجال) رقم مى زنند. گاه گفته مى شود كه اين كار موجب استغناى زنان از مردان و در نتيجه افزايش تعداد زنان و حاكميت آنان و به حاشيه رانده شدن مردان مى شود.
براى مثال يوسف القرضاوى, اين مسئله را موجب سلطه زنان بر مردان مى داند و براى تأييد نظر خود سخن زنى آمريكايى را گواه مى آورد كه مدعى شده است به زودى زمين تنها از آنِ زنان خواهد بود[13] عبدالهادى مصباح نيز بر اين باور است كه بر اثر شبيه سازى , تعداد زنان بيشتر خواهد شد و مردان در پى از دست دادن آخرين دژ خود, يعنى قدرت توليدمثل , زير دست زنان قرار خواهند گرفت[14]
اما كسان ديگرى از همين مقدمات, عكس نظر قرضاوى و مصباح را نتيجه مى گيرند و ادعا مى كنند كه به دليل تمايل مردان به جنس مذكر, در آينده تعداد ذكور افزايش مى يابد و تعادل ميان جنسين به هم مى خورد. نصر فريد واصل, مفتى مصر, مسئله را اين گونه مى بيند[15] غنيم السيد كارم نيز با استدلال به اين كه هر چيزى در اين عالم براساس قاعده زوجيت است, نتيجه مى گيرد كه اگر شبيه سازى در سطح گسترده اى پا بگيرد, به افزايش ذكور بر اناث يا برعكس مى انجامد[16]
در نقد اين دليل دو نكته گفتنى است:
ييك. جاى اين پرسش است كه به هم خوردن توازن جنسى, به سود مردان است يا زنان؟ و به تعبير ديگر تعداد كدام يك بر ديگرى فزونى خواهد يافت؟ در اين جا دو نظر وجود دارد: برخى كسان كه شبيه سازى انسانى را ابزار به حاشيه راندن مردان مى دانند و از پايان يافتن نقش آنان سخن مى گويند, بر اين باورند كه در آينده تعداد زنان افزايش خواهد يافت و مردان زير دست و برده آنان خواهند شد. البته گاه نيز به استناد حديثى منسوب به پيامبر اكرم, نتيجه شبيه سازى انسانى را آن مى دانند كه در آينده كار به جايى مى رسد كه پنجاه زن, تنها يك (قيّم) خواهند داشت[17] اين كه قيمومت مردان با زيردست بودن آنان چگونه قابل جمع است, خود جاى بحث و تأمل دارد كه بماند. اما ديگرانى كه همچنان نگرش مردسالارانه فعلى را در آينده نيز حاكم مى دانند, معتقدند كه غالب افراد به دنبال توليد نسل مذكر خواهند بود و تعداد زنان كم خواهد شد[18]
در نتيجه معلوم نيست كه اين توازن به سود كدام كفه خواهد چربيد. آيا خود اين دوگانگى در نگرش, گوياى آن نيست كه به احتمال قوى همين وضع فعلى توازن جنسيتى ادامه خواهد يافت؟ زيرا اگر كسانى خواستار تكثير جنس مذكر باشند, ديگرانى و حتى زنانى هستند كه خواستار تكثير زنان باشند. از اين رو, همچنان حق انتخاب براى زنان يا مردان در اين مورد باقى خواهد ماند. خلاصه آن كه افزون بر اين كه اين استدلال صرفاً يك احتمال است كه در مورد آن سلباً يا ايجاباً نمى توان سخن گفت, همين كه در مسئله آينده جمعيت جنسى دو نظر متضاد از سوى كسانى كه گاه در يك سمينار شركت كرده اند عرضه شده است, نشان مى دهد كه به سادگى نمى توان توازن و تعادل مورد نظر را به هم زد; چرا كه افراد سليقه هاى گوناگونى دارند و در نهايت باز تناسب و توازن قوا ميان زن و مرد محفوظ خواهد ماند.
دو. هم اينك تكنيك هايى وجود دارد كه به كمك آنها مى توان جنس جنين را تعيين يا شناسايى كرد. براى مثال از طريق سونوگرافى مى توان جنسيت جنين را شناخت و در صورت نياز آن را حفظ يا سقط كرد. در نتيجه اگر صرف امكان گزينش جنين موجب حرمت آن تكنيك مى شود, بايد سونوگرافى نيز تحريم گردد.

سه. افزايش بى حساب جمعيت

از طريق شبيه سازى انسانى و با كمترين هزينه و به سرعت مى توان ده ها و صدها نسخه مشابهى از يك تن را توليد كرد. حال اگر اين تكنولوژى به كار گرفته شود و هركس بتواند از آن بهره ببرد, اين امكان براى همگان فراهم خواهد شد تا به هر مقدار كه بخواهند, به توليد نسخه هاى شبيه سازى شده افراد مورد نظر خود بپردازند. يكى از پيامدهاى اجتناب ناپذير اين مسئله, افزايش بى شمار جمعيت در مدتى كوتاه خواهد بود. با اين نگرش است كه عبدالمعز خطاب نتيجه مى گيرد كه شبيه سازى , موجب مى شود كه بتوانيم ميليون ها انسان را شبيه سازى كنيم و به اين ترتيب, مشكل جمعيتى, كمبود غذا و توازن جمعيت خواهيم داشت[19]
با كمى تأمل, ناكارآمدى دليل افزايش بى حساب جمعيت20 نيز آشكار مى گردد. درباره اين دليل چهار نكته گفتنى است:
1 . اين دليل دقيقاً گوياى فهم نادرستى است كه از شبيه سازى انسانى وجود دارد. اين دليل بر دو فرض اصلى, كه گاه به آنها نيز تصريح مى شود, استوار است: نخست آن كه به سادگى مى توان با يك تصميم و چند تخمك و چند ساعت وقت ده ها يا صدها تن را شبيه سازى كرد. ديگر آن كه اين تكنولوژى به سادگى در اختيار همگان قرار خواهد گرفت و با هزينه اى اندك امكان شبيه سازى صدها تن فراهم خواهد شد; حال آن كه اين دو فرض خطا هستند. شبيه سازى انسانى همان قدر وقت مى برد كه باردارى طبيعى. در اين جا نيز بايد تخمك بارور و فعال شده در رحم كاشته شود و نه ماه را در آن جا بگذراند. از اين رو, همان قدر زمان در شبيه سازى انسانى مورد نياز است, كه در باردارى طبيعى. تا كنون چيزى به نام رحم مصنوعى كه بتواند در مدتى كوتاه انسان هايى چون جوجه ماشينى توليد كند, ساخته نشده است, مگر آن كه به سبك رمان تخيلى (دنياى قشنگ نو) نوشته آلدوس هاكسلى, بر اين باور باشيم كه با شيوه (بوخانوفسكى): (مردها و زن هاى استاندارد, در دسته هاى متحدالشكل, محصول يك تخم بوخانوفسكيزه, تعداد كاركنان يك كارخانه كوچك را تأمين مى كنند. 96 همزادِ همشكل, چرخِ 96 ماشين يك جور را مى گردانند)[21]
فرض دوم نيز خطا است و مى توان با يك حساب سرانگشتى نشان داد كه هزينه اين كار چنان بالا است كه از توان افراد عادى بيرون است. كافى است كسى به جاى اقدام به اين كار و هزينه اى برابر دويست هزار دلار فقط براى ايجاد تخمك مورد نظر, به گونه اى معمولى و طبيعى از همان شيوه مرسوم استفاده كند. در اين جا مسئله چنان فرض شده است كه گويى اين كار هيچ هزينه اى ندارد و يا با هزينه اى اندك ممكن است.
2 . اگر استدلال كنندگان فوق نگران افزايش جمعيت هستند, درست برخلاف نتيجه اى كه گرفته اند, بايد منطقاً توليد مثل معمولى را منع كنند و شيوه شبيه سازى انسانى را رواج دهند; زيرا همان طور كه مى دانيم, افزايش جمعيت عمدتاً در خانواده هاى كم بضاعت و فقير رواج دارد و كشورها و جوامع فقيرند كه عملاً دچار مشكل جمعيتى هستند. افزايش جمعيت در ميان آنان نيز به دليل آن است كه توليدمثل طبيعى براى آنان مئونه چندانى ندارد. از اين رو, اگر در پى كنترل جمعيت هستيم, راه مناسب تر آن است كه ديگران را تشويق به شبيه سازى انسانى كنيم; زيرا اين روش بسيار پر هزينه و كم توفيق است; در حالى كه توليدمثل طبيعى از همه روش هاى بارورى ارزان تر و كارآمدتر است. در نتيجه كسان بسيارى به دليل ناتوانى در تأمين هزينه اين كار, عملاً از گردونه خارج خواهند شد و تنها افراد متمكن كه از قضا چندان خواستار افزايش جمعيت نيستند, از اين تكنولوژى استفاده خواهند كرد. بدين ترتيب, بخشى از مشكل جمعيتى حل خواهد شد.
3 . در دليل فوق چنين فرض شده است كه اين تكنولوژى در اختيار همگان, چه فقير و چه غنى, قرار مى گيرد. از اين رو, موجب افزايش جمعيت خواهد شد. اما در جاى ديگرى ادعا مى شود كه اين تكنولوژى تنها در اختيار دولتمندان قرار خواهد گرفت و اين يكى از مواردى است كه دلايل مخالفان شبيه سازى يكديگر را نقض مى كند.
4 . به فرض قبول اين اشكال, در آن صورت مى توان اين دليل را به گونه اى موقت و در مواردى پذيرفت و در جاهايى حكم به جواز شبيه سازى انسانى داد. از اين رو, اگر حكم تحريم دائرمدار مسئله جمعيت باشد, در آن صورت اين كار براى كشورهاى پر جمعيت حرام خواهد بود و درست برعكس, بايد كشورهاى كم جمعيت مسلمان را تشويق نمود تا از طريق شبيه سازى انسانى مشكل كمبود جمعيت را حل كنند و از اين معضل ديگر رنج نبرند; زيرا يكى از دلايل جواز شبيه سازى حيوانى و گياهى, از ديد مخالفان شبيه سازى انسانى, آن است كه نيازهاى غذايى ما را برآورده مى كنند[22]
حال با همين استدلال مى توان گفت كشورهايى كه نيازمند نيروى كار هستند, مى توانند دست به شبيه سازى انسانى بزنند و معضل جمعيتى خود را برطرف كنند. از قضا يكى از دلايل مدافعان شبيه سازى انسانى آن است كه به كمك آن مى توان معضل كمبود جمعيت را برطرف ساخت[23] بدين ترتيب, اگر هم اين دليل را بپذيريم, بايد قائل به تفصيل شد و اجراى آن را در كشورهاى پرجمعيت نادرست دانست و در كشورهاى كم جمعيت مجاز شمرد.

چهار. رواج بردگى انسانى

گسترش تكنولوژى شبيه سازى انسانى به پيدايش و رواج نوعى بردگى جديد مى انجامد. براى اجراى اين تكنولوژى عمدتاً نيازمند تخمك و رحم و هسته سلول هستيم. در نتيجه كسانى كه خواستار شبيه سازى انسانى هستند, در پى خريد عناصر فوق برخواهند آمد و كسانى آماده فروش تخمك يا اجاره رحم خويش خواهند شد و به اين ترتيب بازارى جهانى جهت خريد و فروش تخمك هاى خوب و رحم هاى مهيا پديدار مى شود و تن و جان افراد فقير مورد استثمار قرار گرفته, نوع تازه اى از بردگى شكل خواهد گرفت.
به نوشته گرگورى اى. پنس, استاد گروه فلسفه و مدرسه پزشكى دانشگاه آلاباما در بيرمنگام,24 يكى از برنامه هاى تلويزيونى آمريكا به نام (شصت دقيقه) در سال 1996 گزارشى را نشان داد كه طى آن برخى از زنان جوان براى فروش تخمك خود مبلغى تا هشت هزار دلار درخواست مى كردند[25] در يكى از مجلات هفتگى ايتاليا نيز آگهى شده بود كه خريدار تخمك زنان جوان بين 18ـ 35 سال هستند و پول خوبى نيز پرداخت مى كنند كه اين آگهى بازتاب منفى داشت[26] به يك نفر نيز پيشنهاد پرداخت دوازده هزار دلار در برابر تخمك مناسب شد[27]
البته ماجراى خريد و فروش تخمك زنان, پيش از طرح مسئله شبيه سازى انسانى شكل گرفته بود و از زمان تحقق لقاح برون رحمى, اين ايده پيش كشيده شد كه مى توان از تخمك زنان ديگر براى زنانى كه امكان بارورى ندارند, سود جست. از سال 1996 برخى از زوج هاى نوميد شروع به خريد تخمك از زنان جوان كردند تا در رحم زنان بزرگسال كاشته شود[28] زن 68 ساله اى نيز تخمك زن جوانى را در رحم خود كاشت و بارور شد و در سال 1997 نوزاد خود را به دنيا آورد[29]
براى پيشگيرى از سوءاستفاده هاى احتمالى از اين مسئله, قانون ايتاليا اجاره رحم را ممنوع كرده, اما انجام داوطلبانه آن را مجاز شمرده است.با اين حال شركت هاى متعددى امروزه اين كار را انجام مى دهند: تخمك خريد و فروش مى كنند و با صاحبان رحم قرارداد مى بندند[30]
بدين ترتيب, مى توان انتظار داشت كه رواج شبيه سازى انسانى به بردگى جديد برخى از انسان هاى فقير بيانجامد و اين كار حرام است. شيخ محمد مختار السلامى, مفتى تونس, از اين منظر به قضيه مى نگرد و مى گويد كه چون بر اثر تكنولوژى انتقال اعضاى بدن, بازار سياه پر رونقى شكل گرفته است و در آن افراد فقير كشورهاى آسيايى و آفريقايى به بهايى اندك آماده فروش كليه خود به ديگران هستند, بر اثر تحقق شبيه سازى انسانى, اين كار نيز به رواج اجاره رحم مى انجامد و در نتيجه كسانى كه فقير هستند, براى رفع نيازهاى مالى خود تن به اين كار مى دهند و جنين ديگران را در رحم خود مى پرورند[31]
رياض احمد نيز به مسئله شكل گيرى شركت هاى سودجويى كه در اين زمينه فعاليت دارند, اشاره مى كند و بر آن است كه به احتمال فراوان, شركت هايى كه در عرصه تكنولوژى حياتى فعاليت مى كنند, از اين تكنيك براى منافع مادى بهره بردارى كنند[32]
سخن كوتاه اين كه, شبيه سازى انسانى بازار كارى براى كسانى فراهم مى كند تا تخمك خود را بفروشند, يا رحم خود را اجاره دهند[33] بدين ترتيب, نوعى بازار بردگى جديد شكل مى گيرد كه در آن به ظاهر خريد و فروش انسان وجود ندارد, اما عملاً اعضا و اندام او خريد و فروش مى شود.
اين دليل نيز حداقل به دو جهت ناپذيرفتنى است:
1 . لازمه اين استدلال آن است كه ديگر تكنولوژى ها و دستاوردهاى علمى به ويژه در عرصه پزشكى تحريم شود. براى مثال امكان انتقال و پيوند كليه, قلب و ديگر اعضاى بدن, موجب رواج تجارت كليه و مانند آن و فروش آنها از سوى نيازمندان شده و در نتيجه بانك هاى اعضاى بدن در جهان شكل گرفته است. به گفته شيخ طبيب سلامه در كنفرانس مجمع الفقه الاسلامى, امروزه در آمريكاى جنوبى ماهانه بين سيصد تا پانصد كودك خريد و فروش مى شوند. اين كودكان به سه دليل خريد و فروش مى شوند: نخست براى كارهاى سخت و دوم سوءاستفاده جنسى و سوم براى فروختن كليه هاى آنان به ثروتمندان. نرخ كليه نيز در اين بازار ميان نه هزار تا بيست هزار دلار در نوسان است[34] حال آيا مى توان به صرف چنين پيامدى و چنين استفاده اى از اين تكنولوژى, اصل آن دستاورد را نادرست دانست؟ سوءاستفاده از شبيه سازى انسانى چيزى در حد سوءاستفاده از ديگر تكنيك هاى بارورى يا انتقال و پيوند عضو خواهد بود. از اين رو, اگر قرار است كه به اين دليل تحريم شود, از باب (حكم الامثال فيما يجوز و فيما لايجوز واحد), بايد همه چنين تكنولوژى هايى تحريم شود.
2 . در اين دليل و بسيارى از دلايل ديگر, ميان نتيجه مستقيم و منطقى يك عمل و نتايج ناخواسته و عوارض غيرمستقيم آن تفاوت گذاشته نمى شود. از اين رو, اغلب استدلالاتى از اين دست, در نهايت و به فرض صحت, تنها به عوارض احتمالى و غيرمستقيم شبيه سازى انسانى اشاره مى كند. در نتيجه به جاى تحريم اصل اين تكنولوژى بايد كوشيد تا مانع سوءاستفاده هاى احتمالى شد. عين دليل فوق زمانى بر ضد داروهاى پيشگيرى و زمانى بر ضد IVF صورت مى گرفت. در ردّ داروهاى پيشگيرى گفته مى شد كه رواج و استفاده از اين داروها به گسترش فحشا مى انجامد و برخى كسان مى توانند فارغ از نگرانى از باردارى, به تن فروشى بپردازند. در مورد لقاح برون رحمى نيز ادعا مى شد كه اين كار به تضعيف نهاد خانواده و بى ارزش شدن نقش مادر و رواج تجارت اجاره رحم و مانند آنها منتهى مى شود; اما امروزه معلوم شده است كه رابطه مستقيمى ميان آنها نيست.

پنج. بى هويتى اشخاص شبيه سازى شده

غالب مخالفان شبيه سازى انسانى, فرض را بر آن گذاشته اند كه افراد شبيه سازى شده, هويت و فرديت خاصى ندارند و به مثابه قطعات ماشينى, البته نوع خاصى از ماشين, هستند. به تعبير ديگر نگاه آنان به اشخاص شبيه سازى شده, همچون نگاه دكارت به حيوانات بود كه ادعا مى كرد آنان روح ندارند و درد را درك نمى كنند و واكنش آنها به درد, صرفاً حركتى ماشينى و مكانيكى است. طبق اين نگرش, مى توان از اين تكنولوژى براى ايجاد صدها و هزاران افراد بى كله (nohead) به معناى فنى كلمه سود جست; يعنى ماشين هاى زنده, قدرتمند, پويا و در عين حال بى اراده اى پديد آورد كه در جنگ بر ضد مخالفان بتوان از آنان استفاده نمود. چنين لشكر جرّارى در هر جنگى مى تواند سرنوشت معركه را به سود جنگ سالاران رقم بزند و در هر تهاجمى به نفع مهاجمان عمل كند. عدنان سبيعى, اين باور را چنين توضيح مى دهد كه شبيه سازى انسانى نسخه ها را به ابزار بى اراده سازندگان آن تبديل مى كند[35]
عبدالمعز خطاب نيز بر اين نظر است كه انسان شبيه سازى شده, برده علما و دارايى آنان به شمار خواهد رفت[36] همو تأثير فيلم هاى سينمايى را در نگرش خود اين گونه نشان مى دهد: شبيه سازى شخصيت مستمر انسانى را نابود مى كند و او را به عروسكى كه به دست علما مى چرخد, تبديل مى كند و چه بسا شبيه سازى به ظهور موجودات عجيب و غريب غير بشرى آن گونه كه در فيلم هاى سينمايى ديده ايم, كه ويران مى كنند و خون مى مكند, بينجامد[37]
قرضاوى نيز با طرح چند پرسش ديدگاه خود را در اين مورد اين گونه منعكس مى كند: (چه كسى به ما تضمين مى دهد كه برخى از ابرقدرت ها يا مقلدان آنها براى لگدمال كردن ديگران, لشكرى از افراد نيرومند شبيه سازى نكنند؟ و چه تضمينى وجود دارد كه برخى از اين ابرقدرت ها در حالى كه مانند سلاح هاى هسته اى از آن استفاده مى كنند, از قدرت خود استفاده و انجام شبيه سازى را براى ديگران منع نكنند؟)[38]
اين دليل به گونه هاى مختلفى تقرير شده است. خلاصه همه آنها اين است كه شخص شبيه سازى به دليل آن كه كپى ديگرى است, هويت مستقل شخصى نخواهد داشت و تنها يك كپى برابر اصل خواهد بود. اين دليل از نظر علمى بر سوءفهمى عميق قرار دارد كه نگارنده در جاى ديگر به تفصيل آن را بحث كرده است, ليكن به اجمال درباره اين دليل مى توان ملاحظات ذيل را بيان كرد:
1 . عمده ترين دليل بى هويتى شخص شبيه سازى شده آن است كه وى به دليل تطابق ژنتيكى 97درصد با شخص دهنده هسته, عملاً گويى همان شخص است. حال اگر مقصود از نداشتن هويت, تطابق ژنتيكى باشد, بايد اين دشوارى درباره دوقلوى يك تخمكى به گونه اى جدى تر وجود داشته باشد. هم شكمان يكسان (Identical twins) عبارت اند از دوقلويى كه بر اثر تقسيم يك زايگوت به وجود مى آيند. دوقلوها دوگونه اند. معمولاً در هر بارورى تنها يك تخمك بارور شده و يك جنين شكل مى گيرد. ليكن گاه همزمان دو تخمك از تخمدان رها مى شود و با دو گامت (gamete) نر يا اسپرم بارور مى شود. در اين حال دو جنين مستقل شكل مى گيرند كه شباهت آنان, در حد شباهت ميان برادران و خواهران غير دوقلو خواهد بود. به اين نوع دوقلوها, دوقلوهاى دو تخمكى (dizygotic twins (DZ) ) گفته مى شود. اما گاه يك تخمك رها مى شود و پس از بارور شدن, دو زايگوت مستقل و تبديل شده به دو جنين مستقل را به وجود مى آورد. به اين دوقلوها, دوقلوهاى يك تخمكى ( monozygotic twins (MZ)) يا هم شكمان يكسان گفته مى شود. در اين حالت هر دو جنين داراى ساختار وراثتى يكسان و كاملاً همانند هستند. از ميان هر 250 بارورى, يك مورد, يك تخمكى يا مونوزايگوتيك است[39] شباهت اين دو حتى بيشتر از شباهت ميان موجودات شبيه سازى شده است; زيرا جنين شبيه سازى شده, بخشى از ساختار ژنتيكى خود را از طريق ژن هاى موجود در سيتوپلاسم درون تخمك به ارث مى برد, اما اين مسئله در مورد دوقلوهاى يك تخمكى وجود ندارد و مشابهت فيزيكى و ژنتيكى آنان تقريباً صد در صد است; به دليل آن كه علاوه بر گامت هاى مشترك از سيتوپلاسم يكسانى نيز استفاده مى كنند. بنابراين بايد يكى از اين دو را بى هويت ساخت.
2 . اين نگرش و ارجاع همه چيز به ساختار ژنتيكى و آن را معيار شخصيت دانستن, گونه اى نگرش مبتنى بر جبر وراثتى و حتميت زيستى (Biologism) يا اصالت زيست شناسى است كه نتيجه اش آن مى شود كه انسان را مجموعه اى از ژن هايش بدانيم و بس. ليكن اين ديدگاه پذيرفتنى نيست. بنياد اين نگرش آن است كه انسان چيزى نيست جز مجموعه ژن هايش و همه رفتار و تصميم گيرى هاى او در زندگى, محصول نحوه يا شكل چينش ژن هاى او به شمار مى رود. با اين نگرش كسانى بر آن بوده اند تا ژن بيكارى, جنايت, تنبلى, اعتياد, خشونت و محبت و بى عاطفگى را شناسايى و معرفى كنند[40] آنچه تا ديروز, مسئله اى تربيتى قلمداد مى شد, چيزى جز جابه جايى تصادفى نيكلوتيدها نيست و اين ژن ها هستند كه سرنوشت انسان را رقم مى زنند. يافته هاى جديد ژنتيك, به اين باور دامن زده و امروزه در آمريكا بيولوژيسم يا حتميت زيستى خود به يك ايدئولوژى نيرومند بدل شده است; تا جايى كه از سوى مروجان آن همه چيز, از دموكراسى و استبداد و نحوه اداره كشور و تبعيض طبقاتى گرفته تا مسائل اخلاقى به آن ارجاع داده مى شود. ادوارد ويلسون در سال 1975, كتابى منتشر ساخت به نام (جامعه زيست شناسى)[41] و در آن كوشيد نشان دهد كه سيستم هاى اجتماعى غرب, ذاتى و سرشتى آن هستند[42] همچنين در سال 1994 ريچارد هرنشتاين و چارلز موراى كتابى منتشر ساختند به نام (منحنى زنگ: هوش و ساختار اجتماعى در زندگى آمريكايى),43 و در آن سعى كردند نشان دهند كه تفاوت هاى طبقاتى در آمريكا مسئله اى كاملاً زيستى است و در اين ميان كسى تقصير ندارد.
اين نگرش آگاهانه يا ناخودآگاه, در ميان مخالفان شبيه سازى انسانى نيز رواج يافته و آنان براساس اين نگرش به نقد شبيه سازى انسانى مى پردازند. براى مثال عبدالباسط الجمل, اين نگرش را در كتاب خود به نيكى منعكس مى كند. به گفته او تحقيقات نشان داده است ناتوانى كسى در كشتن يك گنجشك و قدرت شخصى ديگر براى قتل نفس ناشى از ژن هاى صلح آميز آن يك و ژن هاى ستيزه گرانه اين يكى است[44] وى همچنين نوع چينش عشق را علت عشق معرفى مى كند45 و ريشه محبت, نفرت و يا خشم را در ژن ها مى جويد و بر اين باور است كه ژن ها همه چيز را تعيين مى كنند[46] ديگرى هنگام بحث از شبيه سازى انسانى مى گويد كه به هيچ روى نبايد اجازه شبيه سازى انسانى افراد شرور و جنايتكار را داد; زيرا شرارت و جنايتكارى ريشه ژنتيكى دارد[47]
اين دليل در سرشت خود ضد اخلاقى است; زيرا فرض را بر اين مى گذارد كه انسان هيچ اراده اى ندارد و به سادگى مى توان او را بازيچه اهداف شيطانى اين و آن ساخت. اشكال اساسى اين دليل آن است كه خودشكن است و صحت آن در گرو سقم آن است و در هر صورت خود را نقض مى كند; زيرا اگر به واقع چنين باشد كه هويت انسان تنها با مجموعه ژن هاى او تعين مى يابد و اراده او در هويت يابى او نقشى ندارد, در اين صورت اخلاق و مسئوليت فردى بى معنا خواهد بود; چرا كه گوهر رفتار اخلاقى اختيار و آزادى اراده است. آنچه رفتار اخلاقى را تعيين مى كند و شخص را در برابر رفتارش مسئول يا غير مسئول مى سازد, همين اراده است. از اين رو, اگر بر اين باور باشيم كه مى توان به حدى رفتار ديگران را شكل داد كه آنان نتوانند خلاف آن عمل كنند, اين دقيقاً نفى اراده انسانى و نهايتاً نفى اخلاق است. پس نمى توان از برهانى اخلاقى بر ضد شبيه سازى انسانى سود جست. اگر هم بر اين باور باشيم كه انسان در نهايت خود مسئول رفتار خويش است و داراى اراده اخلاقى است و فراتر از نحوه چينش ژن هاى خود عمل مى كند و نه بر اثر ژن هاى خود بلكه در نتيجه اعمال و انتخاب هاى خويش هويت مى يابد, در آن صورت نيز دليل فوق ناپذيرفتنى خواهد بود; زيرا اگر هم كسى بخواهد انسانى را به قصد استفاده ابزارى شبيه سازى كند, همين كه اين انسان به حد بلوغ رسيد, دست به انتخاب خواهد زد و چه بسا مسيرى خلاف خواسته شبيه سازى كنندگان خود در پيش بگيرد. بنابراين مسئله هويت, امرى فراتر از ژن هاى انسانى است.
3 . هويت شخصى هر كسى, مختص به او است و بيش از آن كه وابسته به ژن هايش باشد, بر اثر تجربه هاى روانى و روحى او شكل مى گيرد. مقصود نديده گرفتن ساختار ژنتيكى افراد نيست; بلكه مهم عطف توجه به اين عامل است. اگر هويت هركس را محصول دو عامل بدانيم, يكى ساختار وراثتى او و ديگرى تجربه هايش, در اين حال عامل دوم نقش تعيين كننده ترى خواهد داشت; زيرا هويت متمايز و متفاوت دوقلوى يك تخمكى, تنها از طريق اين عامل قابل فهم و تفسير است, نه همانندى زيستى آنان.
4 . در نتيجه مى توان گفت كه امكان ندارد كپى كاملاً شبيه به فرد ديگرى پديد آورد و هيچ كس نمى تواند خود را تكثير يا شبيه سازى كند; زيرا هويت و تشخّص هركس به تجارب روانى او است كه قابل انتقال نيست. از اين رو, اگر كسى نيز خود را تكثير كند, موجودى كه زاده مى شود ممكن است از نظر صورى شبيه او باشد, اما هيچ يك از تجارب شخص اصلى و در نتيجه هويت او را نخواهد داشت[48]
غالب كسانى كه سناريوى بى هويتى را طرح مى كنند, از تأثير محيط رحمى و مسائل ديگر غفلت مى كنند. براى مثال اگر كسى بخواهد خود را نيز شبيه سازى كند, تخمكى را كه خود با آن بارور شده يا رحمى را كه خود در آن پرورش يافته است, چگونه به دست خواهد آورد؟ حتى اگر فرض كنيم كه براى اين كار از تخمك و رحم مادرش استفاده كند, اين رحم و تخمك, ديگر مختصات شيميايى سى سال قبل را نخواهد داشت و با آن متفاوت خواهد بود. در نتيجه تخمك هاى نگهدارنده و محيط رحمى و محيط تربيتى شخص اصلى با شخص شبيه سازى شده متفاوت خواهد گشت. گرگورى اى. پنس با تأكيد بر تفاوت هاى تعيين كننده در اين ميان, بر اين باور است هنگامى كه سلول ها گرد مى آيند تا موجود زنده اى را بيافرينند, تفاوت ها حيرت انگيز مى شوند; تا آن جا كه از آستانه مى گذرد و فرد متفردى زاده مى شود و در نتيجه احتمال مطابقت كامل ميان دو موجود شبيه سازى شده در همه تفاصيل و جزييات در حد صفر است و با افزايش پيچيدگى ها, احتمال تطابق كمتر مى شود[49] سخن كوتاه اين كه, امكان انتقال تجارب منحصر به فرد كه تعيين كننده ترين عنصر هويت شخصى است, از طريق شبيه سازى انسانى ممكن نيست.
5 . تحقيق هايى كه درباره دوقلوهاى يك تخمكى صورت گرفته است, تفاوت هاى قابل توجه آنان را نشان داده است. ستيون گلد (Steven Gold) تأكيد مى كند كه هم شكمان يكسان با آن كه نزديك ترين شباهت را با يكديگر دارند, هر يك شخصيت متمايز و خاص خود را دارد[50] مشاهدات نشان مى دهد كه دوقلوهاى يك تخمكى كه از يك زايگوت پديد آمده اند, هنگام بلوغ شخصيت هاى متمايزى خواهند داشت[51] درست است كه وراثت موجب شباهت فراوان مى شود, اما در اين گونه موارد نيز تفاوت هايى ميان متشابهان وجود دارد كه مى توان ميان آنها تمايز گذاشت. در معروف ترين تحقيق براى نشان دادن نقش وراثت در رفتار, هفت هزار دوقلوى فنلاندى در تحقيقى به كار گرفته شدند[52] اين تحقيقات نشان داد كه دوقلوهاى يك تخمكى نسبت به دوقلوهاى دوتخمكى, در بسيارى از رفتارها مشابه هستند و عادات مشابهى دارند. با اين همه, محققان شاهد تفاوت هاى قابل توجهى شدند و دريافتند كه شباهت ها در حدى نيست كه تفاوت رفتارى آنان را تحت الشعاع قرار دهد.
حال هنگامى كه در ميان دوقلوهاى يك تخمكى اين مقدار تفاوت قابل توجه وجود داشته باشد, در مورد افراد شبيه سازى شده قطعاً تفاوت بيشتر خواهد بود. گرگورى اى. پِنس, در مقاله اى با عنوان (ده افسانه برتر درباره شبيه سازى انسانى), مى كوشد تا به يكى از اين تصورات غلط كه در قالب اين پرسش مطرح شده است: (آيا شبيه سازى, يك نسخه زيرا كسى از فرد به وجود مى آورد؟) پاسخ دهد. وى به اجمال با اشاره به مسائل تأثيرگذار در شكل گيرى شخصيت فرد, ميان دو نوع صفات, يعنى ژنوتايپ (genotype) و فنوتايپ (Phenotype), تفاوت مى گذارد. شبيه سازى انسانى تنها ويژگى هاى ژنوتايپ, يعنى ويژگى هاى معرف نوع و جنس موجود زنده, را بازآفرينى مى كند, آن هم نه صد درصد. ليكن امكان بازآفرينى فنوتايپ يا ويژگى هايى كه محصول فرايند همكنشى ميان موجود زنده و محيط است, مانند حافظه وجود ندارد. در نتيجه شخص شبيه سازى شده, هويت خاص خود را خواهد داشت[53] سازمان بهداشت جهانى (WHO) در پاسخ به پرسشى درباره مطابقت كامل ميان شخص شبيه سازى شده و شخص اصلى نيز بر اين تفاوت انگشت مى گذارد[54]
6 . تجربه خلاف ادعاى فوق را نشان مى دهد. در مؤسسه روزلين ايان ويلموت و همكارانش افزون بر شبيه سازى دالى, چهار قوچ را كه هسته يكسانى داشتند, در چهار تخمك بى هسته شبيه سازى كردند. نتيجه كار مشابهت و تطابق تقريباً كامل آنها از نظر ژنتيكى بود, ولى با اين حال خلق و خوى آنان و شخصيتشان متمايز از يكديگر بود[55] اگر در ميان حيواناتى در حد گوسفند, اين تمايز هويتى محفوظ باشد, در انسان كه داراى ساختار پيچيده ترى است, اين تمايز به گونه اى روشن ترى خود را نشان خواهد داد.
در نتيجه اگر مقصود از هويت در دليل فوق, هويت به معناى تشخص زيستى باشد, كه نادرست است و شخص شبيه سازى شده قطعاً هويت خاص خود را خواهد داشت.
سخن كوتاه اين كه ساختار ژنتيكى (Genetic makeup) فرد, همانند دوقلوهاى يك تخمكى, حتى به گفته مخالفان شبيه سازى انسانى تنها بخشى از هويت فردى را تشكيل مى دهد, نه همه آن را[56] از اين رو, دليل بى هويتى فردى پذيرفتنى نخواهد بود. در نتيجه اين دليل قوت تحليل و نقد را ندارد و نمى توان از آن بر ضد شبيه سازى انسانى سود جست.
7- سرانجام آن كه حداقل دينداران, به خصوص مسلمانان, نمى توانند منطقاً از اين دليل استفاده كنند; زيرا آنان به روح اعتقاد دارند و انسان را مركب از جسم و روح مى شمارند. از اين رو, وجود ارواح مستقل در افراد شبيه سازى شده, به آنان هويت خاص خود را مى دهد و نمى توان از اين منظر آنان را فاقد هويت دانست.

شش. نابودى فرديت و تمايز

اگر شبيه سازى انسانى رواج پيدا كند, پس از چند نسل همه افراد شبيه يكديگر خواهند شد و ديگر هيچ تمايزى ميان اين فرد با آن يك وجود نخواهد داشت; زيرا همه مى خواهند از اين تكنولوژى استفاده كنند و همه مى خواهند كه بهترين ها را شبيه سازى كنند, در نتيجه همه از الگوى واحدى تبعيت كرده, در درازمدت همگان شبيه يك ديگر خواهند گشت. فيلم سينمايى آى روبات (I robot) شايد به خوبى اين تشابه را, اما در عرصه روبات ها, نشان دهد. از اين منظر اين برابرى و مساوات در همه چيز حتى ضريب هوشى و اندازه فيزيكى, مفاسدى دارد. نخستين مفسده آن است كه اساساً رشد جامعه در گرو وجود افراد باهوش و نوابغ است. آنان هستند كه با ابداعات و اختراعات و كشفيات خود موجب تحرك جامعه و حركت به جلو مى شوند. حال اگر همه بخواهند آنان را شبيه سازى كنند و به تعبير ديگر مانند آنان شوند, معنايش از بين رفتن نوابغ است. طبق استدلال عدنان سبيعى, شبيه سازى انسانى همه انسان ها را برابر قرار مى دهد و در نتيجه نخبگان كه پيشرفت جامعه مرهون آنان بوده است, از ميان مى روند, بشريت آينده خود را از دست داده, در وضع فعلى منجمد خواهند شد[57]
دومين مفسده اين كار آن است كه اساساً برابرى همگان, مخالف سنت خداوند در هستى است. خداوند فقير و غنى را خود آفريده است; حال آن كه شبيه سازى انسانى با ايجاد افراد همسان, اين سنت را نقض مى كند. از نظر عبدالهادى مصباح, خداوند انسان ها را به صفت تفرُّد متمايز ساخته است, تا دولتمند و فقير و قوى و ضعيف وجود داشته باشند. در نتيجه, شبيه سازى با هدف تكرار صفات و اشكال معين, به سود بشريت نيست[58]
خلاصه اين دليل آن است كه شبيه سازى انسانى مفهوم غيريت و تمايز ميان افراد را كه از مهم ترين ويژگى هايى است كه خداوند در موجودات سرشته است, مُلغا مى كند و ـ به گفته صبرى الدمرداش ـ در نتيجه اين تكنولوژى همه مردان مانند آدم و همه زنان مانند حوا مى شوند; يعنى گويى در كل كره زمين تنها يك مرد و يك زن وجود دارند و باقى همه كپى هاى آنان به شمار مى روند[59]
اين دليل, بر مفروضات نادرستى استوار است كه به تحليل آنها مى پردازيم.
1 . نخستين فرض اين دليل آن است كه انسان يعنى همان ژن هايش. از اين منظر تشابه ميان اين ژن ها يعنى تشابه ميان شخصيِ دارندگانِ آنها, ليكن همان طور كه گذشت انسان فراتر از خزانه ژنتيكى خود عمل مى كند و شخصيت او تنها به وسيله ژن هايش رقم نمى خورد. از اين رو, اين فرض كه خود مبتنى بر نوعى حتميت ژنتيكى است, ناپذيرفتنى است. همچنين در اين فرض ميان صفات فنوتايپ (phenotype) و ژنوتايپ (genotype) تفاوت گذاشته نشده است; حال آن كه تفاوت ميان اين دو مهم است. در حقيقت آنچه كه شبيه سازى مى شود و قابل انتقال است, ژنوتايپ يا صفات زيستى نوع و جنس است, مانند رنگ و ساختار فيزيكى, اما فنوتايپ كه در زاده تعامل خزانه ژنتيكى فرد ومحيط است و در تعامل ميان او و محيط بيرونى شكل مى گيرد, همواره منحصر به فرد و انتقال ناپذير است. از اين رو, به فرض كه امكان ايجاد افراد كاملاً مشابه وجود داشته باشد, اين تنها يك تشابه زيستى و شكلى است, نه روحى و روانى و اخلاقى. در نتيجه چه بسا دو نفر از لحاظ فنوتايپ كاملاً مشابه باشند; اما از نظر اخلاقى و روحى و آرمان هاى زندگى كاملاً متفاوت باشند[60]
2 . دومين فرض اين ادعا آن است كه گويى همه كسانى كه خواستار شبيه سازى هستند, از الگوى واحدى تبعيت مى كنند و همگى خواستار شبيه سازى فرد يا افراد خاصى هستند. از اين منظر اگر شبيه سازى رواج يابد, همگان مى كوشند تا در پى شبيه سازى شخص (الف) يا (ب) برآيند و طى چند دهه يا قرن, كل بشريت عبارت خواهد بود از ميلياردها نسخه مكرر (الف) يا (ب); ليكن بنياد اين فرض خطاست. كافى است تا در همين حد به متونى مراجعه كنيم كه مسئله امكان شبيه سازى افراد معروف را پيش كشيده اند. در آنها به جاى آن كه شاهد تنها دو يا چهار كانديداى شبيه سازى باشيم, شاهد تنوع حيرت انگيزى خواهيم بود. به اين معنا كه هر نويسنده اى طبق مذاق, علائق, مليت, دين و گرايش هايى از اين دست, در پى شبيه سازى كسان معينى است. براى مثال مى توان اين افراد را جزء كانديدهاى مطرح در منابع مختلف ناظر به شبيه سازى انسانى يافت: مرلين مونرو (هنرپيشه زن آمريكايى معروف كه خودكشى كرد), ولاديمير لنين (بنيانگذار اتحاد جماهير شوروى), كلوديا شيفر (مانكن زن معروف), ام كلثوم (خواننده نامور مصرى), مصطفى امين (اديب مصرى), نجيب محفوظ (رمان نويس مصرى و برنده نوبل ادبيات), آدولف هيتلر, آيشمن (از فرماندهان معروف نازى كه بعدها در تل آويو محاكمه و اعدام شد), عبدالحليم حافظ (خواننده معروف عرب), استالين, فرعون, كلئوپاترا (ملكه طناز مصرى كه آنتونى, سردار معروف روم را شيفته خود ساخت و سرانجام با زهرمار خودكشى نمود), سزار (بناكننده امپراتورى روم و برچيننده جمهورى), متنبّى (شاعر نامدار عرب), شكسپير (نمايشنامه نويس معروف انگليسى), آينشتاين و بيل كلينتون. حتى برخى از مسلمانان در اين گمانه زنى ها تا جايى پيش مى روند كه ايده شبيه سازى حضرت رسول اكرم را مطرح مى كنند. برخى با ادعاى اين كه چند تار موى حضرت در شيشه اى در تركيه نگهدارى مى شود و يا موهايى از ايشان در مسجد حنبلى در شهر نابلس موجود است و نمازگزاران در شب بيست وهفتم ماه رمضان آن را مشاهده مى كنند, مسئله شبيه سازى حضرت را به كمك دى. ان. اى. موجود در اين موها را پيش كشيده اند[61]
بنابراين حتى هنگامى كه در سطح تخيلى هركسى مى خواهد شخصيت مطلوب خود را شبيه سازى كند, باز شاهد تنوع هستيم. معمولاً شخصيت هاى دينى, تاريخى, سياسى, هنرى, ورزشى, ادبى و علمى جزء نامزدهاى شبيه سازى هستند. مدعيان فراموش مى كنند كه اگر قرار باشد كه اين تكنولوژى فراگير شود, چنين نيست كه در همه دنيا همگان بخواهند فرد معينى را شبيه سازى كنند. همان طور كه امروزه علايق گوناگون در انتخابات موجب گزينش افراد متعدد و متنوعى مى شود و منتخبان حزبى را به شكست مى كشاند و نامزدهاى حزب ديگرى را برمى كشد, هنگامى كه شبيه سازى رواج يافت, همين علايق وجود خواهند داشت; چرا بايد فكر كنيم كه همه مردم خواستار شبيه سازى هيتلر باشند؟ اگر قرار باشد كه براى مثال نئونازى ها در پى شبيه سازى هيتلر, آيشمن, گوبلز و دار و دسته آنان باشند, مى توان احتمال قوى داد كه گروه هاى هدف آنان نيز براى شبيه سازى هرتزل, ديويد بن گوريون, گلدا ماير, مناحيم بگين, موشه دايان و كسانى از اين دست بكوشند. اگر روس ها خواستار شبيه سازى پتر كبير, لنين و استالين باشند, به احتمال فراوان آمريكاييان نيز در پى شبيه سازى جرج واشنگتن, مونروئه, فرانكلين و روزولت خواهند بود و عرب ها جمال عبدالناصر را شبيه سازى خواهند كرد. اگر هنر دوستان آمريكايى بخواهند مايكل جكسون را شبيه سازى كنند, عرب ها نيز ام كلثوم را شبيه سازى خواهند كرد. اگر جنگ سالاران در پى شبيه سازى كسانى مانند چرچيل برآيند, صلح دوستان نيز در جهت شبيه سازى افرادى چون گاندى خواهند كوشيد. چرا بايد فكر كنيم كه همه علايق متفاوت و متضاد در اين يك مورد خاص فراموش مى شود و همگان خواستار الگوى واحدى براى شبيه سازى خواهند بود؟
3 . در دليل فوق اين مطلب مفروض گرفته شده است كه گويى در روى كره زمين تنها يك قدرت قاهره وجود دارد و اين قدرت است كه سرنوشت آينده شبيه سازى و اين كه چه كسى شبيه سازى شود را رقم مى زند. از اين رو, مى توان پيش بينى كرد كه در آينده تنها افراد معدودى شبيه سازى خواهند شد. اما اين فرض خطاست. اين تكنولوژى مانند ديگر تكنولوژى ها در اختيار دولت ها و گروه هايى با علايق و دلبستگى هاى متفاوتى قرار خواهد گرفت و در نتيجه تنوع موجود همچنان حفظ خواهد شد.
4 . هم اكنون تكنيكى نزديك به شبيه سازى انسانى در بازار وجود دارد و مى توان از آن تا اندازه اى براى ايجاد افراد مشابه سود جست, ليكن كسى در اين زمينه اقدامى نمى كند. مى توان از لقاح برون رحمى براى توليد انبوه افراد خاص و تا حد قابل توجهى مشابه استفاده كرد, اما عملاً از اين تكنيك براى مقاصدى از اين دست استفاده نمى شود. حال چرا بايد تصور كنيم كه مشخصاً از شبيه سازى انسانى براى توليد انبوه انسان هاى فاقد تمايز استفاده خواهد شد؟
5 . در اين جا گويى فراموش مى شود كه شبيه سازى انسانى به فرض تحقق, تكنولوژى گرانى خواهد بود و تنها افراد خاصى از آن استفاده خواهند كرد و همين مسئله يكى از دلايل مخالفان شبيه سازى انسانى بر ضد آن است. از اين رو, احتمال بسيار كمى مى توان داد كه شبيه سازى انسانى چنان فراگير و عام شود كه چنين نتيجه اى به بار آورد. با آن كه امروزه انجام تكنيك لقاح برون رحمى در بسيارى از كشورهاى جهان سوم نيز رايج است و هركس مى تواند با پرداخت هزينه اين كار از آن برخوردار شود و با اين كه از زمان نخستين نوزادى كه به اين شكل بارورى زاده شد, يعنى لوييز براون در سال 1978 تاكنون, بيست وهفت سال مى گذرد, هنوز اين تكنيك جايگزين روش هاى معمولى نشده است و قرار هم نيست كه چنين شود. به گفته اى. پنس از سال 1978 تاكنون حداكثر پانصد هزار نوزاد از طريق لقاح برون رحمى ايجاد شده اند; يعنى يك دوازده هزارمِ نوزادانى كه در اين مدت زاده شده اند,62 و اين رقم بسيار اندكى است. بنابراين هنگامى كه تنها از هر دوازده هزار نوزاد, تنها يكى از اين طريق زاده شود, همين احتمال حتى با درصد بالاتر را درباره شبيه سازى انسانى مى توان داد; زيرا در آن جا بحث درباره اين كه هسته سلول از كه باشد و مسائلى از اين دست, امكان حصول توافق را دشوارتر مى سازد.
كليساى كاتوليك كه مخالف سرسخت به كارگيرى تكنيك لقاح برون رحمى است, طى بيانيه اى رسمى از ناكامى اين روش در تحقق خواسته نابارور خبر داده است. آكادمى پاپى زندگى (Pontifical Academy for Life) در اين بيانيه مى گويد كه به وسيله اين تكنيك تاكنون در سراسر جهان حداكثر يك ميليون نوزاد به دنيا آمده اند و اين رقم نسبت به هزينه و سرمايه گذارى بسيار براى پيشبرد اين تكنيك و زمانى بيش از نيم قرن, سخت اندك و پايين بوده است; تا آن جا كه بى هيچ ترديدى مى توان آن را يك تكنيك شكست خورده ناميد[63]
6 . در شبيه سازى انسانى اساساً تشابه مطلق, حتى از نظر زيستى امكان ناپذير است و تا سه درصد تفاوت ميان شخص شبيه سازى شده و شخصى كه هسته سلول از او گرفته شده است, وجود خواهد داشت; يعنى مشابهت آنان كمتر از دوقلوهاى يك تخمكى خواهد بود. اگر اين رقم را تا يك درصد نيز كاهش دهيم, باز براى وجود تنوع كافى است. مگر هم اينك ميان دوقلوهاى يك تخمكى كه حدود يك دويست و پنجاهم تولدها را دربر مى گيرد, مشابهت فراوان مشكل جدى پديد آورده است؟ و مگر اين مسئله پربسامد, موجب شده است كه قاعده تنوع زيستى نقض شود تا ادعا كنيم شبيه سازى يك قاعده اساسى مستقر در ميان بشر از هزاران سال قبل كه خدا آدم را آفريده است, يعنى قاعده تفرد و عدم تشابه را نابود مى كند؟64
مخالفان شبيه سازى انسانى خود در موارد مختلف به اين تفاوت توجه دارند و به آن اشاره نيز مى كنند. براى مثال در كتاب الاستنساخ بين العلم والدين, از دكتر محمد صبور, استاد بيمارى هاى داخلى دانشگاه عين شمس, نقل مى شود كه: روانشناسان امروزه مى گويند كه65درصد وجود انسان موروثى و 35درصد آن اكتسابى است[65] در توصيه هاى نهايى سمينار مغرب بر اين مسئله تأكيد شده است كه: (جز وجود تعدادى اندك از ژن هاى موجود در سيتوپلاسم تخمك ميزبان, چيزى مانع تشابه كامل نمى شود)[66] در بيانيه نهايى مجمع الفقه الاسلامى نيز با تأكيد قابل توجهى اين مسئله اين گونه تقرير مى شود: (افزون بر آن اين مخلوق تازه نسخه مطابق اصل نيست; زيرا تخمك مادر كه هسته آن بيرون كشيده شده است, همچنان دربردارنده بقاياى هسته در اطراف هسته بيرون كشيده شده است و اين بقايا اثر قابل ملاحظه اى در تغيير صفاتى كه از هسته سلول جسمى گرفته شده است, دارند)[67]
توجه به اين واقعيت ژنتيكى, از سوى مخالفان شبيه سازى انسانى بايد مانع از پيش كشيدن دلايلى از سنخ بى هويتى يا تشابه و مانند آن شود, با اين حال شاهد آن هستيم كه على رغم در نظر گرفتن اين مسئله و حتى طرح آن, باز بر (تشابه تامّ) يا در حد تامّ و مفاسد مترتب بر آنها از قبيل گريز مجرمان از چنگال قانون, مسئله امكان رابطه نامشروع پسر با مادر خود,68 و بى هويتى و نقض سنت تنوع و مانند آن با ادبيات خاصى پافشارى مى شود. از آن حيرت انگيزتر, موضع دوگانه كسانى مانند نورالدين مختار الخادمى است. وى در آغاز كتاب خود مفاسد فراوان و قطعى شبيه سازى انسانى را برمى شمارد و از اجماع عام بر حرمت آن نام مى برد و مخالفان اين اجماع را اندك منحرفانى معرفى مى كند كه به رأى مخالف و انحراف آنان نبايد توجه كرد[69]از نظر او يكى از مفاسد شبيه سازى انسانى ايجاد نسخه هاى مشابه و متطابق است و اين مسئله موجب گريز مجرمان واقعى از چنگال عدالت مى شود[70] همچنين اين كار موجب از بين رفتن خاصيت تنوع زيستى و تفاوت ميان مردم مى گردد[71] با اين همه وى در ميانه كتاب خود بر طرفداران شبيه سازى انسانى كه ادعا مى كنند شبيه سازى انسان هايى همانند پديد مى آورد, مى تازد و ادعاى آنان را موهوم مى شمارد و مدعى مى شود كه تطابق كامل و تامّ ميان نسخه شبيه سازى شده و نسخه اصلى از نظر علمى و زيستى و روانى و اجتماعى و محيطى, محال است و اين ادعا اساسى ندارد[72] وى در دفاع از اين ادعا مى گويد: (شخصيت شخص شبيه سازى شده, تنها متأثر از ژن هاى او نخواهد بود; بلكه همچنين متأثر از كنش پذيرى ها, ارزش ها و سنت هايى خواهد بود كه تنها جامعه و خانواده آنها را پديد مى آورند)[73] وى همين سير استدلالى را ادامه مى دهد و باز بر اين نكته پاى مى فشارد كه ادعاى تطابق تام, ادعايى موهوم و پندارى است[74] بدين ترتيب, وى در اين جا همه ادعاى مدعيان مبنى بر تشابه كامل ميان شخص شبيه سازى شده و شخص اصلى و در نتيجه بى هويتى, همرنگى جامعه و مانند آن را پنبه مى كند و بى اساس مى شمارد. اما نكته جالب آن است كه وى اين بحث را متوجه مدافعان شبيه سازى انسانى مى كند و مى گويد برخلاف ادعاى آنان كه مى گويند شبيه سازى انسانى موجب ايجاد نسخه هاى مشابه مى شود, اين كار ممكن نيست; حال آن كه در هيچ يك بحث هاى علمى, بى هويتى و تشابه و يگانگى اصل و فرع طرح نمى شود. مسئله مشابهت كامل ازسوى دو گروه طرح مى شود: كسانى كه اين مسئله را به عرصه ادبيات تخيلى كشانده اند و تصورى كه از شبيه سازى انسانى دارند, ايجاد شخصيت هاى مانند رمان (دنياى قشنگ نو) است و گروه ديگر مخالفان شبيه سازى انسانى هستند كه اين مسئله را پيش مى كشند; از جمله خود نورالدين مختار الخادمى. در حقيقت وى در اين قسمت, رشته هاى آغازين كتاب خود را پنبه مى سازد و ادعاى خود را به اين ترتيب پس مى گيرد, ليكن بحث خود را به گونه اى پيش مى برد كه گويى دانشمندان اين عرصه چنين ادعاى تشابه كامل كرده اند و او مى خواهد نادرستى آنان و ناروايى اين ادعا را روشن سازد, غافل از آن كه مخالفان شبيه سازى از اين ادعا بهره مى جويند.
7 . اين دليل بر يك مغالطه اساسى استوار است. در اين جا چنين فرض شده است كه اگر شبيه سازى انسانى رواج يابد, ديگر آميزش جنسى متوقف يا ممنوع خواهد شد. از اين منظر, يا شبيه سازى انسانى كاملاً ممنوع و مطرود است, يا كاملاً شايع و مطّرد و نه تنها شايع است كه حتى به گفته مدير مركز جوجه كشى لندن در رمان (دنياى قشنگ نو) اساساً توليد مثل جنسى متعلق به گذشتگان خواهد شد. در نتيجه چنين تصور مى شود كه اگر شبيه سازى انسانى مجاز شمرده شود, در كنارش توليد مثل جنسى منع يا متوقف خواهد شد. آن گاه طى چند دهه همه انسان ها همانند خواهند شد. در اين فرض صورت مسئله, به شكل مغالطه (همه يا هيچ) يا (تفكر سفيد و سياه)[75] طرح شده است; يعنى مسئله دو شقّ يا حالت بيش ندارد و اين دو مانعةالجمع هستند: يا تنها توليدمثل جنسى در جامعه وجود دارد يا تنها توليد مثل غير جنسى و شبيه سازى انسانى. خطا بودن اين فرض به اين دليل است كه به جاى آن كه اين دو را مانعة الجمع بدانيم, مى توانيم فرض كنيم كه همزمان مى توان انتظار داشت كه هم توليد مثل جنسى رواج داشته باشد, و هم شبيه سازى انسانى. در اين صورت به فرض كه شبيه سازى انسانى موجب ايجاد نسخه هاى كاملاً مشابه اصل شود, باز به دليل وجود شيوه ديگرى, يعنى توليدمثل جنسى, همچنان اصل تنوع حاكم خواهد بود. از اين رو, به فرض مى توان گفت كه در آينده اگر هم پنج درصد و حتى پنجاه درصد مردم از طريق شبيه سازى انسانى توليد شوند, باز نيمى ديگر از طريق توليدمثل جنسى زاده خواهند شد. اين مسئله هنگامى جدى تر مى شود كه در نظر داشته باشيم تكنولوژى شبيه سازى انسانى, گران خواهد بود و از عهده همگان خارج است. به اين ترتيب, تنوع زيستى حفظ خواهد شد و مسئله تشابه همگان پيش نخواهد آمد. براى مثال هم اينك حركتى در جهت نفى تنوع زيستى و ايجاد تشابه بيشتر ميان افراد در برخى جوامع وجود دارد; يعنى درون همسرى (endogamy) كه در برخى از فرهنگ ها رايج است. براساس اين نگرش برخى افراد بر اثر تمايل شخصى يا به دلايل قومى و دينى اقدام به ازدواج در ميان گروه قومى يا دينى خود مى كنند; مانند قوم يهود. اگر قرار باشد كه همگان از شيوه درون همسرى پيروى كنند, نه تنها به كاهش تنوع زيستى و افزايش مشابهت ميان افراد منجر مى شود, بلكه افزون بر آن به افزايش بيمارى هاى ارثى مانند هموفيلى, و گونه هاى خاصى از سرطان مى انجامد.
امروزه اين قبيل بيمارى ها در ميان اقوامى كه در آنها ازدواج فاميلى رواج دارد, بيشتر ديده مى شود, ليكن اين سنت همگانى نيست و در كنار ازدواج هاى فاميلى شاهد رواج برون همسرى (exogamy) هستيم; تا جايى كه برخى از فرهنگ ها اساساً ازدواج با خويشان نزديك را مجاز نمى شمارند يا آن را مرجوح مى دانند. در حالى كه در آمريكا تمايل به ازدواج با خويشان نزديك از يك هزارم تجاوز نمى كند, در كشورهاى عربى همچون ليبى اين رقم به 25درصد مى رسد[76] همين تنوع نگرش به اين مسئله موجب حفظ تنوع زيستى شده است. از اين رو, منطقاً اشكالى ندارد فرض كنيم شبيه سازى انسانى موجب ايجاد نسخه هايى صددرصد مشابه مى شود, با اين حال به دليل وجود شيوه ديگر توليد مثل , يعنى استفاده از گامت هاى زن و مرد, عملاً اين مسئله به مشكلى نخواهد انجاميد و بعدها كسانى كه از طريق شبيه سازى توليد شده اند با كسانى كه از راه سنتى زاده شده اند, ازدواج خواهند كرد و نتيجه اين كار زاده شدن افراد متنوع و از نظر ژنتيكى متفاوت از والدين خود خواهد بود. از اين رو, به احتمال بسيار قوى مى توان گفت كه شبيه سازى انسانى هرگز به عنوان يك انتخاب عام درنخواهد آمد و همچنان شيوه رايج توليد مثل ادامه خواهد يافت و اگر هم صدها هزار انسان در روى كره زمين دست به شبيه سازى بزنند, تأثيرى بر ژنوم بشرى نخواهد داشت و عملاً هنگامى كه اين تكنيك عملى شود, جمعيت بشر, از شش ميليارد فعلى, به هشت ميليارد رسيده است و اين استدلال بر نفى تنوع زيستى و مشابه سازى همگان قوت خود را از دست مى دهد[77]
8 . طبق يكى از قوانين وراثت, اساساً امكان ايجاد نسخه هاى كاملاً مشابه در سطح كلان و در گستره زمين وجود ندارد و اگر كسانى هم عامدانه بكوشند تا همه افراد جامعه را يكدست و همانند سازند, در اين كار شكست خواهند خورد. به گفته گرگورى اى. پنس, قانون ميل به سوى ميانگين (the Law of Regression to the Mean), مانعى است استوار بر سر هرگونه حركت گسترده مشابه سازى در افراد. مضمون اين قانون آن است كه اگر هم كسى آگاهانه در پى توليد افراد برتر باشد, در نهايت در كارش شكست خواهد خورد[78] زيرا افرادى كه از طريق شبيه سازى انسانى توليد شده اند, خود ممكن است با افرادى كه از طريق شبيه سازى توليد نشده اند, ازدواج كنند و به اين طريق باز قانون ميل به سوى ميانگين جمعيت و سازگارى با ديگران كار خود را كرده و فرزندانى كه از اين طريق به دنيا خواهند آمد, نسخه مشابه پدران خود نخواهند بود, بلكه تنها وارث نيمى از ژن هاى آنان خواهند بود. حال اگر اين فرزندان نيز با افرادى كه از طريق شبيه سازى انسانى توليد شده اند ازدواج كنند, باز قادر به توليد مشابه نسل قبل نخواهند بود. اگر هم با افراد معمولى ازدواج كنند, به طريق اولى, مسئله مشابهت محقق نخواهد شد. در نتيجه محصول تلاش فراوان و برنامه ريزى آگاهانه نهايتاً طى يك يا دو نسل از بين خواهد رفت. طبق اين قانون نه تنها امكان ايجاد نسل برتر براى هميشه وجود ندارد, بلكه حتى نسل پست تر را نيز نمى توان براى هميشه به توليد نسل پست تر و افراد ضعيف تر واداشت; زيرا كافى است كه يكى از افراد نسل ضعيف بعدها با يكى از افراد نسل قوى ازدواج كند, تا محصول آن به وجود آمدن فردى ميانه باشد و اين معناى قانون ميل به سوى ميانگين است. اگر فرض كنيم كه حتى دولت آمريكا بخواهد طى برنامه گسترده اى دست به شبيه سازى انسانى طبق استانداردهاى خاصى بزند, باز اين كارش به نفى تنوع و مشابه سازى كامل نخواهد انجاميد; به دليل آن كه در مكزيك اين سياست عمل نمى شود و باز در نهايت شاهد وجود افراد غير مشابه هستيم. كافى است تا در قرن ها بعد يك آمريكايى شبيه سازى و اصلاح نژاد شده با يك مكزيكى ازدواج كند تا همه اين سياست مغلوب قانون طبيعت شود. از اين رو, اگر جامعه اى نيز عامدانه در پى تحقق اين يگانگى باشد, اين كار را دشوار خواهد يافت; زيرا باقى آن شش ميليارد نفر روش خود را در انتقال ژن هاى مختلف ادامه خواهند
داد و در نتيجه همان حالت عادى و نرمال محقق خواهد شد. به گفته اى. پنس, حتى اگر دولت ها بخواهند مانع تنوع شوند, اين كار ممكن نيست. كافى است كه شبى دو تن با يكديگر آميزش كنند و بارورى حاصل شود. لذا اگر هم حكومت ها بخواهند اين كار را بكنند, مردم شيوه مرسوم خود را حفظ مى كنند و با افرادى كه از طريق شبيه سازى پديد آمده اند, مى آميزند و به اين ترتيب حالت ميل به ميانگين حاصل مى شود. سخن كوتاه اين كه شبيه سازى مانع تنوع ژنوم بشرى نخواهد شد[79]
وى پس از بحث مفصلى در اين باره ما را از برخى توهمات درباره نقش خودمان در تغيير سنت طبيعت بازداشته, مى گويد كه نبايد تحول را هرمى پنداشت كه انسان بر رأس آن ايستاده است; دقيق تر آن است كه تحول را درختى بدانيم كه انسان بر يكى از شاخه هاى نيمه بالاى آن ايستاده است, ليكن شاخه هاى متعدد ديگرى نيز در نيمه بالايى وجود دارند كه مى توانند در تصميمات ما دخالت و يا آنها را خنثى كنند. از اين رو, شبيه سازى انسانى عامل تشابه همه انسان ها نخواهد بود و مانعى در راه غايات تحول به شمار نخواهد رفت[80]
خلاصه آن كه دليل فوق درباره نابودى فرديت و تمايز انسان ها بر اثر شبيه سازى انسانى و تبديل آنان به جوجه هاى ماشينى يا جعبه هاى شكلات, دليل استوارى نيست و مبتنى بر سوءفهم هاى متعددى است. از اين رو, به استناد اين دليل, شبيه سازى انسانى را نمى توان محكوم كرد و آن را عملى مغاير نظام مبتنى بر تنوع دانست.

هفت. ايجاد سوپرمن ها و از بين بردن افراد ضعيف

اين دليل درست عكس دليل قبلى است; يعنى در اين جا بر ضد شبيه سازى انسانى اين گونه استدلال مى شود كه كسانى مى توانند به كمك اين تكنولوژى افراد برجسته و قهرمان به وجود آورند و از طريق كاربست سياست (بِه نژادى) (eugenics) افراد فوق العاده اى خلق كنند. زمانى آلوين تافلر, در (شوك آينده), گفته بود: (ما داريم به سرعت به زمانى نزديك مى شويم كه قادر خواهيم شد هم نژادهاى برتر و هم نژادهاى فروتر را پرورش بدهيم… به هر حال در آينده مى توانيم هم نژادهاى كودن درست كنيم و هم نژادهايى از علماى رياضيدان… مى توانيم پهلوانان جنسى, دخترانى با پستان هاى بسيار برجسته (و شايد بيشتر يا كمتر از دو پستان) و انواع بى شمارى از افراد بشر را كه تاكنون يك شكل خاص داشته اند, درست كنيم)[81]
استدلال فوق همسوى با اين پيش بينى است و فرض را بر اين مى گذارد كه مى توان از اين طريق سياست بِه نژادى را كه در آلمان در دهه هاى بيست وسى قرن بيستم ميلادى ترويج مى شد, تحقق بخشيد. از نظر رياض احمد يكى از مفاسد شبيه سازى انسانى, ايجاد نسلى از افراد برتر است كه معيار طبيعى تناسل بشرى را نابود مى كند[82] ديگرى اين مسئله را در درازمدت موجـب افزايش تفاوت و تبعيض نژادى و افزايش نوع خاصى از انسان ها مى داند و بر آن است كه كسانى با كفايت ذهنى خاص و برتر پديد مى آيند و موجب افزايش تبعيض نژادى مى شوند[83]
اما مسئله در همين حد باقى نمى ماند و همزمان با ايجاد افراد برجسته و خارق العاده, نوبت به نابودى انسان هاى عادى فرامى رسد و سياست تصفيه انسانى صورت خواهد گرفت. قرضاوى مسئله را اين گونه مى نگرد و بر آن است كه: (به كمك شبيه سازى انسانى, بشريت مى تواند از افراد هوشمند, سالم و تنومند, تعداد مورد نظر از دشمنان را شبيه سازى كند و از افراد كانا, ناتوان و تكيده نجات يابد)[84]
البته كسانى با همين مقدمات معضل ديگرى را مطرح مى كنند و آن هم ضرورت ويران كردن عالم موجود و ساختن عالم ديگرى است تا متناسب با موجودات شبيه سازى شده باشد. تقرير اين نقد به اين صورت است كه بر اثر شبيه سازى انسانى, عالم فعلى پاسخ گوى نيازهاى مردم نخواهد بود و بايد آن را از ميان برد و ناگزير از ساختن عالم ديگرى خواهيم بود; زيرا دانشمندان در پى ساختن سوپرمن و انسان هايى خارق العاده و با قد بسيار بلند در حد سه متر هستند. خانه ها, ماشين ها و ديگر امكانات موجود براى انسان هاى معمولى طراحى شده است; در نتيجه با پيدايش چنين موجودات خارق العاده اى ناگزير خواهيم بود كه همه امكانات و وسايل موجود را نابود ساخته, عالم ديگرى پديد آوريم[85]
باز كسان ديگرى اين مسئله را پيش مى كشند كه از اين تكنيك ممكن است ثروتمندان به سود خود استفاده كنند و اين به زيان فقيران است; به اين صورت كه تكنولوژى شبيه سازى , گران قيمت است و همگان از عهده هزينه استفاده از آن برنمى آيند. در نتيجه تنها دولتمندان مى توانند از آن براى شبيه سازى فرزندان باهوش, قوى و سالم استفاده كنند. يا ممكن است از اين تكنولوژى اقوام خاصى مانند قوم يهود براى تكثير سريع نفوس خود سود بجويند. نصر فريد واصل با همين نگرش است كه مى گويد: (اين كار مفسده اى براى بشر است, به ويژه كه اغنيا آن را در انحصار خود مى گيرند يا آن كه يهوديان از آن براى افزايش قوم خود سود مى جويند)[86]
اين دليل خود به سه گونه تقرير مى شود و يا آن كه بر سه عنصر متفاوت در آن تأكيد مى گردد. گاه گفته مى شود كه اين كار موجب ايجاد نسل برتر و از (مابهتران) است. گاه گفته مى شود كه اين كار در انحصار دولتمندان قرار مى گيرد. گاه نيز گفته مى شود كه با اين كار كلك نسل ضعيف كنده مى شود. گفتنى است كه اين دليل, برعكس دليل قبلى است: در آن دليل گفته مى شد كه با اين كار همگان مشابه مى شوند و در اين جا گفته مى شود كه بر اثر شبيه سازى انسانى افراد نخبه و منحصر به فردى به وجود خواهند آمد. درباره اين دليل چند نكته گفتنى است:
1 . اين جا يكى ديگر از مواردى است كه دلايل مخالف شبيه سازى انسانى يكديگر را نقض مى كنند. گاه گفته مى شود كه شبيه سازى انسانى همگان را به جوجه هاى ماشينى و همسان تبديل مى كند و گاه گفته مى شود كه شبيه سازى انسانى, افراد برتر پديد مى آورد كه با ديگران متفاوت هستند; حال آن كه به نظر مى رسد اين دو دليل ناقض هم هستند و يكى از آنها مى تواند درست باشد, نه هر دوى آنها. اما گاه شاهد آن هستيم كه يك تن در يك متن همزمان از هر دو دليل بر ضد شبيه سازى انسانى سود مى جويد. براى مثال آقاى قرضاوى در مقاله (الاستنساخ البشرى و تداعياته) كه چهار پنج صفحه بيشتر نيست, درست در يك صفحه به هر دو دليل متمسك مى شود تا نشان دهد كه شبيه سازى انسانى نادرست است.
2 . همان طور كه قانون ميل به سوى ميانگين نشان مى دهد, تلاش براى ايجاد سوپرمن ها در سطح كلان ممكن نيست و طبيعت راه خود را على رغم خواست هايى از اين دست دنبال مى كند.
3 . به فرض كه از اين تكنولوژى براى ايجاد انسان هاى برتر استفاده شود و اين كار امكان پذير نيز باشد, باز جاى اين پرسش است كه مقصود آقاى قرضاوى از اين كه مى توان به كمك شبيه سازى انسانى از شرّ انسان هاى ضعيف راحت شد و ريشه آنان را كند, چيست؟ اگر مقصود آن است كه به كمك اين تكنولوژى در آينده نوعى بِه نژادى انسانى به معناى عام كلمه صورت مى گيرد و در درازمدت اساساً افرادى كه به دنيا مى آيند, نيرومند خواهند بود و ديگر با انسان هاى ضعيف و ناتوان روبرو نخواهيم شد, در آن صورت معلوم نيست كه اين كار اشكالى داشته باشد. از چند دهه قبل ژاپنى ها تصميم گرفته اند كه بر كوتاهى قد قوم خود غلبه كنند. از اين رو, نوعى رژيم غذايى را كه در آن از خزه ها و جلبك هاى دريايى استفاده مى شود, رواج داده اند و طى اين مدت موفق شده اند كه حدود ده سانت به قد نسل جديد خود بيفزايند و اگر اين روند پيش برود, پيش بينى مى شود كه در آينده اين افزايش قد همچنان ادامه يابد. اگر مقصود قرضاوى همين مسئله باشد, نه تنها دليلى بر غير اخلاقى و نادرستى آن نداريم, بلكه برعكس روايات متعدد دينى چنين اقداماتى را تشويق مى كند. كافى است تا به احاديثى كه از حضرت رسول اكرم(ص) درباره انتخاب زنان به قصد ازدواج و توصيه هاى مختلف ايشان صادر شده است, توجه كنيم. همچنين احاديثى كه به تغذيه نوزاد و يا انتخاب دايه براى او اشاره دارد, گواهى است بر جواز و حتى استحباب اقداماتى كه موجب به سازى نسل آينده مى شود.
اگر هم مقصود قرضاوى و كسانى مانند او اين باشد كه اعمال اين تكنولوژى موجب از بين بردن افراد غير سوپرمن يا معمولى موجود مى شود, چنين ملازمه اى ميان شبيه سازى انسانى و كشتن افراد معمولى وجود ندارد و به سادگى نمى توان آن را نشان داد. ترويج واكسن فلج كودكان, به معناى آن نيست كه كودكانى كه فلج زاده مى شوند, بايد از بين بروند. از بين بردن (بيمارى), به معناى از بين بردن (بيماران) نيست. تلاش در جهت نابودى (فقر), مستلزم نابود ساختن (فقيران) نمى باشد. ترويج بهداشت و فرهنگ سلامتى متضمن كشتن افراد بيمار نيست. از اين رو, همان طور كه منطقاً نمى توان از وجود فرهنگ بهداشت و سلامتى, كشتن بيماران را نتيجه گرفت, از رواج شبيه سازى انسانى نمى توان نابودسازى ضعفا را استنتاج كرد. اينك چندين دهه است كه از طريق واكسن ضد فلج و مانند آن كوشش مى شود تا ريشه اين بيمارى در كودكان كنده شود و عملاً در اين كار نيز توفيق حاصل شده است. با اين همه, شاهد كودكانى هستيم كه فلج زاده مى شوند يا دچار فلج مى گردند, ليكن نه تنها آنان به حيات طبيعى خود ادامه مى دهند, افزون بر آن از توجه بيشترى نيز برخوردارند. از اين رو, اين ادعا كه ايجاد سوپرمن ها مرگ ضعيفان را در خود دارد, پذيرفتنى نيست.
4 . از اين ادعا كه دولتمندان شبيه سازى انسانى را در انحصار خود درمى آورند, نمى توان نتيجه مطلوب را گرفت; زيرا اولاً, در مورد همه تكنولوژى هاى جديد اين حكم صادق است و آنان نخستين بهره وران آنها هستند. هنگامى كه هواپيما به عنوان وسيله مسافرت عرضه شد, اول ثروتمندان سوار آن شدند, نه گرسنگان آفريقايى. انجام عمل قلب يا پيوند كليه و مانند آنها نيز همين موقعيت را داشته وگاه هنوز دارد. از اين رو, اگر اشكال شبيه سازى انسانى اين باشد, ديگر امكانات نيز بايد به همين دليل نفى و طرد شوند. ثانياً, هر تكنولوژى در آغاز گران بوده است و عملاً تنها در انحصار دولتمندان قرار مى گرفته است. شايد روزى كسى فكر نمى كرد كه كامپيوتر از انحصار دولتمندان خارج شود و حتى خانواده هاى معمولى بتوانند از آن برخوردار شوند, اما روند صنعت و تكثير صنعتى همين است; آنچه امروزه در انحصار ثروتمندان به شمار مى رود, فردا به اسباب بازى كودكانه اى تبديل مى گردد. از اين رو, مسئله انحصار يا حداقل ادامه انحصار شبيه سازى انسانى در ميان قشر خاصى منتفى است. ثالثاً, اگر هم چنين باشد, به جاى آن كه به دليل اين انحصار حكم به تحريم آن داده شود, بايد كارى كرد كه اين انحصار درهم شكسته شود. از اين رو, بايد از طريق توسعه دانش مربوطه راهى در پيش گرفت كه فقيران نيز بتوانند از آن استفاده كنند, نه آن كه همواره از آن محروم باشند.
5 . اگر شبيه سازى انسان تنها در انحصار ثروتمندان قرار خواهد گرفت كه ديگر نبايد نگران افزايش جمعيت و مسائلى از اين دست بود. اگر هم فقيران بتوانند از آن براى افزايش جمعيت استفاده كنند, نبايد دم از انحصار زد. اين دليل درست برخلاف دليلى است كه شبيه سازى انسانى را چنان تصوير مى كند كه گويى با كمترين هزينه اى و تنها با چند تخمك مى توان (ده ها و صدها) تن را در مدتى كوتاه شبيه سازى كرد.
6 . نمى توان اين احتمال را نفى كرد كه قوم يهود يا هر قوم ديگرى از اين تكنولوژى بهره بردارى كند[87] اما آيا به صرف اين احتمال, حتى اگر (متأخِّم به علم) باشد, مى توان حرمت و يا نادرستى آن را استفاده كرد؟ مگر هم اينك قوم يهود از ديگر تكنولوژى هاى جديد استفاده نمى كند؟ مگر آنان صنعت هواپيماسازى و پزشكى ندارند؟ طبق همين استدلال بايد صنعت هواپيماسازى را منع كرد. وانگهى اگر قوم يهود از چيزى استفاده كرد و آن چيز مى توانست به افزايش قدرت آنان كمك كند, راه منطقى مقابله با آن اين است كه به جاى تحريم, از همان وسيله براى مقابله با آنان استفاده نمود. از اين رو, به جاى تحريم شبيه سازى انسانى به دليل استفاده قوم يهود براى افزايش جمعيت خود, بايد آقاى نصر فريد واصل به عنوان مفتى دينى مسلمانان به كشورهاى عربى توصيه كند تا متقابلاً از همين تكنولوژى استفاده نمايند و حتى از دولت هاى عربى بخواهد تا امكانات اين كار را براى هر خانواده عربى فراهم كنند. راه مقابله با افزايش جمعيت قوم يهود, افزايش قوم عرب است, نه ممانعت از آن. از قضا مى توان به استناد آيه شريفه (فمن اعتدى عليكم, فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم) (سوره بقره, آيه190), در اين جا به سود شبيه سازى انسانى استناد كرد و آن را مجاز شمرد.
7 . در اين جا باز شاهد همان سوءفهمى هستيم كه گويى شبيه سازى انسانى, وسيله اى است معجزه گر و كم هزينه. از اين رو, قوم يهود يا ديگران, از آن براى افزايش جمعيت خود سود خواهند جست و فراموش مى شود كه در شبيه سازى انسانى همچون توليد مثل جنسى, نيازمند تخمك, رحم, مادر, دوران شيرخوارگى, پرورش و تعليم و تربيت و همه هزينه هاى مترتب بر آن هستيم. در اين جا فرض مى شود كه مى توان يك دستگاه شبيه سازى انسانى فراهم آورد كه مانند ماشين هاى جوجه كشى هر 24 ساعت چند صد و يا چند هزار انسان توليد كند. غافل از آن كه اگر به گونه اى عينى به اين مسئله بنگريم و به هزينه هاى بالاى آن توجه كنيم88 باز عاقلانه ترين, ارزان ترين, مطمئن ترين و سريع ترين شيوه افزايش جمعيت, همان شيوه توليد مثل جنسى است كه به گونه اى بى ابهام كار خود را با ضريب اطمينانى بالا انجام مى دهد و همين كارآيى فوق العاده اين شيوه است كه دولت هايى مانند چين يا هند را متوحش ساخته و آنان را به اتخاذ سياست هاى گاه خصمانه اى بر ضد افزايش جمعيت سوق داده است. تحميل سياست تك فرزندى در چين و جرم دانستن تخلف از آن, يكى از نمونه هاى اين نگرش است. لذا اگر قوم يهود در پى افزايش جمعيت خود باشند, كافى است تا از طريق سياستگذارى هايى مانند: وضع ماليات بر افراد مجرد, تشويق افراد عزب به ازدواج و اعطاى وام هاى بلاعوض براى اين كار و ترويج آموزه هايى چون لزوم اقتدار قوم يهود, به نتيجه مطلوب برسند, نه آن كه از مسير نامطمئن و گرانى چون شبيه سازى انسانى بهره گيرى كنند. مخالفان شبيه سازى انسانى در اين جا ساده ترين مسائل را چنان از ياد مى برند كه گويى هرگز به گوششان نخورده است و تحت تأثير ادبيات تخيلى از قبيل (دنياى قشنگ نو), به جاى فهم و تحليل درست اين پديده, به تصورات و تخيلات خود مجال فراوانى داده اند.

هشت. ايجاد افرادى هيتلر مانند

اين امكان براى برخى از افراد فراهم مى شود تا طاغوت هاى زنده يا مرده را شبيه سازى كنند و حتى چه بسا يكى از ديكتاتورهاى آمريكاى لاتين پس از ساليان دراز حكمرانى, در آستانه مرگ بخواهد خود را شبيه سازى كند و همچنان بر سر قدرت بماند. گوهر اصلى داستان معروف و جنجالى ديويد رورويك (David M. Rorvik) با عنوان (به صورت او: شبيه سازى انسان) (In His Image: The Cloning of Man) همين مسئله است. وى كه نويسنده رمان هاى علمى در حوزه مهندسى ژنتيك بود, در سال 1978 اين كتاب پر تنش را نوشت و در آن ادعا كرد كه پيرمرد عزب و صاحب صنايعى ميليونر به نام (ماكس) با او تلفنى سخن گفته و ادعا كرده است كه به شبيه سازى از سلول جسمى خود اقدام كرده است. وى سپس او را به ديدن آزمايشگاه خود برده و او اين فرزند را ديده است[89] اين ادعا كه به گفته نويسنده گزارش دست اولى درباره شبيه سازى انسانى به شمار مى رفت, مجامع علمى آن روز را تكان داد و آنان خواستار ارائه دلايلى بر اين ادعا و نشان دادن آن كودك شبيه سازى شده گشتند. اما رورويك از برآوردن خواسته آنان خوددارى نمود[90] در سال 1982 قاضى دادگاه ايالتى كاليفرنيا حكمى صادر كرد مبنى بر اين كه مدعاى اين كتاب نادرست است و او محكوم به پرداخت غرامت شد[91]
با اين همه, يكى از دلايل مخالفت با شبيه سازى انسانى همين مسئله است كه چه بسا كسى بخواهد افراد خاصى را كه براى جامعه مضر هستند, شبيه سازى كند. قرضاوى اين نگرانى را اين گونه منعكس مى كند: (برخى گروه ها مانند مافيا از شبيه سازى استفاده كرده و در نتيجه به جاى يك هيتلر, ده ها, بلكه صدها و چه بسا هزاران (هتالر)[92] خواهيم داشت)[93]
در بسيارى از متون مربوطه سخن از امكان شبيه سازى كسانى مانند: هيتلر, استالين, لنين, فرعون و صدام است و در آنها همين نگرش و نگرانى ها را شاهديم. براى مثال كارم السيد غنيم مى پرسد: آيا همان طور كه پروفسور واليرى پيكوف تصريح كرده است, عالمان روس به شبيه سازى لنين موفق خواهند شد؟94
اين مسئله نيز در دل خود چالش ديگرى پديد مى آورد; اگر بتوان شخص مرده اى را مانند فرعون شبيه سازى كرد, آن گاه مسئله مرگ و معاد چه مى شود و با اين آموزه هاى دينى چه بايد كرد؟ از اين منظر است كه يكى از دلايل مخالفت با شبيه سازى انسانى مغايرت آن با سنت مرگ است. رياض احمد آن را جزء مفاسد شبيه سازى انسانى برمى شمارد و معتقد است كه اين كار با قانون طبيعت كه بر زندگى و مرگ و سپس معاد استوار است, به ويژه در مورد شبيه سازى مردگان, تعارض دارد[95]
حال به تحليل اين دليل بپردازيم. در اين مورد نيز چند نكته گفتنى است:
1 . متخصصان عرصه مهندسى ژنتيك, شبيه سازى مردگان را در شرايط فعلى و با امكانات موجود محال مى دانند; زيرا براى شبيه سازى يا به تعبير علمى انتقال هسته سلول جسمى بايد هسته اى كه منتقل مى شود, سالم و زنده و كروموزوموم هاى آن فعال باشند. اين مسئله موجب مى شود تا نتوان مردگان را شبيه سازى كرد. در مقاله (شبيه سازى) (Cloning) كه بر سايت رسمى مؤسسه روزلين, مركز شبيه سازى دالى, موجود است و به گونه اى علمى اما همه فهم نوشته شده, به اين نكته چنين تصريح شده است: (در هر حال, انتقال هسته, نيازمند هسته سالم با كرموزوم هاى فعال است. دى. ان.اى. به تنهايى كفايت نمى كند: بسيارى كسان فراموش مى كنند كه (ژوراسيك پارك) يك اثر تخيلى بود)[96] مقصود از ژوراسيك پارك (Jurrasic Park) يا پارك ژوراسيك فيلمى است كه به وسيله استيون اسپيلبرگ, كارگردان آمريكايى, در دهه نود ميلادى ساخته شد. در اين فيلم دانشمندان موفق مى شوند فسيل يك پشه را پيدا كنند. هنگام آزمايش درمى يابند كه اين پشه خون دايناسورى را ميليون ها سال قبل مكيده است و اينك دى.ان.اى. موجود در خون دايناسور در فسيل آن پشه به جاى مانده است. در نتيجه آنان موفق مى شوند به كمك آن, دايناسورها را شبيه سازى كنند و موجودات عظيم الجثه ماقبل تاريخ را مجدداً بازسازى نمايند. اين فيلم جذاب و تخيلى كه در سال 1993 راهى بازار شد, مورد استقبال فراوانى قرار گرفت و شدت استقبال به حدى بود كه پارك ژوراسيك 2و3 نيز در ادامه آن ساخته شد. اين فيلم و فيلم هايى از اين دست, باور نادرستى را در اذهان پديد آورد كه گويى مى توان تنها به كمك دى.ان.اى. يك موجود را حتى اگر منقرض شده باشد, آن را شبيه سازى كرد. با اين پندار بود كه مسئله از شبيه سازى هيتلر شروع شد و به رامسس دوم (فرعون مصر) و كلئوپاترا (ملكه مصر)منتهى گشت. اين مقاله با يك جمله ساده و روشن و با اشاره اى گذرا, خوانندگان را از چنان پندارى برحذر مى دارد و مرز بين علم و خيال را مشخص مى سازد.
بنابراين از نظر علمى شبيه سازى مردگان منتفى است. اين نكته پيچيده و دشواريابى نيست كه تنها معدودى خواص از آن مطلع باشند; در غالب كتاب هايى كه به زبان عربى در باره شبيه سازى نوشته شده است, به اين مسئله به صراحت اشاره شده است[97] ديگران نيز با اشاره به اين نكته, مواردى را استثنا مى كنند; مانند جايى كه شخص متوفا تازه فوت كرده و هنوز هسته سلول او سالم و زنده باشد و يا آن كه هسته اش در مايع نيتروژن نگهدارى شده و در نتيجه زنده باشد[98]
با توجه به اين مسئله و آشنايى مخالفان شبيه سازى انسانى با آن, پيش كشيدن اين بحث و بى توجهى به مسائل علمى ناپذيرفتنى است. وقتى كه نمى توان مرده اى را ـ كه حتى جسدش معلوم نيست كجاست و به فرض يافتن جسد, سلول هاى جسمى او زنده نيستند, شبيه سازى كرد ـ چرا بايد همواره بر اين فرض نيش غولى تأكيد شود؟ هنگامى كه مسئله به اصطلاح منطق دانان سالبه به انتفاى موضوع است, چرا بايد باز آن را تكرار كرد؟ رياض احمد در اين مورد مى گويد با اين كه علماى زيست شناسى امكان شبيه سازى مردگان را منكر شده اند, اما حرمت اين كار نيز واضح است[99] اما سخن در اين است كه وقتى كارى محال و غير ممكن باشد, بيان حكم شرعى آن يا امكان سوء استفاده از آن بيش از آن كه به فهم مطلب كمك كند, به آشفتگى بيشتر بحث مى انجامد و اين كارى است كه برخى از مخالفان شبيه سازى انجام مى دهند.
2 . ممكن است در دفاع از دليل فوق گفته شود كه مقصود, مشخصاً شخص هيتلر يا ديگر مردگان نيست; بلكه غرض بيان اين مطلب است كه چه بسا كسانى بخواهند يك ديكتاتور زنده را شبيه سازى كنند و به اين ترتيب به ادامه فساد كمك نمايند. در اين صورت اشكال فوق درباره شبيه سازى مردگان وارد نخواهد بود.
با اين فرض ممكن است يك مسئله حل شود, اما باز اين دليل مشكلات ديگرى خواهد داشت كه نمى توان آنها را نديده گرفت. نخستين دشوارى اين دليل آن است كه در اين جا باز فرض بر اين است كه امكان كپى سازى كامل همه مختصات بيولوژيك و روانى و اخلاقى فرد وجود دارد, نه فنوتايپ كه محصول تعامل فرد با محيط است. در نتيجه اگر كسى هم موفق به شبيه سازى سوموزا, يا هايلاسلاسى و يا هيتلر شود, كسانى را توليد كرده است كه تنها از نظر صورى و فيزيكى شبيه آنان هستند, نه از نظر فكرى و رفتارى. لذا اگر هم يك ديكتاتور بخواهد خودش را شبيه سازى كند, تنها موفق به ايجاد كپى بيولوژيك خود شده است و فردى كه از اين راه شكل گرفته است, هويت, شخصيت و فرديت خاص و تجربه هاى خودش را خواهد داشت. اشكال دوم اين دليل آن است كه بر فرض ديگرى استوار است و آن جبر زيستى و حتميت بيولوژيك است. از اين ديدگاه, اگر كسى با ويژگى هاى ژنتيكى هيتلر توليد شود, ناگزير مانند او رفتار خواهد كرد و انسان چيزى نيست جز مجموعه ژن هايش. با همين نگرش است كه مخالفان شبيه سازى مى گويند كه اگر هم شبيه سازى انسانى مجاز گردد, نبايد شبيه سازى افراد شرور و جنايتكار مجاز گردد[100] اين نگرش در عمل هرگونه اراده آزاد انسانى را نفى مى كند و به جبر زيستى تن مى دهد. غافل از اين كه اين نگرش با مسلمات قرآن كريم و آموزه هايى كه براى آزادى و اختيار انسان تأكيد دارد, ناسازگار است و در نهايت مسئوليت فعل را از فاعل آن سلب مى كند. كاستى اين نگرش و فرض اساسى آن نيز پيشتر بيان شد. ازاين رو, به همين مقدار بسنده مى شود.
3 . به فرض قبول مفروضات فوق و با توجه به اين كه مى توان عملاً به كمك هسته سلول هيتلر, هيتلرى جديد پديد آورد كه همان روحيه را نيز داشته باشد, اين دليل يك نكته را ناديده مى گيرد: اگر امروز گروهى نيازمند هيتلر باشند و بخواهند از طريق شبيه سازى انسانى اقدام كنند, محصول مورد نظر خود را حد اقل بيست و چند سال بعد دريافت خواهند كرد و اين تأخيرى جدى در ارائه كالاى مورد نظر است. اگر كسى خواستار شبيه سازى رئيس يك باند تبهكار باشد, هم اينك به آن نياز دارد, نه سى سال بعد. افزون بر اين, مگر هيتلر در جهان امروز قحط است كه كسى بخواهد از طريق شبيه سازى به بازسازى او اقدام كند. هيتلر فردى بود با روحيه پرخاشگرانه و متجاوزانه, اما آنچه نداشت امكانات مورد نظرش بود. همين كه اين امكانات و اختيارات در دستش قرار گرفت, هيتلر شد. امروزه نيز كسانى هستند كه با امكانات كمتر, روى هيتلر را سفيد كرده اند. براى نمونه, آيا حاكمان صربستان و پاكسازى نژادى مسلمانان كروات, كمتر از كارهاى هيتلر بوده است؟ درواقع, اين نگرش خود مبتنى بر يك فرض ناگفته ديگرى است و آن هم نوعى شخصيت پرستى و باور به نقش تعيين كننده شخص در روند تاريخ است. كافى است در اين فرض كمى خدشه كنيم تا دريابيم كه هركس مى تواند خود هيتلرى باشد و اين آموزه اى است كه در عرفان ما بر آن بسيار تأكيد شده است. مولانا جلال الدين بلخى به درستى به اين نكته اشاره مى كند كه نفس هر انسانى مى تواند فرعون باشد, مشروط به آن كه امكانات فرعونى در اختيارش قرار گيرد[101] در نتيجه اگر باندهاى مافيايى در پى هيتلرى باشند, به صرفه نيست كه با سرمايه هاى كلان شخصى را شبيه سازى كنند و بعد به انتظار بنشينند تا شايد سال هاى بعد سركردگى آنان را بپذيرد و آنان را در اعمال تبهكارانه خود موفق سازد. كافى است كه به يكى از اعضاى باند خود و يا يك تبهكار مستقل قدرت و فرصت بدهند, تا به نتيجه مطلوب برسند. در طول تاريخ صدها هيتلر و فرعون آمده و رفته اند, اما همچنان هزاران هزار فرعون و هيتلر بالقوه منتظر فرصتى هستند تا راه سلف خود را بپويند. بنابراين براى بازسازى هيتلر نيازى به اين تكنولوژى نيست و راه هاى آسان تر, سريع تر و مطمئن ترى هم اينك موجود است. به گفته گرگورى اى. پنس اگر قصدمان از شبيه سازى , توليد افراد بى كله باشد, نيازى به اين همه خرج ندارد. كافى است تا عده اى كودكان
آواره و خيابانى را از يكى از محلات ريو دوژانيرو بدزديم و آنان را آن گونه كه مى خواهيم, بار آوريم. اما همواره مشكل هنگامى رخ مى دهد كه آنان به سن بلوغ مى رسند; ديگر آنان عروسك هاى مطيعى نخواهند بود و خود فكر مى كنند و براى خود مى انديشند[102]
4 . اين مسئله چنان تصوير شده است كه گويى تنها يك قدرت قاهره براى استفاده از شبيه سازى انسانى در عالم وجود دارد و آن قدرت نيز در پى شبيه سازى هيتلر است. حتى اگر بپذيريم كه كسانى خواستار شبيه سازى هيتلر باشند, مى توان اين احتمال قوى را داد كه كسانى به كمك همين تكنولوژى بخواهند ضد هيتلر را شبيه سازى كنند. لذا اگر كسانى در صدد شبيه سازى (هتالر)[103] باشند, اين تنها يكى از استفاده هاى آن است و بايد در نظر داشت كه چه بسا كسانى در پى شبيه سازى گاندى ها باشند. بدين ترتيب, اين دليل قوت خود را از دست مى دهد.
5 . سرانجام آن كه اگر اين دليل را بخواهيم بپذيريم, با همان قوت بايد در موارد مشابه نظر مخالف ابراز كنيم. فرض كنيم هواپيما در آغاز راه خود مى توانست با همين دليل تحريم شود; زيرا كسى مى گفت چه بسا دشمنان مردم بخواهند از طريق اين وسيله خود را سريع تر به مقصد برسانند و يا مردم بى گناه را بمباران كنند. ناوهاى هواپيمابر نيز مى توانند نيروهاى هيتلرمنش را به سرعت به هر نقطه جهان منتقل كنند و ماهواره نيز مى تواند در خدمت اهداف تبليغاتى هيتلرى ها قرار گيرد. اينترنت نيز… و اين خط استدلالى همچنان مى تواند ادامه يابد. به گفته اى. پنس, به نظر مى رسد كه تاكنون درباره شبيه سازى مبالغه فراوانى شده است و مردم درباره اين تكنيك همان سخنانى را به زبان مى آورند كه هنگام ديدن نخستين اتومبيل مى گفتند: (بارالها! بايد اين چيزها ممنوع شود; مردم آنها را براى زير گرفتن ديگران به كار خواهند گرفت!)[104]
در اين جا ميان نتيجه مستقيم و منطقى يك تكنولوژى و سوءاستفاده از آن تفكيك نشده است. اگر از يك تكنولوژى سوءاستفاده شد, نمى توان به نام سدّ ذرائع اصل آن را تحريم كرد; بلكه بايد كوشيد تا مانع اين سنخ سوءاستفاده ها شد. بدين ترتيب, اين دليل نيز تاب تحليل و نقد جدى را ندارد و نمى توان براساس آن به مخالفت با شبيه سازى انسانى برخاست.

نه. افزايش عمر, بيكارى و شورش

شبيه سازى انسانى اين امكان را براى افراد فراهم مى سازد تا اشخاصى سالم, تنومند و باهوش توليد كنند. اين امتياز در دل خود مخاطراتى براى نسل آينده دارد. چنين افراد شبيه سازى شده اى كمتر بيمار مى شوند و بيشتر عمر مى كنند و چه بسا عمرشان تا چهارصد سال برسد. اين مسئله موجب آن مى شود تا دوره بارورى و فعاليت كارى آنان افزايش يابد و افراد بتوانند ساليان درازى همچنان مشاغل خود را داشته باشند. اين مسئله فرصت هاى شغلى را از نسل آينده باز مى دارد و آنان را نگران و بعدها خشمگين مى كند. اين خشم متراكم شده, آنان را به شورش و كشتن والدين خود و گرفتن مشاغل آنان بر مى انگيزد[105]
اين دليل نيز بر فرضياتى استوار است كه نااستوارى برخى از آنها نشان داده شد. تنها در اين جا يك نكته افزودنى است. هنگامى كه ماشين هاى صنعتى در انگلستان ساخته و وارد بازار كار شدند, همين نگرانى به شكل ديگرى مطرح شد: كارگران شاغل در كارخانه ها بر اين باور بودند كه وجود اين ماشين ها در درازمدت موجب بى كارى آنان مى شود و در نتيجه دست به خرابكارى در ماشين ها و از كار انداختن آنها مى زدند. واژه سابوتاژ (sabotage) يا خرابكارى عمدى در اموال ديگران از اين نگرش نشئت گرفت و به عرصه هاى مختلف راه يافت. اين قبيل نگرانى هنگام اتوماسيون ادارات و با پيشرفت صنعت همواره از سوى كسانى ابراز مى شده, ليكن غالباً بسيار بدبينانه و غير واقعى بوده است. با ورود خودروهاى شخصى درست است كه درشكه ها از رده خارج شدند, اما درشكه چى هاى قديم راننده تاكسى هاى جديد شدند. با پيدايش كامپيوتر شخصى, نه تنها شغل تايپ از بين نرفت, بلكه مشاغل تازه اى در كنار آن پيدا شد. از اين رو, اگر هم شبيه سازى انسانى رواج يابد و حتى عمر افراد طولانى تر شود, منطقاً مى توان احتمال داد كه مشاغل جديد و عرصه هاى تازه كارى ايجاد شود. پس اين قبيل گمانه زنى ها نمى تواند به سادگى بر ضد شبيه سازى انسانى به كار رود.

ده. دشوارى هاى خاص شخص شبيه سازى شده

همچنان مى توان از مفاسد اجتماعى شبيه سازى انسانى سخن گفت, اما برخى مشكلات و معضلات دامنگير فرد شبيه سازى شده مى شود. يكى آن كه ديگران نمى دانند با او چه رفتارى داشته باشند و يا آن كه رفتار مناسبى ندارند. چنين كسى مشكلات اجتماعى متعددى از لحظه تولد خواهد داشت; مانند تعيين پدر او, سپس تعيين جنسيت او و اين كه آيا با او به مثابه كودك سرراهى رفتار مى شود, اين كه در كدام مدرسه درس بخواند و چگونه با او رفتار خواهد شد, مسئله اين كه چگونه مى توان هنگام ارتكاب جرم او را شناسايى كرد و سرانجام آن كه آيا دو نفر كه از يك شخص شبيه سازى شده اند, مى توانند با يك ديگر ازدواج كنند؟106 پرسش هاى متعدد و در حقيقت دشوارى هاى فراوانى در اين جا رخ مى دهد; از جمله آن كه: (آيا دختران حاضرند با چنين كسى ازدواج كنند؟) به گفته غنيم السيد كارم, اين پرسش اخير در مجلات كويت در سال 1997 مطرح شد و دخترهاى ترشيده پاسخ مثبت دادند[107]
دشوارى ها همچنان ادامه دارد. رياض احمد بر اين باور است كه انسان هاى شبيه سازى شده, داراى عواطف انسانى نخواهند بود و از انگيزه هاى والا براى تحمل مسئوليت در زندگى تهى خواهند شد[108] يا ممكن است به شخص شبيه سازى شده به مثابه قطعات يدكى نگاه شود109 و كسى از اعضاى او استفاده كند. يا با او مانند حيوان رفتار شود و يا از آن بدتر براى انحرافات جنسى از او بهره بردارى شود[110] اجراى اين تكنيك انسان را به وادى غرور و خودخواهى مى كشاند و بدين ترتيب او و ديگران را نابود مى سازد[111] شبيه سازى حسادت ميان شخص اصلى و نسخه او به وجود مى آورد و در حالى كه شخص شبيه سازى شده جوان است, شخصى كه از او شبيه سازى صورت گرفته است پير مى شود و اين باعث برانگيخته شدن آتش حسد در شخص اصلى مى گردد و مادر به نسخه جوان خود حسد مى ورزد و دختر به شبيه خود و… خلاصه آن كه همه ارزش هاى انسانى لگدمال شبيه سازى مى شود[112] سرانجام آن كه شبيه سازى فرزندان را از چشم والدين خود مى اندازد و آنان را بى ارزش مى سازد[113]
اين سنخ دلايل نيز به نظر نمى رسد كه تاب نقد جدى را داشته باشند. با آن كه هنوز انسانى شبيه سازى نشده است, اما مخالفان شبيه سازى انسانى انبوهى از مشكلات مختلف پيش بينى مى كنند كه بر سر راه شخص شبيه سازى قرار خواهد گرفت. گردآورى همه اين مشكلات در اين جا نه مقدور است و نه مفيد. اما همه آنها را در سه مقوله مى توان طبقه بندى كرد: نخست مشكلات ناشى از ابهام يا خلأ قانونى; دوم مشكلات ناشى از روابط ديگران با شخص شبيه سازى شده و سوم مشكلات ناشى از مسائل هويتى فرد شبيه سازى شده. اينك به تحليل كلى اين سه نوع مشكلات بپردازيم:
1 . عده اى با تكيه بر مشكلات قانونى, مسائلى از اين دست را مطرح مى كنند كه پدر شخص شبيه سازى شده معلوم نيست كه كيست؟ آيا شخص شبيه سازى شده از ديگران ارث مى برد يا خير؟ آيا داراى هويت حقوقى است يا تنها يك كپى بى ارزش به شمار مى رود؟ در تحليل نهايى اما و اگرهايى از اين قبيل ناظر به ابهام يا خلأ مواد قانونى در مورد انسان شبيه سازى شده است.
در پاسخ به اشكالاتى از اين دست, مى توان گفت كه قانون هنگامى تدوين مى شود كه ابهامى در روابط انسان ها پيش مى آيد يا معضلى رخ مى دهد. از اين رو, معمولاً مؤخر از آن است. قانون چك, در دويست سال قبل نبود, و كسى هم تصورى از آن نداشت. گسترش بانك ها و رواج دسته چك موجب سوءاستفاده هايى شد كه در نهايت به تدوين قانون چك انجاميد. همين مسئله درباره شبيه سازى انسانى صادق است. اگر شبيه سازى انسانى موفق از آب درآمد به طور طبيعى مى توان انتظار ابهاماتى داشت. در اين صورت بايد موارد مبهم روشن و خلأهاى قانونى پر شود و برخى از ابهامات حقوقى از بين برود. از اين رو, اين قبيل مشكلات به سادگى قابل رفع است. براى مثال كافى است قانونى تصويب شود كه هر انسانى, بى توجه به نحوه توليدمثل يا ولادت او, داراى همه حقوق انسانى و شهروندى است. در نتيجه مشكل هويت و شخصيت حقوقى او, نحوه ازدواج, كار, خدمات دولتى و سربازى او روشن مى گردد.
2 . برخى از مشكلات ناشى از ابهام در نحوه تعامل با اوست; يعنى ديگران نمى دانند با او چگونه رفتار كنند يا نمى خواهند با او برخوردى مانند يك انسان داشته باشند. اين مسئله نيز تا حدى طبيعى است و اگر از آن حد بگذرد, بايد با آن مبارزه نمود. همان طور كه مادر لوئيز براون, نخستين دخترى كه از طريق لقاح برون رحمى زاده شد, مى گفت اين ابهام نيز درباره دخترش وجود داشت, اما به زودى اين قبيل ابهامات برطرف شد.حال اگر كسى يا كسانى نخواهند افراد شبيه سازى شده را به عنوان انسانى داراى حقوق كامل به رسميت بشناسند, بايد با اين نگرش به مثابه نوعى تبعيض ناشى از نوع تولد مبارزه نمود و اين باور اخلاقى را جا انداخت كه همه انسان ها بى توجه به نحوه زايش خود, از حقوقى همانند ديگران برخوردارند. در نتيجه پس از مدتى اين باور استوار مى گردد و اگر شخص شبيه سازى شده اى به خواستگارى رفت, از او نخواهند پرسيد كه چگونه توليد شده است, اگر هم از او در اين باره بپرسند, نحوه تولد او مانع از زن دادن به او نخواهد گشت و نگرانى كسانى مانند غنيم در اين باره كه: (آيا دختران حاضرند با چنين كسى ازدواج كنند؟) برطرف خواهد شد[114]
گاه نيز اين اشكال به گونه ديگرى تقرير و براساس آن ادعا مى شود كه والدين طفلى كه مثلاً از هسته يك رياضيدان شبيه سازى شده است, از او توقعاتى دارند كه همانند آن رياضيدان باشد و اگر اين توقعات برآورده نشود, هم آنان از طفل زده خواهند شد و هم خود طفل آزار خواهد ديد و احساس بى كفايتى خواهد كرد. اين اشكال نيز تاب نقد ندارد. همه ما از اطفال طبيعى خود هنگامى كه آنان را به مدرسه و آموزشگاه هاى خاصى مى فرستيم و براى آنان فرصت هايى فراهم مى آوريم, توقعاتى داريم كه در موارد متعددى برآورده نمى شود, اما به تدريج مى آموزيم كه توقعات خود را واقعى تر سازيم و حقيقت را درك كنيم. در مورد فرزندان شبيه سازى شده نيز مسئله از همين قرار است. بنابراين والدين به سرعت با حقيقت كنار خواهند آمد و درخواهند يافت كه فرزند آنان اگر هم از هسته سلول جسمى آينشتاين ساخته شده باشد, لزوماً رياضيدان نخواهد شد[115] اما اصل انتظار و توقع از فرزند براى رشد, خوب است. خطا آن جاست كه اين انتظارات فراتر از واقعيت باشد و برآورده نشدن آن آدمى را رنج دهد. به گفته اى. پنس, آيا اين همان انديشه كهن نيست كه مى پندارد والدين درباره فرزندان خود سوءنيت دارند؟ اين كه كسى بخواهد فرزند خود را از ژن هاى خاصى شبيه سازى كند, لزوماً به معناى آن نيست كه فرزند كامل و مطلقى مى خواهد كه هيچ نقصى نداشته باشد و اگر اين نياز برآورده نشد, حاضر نباشد كه با واقعيت كنار بيايد. به گزينى در همه جا وجود دارد و به خودى خود خطا نيست. از اين رو, انتخاب همسر خاصى با مختصات معين و از خاندانى خاص, حق طبيعى هر كسى است و نمى توان آن را خطا شمرد.
3 . برخى از مشكلات به اين مسئله اشاره دارند كه ممكن است شخص شبيه سازى شده احساس بى هويتى كند و نداند كه نسبت او با ديگران چگونه است. اين ابهام نيز به فرض تحقق گذرا خواهد بود و كافى است تا ما تكليف خودمان را در اين باره روشن كنيم, در آن صورت چنين شخصى از نحوه برخورد ما موقعيت خود را درمى يابد. اگر والدينى به فرزند شبيه سازى شده خود بگويند كه وى فرزند ايشان است و جامعه نيز همين باور را تقويت كند, آن شخص نيز پذيراى چنين باورى خواهد بود. زان پس ديگر شاهد مشكل بى هويتى و مسائلى از اين دست نخواهيم بود.
با نگاهى گذرا به دلايل اجتماعى, روانشناختى و جمعيت شناختى كه بر ضد شبيه سازى انسانى اقامه شده است, مى توان ضعف و ناتوانى آنها را در اثبات مقصود به نيكى دريافت. برخى از اشكالات مبتنى بر تصورات نادرستى از شبيه سازى انسانى است و بيش از آن كه برخاسته از تأملات نظرى يا مطالعات علمى باشد, متأثر از ادبيات علمى ـ تخيلى است و منطقاً ربطى به بحث ندارد. برخى از انتقادها مبتنى بر فرض هاى غلطى است كه به سادگى قابل نقض هستند. برخى از دلايل گوياى آن است كه فهم درستى از شبيه سازى انسانى در ميان نبوده است. برخى از دلايل نيز در حقيقت متوجه سوءاستفاده از اين تكنولوژى است, نه اصل آن. اين قبيل دلايل اگر هم درست باشند, در نهايت ما را هوشيار مى سازند تا در حد توان خود مانع چنين استفاده هايى شويم.
گفتنى است كه بسيارى از اين سوءفهم ها, به دليل نام غلط اندازى است كه هم در غرب و هم در جهان اسلام براى اين تكنولوژى انتخاب شده است. مطبوعات غربى از همان آغاز به جاى نام علمى اين كار يعنى (انتقال هسته سلول جسمى) (SCNT) يا (Somatic Cell Nuclear Transfer) تعبير آسان ياب (كلونينگ) يا (شبيه سازى) و يا همانندسازى را رواج دادند. اين تعبير روشن و ساده همراه با لايه هاى معنايى متعدد خود تصوراتى از اين تكنيك را در اذهان پديد آورد كه بسيار از واقعيت دور است. هم اينك نيز اگر به جاى اين تعبير رايج اين گونه پرسش شود كه ايجاد انسان از طريق (تكنيك انتقال هسته سلول جسمى چه حكمى دارد؟) حساسيت كمتر و تأمل بيشترى برخواهد انگيخت. از اين رو, دانشمندان مهندسى ژنتيك سخت در برابر اين تعبير مقاومت كردند و از به كار بردن تعبير رايج در متون تخصصى خوددارى نمودند, ليكن رواج حيرت انگيز اين تعبير, سرانجام آنان را نيز تسليم كرد.
اگر بخواهيم, همچنان مى توانيم دلايلى از اين دست را نقل كنيم. واقع آن است كه گويى اين دلايل خود را تكثير يا (شبيه سازى) مى كنند و در هر كتابى با دليلى تازه از اين دست مواجه مى شويم و همين كه يكى را تقرير كرديم, بايد به سراغ ديگرى برويم و اين حركت بى پايان به نظر مى رسد. در نگاه اول, اين دلايل تازه به نظر مى رسند, اما در كنه و گوهر خود تقرير ديگرى است از دلايل قبلى. ليكن نكته مهم درباره برخى از اين دلايل آن است كه اگر آنها را كنار يكديگر بچينيم همديگر را نقض خواهند كرد. براى مثال يكى از دلايل بر اين ادعا استوار بود كه شبيه سازى انسانى موجب پيدايى سوپرمن ها و نخبگان مى شود و ديگرى مدعى بود كه اِعمال اين تكنيك, همگان را به جوجه هاى ماشينى يكدست و بسته هاى شكلات همانند تبديل مى كند. گاه اين تناقض در دلايل يك تن نيز ديده مى شود كه در جاى خود به آنها اشاره شده است. از اين رو, به نقل همين مقدار از دلايل اجتماعى, روانشناختى, عاطفى, جمعيتى و بوم شناختى بسنده مى شود.

ب) دلايل علمى

برخى از كسانى كه به مخالفت با شبيه سازى انسانى برخاسته اند, براى دفاع از موضع خود به دلايل علمى استناد كرده اند. از اين منظر, شبيه سازى انسانى نه تنها از نظر دينى حرام است, از نظر علمى نيز مى تواند خطراتى جدى در پى داشته باشد. آنان در كنار دلايل ديگر, چند دليل مستند به يافته هاى دانش ژنتيك را مؤيد ديدگاه خود مبنى بر حرمت شبيه سازى انسانى شمرده اند. محور عمده و نقطه ثقل اين دلايل, بهره گيرى از يافته هاى زيست شناسى و دانش ژنتيك است. از اين رو, گاه در اين مورد به مقدمات علمى پرداخته و براى اثبات نظر خود از اين دانش نوپا استفاده كرده و گاه به سخنان كسانى چون ويلموت استناد كرده اند. مهم ترين دلايل علمى بر ضد شبيه سازى انسانى عبارت اند از:
ييك. پيرى زودرس در شبيه سازى انسانى;
دو. ناايمنى شبيه سازى انسانى;
سه. كاهش تنوع بيولوژيك و افزايش بيمارى ژنتيكى بر اثر شبيه سازى انسانى.

يك. پيرى زودرس در شبيه سازى انسانى

در شبيه سازى انسانى, هسته سلول جسمى يك فرد بالغ اخذ و درون يك تخمك بدون هسته گذاشته مى شود. حال جاى اين پرسش است كه عمر جنينى كه به اين ترتيب شكل مى گيرد از كى بايد حساب شود؟ از لحظه تشكيل زايگوت يا تخمك بارور شده, يا از لحظه تولد صاحب هسته؟ اين پرسش را به صورت ديگرى مى توان طرح كرد: (هنگامى كه دالى مرد, چند سال داشت؟) اين پرسشى است كه براى خيلى ها مطرح شده است. پايگاه نيوساينتيست, به اين پرسش چنين پاسخ مى دهد: بستگى دارد كه آغاز عمر دالى را از كى حساب كنيم. اگر آن را از لحظه تركيب هسته و تخمك در نظر بگيريم, شش سال ونيم داشت, اما اگر اين سن را به سن مادرى كه هسته از او گرفته شد, بيفزاييم در آن صورت وى هنگام مرگ دوازده سال و شش ماه داشت[116] اما تكليف اين پرسش از نظر اسامه رسلان, عضو شوراى نظام پزشكى مصر, روشن است. وى مى گويد كه درباره عمر شخص شبيه سازى شده و اين كه مبناى آن از كى حساب مى شود, چند نظر است و من با تأكيد مى گويم كه عمر وى, نه از صفر كه از عمر شخص اصلى آغاز مى شود و به همين دليل احتمال پيرى زودرس آن مى رود[117] رياض احمد نيز با قطع مسئله را اين گونه پيش مى كشد: (اگر هسته مرد هفتاد ساله اى گرفته شود و شبيه سازى گردد, نوزادى كه به دنيا مى آيد, از همان بدو تولد 70سال, يعنى عمر شخص دهنده هسته, خواهد داشت و اين مسئله اى است كه يان ويلموت, شبيه سازى كننده دالى, در سه سالگى دالى اعلام كرد كه وى نه ساله است)[118] هنگامى كه خبر شبيه سازى دالى اعلام شد, همين پرسش را خبرنگارى از خود ويلموت پرسيد. وى از ويلموت سؤال كرد كه عمر دالى را بايد هفت ماه به شمار آورد, يا شش سال; زيرا كه وى نسخه مادرش است؟ لحظه اى چشمان آبى روشن ويلموت كدر شد. سپس گفت: پاسخى ندارم, صرفاً نمى دانيم[119]
در هر حال اين نگرانى جدى است كه اگر واقعاً عمر شخص شبيه سازى شده, عبارت از مجموع عمر او و دهنده هسته باشد, مى توان نتيجه گرفت كه وى از همان آغاز تولد پير بوده است و هرگز رنگ جوانى به خود نخواهد ديد. اما چرا اين اتفاق تنها در اشخاص شبيه سازى شده رخ مى دهد و در توليد مثل جنسى اين مسئله پيش نمى آيد؟ پاسخ در ساختار خاص كروموزم هاى سلول جسمى يا غير جنسى است. كروموزوم از دو قسمت تشكيل شده است: قسمت مركزى يا سنترومِر (centromeres) كه حامل كدهاى ژنتيكى فرد است و قسمت انتهايى يا تلومِر. كار اصلى تلومر ممانعت از چسبيدن كروموزوم ها به يكديگر است; اتفاقى كه اگر رخ دهد, موجب نقص ژنتيكى در افراد مى شود. در انتهاى كروموزوم قسمتى وجود دارد به نام تلومِر (telomeres) كه با هر تقسيم كروموزوم از حجم و قطر آن كاسته مى شود, بى آن كه قابل بازسازى و ترميم باشد. تلومر طول عمر سلول را معين مى سازد و هر چه كمتر باشد, سلول عمر كمترى خواهد داشت و پيرتر خواهد بود. در نتيجه با هر تقسيم سلول, بخشى از تلومر از دست مى رود و چون قطر آن از حد معينى كمتر شود, نقص هاى ژنتيكى رخ مى دهد و اين جاست كه سلول رو به ويرانى مى گذارد. اما اين اتفاق در سلول جنسى رخ نمى دهد و هرچند اين سلول تقسيم شود, باز حجم تلومر آن ثابت است. به همين دليل است كه توليد مثل جنسى از شبيه سازى برتر است. اگر از سلول جسمى فردى شصت ساله, براى شبيه سازى استفاده شود, شخص شبيه سازى شده داراى خزانه وراثتى ناقصى خواهد بود; به دليل آن كه سلول اصلى بر اثر تقسيم هاى متعددى كه داشته است, بخشى از تلومر خود را از دست داده است[120] از اين رو, در مورد شخص شبيه سازى شده گفته مى شود كه عمر او بايد با عمر اصل صاحب سلول در نظر گرفته شود[121]
اين دليل مى تواند با قوت بر ضد شبيه سازى انسانى به كار رود, ليكن اين كار نيازمند توضيح مبانى آن و توجه به نكات زير است:
پيرى يك سنت طبيعى است و كسى از آن گريزى ندارد. اما جاى اين پرسش است كه چرا پير مى شويم؟ مقصود پرسشى فلسفى در اين باره نيست; بلكه مقصود آن است كه از منظر علمى چه اتفاقى رخ مى دهد كه انسان ها به مرحله اجتناب ناپذير پيرى مى رسند و فرايند پيرى چيست؟ به اين پرسش پاسخ هاى مختلفى داده شده است كه يكى از آنها معطوف به بدن انسان است. اين نگرش مى كوشد تا علت پيرى را در خود بدن بجويد. از اين منظر, دو نظريه درباره پيرى ارائه شده است: يكى نظريه راديكال هاى آزاد (Free-radial theory) و ديگرى نظريه ساعت سلولى (cellular-clock)[122] نقطه مشترك اين دو نظريه آن است كه علت پيرى را در درون سلول مى جويد. نظريه راديكال هاى آزاد بر اين فرض استوار است كه مردم پير مى شوند; زيرا به تدريج در درون سلول هاى آنان مولكول هاى اكسيژنى گرد مى آيند كه آزادانه درون سلول حركت دارند و با اين كار به دى. ان. اى. و ديگر عناصر درون سلول آسيب مى رسانند. اين آسيب رسانى تدريجى اما مستمر موجب پيرى سلول ها و در نهايت مرگ آنها مى شود[123]
دومين نظريه كه به وسيله لئونارد هيفليك (Leonard Hayflick) در سال 1977 ارائه شد, بر اين فرض استوار است كه هر سلول در طول عمر خود به تعداد معينى تقسيم مى شود و پس از آن از ادامه تقسيم باز مانده مى ميرد. از اين منظر هر سلول معمولاً چهل124 و نهايتاً تا صد مرتبه125 تقسيم مى شود و به اين ترتيب طول عمر انسان تا صد وبيست سال است. اما چرا سلول ها تنها به تعداد معينى, نه بيش از آن, تقسيم مى شوند. پاسخ به اين پرسش در گرو فهم ساختار كروموزوم هاى درون سلول است.
كروموزوم هاى موجود در هر سلول, داراى دو بخش است: بخش اصلى يا هسته مركزى كه سنترومِر (Centromers) ناميده مى شود. اين بخش حاوى اطلاعاتى ژنتيكى است. بخش دوم, تلومِر (Telomers) ناميده مى شود. اين بخش كه حاوى فيبر است, در دو انتهاى سنترومر قرار دارد و پايانه يا كلاهك محافظ آن به شمار مى رود. تلومِر به سنترومِر كمك مى كند تا در مسير مناسب خود حركت كند و با ديگر كروموزوم ها برخورد نكند و به اين ترتيب, مانع از صدمه ديدن هسته كروموزوم مى گردد[126] با هر تقسيم سلولى, از قطر اين تلومِر كم مى شود و به همان نسبت, هسته مركزى در معرض آسيب قرار مى گيرد. هنگامى كه قطر تلومر از حد معينى كمتر شد, سلول از ادامه تقسيم باز مى ماند و ناهنجارى هاى ژنتيكى بروز كرده به مرگ سلول مى انجامد.
اين خلاصه نظريه ساعت سلولى است, كه با تمام شدن قطر تلومر, مرگ سلول نيز فرا مى رسد و پيرى آغاز مى شود[127] طبق اين نظريه اگر فرضاً مى شد همچنان قطر تلومر را حفظ نمود يا آن را ترميم كرد, تقسيم سلولى تا بى نهايت ادامه مى يافت و پيرى رخ نمى داد. گفتنى است كه اين تنها يك نظريه, در كنار نظريات بديل است كه مى كوشد پيرى را به قطر تلومر پيوند بزند.
در اين جا مخالفان شبيه سازى انسانى به استناد يافته فوق, بر اين نكته پاى مى فشارند كه در عمل شبيه سازى انسانى يا انتقال هسته سلول جسمى, از سلولى بالغ استفاده مى شود كه پيشتر بارها تقسيم شده و به اين ترتيب از عمر طبيعى آن كاسته شده است. در نتيجه هنگامى كه فردى به اين شكل شبيه سازى شود, آغاز عمر او را از بدو تولد خود وى نبايد حساب كرد; بلكه عمر وى از زمان تولد شخصى بايد در نظر گرفته شود كه هسته سلول از او برداشته شده است. طبق اين نظريه مى توان گفت دالى, هنگامى كه به دنيا آمد, از نظر بيولوژيك شش سال و نيم داشت و پس از آن كه شش سال عمر كرد, در دوازده و نيم سالگى مرد و اين يعنى پيرى زودرس. در نتيجه اگر از سلول جسمى فرد شصت ساله اى براى شبيه سازى استفاده شود, شخص شبيه سازى شده داراى خزانه وراثتى ناقصى خواهد بود; به دليل آن كه سلول اصلى بر اثر تقسيم هاى متعددى كه داشته, بخشى از تلومر خود را از دست داده است[128]
حال جاى اين پرسش است كه آيا اين مسئله درباره سلول هاى جنسى صادق نيست؟ و آيا اين سلول تلومر ندارد يا تلومر آن دچار فرسايش نمى شود؟ پاسخ آن است كه تلومر در سلول هاى جنسى و غير جنسى به مقدار يكسان وجود دارد و از اين جهت تفاوتى ميان سلول ها نيست. ليكن ادعاى مخالفان شبيه سازى انسانى آن است كه تلومر سلول جنسى دچار فرسايش نمى شود. از اين رو, تقسيمات مكرر سلول جنسى بر روند طبيعى و عملكرد سلول جديد تأثيرى ندارد و موجب پيرى نمى گردد و به همين دليل توليدمثل جنسى از شبيه سازى برتر است[129] البته اين ادعاى دقيقى نيست و فرسايش تلومر در همه سلول ها اعم از جنسى و غير جنسى وجود دارد, ليكن محققان پس از بررسى گوسفندانى كه به طرق طبيعى و كشت شده, توليد شده اند, به اين نتيجه دست يافته اند كه تحليل رفتن تلومر در توليدمثل مصنوعى بسيار سريع تر از تحليل سلول هايى است كه بر اثر توليد درون رحمى است[130] در نتيجه بايد گفت تحليل تلومر همه جا وجود دارد, اما در سلول هاى غير جنسى بيشتر است. اين نتيجه به طور طبيعى ترديدى جدى درباره درستى عمل شبيه سازى انسانى پديد مى آورد. اين ترديد و پس از آن اعتراض هنگامى جدى تر شد كه ويلموت و همكارانش در سال 1999, يعنى هنگامى كه دالى سه ساله بود, طى آزمايشى كوشيدند تا عمر زيستى آن را معين كنند. براى اين كار قطر تلومر او را اندازه گرفتند و دريافتند كه قطر آنها 80درصد قطر تلومرهاى گوسفندان سه ساله ديگرى است كه به طريق طبيعى زاده شده اند و اين نتيجه فوق العاده تأمل برانگيز بود. معناى اين سخن آن بود كه دالى پيرتر از عمر تقويمى خويش است. در اين آزمايش دو گوسفند ديگر نيز بودند كه از طريق شبيه سازى جنينى ايجاد شده بودند. بررسى قطر تلومرهاى آنان نشان داد كه قطر آنها نيز كمتر از حد معمول است, اما از قطر تلومرهاى دالى بيشتر است. گزارش اين آزمايش كه در 27 مه همان سال در مجله نيچر (Nature) به چاپ رسيد, ترديدهاى فراوانى درباره كارآيى شبيه سازى انسانى پديد آورد و اين سؤال جدى مطرح شد كه چرا بايد تلومر دالى 20درصد كمتر از حد طبيعى باشد. گروه ويلموت براى اين پرسش دو پاسخ داشتند و دو عامل را در اين مسئله دخيل مى دانستند: يكى سن مادر دالى, كه هسته سلول از آن گرفته شده بود و ديگرى زمان ماندن سلول هاى كشت شده در آزمايشگاه, اين مدت موجب شده بود تا سلول ها به سرعت تقسيم شوند و از قطرتلومر بكاهند[131]
حال اگر اين نظريه را بپذيريم مى توانيم از آن به عنوان دليلى نيرومند بر ضد شبيه سازى انسانى استفاده كنيم, ليكن حال پرسش ديگرى مطرح مى شود: آيا راهى براى مقابله با كاهش قطر تلومر وجود دارد؟ كسانى كوشيده اند به اين پرسش پاسخى مثبت دهند. واينبرگ (Weinberg) در سال 1997 در اين زمينه گام بلندى برداشت و در كشف آنزيمى به نام تلومريَز مشاركت نمود[132] طبق اين يافته, در كنار تلومر, درون سلول آنزيمى ترشح مى شود به نام تلومِريَز (Telomerase). كار اين آنزيم كه در گامت وجود دارد, ترميم بخش تحليل رفته تلومر است. از اين رو, به مقدارى كه تلومريز ترشح مى شود, مى توان اميدوار بود كه بتوان همچنان تقسيمات سلولى را ادامه داد و سلول را جوان نگه داشت. در نتيجه چه بسا تقسيمات سلولى تا بى نهايت ادامه يابد و مسئله پيرى حل شود[133] از اين رو, مى توان با استفاده از تلومريز و افزودن آن به سلول مانع روند پيرى شد يا بر عمر شخص افزود. اين ايده اى است كه در دستور كار محققان قرار دارد[134] مشاهدات نشان داد كه سلول هاى انسانى و حيوانى كه در آزمايشگاه كشت شده اند, پيش از آن كه پنجاه بار تقسيم شوند, پير مى شوند و از تقسيم باز مى مانند. در سال 1998, محققان آنزيم تلومريز را درون سلول ها تزريق كردند و مشاهده نمودند كه اين سلول ها تا نود بار به تقسيم سلولى خود ادامه دادند135 و اين يعنى غلبه بر پيرى.
با اين همه, بر سر راه محققان يك معضل قرار دارد كه اين كار را سخت مى سازد و بايد پيشتر تكليف آن را روشن ساخت: تلومريز هم در گامت و هم در سلول هاى سرطانى وجود دارد و بودن اين آنزيم است كه به رشد سريع و تقسيم مداوم سلول هاى سرطانى كمك مى كند و مانع توقف اين تقسيمات مى شود. لذا اين خطر وجود دارد كه بر اثر افزودن تلومريز, سلول سرطانى شود و عملاً به جاى كند ساختن روند پيرى آن را تسريع بخشيده, به مرگ منجر سازد[136] اين نكته هنگامى جدى تر مى شود كه در نظر داشته باشيم سلول هاى سرطانى خود اين آنزيم را توليد مى كنند. در نتيجه تلومريز مى تواند به مثابه تيغى دولبه باشد: در عين حال كه عامل جوانى سلول است, مى تواند سلول هاى سرطانى را فعال تر سازد و يا در ايجاد آنها نقشى مهم ايفا كند, ليكن تحقيق ديگرى نشان داد كه سلول هاى فاقد تلومريز فعال نيز در معرض سرطان قرار دارند[137]
بدين ترتيب, همچنان مسئله اهميت و كاركرد تلومريز و تلومر ادامه دارد. از اين رو, داورى براساس اين يافته ها دشوار است. حال بايد ديد كه قوت اين دليل تا چه حد است. به نظر مى رسد كه اين دليلى است جدى كه به سادگى نمى توان از كنار آن گذشت, اما از آن جا كه تحقيقات همچنان در اين زمينه ادامه دارد, نمى توان تنها به استناد يك يا دو يافته, تكليف مسئله را براى هميشه روشن نمود. از اين رو, اگر ما باشيم و اين يافته ها, احتياط حكم مى كند كه پيش از روشن شدن چند مسئله, دست از اقدام در جهت شبيه سازى انسانى بشوييم و آن را به گونه اى موقت منع كنيم. پس بايد نخست پاسخ اين چند پرسش از طريق تحقيقات تازه ترى روشن شود: علت واقعى پيرى زودرس دالى چه بود؟ صرف گرفتن سلول از گوسفند بالغ يا نگهداشتن سلول گرفته شده به مدت زياد در آزمايشگاه بود؟ آيا توقف تقسيم سلولى, ناشى از طبيعت سلول و محصول ساعت سلولى است يا عوامل بيرونى در آن نقش دارند؟ اين پرسش هنگامى جدى مى شود كه در نظر بگيريم يك تحقيق تازه ناتوانى در ادامه تقسيم سلولى را به ناتوانى در كنترل استرس و گسترش سلول هاى سرطانى پيوند مى دهد[138] آيا علت واقعى پيرى بيولوژيك همين نظريه ساعت سلولى است؟ يا نظريه بديل ديگرى وجود دارد كه اين مسئله را بهتر توضيح مى دهد; مانند نظريه راديكال هاى آزاد؟ آيا مى توان كاهش قطر تلومر را با تزريق تلومريز جبران نمود, بى آن كه اين مسئله عوارض ناخوشايندى در پى داشته باشد؟
از اين رو, تا روشن شدن اين مسائل بايد حكم به منع موقت شبيه سازى انسانى داد و پس از به دست آوردن داده هاى دقيق ترى در اين زمينه, اگر اين يافته ها به گونه اى قانع كننده شبيه سازى انسانى را خطرناك و موجب پيرى زودرس دانستند, حكم به منع دائمى آن داد و اگر يافته ها پيوندى ميان اين مسائل و عمر فرد نيافتند, مى توان اين دليل را بى اعتبار دانست.
اين دليل با آن كه مى تواند به عنوان جدى ترين يا تنها دليل جدى بر ضد شبيه سازى انسانى به كار رود, كمتر از سوى مخالفان شبيه سازى انسانى طرح شده است. تنها متخصصان زيستى يا پزشكان حاضر در كنفرانس ها به آن اشاره كرده و از آن بر ضد اين تكنيك سود جسته اند, ليكن از سوى عالمان دين, كمتر بر آن تأكيد شده است.
سخن كوتاه اين كه, به استناد اين دليل مى توان به طور موقت و تا به دست آمدن يافته هاى تازه, حكم به منع و تحريم شبيه سازى انسانى كرد.

دو. ناايمنى شبيه سازى انسانى

تجربه موفق شبيه سازى دالى, مسبوق به 276 تجربه شكست خورده بود; معناى اين رقم آن است كه با اعمال اين تكنيك در مورد گوسفندان حدود 03%, يا كمتر از نيم درصد, موفق خواهيم بود و اين مسئله به خوبى ناكارآمدى و ناايمنى آن را مى رساند.
ويلموت خود در كنفرانسى در سال 1997 درباره شبيه سازى پستانداران بر چند نكته تأكيد كرد: نخست آن كه اين تكنيك فعلاً نواقص فراوانى دارد و او 277 جنين را شبيه سازى كرده كه تنها در يك مورد موفق شده است, و دقيقاً معلوم نيست كه علت ناكامى در موارد مختلف و موفقيت اين يك چه بوده است. دوم آن كه در اين تكنيك حجم و وزن نوزاد بيش از حد معمولى بوده, در حدى كه اين مسئله ترس آور بوده است[139] وزن دالى هنگام تولد 6/6 كيلوگرم بود, يعنى 30درصد بيش از وزن طبيعى و اين مسئله اى جدى در اين زمينه است[140] به نوشته گرگورى اى. پِنس, هنگام انجام شبيه سازى و انتقال هسته سه خطا ممكن است رخ دهد: [1]. عمل انتقال و ادغام هسته در تخمك نادرست انجام شود. [2]. تغييرات كروموزومى خاصى رخ دهد; مانند اتفاقاتى كه براى برخى از آزمايش هاى ويلموت رخ داد. [3]. با گذر عمر طول تلومرها كوتاه مى شود و از عمر مورد انتظار جنين مى كاهد[141]
حال آيا پذيرفتنى است كه اين تكنيك را, با ضريب اطمينان بسيار كمى كه دارد, درباره انسان اعمال كرد؟ اين پرسش هنگامى جدى تر مى شود كه برخى مخاطرات يا جهش هاى ژنتيكى را مد نظر داشته باشيم. دكتر فاطمه عنان, مشاور بيمارى هاى ژنتيكى, با تأكيد ادعا مى كند كه دالى هنگام به دنيا آمدن داراى پنج پا بود و پاى پنجم از سر او آويخته شده بود[142] عبدالهادى مصباح نيز مدعى است هنگامى كه سلولى را براى شبيه سازى انتخاب مى كنيم, نمى دانيم كه اين سلول سالم است يا بر اثر اشعه ماوراءبنفش دچار جهش شده و بيمار است. از اين رو, پيش بينى سلامت شخص شبيه سازى شده, دشوار است[143] نورالدين مختار الخادمى نيز با استفاده از يافته هاى علمى, بر ضد شبيه سازى انسانى استدلال مى كند كه: برخى از مفاسد قطعى شبيه سازى به شهادت دانشمندان بدين قرارند: [1]. حدوث هر خلل وراثتى به حداقل پنج هزار بيمارى مى انجامد…. [2]. هرچه عمر هسته اى كه از شخص گرفته مى شود بيشتر باشد, احتمال ابتلاى به سرطان جنين بيشتر خواهد بود…. [3]. اطمينانى به سلامت هسته گرفته شده, از بيمارى هاى ارثى نداريم…. [4]. توارث يك سويه صفات وراثتى تنها از يك تن, در آينده موجب پيدايش جهش هاى زيان بخش مى شود و چه بسا انسان كرامت داده شده را مسخ مى كند[144]
رياض احمد بر آن است كه اين تكنيك از اتقان و كمال به دور و خطرناك است[145] همو ادعا مى كند كه بر اثر شبيه سازى انسانى و در نتيجه تأثيرات شيميايى در ژن ها, صورت شخص شبيه سازى شده, دگرگون مى شود و در معرض تهديد مرگ قرار مى گيرد[146]
از اين منظر, حتى مسئله نابارورى ميان زوجين كه يكى از روش هاى درمان آن شبيه سازى انسانى به شمار مى رود, رد مى شود و ادعا مى شود كه اين تكنيك نابارورى را نيز منتقل مى كند و نوزاد شبيه سازى شده, عقيم خواهد بود. در گفت وگويى فرضى كه صبرى دمرداش در كتاب خود ميان فقيه و طبيبى طراحى كرده است, دانشمند حاضر در اين نشست حتى به مورد مُجاز بيان شده از سوى فقيه, يعنى شبيه سازى در كادر زوجيت و براى درمان نابارورى, اعتراض مى كند و مى گويد كه اگر به شخص عقيم اجازه دهيم از اين طريق بارور شود, به جاى آن كه يك شخص عقيم داشته باشيم, دو شخص عقيم خواهيم داشت; زيرا شخص استنساخ شده نيز عقيم خواهد بود و مشكل نه تنها حل نمى شود كه دو برابر خواهد گشت[147]
بدين ترتيب, دومين دليل علمى بر ضد شبيه سازى انسانى آن است كه اين تكنيك ايمن نيست و ممكن است بيمارى هاى متعددى براى شخص شبيه سازى شده به ارمغان آوَرَد.
درباره اين دليل چند نكته گفتنى است:
1 . اين نگرانى درباره ديگر تكنولوژى هاى جديد در اين باره وجود داشته است و كسانى به دليل خطرناكى و ناكارآمدى يا تازه بودن و زيان بخش بودن با آن مخالفت كرده اند. براى مثال همين ترديد گرچه به مقدار كمترى درباره لقاح برون رحمى پيش آمد و كسانى پيش از تولد اولين نوزادى كه از اين طريق زاده شد, با آن مخالفت كردند. لئون كاس, در سال 1971 گفت كه نوزادان آى. وى. اف, ناقص الخلقه و بيمار زاده مى شوند[148] همچنين جِرمى ريفكين از سال 1977 با مبالغه هويت جنين IVF را مورد ترديد قرار داده بود[149] پس از تولد لوئيز براون نيز كسانى به سبب ناايمنى اين تكنيك با آن مخالفت كردند; از جمله دانيل كالاهان, فيلسوفى داراى گرايش كاتوليكى و بنيادگذار مؤسسه هيستنگر, در سال 1978 محاجه كرد كه آى. وى. اف. غير اخلاقى است; زيرا تضمينى نيست كه لوئيز براون شخصى طبيعى باشد. اما بعد از تحقق سلامتى لوئيز گفت كه اين امر مى تواند اخلاقى باشد. وى افزود كه بسيارى از فتوحات طبى غير اخلاقى است; زيرا ما نمى دانيم كه اين كار به زيان بيمار است يا خير. كالاهان بعدها با همين مبنا با شبيه سازى مخالفت كرد[150] از اين رو, چه بسا نگاهى تاريخى به اين نوع برخوردها ما را از شتابزدگى در مخالفت حفظ كند.
2 . مفروض مخالفان آن است كه اگر قرار باشد كه شبيه سازى انسانى انجام شود, بايد حتماً همه آن تجارب شكست خورده در شبيه سازى دالى تكرار شود; يعنى مجدداً 277 بار اين كار انجام شود تا آن كه يك مورد موفق به دست آيد; حال آن كه اين تصور ناپذيرفتنى است. تجربه هاى شكست خورده گذشته, اگر خوب تحليل و علت يابى شوند, ما را از تكرار آنها باز مى دارد و به كوتاه شدن راه مى انجامد. از اين رو, اگر همان جمع همكاران ويلموت امروزه دوباره بخواهند دست به شبيه سازى دالى يا گوسفند ديگرى بزنند, نيازمند 277 آزمون و خطا نخواهند بود. به همين دليل, پس از تولد دالى, حيوانات متعددى مانند گاو, موش, خوك و گربه شبيه سازى شدند و هيچ گزارشى از تعداد فراوان خطا و آزمايش هاى شكست خورده ارائه نشد. براى مثال اندكى پس از شبيه سازى دالى در همان مؤسسه روزلين, شش گاو شبيه سازى شدند[151] همچنين محققان دانشگاه كينكى (Kinki) در ناراى ژاپن در سال 1998 هشت گاو را شبيه سازى كردند. در دسامبر سال 2001 نيز نخستين گربه شبيه سازى شده به نام (CC) مخففِ copycat يا carbon copy زاده شد[152] حال آن كه اين اقدامات با آن آزمون و خطاها همراه نبود. اتفاقى كه براى دالى رخ داد, تنها يك بار بود و با هر تجربه درصد خطا كم مى شود تا به جايى كه در حد مقبولى قرار گيرد. از اين رو, به صرف تجربه دالى نمى توان بر ناايمنى اين تكنيك حكم راند. در بخش دين و اخلاق سايت بى.بى. سى. دلايل موافق و مخالف شبيه سازى انسانى آمده است. يكى از دلايل مخالف اين كار همين ناايمن بودن است. در آن جا پس از نقل دلايل متعدد دالّ بر ناايمنى و ناكارآمدى اين تكنيك, در پاسخ تنها به يك جمله اكتفا شده است: اين دلايل همين كه دانشمندان بر اثر تجربه بر حيوانات موفق شوند راه هاى مطمئن, ايمن و قابل اعتمادى براى شبيه سازى انسانى بگسترند, قوت خود را از دست خواهند داد[153] اين تصور نادرستى است كه براى شبيه سازى انسانى حتماً لازم است همان مسير شبيه سازى دالى را دنبال كنيم و درست همه آن تجارب را تكرار نماييم .از اين رو, اگر اين تصور را كنار بگذاريم و فرض را بر اين بگذاريم كه پس از موفقيت در شبيه سازى حيوانات و يافتن راهى ايمن بخواهيم به شبيه سازى انسانى اقدام كنيم, در آن صورت دليل فوق قوت خود را از دست خواهد داد.
3 . در هر توليدمثلى درصد اندكى از مخاطره وجود دارد. كافى است كه ما با در نظر گرفتن يا وضع استانداردى حداقلى يا متوسط بتوانيم اين مخاطرات را بكاهيم. براى مثال يك تا دو درصد جنين هايى كه زاده مى شوند داراى بيمارى هاى ژنتيكى هستند. حال اگر بتوانيم اين مخاطرات را در شبيه سازى به اين حد يا كمتر از آن كاهش دهيم, بايد اين كار را در مجموع ايمن دانست[154] همانند انجام برخى از جراحى هاى دشوار كه با داشتن ضريب بالاى ايمنى مجاز شمرده مى شود و تا درصد خاصى از خطا مانع مجاز بودن آن نمى گردد.
4 . اگر هم دليل فوق را بپذيريم, كارآيى آن نهايتاً در اين حد است كه بگوييم تا يافتن راهى ايمن و مطمئن كه مخاطراتى براى انسان در پى نداشته باشد, شبيه سازى انسانى ممنوع و غير اخلاقى است. در نتيجه اين منع, موقتى است, نه منع دائمى. پس اين دليل به فرض قبول, تنها دليلى موقت بر ضد شبيه سازى انسانى به شمار خواهد رفت; زيرا نتيجه تابع اخسّ مقدمتين است. اما اگر بخواهيم از اين دليل منع دائم شبيه سازى انسانى را استنباط كنيم, عملاً راه ديگر پيشرفت هاى علمى را كه موضوع آن انسان است, خواهيم بست. از اين منظر تنها عملى مجاز خواهد بود كه هيچ گونه مخاطره اى در پى نداشته باشد; حال آن كه چنين نگرشى ما را از هرگونه پيشرفتى باز مى دارد. فراموش نكنيم كه هر تغييرى در عرصه پزشكى موجب نگرانى بوده است. براى مثال هنگامى كه براى نخستين بار عمل پيوند قلب انجام شد يا ژن درمانى صورت گرفت, همين نگرانى ها به نحو ديگرى بروز پيدا كرد. به گفته گرگورى اى. پنس: (غالباً آنچه كه در عرصه بيولوژى جديد است, انحراف تلقى مى شود)[155]

سه. كاهش تنوع بيولوژيك در شبيه سازى انسانى

هستى موجودات و دوام و بقايشان براساس تنوع و گونه گونى زيستى است. اين وضع به آنها كمك مى كند تا بر بيمارى ها غلبه و نسل خود را حفظ كنند. طى توليدمثل جنسى, هر موجودى نيمى از خزانه و ساختار ژنتيكى خود را از پدر و نيم ديگر را از مادر به ارث مى برد. اين وضعيت به طبيعت اين امكان را مى دهد تا موجودات به تناسب شرايط خود اندكى تغيير كنند و صفاتى را كه امكان بقاى بيشترى دارند, از خود بروز دهند. نتيجه اين نوع توليدمثل پيدايش مدام موجودات دو رگه يا پيوندى (Hybrid) است كه مى توانند مقاومت بيشترى در شرايط متغير و تازه محيط زيست از خود نشان دهند. كارم السيد غنيم, به تفاوت ميان تكثير گياهى و جنسى اشاره مى كند و مى گويد تكثير گياهى كه گونه اى شبيه سازى است, از تنوع وراثتى (genetic variation) مى كاهد; حال آن كه تكثير جنسى به افزايش اين تنوع مى انجامد. شبيه سازى مانع ايجاد موجودات دو رگه (hybrid) مى گردد; در صورتى كه وجود آن براى به نژادى و اصلاح نژادى موجودات ضرورت دارد[156]
مسئله آن است كه در توليد مثل از طريق شبيه سازى , همه ساختار ژنتيكى فرد تنها از يك تن گرفته مى شود و به اين ترتيب, امكان تنوع و پيدايش موجودات دو رگه وجود ندارد و همه موجودات داراى ساختار يكسان ژنتيكى خواهند بود. در اين وضعيت كافى است تا يك بيمارى بر ضد چنين موجوداتى پيدا شود تا همه نسل آنان را منقرض سازد. رياض احمد از اين منظر بر اين باور است كه شبيه سازى انسانى موجب پديد آمدن افرادى مى شود كه از حيث ويژگى هاى زيستى و قدرت دفاعى يكسان هستند و در نتيجه امكان نابودى كل بشر در صورتى كه يك ويروس كشنده پديدار شود, وجود خواهد داشت[157] صبرى دمرداش نيز همين نگرانى را به زبان ديگرى بيان مى كند[158]
اين دليل را نبايد با دليل ديگرى مشابه آن كه جزء ادله كلامى به شمار مى رود و كسانى مانند قرضاوى به آن استناد مى كنند, يكى گرفت. در آن جا سخن آن بود كه تنوع زيستى, سنتى الهى است و نقض آن حرام است[159] اما در اين جا به همين مسئله تنها از منظر يافته هاى علمى نگريسته مى شود. بدين ترتيب, اگر بر نقض سنت الهى تأكيد شود, با دليلى كلامى سر و كار خواهيم داشت; اما اگر همين مسئله از منظر علمى و تأثيرات ژنتيكى آن بحث شود, دليلى علمى به شمار خواهد رفت. تفكيك اين دو, هر چند در مواردى همپوشى دارند, به دليل نحوه استدلال و مستندات آن است كه پاسخ گويى متفاوتى نيز مى طلبد.
سخن كوتاه آن كه سلامت و بقاى موجودات زنده از طريق پيوند ميان ژن هاى مختلف و ايجاد گونه هاى جديد پيوندى (Hybrid) حاصل مى شود. هنگامى كه يك ارگانيسم, نيمى از ساختار ژنتيكى خود را از پدر و نيمى را از مادر بگيرد, تركيب آنها به او كمك مى كند تا ساختار مناسبى از نظر ژنتيكى يافته بتواند در شرايط مختلف به حيات خود ادامه دهد; حال آن كه شبيه سازى انسانى عملاً راه را بر اين تنوع بسته و موجب تراكم بيمارى هاى ژنتيكى و در نهايت نابودى انسانى مى شود.
درباره اين دليل چند نكته گفتنى است:
1 . مفروض اساسى دليل فوق آن است كه اگر شبيه سازى انسانى رواج يابد, شيوه مسلط در توليدمثل انسانى خواهد بود و عملاً توليدمثل جنسى را از عرصه وجود محو خواهد ساخت. از اين رو, مى توان گفت در اين جا نگرش (همه يا هيچ) مسلّم گرفته شده است; حال آن كه پيشتر گفته شد كه اين شيوه جايگزين شيوه هاى رايج نخواهد شد. از اين رو, حتى اگر هم دليل فوق پذيرفته شود, هنگامى مى توان به آن استناد كرد كه شبيه سازى انسانى بخواهد به شيوه مسلط در توليدمثل بدل گردد. اما اگر قرار باشد, مثلاً در طول سال صد هزار يا حتى يك ميليون زوج اقدام به اين كار كنند, اين مسئله مانعى بر سر راه تنوع زيستى و ايجاد گونه هاى مناسب نخواهد شد. سخن كوتاه آن است كه شبيه سازى مانع تنوع ژنوم بشرى نمى گردد.
2 . حال در اصل دليل مى توان مناقشه كرد. چرا بايد فكر كنيم كه جنينى كه ژن هاى تركيبى تصادفى ژن هاى والدين او است, بهتر از ژن هاى انتخاب و بررسى شده, سلامت او را تضمين خواهد كرد؟ در شبيه سازى انسانى ژن هايى در دست داريم كه قبلاً حيات و رشد آن را در قالب يك فرد بالغ ديده ايم. از اين رو, احتمال قوى مى دهيم كه هيچ مشكلى پيش نخواهد آمد; حال آن كه اين خطر در مورد فردى كه از طريق تكاثر جنسى زاده مى شود, بيشتر است; زيرا ژن هاى او تركيبى تصادفى از ژن هاى دو نفر است و نمى دانيم كه كدام بيمارى يا جهش را به ارث خواهد برد. از اين رو, اين دليل, اگر پذيرفتنى باشد, بيشتر متوجه زايش جنسى است تا غير جنسى. كافى است تا دست به مقايسه بزنيم و در نظر بگيريم كه در توليدمثل جنسى احتمال دارد كه: الف) جنين با كروموزوم هاى كمتر يا بيشتر از حد طبيعى زاده شود. ب) والدين داراى مرضى باشند كه آن را به جنين خود منتقل كنند و ج) جهشى وراثتى و زيان بخش حاصل شود; حال آن كه در شبيه سازى همه اين احتمالات تقريباً منتفى مى شود[160] چرا كه معمولاً در جايى به شبيه سازى انسانى دست مى زنيم كه از سلامت هسته سلولى و ژن هاى موجود در آن مطمئن باشيم.
3 . ممكن است در اين جا اشكال شود كه با اين كار عملاً آينده جنين را رقم زده و امكان گزينش يا انتخاب راه هاى مختلف را از او گرفته ايم. اين اشكال كه گاه در قالب دليل مستقلى به نام (استدلال آينده باز) (Open-future argument) از آن نام برده مى شود, در حقيقت مبتنى بر حتميت زيستى است و بر اين فرض استوار است كه انسان يعنى همان خزانه ژنتيكى او; حال آن كه آزادى او با انتخاب هاى پياپى و تصميم هاى آگاهانه در زندگى رقم مى خورد, نه با مجموعه ژن هايش. در نتيجه اين پندار كه بر اثر انتخاب ژن هاى خاصى, آينده طفل گشوده نخواهد بود, فرضى است خطا, و بر نوعى تحويل گرايى (Reductionism) ژنتيكى استوار است.
4 . هم اينك ما انسان ها, كارهايى را مجاز شمرده ايم و دست به اقداماتى مى زنيم كه تأثيرات ژنتيكى آن در درازمدت بر ما بيش از شبيه سازى انسانى است. دستكارى محصولات زراعى و حيوانات و وارد ساختن ژن انسانى به درون خوك ها, كاملاً رواج دارد. از اين رو, منع تكاثر غير جنسى, مانع تغيير وراثتى نمى شود; بلكه امكان جابه جايى و حمل و نقل سريع, داروهاى شيميايى و چيزهايى از اين دست, موجب تغيير ژنتيكى خواهد شد و عملاً ما به سوى آينده اى مى رويم كه همه داراى رخساره سبزه خواهيم شد[161]
حاصل آن كه دليل فوق نمى تواند به گونه اى قانع كننده شبيه سازى انسانى را نفى كند. واقع آن است كه اين دلايل بيش از آن كه جنبه علمى داشته باشند, منعكس كننده نگرانى هاى خاصى است كه ريشه در برخى باورها و پندارها دارد. تازگى مسئله, ناشناختگى آن و چالش آن با برخى از تصورات ما درباره توليدمثل , در كنار يكديگر سدى شده اند تا به مخالفت با شبيه سازى انسانى بپردازند. اين نگرانى به طور طبيعى سدى دفاعى در برابر تازه ها به ويژه در عرصه بيولوژى پديد آورده است و خود را در سخنان اين و آن نشان مى دهد. گاه با اشاره به مسائل جارى, پرداختن به كارهايى از قبيل شبيه سازى انسانى, نوعى تفنن و كار زايد تلقى مى شود. براى مثال در پايان سمينارى كه در سال 97 در مصر با عنوان (استنساخ الخلايا و تداعياته) تشكيل شد, نصر فريد واصل, مفتى مصر, خواستار بستن پرونده اين بحث شد و گفت كه به جاى اين كار بايد به مشكلات آنى خود بپردازيم كه حياتى تر هستند; مانند كويرزدايى و مسئله آب و كمبود غذا[162] گاه از خطرات ناشناخته و پيش بينى نشده اين كار سخن به ميان مى آيد. گاه سخن از صعوبت اين كار و ناممكن بودن آن است و گاه توصيه مى شود كه كار خدا را به خود خدا بايد واگذار كرد[163] زمانى نيز اصل خبر تكذيب مى شود[164] گاه نيز به اين قاعده فقهى استناد مى شود كه: (درء المفاسد, اولى من جلب المنافع)[165] و ادعا مى گردد كه شبيه سازى مخالف قاعده درء المفاسد مقدم على جلب المصالح است[166] از اين رو, بهتر است كه به همان شيوه مطمئن كهن اكتفا كرد[167]
حال اگر بخواهيم قوت دلايل سه گانه فوق را بررسى كنيم, به نظر مى رسد كه از اين دلايل تنها دليل نخست, يعنى پيرى زودرس شخص شبيه سازى شده, جدى است و بايد درباره ٌ آن تأمل بيشترى كرد. از اين رو, اگر ما باشيم و يافته هاى موجود, تا روشن شدن ابعاد اين مسئله و به دست آوردن داده هاى علمى جديدتر, بايد شبيه سازى انسانى را موقتاً منع كرد. دلايل ديگر, قوت چندانى ندارند و قابل نقض جدى اند.

پي نوشت ها:
1- استاديار مؤسسه آموزش عالى اديان و مذاهب.
2- براى ديدن اين نوع دلائل و تحليل آنها, ر.ك: شبيه سازى در آيين كاتوليك, سيد حسن اسلامى, فصلنامه هفت آسمان, شماره[27], پاييز 1384 و شبيه سازى انسانى از ديدگاه كلامى اهل سنت, سيد حسن اسلامى, فصلنامه انجمن معارف اسلامى, شماره[2], بهار 1384.
3- براى ديدن اين نگرش و دلايل آنها ر.ك: شبيه سازى انسانى از ديدگاه شيعه; بررسى چهار ديدگاه, سيد حسن اسلامى, فصلنامه فقه; كاوشى نو در فقه اسلامى, شماره[44], تابستان 1384 و شبيه سازى انسانى از ديدگاه فقه اهل سنت, سيد حسن اسلامى, فقه; كاوشى نو در فقه اسلامى, شماره[45], پاييز 1384.
4- الاستنساخ: جدل العلم والدين والاخلاق, حسين فضل الله [و آخرون], اشراف هانى رزق, اعداد و تحرير عبدالواحد علوانى, دمشق, دار الفكر, 1997م / 195ـ196
5- الاستنساخ البشرى هل هو ضد المشيئة الالهية, قاهره, الدار الذهبيه, [1997]/ [98].
6- الاستنساخ فى ميزان الاسلام, رياض احمد عوده الله, اردن, عمان, دار اسامه, 2003م / ص[99].
7- عن انس قال: (سمعت رسول الله يقول: من اشراط الساعه, ان يقلّ العلم و يظهر الجهل و يكثر الزنا و يقلّ الرجال و تكثر النساء حتى يكون لخمسين امرأة قيّم واحد). (صحيح بخارى, كتاب العلم, ج1 / 43), همان/ [101].
8- من يخاف الاستنساخ البشرى, جريجورى اى. بنس, ترجمه احمد مستجير و فاطمه نصر, قاهره, 1999م / [110].
9- گاه نيز براى بازار گرمى و ترغيب خوانندگان از عناوين ژورناليستى خاصى از اين دست استفاده مى شود; مانند: (جهان بدون مردان), كه گزارشى است از مسئله شبيه سازى دالى و قابل دسترسى در سايت خانم پرستو دوكوهى در تاريخ 1/1/2003 به آدرس: cappuccinomog.com.
10- الاستنساخ البشرى بين القرآن والعلم الحديث, توفيق محمد علوان, المنصوره, دارالوفاء, 1998م / ص[45].
11- من يخاف الاستنساخ البشرى/ [228].
12- براى ديدن نمونه اى از اين قبيل استدلال ها, ر.ك: الاستنساخ قنبلة العصر, صبرى الدمرداش, الرياض, مكتبة العبيكان, 1997م / 79 و رؤية اسلامية لبعض المشكلات الطبية المعاصرة: ثبت كامل لاعمال ندوة رؤية اسلاميه لبعض المشكلات الطبية المعاصرة المنعقدة فى الدار البيضاء به تاريخ 8 ـ 11 صفر 1418, الجزء الثانى: الاستنساخ, اشراف و تقديم دكتور عبدالرحمن عبدالله العوضى, كويت, المنظمة الاسلامية للعلوم الطبيه, 1999م / [478].
13- الاستنساخ البشرى و تداعياته, يوسف القرضاوى, 6 ژانويه 2003, قابل دسترسى در پايگاه اينترنتى قرضاوى با عنوان: qaradawi.net.
14- الاستنساخ بين العلم والدين, عبدالهادى مصباح, قاهره, الدار المصرية اللبنانيه, 2002 / [39].
15- الاستنساخ البشرى و احكامه الطبية و العلمية فى الشريعة الإسلاميه, نصر فريد محمد وصال, در (رؤية اسلامية لبعض المشكلات الطبية المعاصره: ثبت كامل لاعمال ندوة رؤية اسلامية لبعض المشكلات الطبية المعاصرة المنعقدة فى الدار البيضاء) به تاريخ 8 ـ11 صفر 1418, الجزء الثانى: الاستنساخ, اشراف و تقديم دكتور عبدالرحمن عبدالله العوضى, كويت, المنظمة الاسلامية للعلوم الطبيه, 1999م / [450].
16- الاستنساخ والانجاب بين تجريب العلماء و تشريع السماء, كارم السيد غنيم, قاهره, دار الفكر العربى, 1998م / 140ـ141
17- الاستنساخ فى ميزان الاسلام / [101].
18- رؤية إسلامية لبعض المشكلات الطبية المعاصرة/ [450].
19- الاستنساخ البشرى هل هو ضد المشيئة الالهيه / [108].
20- در اين جا از طرح پرسش هايى از اين دست مى گذرم كه: آيا كنترل جمعيت با مبانى اين سنخ مخالفان شبيه سازى انسانى سازگار است يا نه؟ آيا مبانى كلامى آنان اجازه مى دهد كه از اين طريق دخالت در اراده الهى صورت بگيرد؟ آيا عزل يا پيشگيرى, طبق مبانى برخى از آنان قتل نفس نيست؟ و آيا اين كار با سنت خدا در تكثير نفوس انسانى تعارض دارد يا خير؟ به اصطلاح فنى در اين جا بحث مبانى نمى كنم و فقط بحث بنايى خواهد بود; يعنى با قبول اين كه افزايش جمعيت نادرست است, بحث را ادامه خواهم داد.
21- دنياى قشنگ نو, آلدوس هاكسلى, ترجمه سعيد حميديان, تهران, پيام, 1352 / [11].
22- الاستنساخ البشرى هل هو ضد المشيئة الالهيه / [73].
23- الاستنساخ والانجاب / [124].
24- از وى كتاب سه جلدى زير ترجمه و منتشر شده است:
موارد كلاسيك در اخلاق پزشكى, گرگورى اى. پنس, ترجمه پژمان حبيبى, تهران, مركز مطالعات و تحقيقات اخلاق پزشكى, 1373.
25- من يخاف الاستنساخ البشرى / [248].
26- الاستنساخ فى ميزان الاسلام / [112].
27- همان.
28- من يخاف الاستنساخ البشرى / [143].
29- همان / [248].
30- الأم البديله (او الرحم المستأجر), عارف على عارف, اسلاميه المعرفه, سال پنجم, شماره نوزده, زمستان سال 1420ق / [117].
31- الاستنساخ, محمد مختار السلامى, در رؤيه اسلاميه / [406].
32- الاستنساخ فى ميزان الاسلام / [136].
33- رؤية اسلامية لبعض المشكلات الطبية المعاصرة / [405].
34- مجله مجمع الفقه الإسلامى, الدورة العاشرة, العدد العاشر, الجزء الثالث, المملكة العربية السعوديه, 1418ق / [384].
35- الاستنساخ: جدل العلم والدين والاخلاق / [198].
36- الاستنساخ البشرى هل هو ضد المشيئة الإلهيه / [74].
37- همان / [80].
38- استنساخ البشر و رأى القرضاوى فيه, در موقع الاخوان به آدرس: ikwaninfo.net.
39- زمينه روانشناسى هيلگارد, ريتا ال. اتكينسون [و ديگران], ترجمه محمدتقى براهنى [و ديگران], تهران, رشد, 1378, ج1 / [129].
40- حلم الجينوم و اوهام اخرى, ريتشارد ليونتين, ترجمه احمد مستجير و فاطمه نصر, بيروت, المنظمة العربية للترجمه, 2003م / [151].
41- Sociobiology: The New Synthesis.
42- The Cambridge Dictionary of Philosophy, Ed. Robert Audi, Cambridge university press, 2001, p[854].
43- The Bell Curve: Intelligence and Class Structure in American Life.
44- الله يتجلى فى عصر الهندسة الوراثيه, عبدالباسط الجمل, الظاهر [قاهره], مكتبة الثقافة الدينيه, 2002 / [83].
45- همان / [86].
46- همان.
47- الاستنساخ: قنبلة العصر / [132].
48- من يخاف الاستنساخ البشرى / [120].
49-همان / [77].
50- همان / [83].
51- همان / [84].
52- Psychlogy, John Santrock, p[108].
53- The Top Ten Myths about Human cloning, Gregory E. Pence, available at: humancloning.org.
54- A dozen questions (and answers) on human cloning, by World Health Organization, available at: who.int.
55- The Second Creation: Dolly and the Age of Biological Control, by Ian Wilmut, Keith Campbell, and Colin Tudge, Reviewed by Tabitha M. powledge, available at:genomenewsnetwork.org.
56- The New Catholic Encyclopedia, Executive Editor Bernard I. Martheler, O. F. M. Conv, The Catholic University of America, 2003, v[7], p[179].
57- الاستنساخ: جدل العلم والدين والاخلاق / [198].
58- الاستنساخ بين العلم والدين / 36ـ37 .
59- الاستنساخ: قنبلة العصر / [112].
60- داستان ها و فيلم هاى متعددى با بن مايه دوقلوى يك تخمكى كه يكى از آنها فردى بدجنس و ديگرى نيك نفس بار مى آيد. براى مثال داستان مردى در ماسك آهنين, نوشته آلكساندر دوما كه براساس آن نيز فيلمى ساخته شده است, اين تفاوت را به نيكى نشان مى دهد.
61- الاستنساخ فى ميزان الاسلام / 89ـ90
62- The Top Ten Myths about Human Cloning.
63- Tenth General Assembly Final Communiquژ on "The Dignity of Human Procreation and Reproductive Technologies. Anthropological and Ethical Aspects", February 2004.
64- الاستنساخ البشرى هل هو ضد المشيئه الالهيه / [41].
65- الاستنساخ بين العلم والدين / [52].
66- رؤية اسلامية لبعض المشكلات الطبية المعاصره / [510].
67- مجله مجمع الفقه الاسلامى / [420].
68- الاستنساخ فى ميزان الاسلام / 92ـ94
69- الاستنساخ بدعة العصر,پانوشت / [21].
70- همان / [85].
71- همان / [86].
72- همان / [129].
73- همان.
74- همان / [131].
75- Thinking from A to Z, Nigel Warburton, London, Routledge, 1996, p[27].
76- الاستنساخ والانجاب / [354].
77- من يخاف الاستنساخ البشرى / [212].
78- The Top Ten Myths about Human Cloning.
79- من يخاف الاستنساخ البشرى / [213].
80- همان / [214].
81- شوك آينده, الوين تافلر, ترجمه حشمت الله كامرانى, تهران, سيمرغ, 1374ش / 201ـ202
82- الاستنساخ فى ميزان الاسلام / [137].
83- همان / [132].
84- الاستنساخ البشرى و تداعياته.
85- الاستنساخ: قنبلة العصر / [116].
86- الاستنساخ فى ميزان الإسلام / [16].
87- گفتنى است كه در ميان عالمان دين يهود نيز مسئله شبيه سازى انسانى به چالشى جدى تبديل شده و آنان را به دو دسته موافق و مخالف تقسيم كرده است. هر گروه نيز به استناد آموزه هاى دينى خويش مى كوشد نظرش را به كرسى بنشاند. براى آشنايى با ديدگاه و مستندات موافقان و مخالفان شبيه سازى انسانى در آيين يهود, ر.ك:

Cloning, Rabbi Shraga Simmons, available at: aish.com; Is cloning permmited according to the Halacha, available at: Jewish.com; Israel Faces the Issue of Human Cloning: A Dicussion of the Ethical and Social Implications, Yael Weiler, available at: biol.tsukuba.ac.JP; Cloning Research, Jewish Tradition & Public Policy: A joint Statement by the Unin of Orthdoxy Jewish Congregations of America and the Rabbinal Council of America, available at: ou.org. & Cloning Peaple and Jewish Law: A preliminary Analysis, Rabbi Michael J. Broyde, available at: jiaw.com.
88- شبيه سازى دالى, 750 هزار دلار هزينه در بر داشت. حتى اگر در اين هزينه در آزمايش هاى بعدى كمتر شود, همچنان گران خواهد بود.
89- من يخاف الاستنساخ البشرى / [98].
90- Microsoft Encarta Encyclopedia, 2003.
91- من يخاف الاستنساخ البشرى, همان.
92- يعنى هيتلرها.
93- الاستنساخ الجينى: اخلاق علم الاحياء, اعداد المركز الاستشارى للدراسات والتوثيق بيروت, آذار 1997 / [53].
94- الاستنساخ والانجاب / 95 و الاستنساخ فى ميزان الاسلام / [135].
95- الاستنساخ فى ميزان الاسلام / [134].
96- Cloning, available at: roslin.ac.uk.
97- براى نمونه, ر.ك: الاستنساخ فى ميزان الاسلام / [90]. به گفته نويسنده اين كتاب هارى گريفين تأكيد مى كند كه براى اين كار نيازمند سلول موجود زنده هستيم و شبيه سازى مردگان امكان ندارد.
98- الاستنساخ: قنبلة العصر / 57 ـ 58 .
99- الاستنساخ فى ميزان الاسلام / [204].
100- الاستنساخ: قنبلة العصر / [132].
101- نفست اژدرهاست, او كى مرده است؟/ از غم بى آلتى افسرده است
گر بيابد آلتِ فرعون, او/ كه به امر او همى رفت آب جو
آن گه او بنياد فرعونى كند/ راه صد موسى و صد هارون زند
(مثنوى, تصحيح محمد استعلامى, تهران, زوار, 1372, ج3 / 53 ـ54 .
102- من يخاف الاستنساخ البشرى / [96].
103- الاستنساخ الجينى / [53].
104- من يخاف الاستنساخ البشرى / 218 ـ 219 .
105- الاستنساخ: قنبلة العصر / 115ـ 116 .
106- الاستنساخ والانجاب / [148].
107- همان .
108- الاستنساخ فى ميزان الاسلام / [133].
109- الاستنساخ: قنبلة العصر / [68].
110- الاستنساخ فى ميزان الاسلام / [134].
111- الاستنساخ: قنبلة العصر / [92].
112- الاستنساخ البشرى هل هو ضد المشيئة الإلهيه / [77].
113- همان / [76].
114- الاستنساخ والانجاب / [148].
115- من يخاف الاستنساخ البشرى / [220].
116- FAQ: Lifespan and disease in cloned animals, available at: newscietist.com.
117- الاستنساخ الجينى / [64].
118- الاستنساخ فى ميزان الاسلام / [133].
119- من يخاف الاستنساخ البشرى / [78].
120- الاستنساخ والانجاب / [94].
121- الاستنساخ بين العلم والدين / [35].
122- Psychology, John W. Santrock, Mc Graw-Hill, 2003, p[158].
123- Ibid.
124- "Cancer" entry in Microsoft Encarta Encyclopedia.
125- Psychology, p[159].
126- "Chromosome" entry, in Microsoft Encarta Encyclopedia, Micro Soft, 2003.
127- Psychology, p[159].
128- الاستنساخ والانجاب / [94].
129- همان / [93].
130- Gene Targeting in Livestock, John Clark, Roslininstitute Edinburgh, available at: roslin.ac.uk.
131- 1999: Cloning Advances Clouded by New Concerns, in Microsoft Encarta Encyclopedia.
132- "1999: Cancer: Laboratory Breakthrough Produces Cancer by Manipulating Genes" in Microsoft Encarta Encyclopedia.
133- "Genetics" in Microsoft Encarta Encyclopedia.
134- Gene Targeting in Livestock.
135- "Life Span" in Microsoft Encarta Encyclopedia.
136- "Genetics" in Microsoft Encarta Encyclopedia.
137- "1997: Molecular Biology" in Microsoft Encarta Encyclopedia.
138- Psychology, p[159].
139- من يخاف الاستنساخ البشرى / [75].
140- همان / [35].
141- همان / [214].
142- الاستنساخ فى ميزان الاسلام / 85 و[186].
143- الاستنساخ بين العلم والدين / [35].
144- الاستنساخ بدعة العصر: فى ضوء الاصول والقواعد والمقاصد الشرعيه (بحث محكّم من قبل مركز البحوث والدراسات الاسلاميه), نورالدين مختار الخادمى, بيروت, دار وحى القلم, 1425 / ص[82].
145- الاستنساخ فى ميزان الاسلام / [135].
146- همان / [137].
147- الاستنساخ: قنبلة العصر / [117].
148- من يخاف الاستنساخ البشرى / [94].
149- همان / [93].
150- همان.
151- "Scientists Report Cloning Adult Mammal" in Microsoft Encarta.
152- "First Cloned Cat" in Microsoft Encarta.
153- "Human Cloning: against human cloning: it's too riscky" available at: bbc.co.uk.
154- من يخاف الاستنساخ البشرى / 216 ـ 217 .
155- همان / [204].
156- الاستنساخ والانجاب / 138ـ139 .
157- الاستنساخ فى ميزان الاسلام / [132].
158- الاستنساخ: قنبلة العصر / [116].
159- براى آشنايى با اين دليل و بررسى آن, ر.ك: شبيه سازى انسانى از ديدگاه كلامى اهل سنت, سيد حسن اسلامى, انجمن معارف اسلامى, شماره[2], بهار 1384ش / [94].
160- همان / [215].
161- همان / [208].
162- الاستنساخ الجينى / [65].
163- الاستنساخ: حقايق علميه و فتاوى شرعيه, جمال نادر, عمان, دارالاسراء, 2001م / [40].
164- همان / [34].
165- ماده سى ام, المجلة العدليه, در شرح المجله, رستم باز اللبنانى, بيروت, دار الكتب العلميه, بى تاريخ, ج1 / [32].
166- الاستنساخ بدعة العصر / [81].
167- يا به گفته سعدى: به دريا در منافع بى شمار است/ وگر خواهى سلامت بر كنار است.
(گلستان سعدى / 71)


نام کتاب : فقه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 47  صفحه : 4
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست