responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فقه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 42  صفحه : 1
سرمقاله فقه وحدت و وحدت فقهى
احمد مبلغى

وحدت ميان مذاهب اسلامى عمدتاً در قالبى توصيه اى مطرح گشته است. طرح شدن وحدت در اين قالب, ضمانت هاى لازم را براى تحقق يافتن در جامعه و حضورى فعال و مستمر در فراز و فرودهاى اجتماعى با خود همراه ندارد. راه برون رفت از اين بن بست, طرح انديشه وحدت در دامان فقه است; عرصه اى كه جدى ترين و التزام آورترين نگرش هاى اسلامى را در مذاهب گوناگون, هميشه پذيرا بوده و يا زمينه سازى مى كرده است. تنها با كشاندن وحدت به انديشه فقهى است كه مناسبات درونى و تاريخ مشترك مذاهب اسلامى, زمينه اى براى شكوفا شدن مى يابد. امتياز نگاه ها و تلاش هاى فقيهان مصلح در عرصه وحدت را در اين بايد جست كه مصلحان غير فقيه اگرچه به عمق ضرورت وحدت اسلامى پى برده اند, سخنانشان در موارد بسيار كاربردى بيش از شكل دهى به زمينه هاى آشنايى با اين مقوله حساس در بر نداشته است. در حالى كه فقيهان مصلح افزون بر آگاهى دهى و آشناسازى نسبت به اهميت و ضرورت وحدت مى توانند تأثيراتى جدى را در برطرف نمودن مشكلات فراروى اجرايى نمودن آن بر جاى گذارند. اگر بپذيريم بخش مهمى از مشكلات فراروى تحقق وحدت به ابهاماتى باز مى گردد كه در حوزه فقه معنى مى يابد, تصويرى روشن تر از سطح موفقيت فقه وحدت و وحدت فقهى به دست خواهيم آورد.
در عمق نگاه شرف الدين به وحدت, عناصر بسيارى از فقه و استنباط را مى توان مشاهده نمود.
بررسى اين موضوع را در سه محور پى مى گيريم:

1- موضوع شناسى فقهى وحدت

تعيين قلمرو, مرزها, عناصر يا مؤلفه هاى تشكيل دهنده موضوع وحدت براى دست يابى به حكم شرعى آن, گام نخست را تشكيل مى دهد. بايد اذعان كرد كه در موارد بسيار تنها تراكم و گرد آمدن مؤلفه هاى چند ضلعى و چند لايه, مى تواند انتقال درست فقيه را از ايستگاه موضوع شناسى به سمت استنباط حكم تضمين نمايد; زيرا منطقاً پيدايش موضوع شناسى درست, برآيندى از عمق نگاه, انديشه, سطح عقلانيت و درك عميق فقيه است كه از مقتضيات زمانه شكل مى گيرد. بى گمان بخش هاى شكل دهنده موضوعى همچون وحدت ـ كه به مثابه بسترى براى پديده ها و پديدارهاى اجتماعى در ابعاد فرهنگى, اقتصادى و سياسى عمل مى كند ـ فراتر از آنچه ما گمان مى كنيم, به صورت بيشترى در مقايسه با موضوعات ديگر با خصلت هاى زمانه پيوند خورده است. اين درك عميق و چند لايه دقيقاً در نگاه شرف الدين به موضوع وحدت اتفاق افتاده است. سه محور زير نگاه اين علامه بزرگ را به ماهيت وحدت و عناصر آن, آشكار مى سازد:

الف. ماهيت وحدت را صلاح, و ماهيت تفرقه را فساد تشكيل مى دهد;

شرف الدين در نگاه موضوع شناسانه خود به وحدت, واقعيت آن را وضعيتى مشحون از صلاح, خير و مصلحت مى ديد, و ماهيت تفرقه بين مسلمانان را فساد, شكست و عقب ماندگى به شمار مى آورد. او طبق اين منطق, عوامل تفرقه انگيز را در زمره مفسدان قرار مى دهد.
وى مى گويد:
(منينا بقوم همهم تفريق المسلمين ودأبهم بث العداوة بين الموحدين (وهم يحسبون أنهم يحسنون صنعا ألا إنهم هم المفسدون ولكن لايشعرون).)[1]
و نيز مى گويد:
(إن هذا التدابر بينهم عبث محض, وسفه صرف بل فساد في الارض, وإهلاك للحرث والنسل).

ب. وحدت شيعه با اهل سنت با دست نكشيدن از آموزه هاى اصلى مذهبى قابل انجام است;

رهيافت دست كشيدن از بخشى از آموزه هاى اعتقادى به دلايل متعدد از توان كافى براى ايجاد وحدتى ماندگار و ريشه اى برخوردار نيست. پايه هاى وحدت از نظر شرف الدين بيش از آن كه بر توافقى ابتدائاً اخلاقى بنا شده باشد, براساس فهم مشترك و يا دست كم تقريب افهام استوار است. گذشته از اين, نبايد از نظر دور داشت كه دم فرو بستن بر بخشى از آموزه هاى مذهبى ـ كه براساس رويكردى سلبى به وحدت انجام مى گيرد ـ نمى تواند انتخاب هميشگى و نهايى مذاهب باشد; چرا كه بسيارى از اين آموزه ها معمولاً در كانون اصلى هر مذهب قرار دارند و انعكاس تلاش هاى محورى آن مذهب براى اثبات و تمايز بخش به خود به شمار مى رود. اتخاذ استراتژى سكوت و ناديده انگارى شايد در كوتاه مدت و به مثابه روشى عملى براى كاهش سطح اختلافات مذهبى مغتنم و به همين دليل ارزشمند باشد, ولى واقعيت آن است كه چنگ اندازى به چنين رويكردى اگر با تأكيد و تثبيت بسيار دنبال شود و به الزامى تاريخى بدل گردد, در نهايت از مسئله وحدت پاى فراتر مى نهد و به كيان هر مذهب حمله ور مى شود; چرا كه بخشى از اصلى ترين بخش مذاهب براى اثبات و شكل دهى به خويش را به محاق مى فرستد و با اتخاذ رويكردى عملى مباحث نظرى مربوط به آنها را به حوزه تاريك ناانديشگى گسيل مى دارد.

ج. در وحدت بايد تلقى هاى واقعى سنيان را لحاظ كرد و نه افراط گرى هاى متعصبان را;

سنيان و شيعيان هر يك در گذر تاريخ, تجربه هاى انحصارى خود را داشته اند, ولى در كنار اين تجربه ها تجربه هايى نيز بوده كه به زندگى مشترك آنها باز مى گردد; محصول هر دو نوع از تجارب در برخى موارد به صورت مرتكزاتى پذيرفته شده در جاى جاى ذهن سنيان و شيعيان جاى خوش كرده است. جالب آن كه برخى از اين رفتارها و نگره ها در دوران هاى بعدى به لحاظ نظرى و اعتقادى به چالش كشيده شده, ولى هم چنان به صورت رسوبى ته نشين شده در فضاى ذهنى پيرامون هر يك از اين مكاتب به ويژه مردم عادى باقى مانده است, و اگرچه به صورت تصريحاتى ذهنى به جاى نمانده, تأثيرهاى خود را در روش ها و نوع پندارها يا رفتارها به جاى نهاده است.
براى مثال مى توان به موضوع اهل بيت اشاره كرد: اين كه اهل بيت در تاريخ چه جايگاهى داشته اند و امروزه چه جايگاهى براى آنها در نظر گرفته مى شود, مى تواند منبعى براى مطالعه مرتكزات باشد. به يقين, مفهوم اهل بيت مفهومى ناشناخته براى ادبيات اسلامى نيست; اين كه اين واژه و واژگان نظير آن چه فضاى ذهنى و عقيدتى را براى گذشتگان تصوير مى كرده است و مقايسه آن با وضعيت امروزى و تصريحات علمى فعلى ـ كه به صراحت بايد ميان آنها و مرتكزات دست كم در برخى زمينه ها تفكيكى قائل شد ـ از ارزش هاى علمى بالايى برخوردار است; ارزش هايى كه مى تواند نوع تطور و شيوه تحول در مسير شكل گيرى انديشه فعلى را به صورت روشن تر و تصريح شده اى توضيح دهد.
مرحوم شرف الدين در چارچوب اين مبناى دقيق و عالمانه, توجه عالمان اهل سنت را به بخش هايى از تاريخ خود كه به دست افراط گرايان شكل گرفته, يادآور مى شود و نشان مى دهد كه چگونه چنين رويكردهايى مرزهاى مرتكزات واقعى سنيان را شكسته, و كاركردى فراتر از انتظار يافته است. براى نمونه: مرحوم شرف الدين به قضاوت يكى از عالمان اهل سنت كه اهل بيت عليهم السلام و يا مكتب آنان را بدعت گزار مى خواند, توجه كرد. بى گمان اين ارزيابى نه تنها با مجموعه گسترده اى از روايات سنيان در تضاد است بلكه با برداشت ها و تلقى هاى مذهبى آنها از اهل بيت نيز نقطه اشتراكى نمى يابد, ولى به هر روى واقعيت آن است كه اين مسئله در ميان اهل سنت از سوى افراطيان آنان مطرح شده و فضايى منفى را پديد آورده است[2]

2- حكم فقهى وحدت

شرف الدين براى دست يابى به ديدگاه فقهى در زمينه اختلافات مذهبى ـ و در مقام استنباط حكم وحدت ـ به قرآن و سنت توجه ويژه نشان داده است:
الف. قرآن: پاسخ شيعه و سنى به نياز فزاينده شان به وحدت به انجام گفت وگوهايى وابسته است كه در چارچوبى قرآنى و عقلانى انجام گيرد. شيعه و اهل سنت از سرمايه بسيار مهمى همچون قرآن براى آغاز فرايند كاهش اختلافات و افزايش وحدت ميان خود برخوردار هستند.
قرآن به وضوح و با صراحت, همه لوازم و مفروضات برداشتى تا به اين ميزان عقلانى از گفت وگو را به رسميت شناخته است. قرآن نه تنها با چنين گفت وگويى سر ناسازگارى ندارد بلكه در برخى از فرازهاى خويش مسلمانان را به انجام چنين گفت وگوهايى دعوت كرده است. اهميت اين مسئله در ارتباط با موضوع مورد مطالعه ما هنگامى دوچندان مى گردد كه به نقش يگانه و بى مثال اين كتاب در ايجاد وحدت ميان شيعيان و سنيان توجه كنيم, بى گمان پس از خداوند و پيامبر, قرآن سومين سرمايه مشترك ميان همه مذاهب اسلامى است. مرحوم شرف الدين در گفتگوهاى پرمايه و پردوام خود با سنيان به اين منطق قرآنى پاسخ مثبت مى دهد و در گفتگوهاى خود با آنان فصل مشبعى از مطالعات وحدت مدارانه را به ذكر آيات قرآنى براى اثبات وحدت اختصاص داده است. بنابراين وى هم با تن دادن به گفتگوهاى علمى راه كارى درست و وحدت آفرين را از قرآن به دست مى آورد و هم در عرصه گفتگو از آيات ناظر به وحدت, لزوم و اتحاد را استنباط مى كند. مطالعه دو كتاب الفصول المهمة و النص والاجتهاد اين حقيقت را آشكار مى سازد.
ب. سنت: به رغم تفاوت هاى بسيار و تا حدّى جدّيِ شيعه و سنى در نگاه به سنت و تعريف مصاديق آن, ميراث اين دو از هم گرايى و هماهنگى در موارد قابل توجه خالى نيست; البته با پيش تاختن زمان به جلو و دور شدن از دوران پيامبر و امامان(ع), هر روز جلوه هاى اين هم گرايى و هماهنگى كم رنگ تر شده و در اثر رسوخ نوعى ادبيات انتقادى تند, عرصه هاى مشترك تا حدودى ناپيدا مانده است. يكى از راه هاى گذر از وضعيت فعلى, بررسى ميراث هاى بر جاى مانده از اوّلين سال هايى است كه شيعه و سنى در مقابل يكديگر و در قالب دو مكتب روايى صف آرايى كردند. با دقت در آن دوران و ميراث بر جاى مانده از آن به حجم گسترده اى از روايات برمى خوريم كه ميان آنان, مشترك و يا نزديك به هم است. اين روايات, افزون بر اين كه خود مواد مشتركى را ميان شيعه و سنى تشكيل مى دهند و در نتيجه مظهرى از اتفاق به شمار مى آيند, مى توانند افق هايى دل پذير و مهم را بر نگرش فقهى ما در زمينه فقه وحدت بگشايند. مرحوم شرف الدين در نگاه فقهى به وحدت به ذكر آن دسته از روايات مشترك كه نظر به وحدت و مبانى آن دارند, علاقه بسيارى از خود نشان داده و از آنها نتيجه گيرى وحدت گرايانه كرده است. مطالعه كتاب الفصول المهمه, گواه اين مدعاست[3]

تكفير برجسته ترين مصداق تفرقه


بعد از آن كه گزاره فقهى ـ كه متشكل از موضوع و حكم است ـ شكل گرفت نوبت به تطبيق آن بر موارد (مصاديق) فرا مى رسد.اين كه چه مواردى مصاديق تفرقه و در نتيجه حرام است و چه مواردى مصاديق كوشش در جهت وحدت و در نتيجه واجب به شمار مى رود, در اين مرحله انجام مى گيرد. علامه شرف الدين در پاره اى از كتاب هاى خود به ذكر اين مصاديق پرداخته است. در ميان اين مصاديق به تكفير توجه ويژه اى نشان داده و آن را مصداقى بارز براى تفرقه افكنى به شمار آورده است. وى با تمسك به روايات شيعى و سنى تكفير هر يك نسبت به ديگرى را حرام مى داند[4] وى نه تنها خود به تكفير به چشم حكمى قطعى مى نگرد كه آن را در مذهب شيعه بديهى مى داند. در واقع, قطعيت حرمت از ديدگاه او برآمده از بداهت حرمت در شيعه است.
(ان الشيعة لم تكفر اهل السنة بإنكارها إمامة الائمة من اهل البيت عليهم السلام مع أن إمامتهم من أصول الدين على رأى الشيعة)[5]
شيعه اهل سنت را به دليل انكار امامت اهل بيت(ع) تكفير نكرده است, با آن كه بنابر نظر آنان امامت اهل بيت از اصول دين به حساب مى آيد.
تكيه كلام ها و تعبيرهاى شرف الدين, قطعيت حرمت تكفير را به خوبى مى نمايد. كلماتى از قبيل (نعوذ بالله) و (نبرأ إلى الله) ـ كه نوعاً در مورد گناهان بزرگ و غير قابل انكار استعمال مى گردند ـ را مى توان در تعابير وى نسبت به تكفير مشاهده نمود[6]
وى در برابر اين پرسش كه اگر حرمت تكفير تا اين اندازه قطعى و بديهى است, پس چرا در تاريخ فقه مواردى از تكفير را گاه مى توان مشاهده نمود, مى گويد:
(ولو فرض أن في بعض كتبهم المعتبرة شيئا من تكفير مخالفيهم, فليس المراد من التكفير هنا معناه الحقيقي, وإنما المراد إكبار المخالفة لأئمة أهل البيت, وتغليظها نظير ما ثبت في الصحاح من تكفير التارك للصلوة, والمقاتل للمسلم, و…)[7]
اگر فرض گردد كه در پاره اى از كتاب هاى معتبر شيعه, چيزى از تكفير به چشم مى آيد, مراد از آن تكفير به معناى حقيقى آن نيست بلكه مراد بزرگ شمردن مخالفت با اهل بيت(ع) و غلظت بخشيدن به آن است, نظير آنچه در صحاح درباره تكفير تارك نماز و قتال كننده با مسلمان و… آمده است.


پى نوشت ها:
[1] الفصول المهمة/44.
[2] النص والاجتهاد/539.
[3] مراجعه به فصل هاى نخستين الفصول المهمة شود.
[4](كيف نكفر المسلمين, وقد قال إمامنا الذي نهتدي بهديه, ونكون نصب أمره ونهيه أبوجعفر محمد بن علي الباقر عليه السلام في صحيح حمران ابن أعين من كلام رفعه إليه: والإسلام ما ظهر من قول أو فعل, وهو الذي عليه جماعة الناس من الفرق كلها, وبه حقنت الدماء, وعليه جرت المواريث وجاز النكاح, واجتمعوا على الصلوة والزكوة والصوم والحج, فخرجوا بذلك عن الكفر وأضيفوا الى الايمان) (ر.ك: إلى المجمع العالمي بدمشق/46). وى اقوال سنيان را نيز به تفصيل در اين زمينه آورده است.
[5] الفصول المهمة/208.
[6] وى در جايى مى گويد:
(نعوذ بالله من تكفير المسلمين, والله المستعان على كل معتد أثيم, همّاز مشاء بنميم, كيف يجوز على الشيعة أن تكفر أهل الشهادتين والصلوة والصوم والزكوة والحج.)
و در جاى ديگرى مى گويد:
(ونبرأ إلى الله من تكفير أحد من أهل الإيمان بالله ورسوله واليوم الآخر, والصلوات الخمس إلى القبلة, والزكوة المفروضة وصوم الشهر وحج البيت, ووجوب العمل بالكتاب والسنة)
[7] أجوبة مسائل جارالله, السيد شرف الدين/47.

نام کتاب : فقه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 42  صفحه : 1
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست