responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فقه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 35  صفحه : 3
رؤيت هلال از نگاهى ديگر
احمد عابدينى

كى از مسائل مهم روز كه برخى آن را ناسازگارى دين با علم روز قلمداد مى كنند و بعضى آن را مايه تمسخر دين داران قرار مى دهند و دسته سوم با ديدى تعجب آميز درباره آن به پرسش مى پردازند مسأله رؤيت هلال ماه مى باشد.

اين مسأله در تمام طول سال مطرح است ولى هيچ گاه بحث, نزاع و گفت وگو درباره آن درنمى گيرد, مگر در اول و آخر ماه رمضان; به ويژه در آخر اين ماه مبارك.

فاصله ديدن دو هلال در دو ماه متوالى, تقريباً1 متساوى با مقدار زمانى است كه ماه يك دورِ كامل, اطراف زمين گردش كند.

حركت كره ماه به دور كره زمين مقدار زمانش, دقيق و ثابت شده و غير قابل خدشه است.

اما زمان ديدن هلال چون وابسته به امور ديگرى از جمله, شدت و حدّتِ نور خورشيد در هنگام تولد ماه جديد مى باشد, دقيقاً مشخص نيست. بنابراين گاهى از لحاظ علمى مسلم است كه ماه تولد شده است, اما قابل رؤيت نيست, زمانى مشخص است كه از تحت شعاع نور خورشيد نيز خارج شده ولى باز قابل رؤيت نيست2 و وقتى امور ديگرى از قبيل غلظت و رقّت هوا و امور ديگرى موجب مى شود كه با فراهم بودن تمامى زمينه هاى علمى براى رؤيت ماه, باز ماه ديده نشود و موجب بروز مشكلاتى شود. حال يك اشكال اين است كه چرا دين احكام خود نظير روزه و افطار را به تولد ماه كه از لحاظ علمى ثابت است مرتبط نساخت تا همه مسلمانها بدون دغدغه خاطر و با معيارهاى علمى آن را تشخيص دهند بلكه آن را به ديدن با چشم مرتبط ساخت تا اين همه نزاع رخ دهد؟

به عبارت ديگر اگر دين احكامِ وقتى و زمانى خود را بر تقارن جهت ماه, خورشيد و زمين يا بر خروج ماه از تحت شعاع نور خورشيد كه ثابت, يقينى و غير قابل اختلاف است وابسته مى ساخت بهتر نبود؟ به عبارت سوم, چرا شارع احكام خود را به امورى وابسته ساخته كه علمى و دقيق نيست و موجب بروز اختلاف مى شود و چرا از وابسته ساختن آن به امور دقيق, علمى و غير قابل مناقشه خوددارى كرده است آيا اين ترجيح مرجوح نيست؟

در زمانهاى سابق كه راه علم بر افراد مسدود بود چاره اى نداشتند جز اين كه از راه ديدن هلال به تولد آن وقوف يابند و در آن زمانها اين اختلاف ها نيز ضربه چندانى نمى زد, زيرا فرضاً در شام روز جمعه عيد مى شد و در حجاز روز شنبه, هيچ يك از مردم آن دو شهر, از اين مسأله باخبر نمى شدند.

ولى امروزه كه جهان چون دهكده اى كوچك گشته و همه خبرها, در همان لحظه, در سراسر جهان منتشر مى شود, شنيدن اين كه در گوشه اى عيد فطر است و در گوشه ديگر مردم روزه اند بسيارى را نسبت به حقانيت يك چنين نظريه اى به ترديد مى اندازد. اين شك و ترديد به جاهاى ديگر نيز سرايت مى كند و پيوسته مى پرسند: آيا شب قدر دو شب است يا يك شب؟ آيا ملائكه براى ايرانيان در يك شب نازل مى شوند و براى حجازيان در شب ديگر؟ و….

به هر حال, يا بايد قبول كرد كه اين دين و احكامش براى دوره هاى گذشته مفيد بوده و امروزه سخنى براى گفتن ندارد و حتى توان اداره يك نماز عيد سراسرى را ندارد و نيمى از جهان بايد روزى را تعطيل كنند و به نماز عيد مشغول شوند و نيمى روز ديگر را. و يا بايد اذعان كرد كه تعليق عيد بر رؤيت هلال, در هر شهر و منطقه اى دقيق نيست و ملاك اصلى قابل رؤيت بودن يا خروج از تحت شعاع مى باشد.

آيا رؤيت هلال طريقيت دارد يا موضوعيت؟

بعيد است مسلمانى پيدا شود كه معتقد باشد اسلام براى دوره هاى گذشته تاريخ خوب بود و با اين حال ادعاى مسلمانى نيز داشته باشد, بله ممكن است بگويد, خود اين تفرقه داشتن و متحد نبودن داراى مصلحت است ولى در مقابل شبهه هاى فراوان و سؤال از توضيح اين مصلحت ناتوان مى ماند.

نگارنده بر اين باور است كه از بررسى دليلها و روايات مى توان اتحاد افقها را فهميد, بدين معنى كه رؤيت ماه در هر گوشه از جهان را دليل عيد بودن فرداى آن روز براى همه جهان دانست.

اينك بررسى دليلها:

الف. آيات قرآن:

(يسألونك عن الأهلّة قل هى مواقيت للناس والحج وليس البر بأن تأتوا البيوت من ظهورها ولكن البر من اتقى واتوا البيوت من ابوابها. واتقوا الله لعلكم تفلحون.)[3]

از تو درباره هلال ها مى پرسند, بگو: آنها گاه شمارى براى مردم و [موسم] حج است. و نيكى آن نيست كه از پشت خانه ها به درون آييد, نيكى آن است كه فرد, تقوا پيشه باشد و از در به خانه ها آييد و تقواى الهى پيشه كنيد تا رستگارى يابيد.

آمدن اين آيه پس از آيات مربوط به روزه ـ يعنى آيه هاى [183], [184], 185 و187 ـ به انسان اطمينان مى دهد كه پرسش كنندگان مى خواسته اند بدانند ظهور هلال چه رابطه اى با روزه دارد, بنابراين اگرچه پاسخ اين است كه (هلال, گاه شمارى براى مردم و موسم حج است) ولى مسلماً لفظ (گاه شمار مردم) يا با اطلاق روزه را شامل مى شود و يا روزه يكى از موارد تطبيقى گاه شمار مى باشد و به هر حال اين سؤال و جواب با روزه ارتباط غير قابل انكار دارد. و معلوم مى دارد كه ظهور, طلوع يا رؤيت هلال, نشانه اى بر ورود به ماه خاصى است كه در آن ماه مردم به تكليف خاصى مكلف شده اند يا قرار و مدار خاصى دارند.

از كلمه (يسألونك) كه مضارع و جمع است روشن مى شود كه پرسش كنندگان متعدد بوده اند و مكرر نيز سؤال مى كرده اند اما نه در سؤال و نه در جواب اشاره اى به راههاى اثبات هلال و يا اختلاف هلال اول و آخر ماه در افقهاى متفاوت و چگونگى شكل گيرى هلال, تربيع, بدر و… و علت اين گونه امور چيزى مطرح نشده است. بيشتر لبه تيز سؤال متوجه خود هلال است كه چرا با آمدن هلال چيزى واجب يا حرام مى شود; مگر هلال چه نقشى دارد؟ و شايد به همين جهت لفظ هلال به صورت جمع به كار رفته است به هر حال مطرح نشدن پرسش و پاسخ صريح درباره اختلاف افق, اختلاف شكلهاى ماه و… را مى توان به صورتهاى گوناگون تحليل كرد.

از جمله: سكوت پيرامون اختلاف افق را مى توان تأييدى بر اختلاف نداشتن افقها در مورد هلال ماه دانست, زيرا اگر افقها مختلف بود و حجاز امروز اول ماه بود و در جاى ديگر, ديروز يا فردا, آن گاه گاه شمارها متفاوت مى گشت و تاجرى كه قرار گذاشته بود بدهى خود را اول ماه يا دهم ماه بپردازد طبق افق حجاز بايد مثلاً روز جمعه مى پرداخت و طبق افق ديگر, پنج شنبه يا شنبه, آن گاه چنين تقويمى شايسته اسم (مواقيت للناس) نبود.

اشكال: در آن زمانها وسايل ارتباط جمعى مانند امروز گسترده نبوده و تجارت بين تاجر ايرانى, حجازى و يا هندى و كانادايى برقرار نبوده و يا اگر برقرار بوده, ارتباطات به روز نبوده تا يك روز تأخير و تقديم در آن خللى ايجاد كند و به گاه شمار بودن هلال ضربه بزند بنابراين از (مواقيت للناس) نمى توان اتحاد افق را اثبات و يا تأكيد كرد.

جواب: لفظ (للناس) در آيه داراى شمول افرادى و اطلاق ازمانى است; يعنى شامل تمامى مردم در تمامى زمانها مى شود و همان گونه كه مردم آن زمان را شامل مى شده مردم اين زمان را نيز شامل مى شود. امروزه نيز هلالها مى توانند مواقيت براى مردم باشند و اختلاف يك روز در شروع ماه مى تواند اختلافات حقوقى فراوان و جدى بين دو شهروند دو كشور يا مسئولان آن دو كشور ايجاد كند.

درست است كه اكنون در جهان تقويمهاى حاكم, بر مبناى حركت خورشيد است, چه تقويمهاى ميلادى و چه هجرى شمسى كه چون ثابت و غير قابل اختلاف است, در جهان و روابط اجتماعى, اقتصادى و… از اين جهت اختلافى بروز نمى كند, ولى بر مبناى قرآن, ماههاى هلالى و سالهاى قمرى نيز مى تواند و بلكه بايسته است كه مبناى تقويم و گاه شمار باشد. حال فرض كنيد كشورى از ديگرى نفت براى تحويل در اول محرم بخرد و اول محرم يك روز اختلاف داشته باشد و اتفاقاً در همان يك روز نوسان قيمت نفت شديد باشد, چقدر دعاوى حقوقى به همراه خواهد داشت و همين طور اعلام صلح و آتش بس و….

بنابراين يا بايد ـ همان گونه كه قبلاً ذكر شد ـ اين دين براى فرهنگهاى عقب افتاده, روستاييان و بدوى هاى حجاز باشد كه يكى دو روز, برايشان نقش چندانى نداشته است و يا بايد قبول كنيم كه افقها با هم متحد مى باشد و وقتى ماه متولد شد [يا ديده شد] براى سراسر جهان اول ماه محسوب گردد.

هركس اندك مطالعه اى درباره قرآن و جهانى بودن دين حضرت محمد(ص) داشته باشد به سوى راه دوم كشيده مى شود و بدون كوچك ترين اشكال و ترديد طرفدار راهى مى گردد كه به جامعيت و جهان شمول بودن دين ضربه اى وارد نسازد. حتى اگر روايتهاى صريحى نيز برخلاف آن داشتيم, تا چه رسد به اكنون كه حتى يك روايت و يا دليلى نيز برخلاف آن نداريم.

راستى چگونه مى شود كه تقويمى براى مردم باشد (مواقيت للناس) و پيوسته مردم كشورهاى مختلف در مورد هلال اختلاف داشته باشند؟! راستى اين چه تقويمى براى مردم خواهد بود! آيا مى توان مراد از (الناس) را مردم بدوى يا مردم عصر حجر يا قشر خاص از مردم دانست؟! مسلماً پاسخ منفى است و مراد از (الناس) تمامى انسانها اعم از مسلمان و كافر, شيعه و سنى, سفيد و سياه و… مى باشد. حال اگر در همين دوره كه معاملات با چك, انجام مى شود, افراد براى يك ساعت پول خود ارزش قائلند و… دو تاجر ايرانى و حجازى با هم روابط تجارى داشته باشند و بر مبناى تقويم دينى قرآنى (ماههاى قمرى) به هم چك دهند, حواله دهند و… آن گاه در تمامى سال وقتى تاجر حجازى در روز مشخص, مثلاً اول ماه به بانك مراجعه مى كند پولى به حسابش واريز نشده يا چكش نقد نشده, زيرا كه در ايران, در تمامى طول سال, تقويم قمرى يك روز عقب تر از حجاز است. بله در مورد اول ماه شوال, به طور نامنظم هرچند سال يك بار تقويم تاجر ايرانى با حجازى يكى مى شود و اين اتحاد تا رسيدن به اولين ماهى كه 29 روز باشد باقى مى ماند و دوباره تقويمها مختلف مى گردد.

در اين صورت همين دو فرد مسلمانِ معتقد به راحتى, يقين پيدا مى كنند كه اگر اين اختلاف افق, سخن صريح آورنده و به پادارنده دين است خودش به خودى خود اعلام به موقت بودن و جامع نبودن دين مى باشد و اگر از سوى فقيهان, مراجع و اجتهادكنندگان در دين است نشان مى دهد كه اين اجتهاد, ناقص و معيوب است و دين را نيز ناقص معرفى مى كند.

حال با اين اوصاف چه شده كه گروهى بر طبل اختلاف افق ها4 مى كوبند و دلايلشان چيست معلوم نيست, زيرا لفظ (الناس) در (مواقيت للناس) عام است شامل همه انسانها در تمامى زمانها و مكانها مى شود و هيچ دليلى بر موسمى بودن يا موقت بودن آن يافت نشد و نمى شود.

نكته: تعميمهايى كه از آيه قرآن فهميده شد از سوى برخى روايات نيز مى تواند تأييد شود:

1-( عن ابى الجارود, عن زياد بن المنذر قال: سمعت اباجعفر(ع) يقول: صم حين يصوم الناس وافطر حين يفطر الناس فان الله عزوجل جعل الأهلّة مواقيت.)[5]

شنيدم حضرت باقر(ع) مى فرمود: هنگامى كه مردم روزه مى گيرند روزه بگير و هنگامى كه مردم افطار مى كنند افطار كن, زيرا خداوند عزوجل هلالها را مواقيت براى مردم قرار داد.

راستى اگر بنا باشد شيعيان روز ديگرى را اول ماه بدانند اين چگونه تقويمى خواهد بود؟!

سؤال: اگر بحث اين قدر روشن است و همه بايد وحدت افق را قبول كنند و با ديدن ماه در يك گوشه از جهان, فرداى آن روز براى همه اول ماه باشد, چرا افراد زيادى طرفدار اختلاف افق شده اند و بر طبق آن فتوا داده اند؟ آيا اين فتواها ناشى از اين نيست كه اختلاف افق, دليلهاى متقن, محكم و غير قابل خدشه دارد؟

جواب: احتمالاً طرفداران اختلافِ افق, ماه را به خورشيد قياس كرده اند و گمان كرده اند, همان گونه كه در دو شهر با فاصله طولانى, طلوع و غروب خورشيد و وقت زوال متفاوت است و اشكالى پيش نمى آورد بلكه هركسى طبق مغرب و مشرق خودش عمل مى كند, در مورد قمر نيز مى شود يا بايد همان گونه عمل كرد ولى از اين نكته غفلت كرده اند كه خداوند طلوع و غروب آفتاب را گاه شمار و تقويم قرار نداده است, لكن از هلالهاى ماه ها به عنوان تقويم و گاه شمار نام برده است و در واقع هلال ماه هم براى تعيين زمان عبادات به كار مى رود, هم به عنوان تقويم. بر فرض كه قياس كردن خورشيد و ماه به يكديگر از بعد عبادى درست باشد از بعد تقويمى كه مورد تأكيد قرآن است, به هيچ وجه صحيح نمى باشد.

توضيح: به مقتضاى اينكه زمين كروى است و دور خود مى چرخد پيوسته نيمى كه مقابل خورشيد است روشن و نيمى كه در طرف ديگر است تاريك مى باشد آن گاه پيوسته نقطه اى مقابل خورشيد ظاهر مى گردد و به اصطلاح خورشيد نسبت به آن نقطه طلوع مى كند و در همان لحظه, نقطه اى از زمين از مقابل خورشيد رد مى شود و خورشيد در آن نقطه غروب مى كند و آن نقطه به شب ملحق مى شود و به هر حال به جاى وجود يك مشرق و يك مغرب, مشرقها و مغربهاى فراوانى وجود دارد[6] اما تولد ماه در هر ماه يك بار اتفاق مى افتد و امر ثابت و مشخصى است و همين سزاوار است كه معيارى براى حسابها, قرار گيرد. قرآن مى فرمايد:

(هو الذى جعل الشمس ضياء والقمر نوراً وقدرّه منازل لتعلموا عدد السنين والحساب, ما خلق الله ذلك الاّ بالحق يفصل الآيات لقوم يعلمون.)[7]

اوست كه خورشيد را درخشان و ماه را تابان ساخت و براى آن منزلهايى مقرر داشت تا شمار سالها و حساب را بدانيد, خدا اينها را جز به حق نيافريده است, او نشانه ها را به روشنى بيان مى دارد براى مردمى كه مى دانند؟

روشن است كه مرجع ضمير مفعولى در كلمه (قدره) (ماه) است, زيرا خورشيد مؤنث است و ضمير (ه) به آن برنمى گردد بنابراين از ديد قرآن حركتها و منزلگاههاى ماه است كه براى شمارش حساب و دانستن سالها مورد استفاده قرار مى گيرد و در آيه ديگر آمده:

(والقمر قدرناه منازل حتى عاد كالعرجون القديم.)[8]

(براى ماه منزلگاههايى نهاده ايم تا سرانجام چون شاخه خشكيده خرما باز مى گردد.)

كه فراز آخر اشاره به حالت ماه در آخرين روزهاى آن دارد.

بله از ديدگاه قرآن, خورشيد و چگونگى قرار گرفتن زمين در مقابل آن موجب اختلاف شب و روز مى گردد كه از آن به عنوان نمونه اى از قدرت خدا و آيه او تعبير شده است.

(انّ فى اختلاف الليل والنهار وما خلق الله فى السموات والارض لآيات لقوم يتقون.)[9]

در رفت و آمد شب و روز و آنچه خداوند در آسمانها و زمين آفريد به راستى نشانه هايى است براى مردمى كه باپروايند.

(ان فى خلق السموات والارض واختلاف الليل والنهار لآيات لأولى الالباب.)[10]

(در آفرينش آسمانها و زمين و رفت و آمد شب و روز, نشانه هايى است براى مردم فرزانه)

نتيجه: حركت ماه و خورشيد و فايده آنها از ديدگاه قرآن متفاوت است و تنها ماه براى گاه شمار است و اين با قائل شدن به تعدد اول ماه و اختلاف ماهها در سرزمين هاى مختلف ناسازگار مى باشد.

اما طلوعها و غروبهاى مختلف يا مشرقها و مغربهاى گوناگون, به عنوان تقويم و گاه شمار براى توده مردم به كار نمى رود بلكه تنها قدرت خداوند را به نمايش مى گذارد, زيرا نه تنها هرجاى زمين, مشرقى غير از مشرق ديگر دارد بلكه هر روز نيز مشرقى غير مشرق روز ديگر دارد كه اين تنظيم دقيق, خود نمونه اى از قدرت خداست و ثمرات آن در گرم شدن و سرد شدن هوا, رويش گياهان متفاوت و رسيدن ميوه ها, باز شدن و بسته شدن گلها و امثال آن براى توده مردم قابل رؤيت و تشخيص مى باشد. خود حالت قرار گرفتن خورشيد و زمين, فصول را به وجود مى آورد كه به حس افراد عادى نمى آيد و از نظر آنان روز بيستم شهريور با اول مهر يكسان است و اثر محسوسى برايشان وجود ندارد.

بنابراين آنان كه ماه را با خورشيد مقايسه كرده اند و تصور كرده اند همان گونه كه اختلاف مشرقها و مغربها وجود دارد و نيكوست و ضربه اى نمى زند پس اختلاف افق براى ماه نيز وجود دارد و ضربه اى نمى زند قياسى مع الفارق كرده اند و تصورى ناصواب به ذهن خود راه داده اند, زيرا تعدد مشرقها و مغربها را خداوند نشانه قدرت خود قرار داد ولى ماه و تفاوتهاى آن را گاه شمار و تقويم قرار داد و بر آن تصريح كرد.

به هر حال, ما هيچ دليلى نداريم كه گاه شمار بودن ماه را مربوط به زمان و يا مكان خاصى بدانيم بلكه برعكس ادله فراوانى بر فرازمانى و فرامكانى بودن قرآن داريم كه در جاى خود بحث شده است[11]

درست است كه در برخى موارد روايات, بر موسمى بودن و مخصوص به زمان يا مكان خاص بودن حمل مى شوند و از لفظ (الناس) كه در روايات ائمه اطهار(ع) وارد شده اهل سنت اراده مى گردد, ولى آيات قرآن موسمى نيست و به زمان, مكان و يا افراد خاص منحصر نمى شود و حتى در علوم قرآن تصريح كرده اند كه شأن نزول مخصص نيست, بنابراين اگر شأن نزولى هم وارد شده بود كه با توجه به آن از (الناس) اهل حجاز يا قشر ديگرى فهميده مى شد باز مى گفتيم شأن نزول مخصص نيست تا چه رسد به اكنون كه حتى چنين شأن نزولهايى نيز موجود نيست.

ب. روايات: قبل از بحث پيرامون روايات بايد جايگاه بحث مشخص شود تا از بحثهاى تكرارى و اثبات شده و يا بى نياز از بحث و بررسى خوددارى شود و علاوه بر آن, همه بحثها در جايگاه اصلى خود قرار گيرد.

در بحث اثبات اول ماه رمضان يا اثبات اول ماه شوال, گاهى بحث از ثبوت است و زمانى از اثبات; گاهى بحث از ملاك است كه آيا ملاك رؤيت هلال با چشم است يا ملاك يقين به اول ماه است; ولو از راههاى ديگر. يعنى آيا رؤيت موضوعيت دارد يا يكى از راههاى يقين به تولد ماه و از تحت الشعاع خارج شدن آن است و گاهى بحث در اين است كه ملاك ورود به ماه جديد تولد هلال نو است يا ديدن آن و در صورت اول رؤيت متداول ترين و عرفى ترين راه براى اثبات تولد ماه مى باشد. باز گاهى بحث در اين است كه آيا رؤيت هلال اول ماه در پيش از ظهر يا بعد از ظهر ممكن است يا خير, بلكه تنها هلال در نزديكى غروب ممكن است؟ باز گاهى بحث در اين است كه آيا وقتى هزاران چشم به آسمان دوخته شده و تنها عده كمى ادعا مى كنند كه ماه را ديده اند, اين سخن چقدر اعتبار دارد؟ به عبارت ديگر بحث در اين است كه آيا بيّنه در رؤيت هلال اعتبار دارد يا بايد شاهدها از پنجاه نفر بيشتر باشند و بالاخره گاهى بحث در اين است كه اگر روايتها و حديثها, با علم سازگارى نداشت وظيفه چيست؟

اينها مجموعه مباحثى است كه بايد به دقت بررسى شود و ما در اين نوشتار, طريق متداولى كه معمولاً در جمع روايات طى مى كنند, نمى پيماييم و تلاش مى كنيم از راههاى ديگرى بحث را به پيش ببريم, زيرا همان گونه كه از پرسشها معلوم گشت به بحثى متفاوت با بحثهاى ديگران نيازمنديم.

برخى از مباحث در گذشته مطرح بوده و در كلمات فقيهان و روايات پيرامونش به وفور بحث شده ولى برخى از مباحث جديد است و در كلمات گذشتگان درباره آنها مطالب برجسته و مدوّنى يافت نمى شود. و بيشتر نياز به تدقيق دارد. اولين بحث اين است كه آيا ملاكِ حلول ماه نو, به تولّد ماه و خروجش از تحت الشعاع است. و ديدن ماه, يا گذشتن سى روز, از روٌيت ماه گذشته دليل هاى اين تولّد است يا اين كه ملاك حلول ماه نو, نفس روٌيت هلال است ولى روٌيت گاهى به واسطه خود فرد صورت مى گيرد و گاهى دو نفر عادل يا يك نفر عادل, يا گروهى از مردم كه ديده اند براى او شهادت مى دهند و يا ملاك, امكان روٌيت هلال است ولو اين كه اكنون به خاطر عوارضى ديده نشود.

بله در روايات به طور كلى آمده

(صم للروٌية و افطر للروٌيه.)[12]

( به جهت ديدن هلال روزه بگير و به جهت ديدن هلال افطار كن)

ولى معلوم نگشته كه روٌيت چون حاكى از تولد ماه است اعتبار دارد يا فى نفسه اعتبار دارد.

ييا در روايات آمده است هنگام وجود مانع, وقتى سى روز از روٌيت هلال قبلى گذشت حتماً ماه, جديد شده است:

( فان خفى عليكم فأٌتموا الشهر الاوّل ثلاثين.)[13]

هرگاه[هلال] بر شما مخفى ماند ماه اول را سى روز تمام كنيد).

امّا علتش چيست و ملاك كدام است معلوم نيست.

از مجموع روايات به نظر مى رسد كه تولّد ماه و امكان روٌيت آن اعتبارى ندارد بلكه آنچه معتبر است اينكه بايد ماه به گونه اى از خورشيد دور شود كه به واسطه عموم مردم ديده شود,بنابر اين اگر هزار نفر در شهرى استهلال مى كنند و تنها يكى ـ دو تا يا حتى ده نفر گفتند آن را ديديم يا آن را مى بينند ولى هر چه به ديگران نشان مى دهند ديگران توان رؤيت آن را ندارند, هلال ماه ثابت نمى شود, اگر چه ماه متولد شده و براى چشم هاى تيزبين و استثنايى قابل رؤيت شده است, ولى چون براى توده مردم قابل رؤيت نيست, هلال ماه ثابت نمى شود.

با توجه به همين نكته تعارضى كه بين روايات زيادى وجود دارد حلّ مى شود, زيرا دسته اى از روايات دلالت مى كند كه در رؤيت هلال, شهادت يكى دو نفر كافى نيست, مگر اينكه تعدادشان به پنجاه نفر, برسد و دسته ديگر دلالت مى كند كه اگر بيّنه عدل, شهادت داد كافى است. معمولاً فقيهان براى حلّ اين تعارض, به حجيّت بيّنه و امثال آن تمسك كرده اند و آن را ترجيح داده اند و پنجاه نفر يا بيشتر را مربوط به افراد معمولى كه عدالتشان معلوم نيست دانسته اند يا بيّنه عدل را مربوط به وقتى دانسته اند كه در شهر مانعى از قبيل ابر و مِه وجود داشته باشد و بيّنه از بيرون شهر بيايند و بر رؤيت ماه شهادت دهند ولى آنچه مطرح شد كه مراد چشم هاى معمولى باشد نه چشم هاى تيز و استثنايى, با ظاهر اخبار سازگارتر است. به همين جهت سزاوار است كه به اخبار نظرى افكنده شود.

1- (عن ابى عبدالله(ع) قال: قلت له: كم يجزى فى رؤية الهلال؟ فقال: انّ شهر رمضان فريضة من فرائض الله فلا تؤدوا بالتظنّى. و ليس رؤية الهلال ان يقوم عدّة فيقول واحد:قد رأيته و يقول الآخرون لم نره, اذا رآه واحد رآه ماة و اذا رآه ماة رآه الف. و لا يجزى فى رؤية الهلال اذا لم يكن فى السماء علّةُ اقلَّ من شهادة خمسين و اذا كانت فى السماء علةُ قبلت شهادة رجلين يدخلان و يخرجان من مصر)[14]

به حضرت صادق(ع) گفتم: در رؤيت هلال چند نفر كفايت مى كند؟ فرمود: ماه رمضان واجبى از واجبات الهى است پس آن را با گمان انجام ندهيد و رؤيت هلال اين نيست كه عده اى بايستند و يك فرد بگويد: ديدمش و ديگران بگويند: نديدمش: وقتى يك فرد ديدش, صد نفر مى بينند و وقتى صد نفر ديدند هزار نفر مى بينند. و وقتى در آسمان مانعى نباشد براى رؤيت هلال كمتر از پنجاه نفر كافى نيست و وقتى كه در آسمان مانعى وجود دارد شهادت دو مردى كه ازشهر خارج مى شوند و [به آن] داخل مى شوند قبول مى شود.

بررسى: سند حديث صحيح است.

و از نظر دلالت, فراز اول حديث دلالت مى كند كه با گمانه زنى نمى توان وارد ماه رمضان شد يا از آن خارج گشت و در اين راه به دليل متقن و محكم نياز است.

فراز دوم نشان مى دهد كه رؤيت بايد با چشم افراد معمولى صورت گيرد نه با چشم تيزبين يا چشمهاى غير عادى, زيرا مى فرمايد: (اگر يك نفر ببيند صد نفر مى بينند) حال يا مقصود آن است كه با ديدن يك نفر, او به ديگران نشان مى دهد و وقتى نگاه كردند مى بينند يا مراد اين است كه وقتى براى يك فرد قابل رؤيت باشد براى صد و هزار نفر نيز قابل رؤيت مى باشد. و همين نشان مى دهد كه:

الف. ديدن با چشمهاى تيزبين كه ديگران نمى بينند كافى نيست;

ب. ديدن با وسايل مجهز اين زمانى كافى نيست;

ج. اثبات هلال و اول ماه به خود ديدن ماه است نه به امكان رؤيت يا به تولد ماه.

اما اين احتمال كه ديگران با گفتن: (نديدمش) درصدد تكذيب فرد بيننده باشند و بخواهند راست گويى او را زير سؤال ببرند, احتمالى است كه مؤيدى در حديث ندارد, بنابراين فراز سوم كه در حالت صاف بودن آسمان و بى مانع بودن آن كمتر از پنجاه نفر را كافى نمى داند. به خاطر فاسق بودن يا عادل نبودن آنان يا قطع حاصل نشدن از شهادت كمتر از پنجاه نفر نيست, بلكه به اين جهت است كه در بين جمعيت زياد افراد استثنايى تيزبين وجود دارد و اعتنايى به رؤيت آنان نيست مؤيد اين كه حديث درصدد بحث عدالت و امثال آن نيست اين است كه در فراز چهارم كه آسمان ابرى است سخن از قبول شهادت دو مردى است كه از بيرون شهر مى آيند و شهادت مى دهند نه از دو مرد عادل.

به عبارت ديگر, در جامعه اسلامى و در مورد شهادت به هلال. يا بايد گفت چون نفع و ضرر شخصى براى افراد ندارد ـ و از سوى ديگر دروغگو, ترس رسوا شدن دارد, زيرا معمولاً افراد زيادى درصدد رؤيت هلال هستند ـ شهادت افراد معمولى مسموع است يا بايد گفت در جامعه اسلامى اصل بر عدالت افراد است و يا بالاخره بايد گفت حديث درصدد بيان عدالت و ساير شرايط بيّنه نيست. بنابراين هنگامى كه شهادتهاى پنجاه نفرى يا بيشترى مى خواهند, براى آن است كه ثابت شود ماه براى عموم مردم قابل رؤيت بوده و عموم مردم آن را ديده اند. نه اين كه مسأله هلال ماه از ساير مواردى كه با بيّنه ثابت مى شود مهم تر باشد.

2- (عن ابى جعفر(ع): اذا رأيتم الهلال فصوموا, واذا رايتموه فافطروا وليس بالرأى ولابالتظنى ولكن بالرؤية والرؤية ليس ان يقوم عشرة فينظروا فيقول واحد هو ذا هو و ينظر تسعة فلايرونه, اذا رآه واحد رآه عشرة آلاف, واذا كانت علّة فأتم شعبان ثلاثين.)[15]

حضرت باقر(ع) فرمود: وقتى هلال ماه را ديديد روزه بگيريد و وقتى آن را ديديد افطار كنيد و حلول ماه با قياس و گمانه نيست و تنها با رؤيت است و رؤيت آن نيست كه ده نفر بايستند يكى بگويد: آن ماه است, و نه نفر نگاه كنند و آن را نبينند, وقتى يك نفر ببيند, ده هزار نفر مى بينند و هرگاه در آسمان مانعى باشد شعبان را سى روز تمام كن.

بررسى: سند حديث صحيح است و دلالتش همچون روايت قبلى, بر اعتبار چشمهاى معمولى, نه تيزچشم ها, روشن است. بله, در آن حديث, هنگام وجود مانع, به بيّنه اى كه از بيرون شهر مى آمد اعتبار مى داد و در اين جا حديث, به گذشتن سى روز از هلال قبلى كه هر دو [بينه و استصحاب] هنگامى اعتبار دارند كه راه حصول علم, مسدود باشد.

3- (عن ابى عبدالله(ع) قال: الصوم للرؤية والفطر للرؤية وليس الرؤية ان يراه واحد ولا اثنان ولاخمسون.)[16]

حضرت صادق(ع) فرمود: روزه به خاطر رؤيت [هلال] است و فطر نيز به خاطر رؤيت است و رؤيت آن نيست كه تنها يكى آن را ببيند و نه دوتا و نه پنجاه تا.

سند اين روايت ضعيف است زيرا كه قاسم بن عروة توثيق نشده است[17] ولى دلالتش بر اين كه رؤيت معتبر مى باشد. ـ و رؤيت بايد با چشم معمولى باشد نه چشم تيزبين, پس امكان رؤيت يا تولد هلال كافى نيست ـ همانند روايتهاى قبل است.

4- (عن حبيب الخزاعى قال: قال ابوعبدالله(ع) لاتجوز الشهادة فى رؤية الهلال دون خمسين رجلاً عدد القسامة وانما تجوز شهادة رجلين اذا كانا من خارج المصر وكان بالمصر علة, فاخبرا انهما رأياه واخبرا عن قوم صاموا للرؤية وافطروا للرؤية.)[18]

حضرت صادق(ع) فرمود: در رؤيت هلال شهادت كمتر از پنجاه نفر ـ عدد قسامه ـ نافذ نيست و تنها هنگامى كه در شهر علّتى [مانع از رؤيت ماه] باشد, شهادت دو مردى كه از خارج شهر باشند و خبر دهند كه آنان ماه را ديده اند و خبر دهند از قومى كه به خاطر رؤيت روزه گرفته اند و به خاطر رؤيت خورده اند, نافذ است؟

بررسى: سند حديث ضعيف است زيرا حبيب خزاعى مجهول است[19]

دلالت حديث بر آنچه به دنبال آن بوديم همانند احاديث قبلى است; يعنى رؤيت بايد به گونه اى باشد كه گروه زيادى بتوانند ببينند. بله اگر در هوا مانعى نظير ابر وجود داشت. به قول دو نفر كه از بيرون شهر مى آيند اكتفا مى شود. حال يا اين دو نفر شهادت مى دهند كه خودشان ماه را ديده اند يا شهادت مى دهند كه قومى يا شهرى ماه را ديده بوده اند.

البته متن اين حديث همانند متن حديثهاى اول و دوم نيست و آن هم احتمالاً ناشى از ضعف راوى است وقتى كه راوى مجهول است يعنى از عالمان, معروفان و افراد خاص ائمه نيست و به همين جهت حافظه و قدرت ضبط كافى ندارد تا كلمات امام(ع) را كاملاً حفظ كند, لذا ضعف سند در ضعف دلالت نيز اثر مى كند.

5- (عن ابى عبدالله(ع) قال: صُم للرؤية وافطر للرؤية وليس رؤية الهلال ان يجىء الرجل والرجلان فيقولان رأينا, انما الرؤية ان يقول القائل رأيت فيقول القوم: صدق.)[20]

حضرت صادق(ع) فرمود: به خاطر رؤيت [هلال] روزه بگير و به خاطر رؤيت افطار كن. و رؤيت آن نيست كه يك مرد يا دو مرد بگويند ديديم, بلكه رؤيت آن است كه كسى بگويد: ديدم و قوم بگويند: راست گفت.

بررسى: سند حديث مربوط به بنى فضال است كه فطحى هستند ولى به هر حال قابل اعتنا مى باشند.

دلالت: ظاهراً مراد اين نيست كه قوم و طايفه, فرد را تصديق كنند و بگويند او راستگو و درست كار است بلكه مراد اين است كه او را در اين خبرش تصديق كنند و بگويند: (راست گفت) ماه را ديده است. ووقتى مى توانند او را در راست بودن خبرش تصديق كنند كه خودشان همراه او ماه را ديده باشند. در نتيجه, اين خبر نيز نظير حديثهاى سابق دلالت مى كند كه رؤيت معتبر است و رؤيت بايد با چشم معمولى باشد كه با ديدن يك نفر, افراد زيادى توان رؤيت دارند و ماه را مى بينند.

نتيجه: رواياتى كه رؤيت هلال را نيازمند پنجاه بيننده يا بيشتر مى داند متعارض با حجيت بيّنه پيرامون هلال نيست بلكه درصدد بيان اين نكته است كه رؤيت بايد با چشم معمولى باشد نه با چشمهاى تيزبين كه استثنائاً برخى افراد آن گونه چشمها را دارند. آن گاه اين روايات كه چند تا از آنها صحيح هم بود به طريق اولى دلالت مى كند كه براى شروع و حلول ماههاى قمرى تولد ماه كافى نيست بلكه خروجش از تحت شعاع شمس و قابل رؤيت همگانى شدنش معتبر است.

در نتيجه ثبوت و اثبات يكى مى شود; يعنى ثبوت اول ماه به تحقق رؤيت است و اثباتش نيز به رؤيت مى باشد و رؤيت همگانى براى اثبات اول ماه موضوعيت دارد.

از همين جا روشن مى شود راههاى ديگرى كه براى اثبات اول ماه ذكر شده نظير بيّنه, شياع و حكم حاكم همه بايد مستند به رؤيت باشد و از راه حدس و گمان نمى توان اول ماه را اثبات نمود.

اشكال: اگر رؤيت هلال بايد با چشم معمولى صورت گيرد و ماه به گونه اى قابل رؤيت باشد كه وقتى يك نفر ديد صد نفر, هزار نفر يا ده هزار نفر بتوانند آن را ببينند, آن گاه همه مردم خودشان با چشم, ماه را مى بينند و در نتيجه نيازى به راههاى ديگر نظير بيّنه, شياع و حكم حاكم پيدا نمى شود يا اگر مورد نياز شود براى موارد محدود و نادرى خواهد بود و مخصوصاً حكم حاكم بسيار بى استفاده خواهد شد.

جواب: بله همين طور است, در شهرى كه ماه ديده مى شود هنگامى كه يك نفر ديد صدها نفر مى بينند و تقريباً نيازى به راههاى اثباتى ديگر نيست ولى در شهرهاى دور و نزديك به آن شهر ممكن است هيچ كس ماه را نبيند يا تنها افراد تيزبين آن را ببينند آن گاه شياع, حكم حاكم و بيّنه براى مردم آن شهرها مفيد است; به عبارت ديگر همين كه در كنار رؤيت, راههاى ديگر خصوصاً حكم حاكم را قرار داده اند براى اين است كه رؤيت ماه براى همه اهل زمين يكى است و وقتى در گوشه اى از جهان ماه ديده شد آن شب براى تمام شهرها, چه غرب و چه شرق آن, شب اول ماه است و چون افراد آن شهرها, خصوصاً شهرهايى كه در شرق شهرى كه ماه در آن ديده شده واقعند, راهى براى ديدن ماه ندارند. آسان ترين راه حكم حاكم است كه مى تواند اثبات كننده حلول ماه جديد براى آنها باشد, خصوصاً كه حاكم مى تواند خبرها را از راههاى گوناگون سريع تر از ديگران به دست آورد و به اطلاع مردم برساند. در گذشته بريد و چاپارها خبرها را با سرعت مى رساندند و امروزه تلفن و رسانه ها اطلاع رسانى خبرها را به راحتى منتقل مى كند.

بنابراين, نفس قرار گرفتن حكم حاكم در سلك راههاى اثبات ماه, نشانِ اين است كه ديده شدن ماه در گوشه اى از عالم, حلول ماه براى تمام عالم مى باشد.

اشكال: اين چنين نيست كه تنها با رؤيت هلال بتوان اول ماه را اثبات كرد و بيّنه, حكم حاكم و شياع فقط بر مبناى رؤيت هلال باشد بلكه يكى از راههاى ديگر اثبات اول ماه كه از اين چارچوب خارج است, گذشتن سى روز از رؤيت هلال ماه قبل مى باشد. بنابراين راه ثبوتى براى اول ماه, منحصر به رؤيت هلال نيست. همان گونه كه راه اثباتى منحصر به رؤيت نيست.

جواب: گذشتن سى روز راه اثبات ديگرى نيست زيرا ماههاى قمرى يا بيست و نه روز هستند يا سى روز. و هيچ گاه نمى توانند سى ويك روز يا بيست وهشت روز باشند, به همين جهت يقيناً پس از گذشتن سى روز از ديدن هلال ماه قبل, دوباره هلال ديده مى شود. پس اگر شب بيست ونهم و شب سى ام, آسمان غبارآلود يا ابرى بود پس از گذشتن سى روز انسان يقين مى كند كه هلال جديد ظاهر و ديده شده است. بنابراين گذشتن سى روز نيز يكى از راههاى يقين به رؤيت مى باشد. بنابراين اگرچه رؤيت هلال موضوعيت دارد ولى مراد از موضوعيت داشتنش اين است كه به امكان رؤيت توسط چشمهاى استثنايى يا خروج از تحت شعاع خورشيد اكتفا نشود, نه اين كه اگر همه از روى عمد سر از آسمان برتافتند و به آن نگاه نكردند اول ماه ثابت نشود, خير, زمانى كه ماه به گونه اى واقع شود كه براى همگان قابل رؤيت باشد, اول ماه شده است, اگرچه به واسطه نگاه نكردن يا بودن غبار ديده نشود, آن گاه پس از گذشتن سى روز از هلال ماه قبل, مسلماً دوباره ماه قابل رؤيت مى باشد, چون زمان حركت ماه به دور خورشيد, مقدارى از سى روز كمتر است.

رؤيت هلال در اواسط روز

يكى از مباحثى كه درباره رؤيت هلال مطرح است, بحث امكان يا عدم امكان رؤيت هلال در وسط روز و در اول ماه مى باشد. روايات متعددى دلالت مى كند كه امكان رؤيت هلال در وسط روز, پيش از ظهر و بعدازظهر, وجود دارد و فقيهان نيز بر طبق اين روايات آن را امرى ممكن دانسته اند و به تبع روايات, پيرامون آن بحث كرده اند كه اگر قبل از زوال ديده شود روزه چه حكمى دارد و اگر بعد از زوال ديده شود چه حكمى.

ولى مسلماً اين سخن غلط است و هلال اول ماه در پيش از ظهر و يا پس از ظهر قابل رؤيت نيست و روايتهايى كه چنين مطلبى را بيان مى كند يا بايد توجيه شود و يا به كنارى نهاده شود; همان گونه كه روايات عدد, يعنى سى روز بودن هميشگى ماه رمضان به كنارى نهاده شده است و امروز تقريباً طرف دارى ندارد.

توضيح: روايات زيادى وجود دارد كه دلالت مى كند ماه رمضان هميشه سى روز است و ماه ذى قعده هميشه سى روز است و از آنها چيزى كم نمى شود و ساير ماهها به ترتيب يكى سى روز و يكى بيست ونه روز مى باشد و روايات ديگرى وجود دارد كه مى گويد در هر روزى كه سال گذشته روزه گرفتى, امسال, پنج روز بشمار و روزه بگير و امثال اين امور. طرفداران اين نظريه ها را اصحاب عدد مى گويند و آنان از راه ملاحظه عددها ماهها را تشخيص مى دهند. در وسائل الشيعه چهارده روايت در اين باره تنها در باب پنجم از ابواب احكام شهر رمضان وجود دارد. و برخى از فقيهان قديم نظير مرحوم صدوق طرفدار نظريه عدد و كامل بودن ماه رمضان بوده و حتى گفته كسى كه نظريه عدد را قبول نداشته باشد با او تقيه اى برخورد مى شود همان گونه كه با اهل سنت تقيه اى برخورد مى گردد[21] مرحوم مفيد نيز در اول, رساله اى در تأييد قول به عدد نوشت ولى سرانجام از اين رأى برگشت.

آنچه مهم است اين كه چهارده روايت به خاطر مخالفت با علم, كنار گذاشته شده و حتى از كلام مرحوم صدوق نيز ترس و واهمه اى به دل راه نداده اند و علناً آن را مردود شمرده اند و رساله هايى نيز در اين مورد نوشته اند.

در بحث رؤيت هلال در وسط روز پيش از ظهر يا بعد از ظهر, سخن به همين گونه است, زيرا هلال ماه تنها در نزديك غروب و در ناحيه جنوب غربى قابل رؤيت مى باشد و محال است كه در روز اول ماه هلال در هنگام ظهر يا قبل و يا بعد از آن ديده شود. بنابراين روايات زيادى كه در اين باره وجود دارد بايد توجيه و يا رد شود همان گونه كه روايت هاى عدد رد شده است, بلكه اين روايتها توجيهشان راحت تر است, زيرا محملهاى گوناگون دارند و قرينه هايى نيز بر اين محمل ها وجود دارد, زيرا در اكثر آنها لفظ زوال وجود دارد كه خيال شده مراد از آن زوال شمس يعنى ظهر مى باشد, در حالى كه مى تواند مراد از زوال, زوال حمره مشرقيه يا زوال حمره مغربيه يا شفق باشد. يا ممكن است مراد از زوال, زوال شمس به معناى غروب كردن آن باشد. روايتهاى ديگرى هم كه در آنها وسط النهار و نظير آن موجود است, احتمالاً نقل به معناهايى باشد كه از سوى راوى ها صورت گرفته است, زيرا آنان زوال را به معناى ظهر معنا مى كرده اند و به همين جهت آنچه را كه از الفاظ امام(ع) فهميده اند نقل به معنا نموده اند وگرنه امام معصوم و داراى علم الهى, سخن نمى گويد كه بطلانش امروزه واضح و روشن باشد.

نگاهى به روايات:

1- (صحيحه محمد بن عيسى كتبت اليه(ع) جعلت فداك ربما غمّ علينا هلال شهر رمضان فنرى من الغد الهلال قبل الزوال وربما رأيناه بعد الزوال فترى ان نفطر قبل الزوال اذا رأيناه ام لا وكيف تأمرنى فى ذلك؟ فكتب(ع) تتم الى الليل فانه ان كان تاماً رؤى قبل الزوال.)[22]

به حضرت نوشتم جانم فدايت گاهى هلال ماه رمضان بر ما پوشيده مى شود و فردا قبل از زوال آن را مى بينيم و گاهى بعد از زوال آن را مى بينيم به نظر شما آيا وقتى قبل از زوال آن را ديديم افطار كنيم يا خير؟ و در اين باره چه مى فرماييد؟

حضرت نوشت: تا شب آن را تمام كن, زيرا وقتى كه ماه تمام باشد قبل از زوال ديده مى شود.

بررسى: سند حديث صحيح است و مضمره بودنش ضرر نمى زند, زيرا همانند محمد بن عيسى از غير امام پرسش نمى كند و جوابهاى غير امام را در كتابش نمى نويسد.

دلالت: فقيهان و محدثان ـ با توجه به موارد مشابه ـ يقين كرده اند مراد از (زوال) زوال شمس يعنى ظهر است ولى مسلّماً اين چنين نيست, زيرا علاوه بر اين كه با علم يقينى ناسازگار است, لفظ زوال مجمل مى باشد. ممكن است مراد, زوال خورشيد يعنى غروب باشد, شاهدش اين است كه سائل مى پرسد اگر قبل از زوال ماه را ديديم چه كنيم و از حكم بعد از زوال نمى پرسد, چون بعد از زوال خورشيد; يعنى بعد از غروب, روزه تمام شده و ديگر سؤال از آن معنا ندارد, چون چه ماه رمضان بوده و چه غير آن روزه اش گرفته شده و كار از كار گذشته است و ديگر جاى سؤال ندارد, ولى اگر قبل از غروب خورشيد ماه ديده شود آن گاه مى توان پرسيد كه آيا در همين آخرين لحظات مى توان روزه را باطل كرد يا خير؟

شاهد ديگرش اين كه امام(ع) فرمود: (هنگامى كه ماه تام باشد هلال قبل از زوال ديده مى شود) اگر مراد از (قبل از زوال) در كلام امام(ع) قبل از غروب خورشيد باشد كه ـ به نظر بنده ـ همين هم هست كلام بسيار متين و خوبى است و چون سى روز از هلال قبلى گذشته و حركت ماه به دور زمين حدوداً بيست ونه روز و نيم طول مى كشد, اكنون قبل از غروب خورشيد, ماه از تحت الشعاع خارج مى گردد و قابل رؤيت است, ولى تام بودن ماه هيچ ربطى به ديده شدن هلال در پيش از ظهر ندارد, در نتيجه مسلماً مراد از (زوال) در كلام سائل و در كلام امام غروب مى باشد و بالاخره چنين روزى روز آخر ماه شعبان بوده است و پس از لحظاتى تمام مى شود و سزاوار است كه تمام شود تا ثواب روزه يك روز از شعبان برايش محاسبه شود و چنين روزى در آخر رمضان از رمضان است و بايد روزه داشته شود.تازه نكته اى در حديث وجود دارد كه از آن مى توان يقين پيدا كرد كه مراد از (زوال) همان غروب خورشيد است. امام(ع) فرمود:

(فانه ان كان تاماً رؤى قبل الزوال.)

اگر ماه تام باشد, [هلال] پيش از زوال ديده مى شود.

و روشن است كه تام بودن ماه, امر نادرى نيست بلكه تقريباً نصف ماههاى سال تام است و بنابراين بايد رؤيت هلال در قبل از زوال امر متداولى باشد و تقريباً هر سال شش بار اتفاق بيفتد, ولى لااقل در زمان ما تاكنون كسى ادعا نكرده كه هلال ماه را ـ ولو يك بار ـ قبل از ظهر ديده است و بالاخره اين قضيه شرطيه, اصلاً محقق نشده است, اما اگر مراد از (قبل الزوال) قبل از غروب باشد, امرى متداول مى باشد, زيرا وقتى ماه تام باشد, تقريباً پس از بيست ونه روز و نيم هلال جديد متولد مى شود و دقايقى قبل از غروب. چون نور خورشيد كم مى شود هلال ديده مى شود و هرگاه ماه ناقص باشد, هلال ديرتر متولد مى شود و در نتيجه بعد از غروب و بسيار كوچك, نظير تار مويى ديده مى شود.

2- (عن يوسف بن عقيل عن محمد بن قيس عن ابى جعفر(ع) قال قال اميرالمؤمنين(ع) اذا رأيتم الهلال فافطروا او يشهد عليه عدل من المسلمين, فان لم تروا الهلال الاّ من وسط النهار او آخره فاتموا الصيام الى الليل فان غمّ عليكم فعدّوا ثلاثين ثم افطروا.)[23]

حضرت على(ع) فرمود: وقتى هلال را ديديد يا عادلى از مسلمانان بر آن گواهى داد افطار كنيدواگرهلال را نديديد مگر در وسط روز يا آخرش, روزه را تا شب تمام كنيدواگربرشما پوشيده شد سى روز بشماريد سپس افطار كنيد.

سند حديث صحيح است, ولى متنش دركتابهاى گوناگون متفاوت است, آنچه نقل شداز(استبصار), ص73 بودولكن در ص64 به جاى (يوسف), (يونس) آمده و به جاى (او يشهد عليه عدل من المسلمين) آمده (او تشهد عليه بينة عدول من المسلمين) و به جاى (فان غم…) آمده (و ان غم…) و در (تهذيب) ج4 حديث440 آمده (او شهد عليه عدل من المسلمين) و در ذيل شماره 491 آورده (واشهدوا عليه عدولاً من المسلمين) و هم چنين (وان غمّ…) ذكر شده است.

بنابراين, يك حديث كه در چهار جا ذكر شده در لفظ (يوسف, يونس) و در لفظ [شهد, يشهد, تشهد واشهدوا) و در لفظ (عدل, عدول, بينة عدول) و هم چنين در لفظ (فان و (وان) اختلاف دارند. پس در چهار كلمه يازده گونه تفاوت وجود دارد و با اين كه يك روايت است كه در هر كتابى در دوجا نقل شده ولى از اختلاف در سند حديث و در متن بالزيادة والنقيصة و تغيير در الفاظ, همه گونه اش در آن يافت مى شود و برخى از آنها آثار مهمى نيز دارد; مثلاً اگر (عدل من المسلمين) باشد شهادت يك عادل مسلمان [ولو غير شيعه] كافى است, اگر عدول باشد حتماً بايد سه يا بيشتر باشند اگر (بينة عدول) باشد شايد لفظ (عدول) توضيحى باشد و شايد مراد سه بيّنه و بيشتر باشد و….

به هر حال آنچه مهم است اين كه حضرت على(ع) يك سخن فرموده و حضرت باقر(ع) نيز همان را نقل كرده, ولى يا راويان در نقل خود الفاظ مختلفى به كار برده اند يا استنساخ كنندگان با توجه به معنايى كه از عبارت, ادراك كرده اند آن را تغيير داده اند.

با توجه به اين امور بعيد نمى نمايد كه امام(ع) (الاّ من آخر النهار…) فرموده باشد و مرادش قبل از غروب بوده باشد, ولى چون راويان يا كاتبان گمان مى كرده اند كه در هر وقت از روز, ممكن است هلال ديده شود خودشان (وسط النهار) را به عنوان توضيح, اضافه كرده اند وگرنه روشن است كه امام(ع) سخنى خلاف واقع ملموس آن زمان و مطلب يقينى ثابت شده اين زمان نمى گويد. بنابراين مراد از حديث اين است كه اگر هلال ماه شوال را ديديد يا با شهود عدل ثابت شد افطار كنيد ولى اگر نديديد و روز سى ام را روزه گرفتيد و نزديك غروب يا پس از غروب هلال را ديديد اشكالى ندارد, روزه را به پايان برسانيد چون اين روز از ماه رمضان مى باشد و ديدن هلال قبل از غروب دليل نمى شود كه خيال كنيد امشب شب دوم ماه است و امروز روز اول شوال بوده و بايد روزه اش را افطار كرد; به عبارت ديگر, رؤيت هلال قبل از غروب و بعد از آن هر دو امكان پذير است, ولى به هر حال اگر هوا ابرى و مستور بود و قبل از غروب يا پس از آن ديده نشد, بايد دانست كه ماه بيش از سى روز نيست بنابراين, اگر اول ماه مشخص بوده پس از سى روز حتماً ماه تمام شده است و نوبت به ماه ديگر رسيده است.

نكته: گفتنى است كه تغييرهاى ديگرى نيز در حديث داده شده كه مخلّ به معنا نيست ولى آن را معقّد ساخته است; از جمله اگر صدر حديث اين گونه بود: (اذا رايتم الهلال او شهد عليه عدول من المسلمين فافطروا) عبارت از تعقيد خالى بود, در حالى كه اول شرط و جزاى آن ذكر شده و بعداً عدل شرط به پس از جزاى شرط نقل مكان كرده است.

3- (عن جراح المدائنى: قال: قال ابوعبدالله(ع) من رأى هلال شوال بنهار فى رمضان فليتم صيامه.)[24]

حضرت صادق(ع) فرمود: هركس هلال شوال را در روز ماه رمضان ديد بايد روزه اش را تمام كند.

بررسى: به نظر بنده مراد از (روز ماه رمضان) يعنى نزديك غروب, چون در صبح, پيش از ظهر و بعدازظهر, هلال ماه, قابل رؤيت نيست و اساساً در راستاى ديد اهل زمين قرار نمى گيرد و در محاق مى باشد, پس مسلّماً مقصود حديث اين است كه ديدن هلال قبل از غروب آفتاب ثابت نمى كند كه آن روز از رمضان نيست بلكه بايد روزه آن روز به پايان برسد و فرداى آن روز اول شوال مى باشد. و اين با احاديث متواترى كه مى فرمايد (صم للرؤيه وافطر)[25] للرؤية سازگار است.

4- (اسحاق بن عمار قال: سألت اباعبدالله(ع) عن هلال رمضان يغمّ علينا فى تسع وعشرين من شعبان فقال لاتصمه الاّ ان تراه فان شهد اهل بلد آخر انهم رأوه فاقضه, واذا رأيته وسط النهار فأتم صومك الى الليل.)[26]

از حضرت صادق(ع) درباره هلال ماه رمضان پرسيدم كه در بيست ونهم شعبان بر ما پوشيده مى ماند. فرمود: روزه نگير تا ماه را ببينى آن گاه اگر اهل شهر ديگرى شهادت دادند كه ماه را ديده اند آن روز را قضا كن و هنگامى كه وسط روز آن را ديدى روزه ات را تا شب تمام كن.

بررسى: سند حديث صحيح است و اين حديث از احاديثى است كه دلالت مى كند كه رؤيت هلال در مكانى از كره زمين رؤيت ماه براى ساير مكانها نيز مى باشد, ولى چون مردم ساير شهرها نمى دانند كه در جاى ديگر ماه ديده شده است به تكليف ظاهرى خود عمل مى كنند و مثلاً روز اول رمضان را به خيال اين كه آخر شعبان است روزه نمى گيرند ولى بعداً كه معلوم شود در جاى ديگرى ماه رؤيت شده بود آن روزه را قضا مى كنند.

باز اين حديث دلالت مى كند كه ديدن ماه در روز ايجاب مى كند كه روزه را تا شب ادامه دهد, ولى دلالت نمى كند كه اين روز مربوط به ماه جديد است و ماه در شب گذشته حلول كرده است بلكه مى تواند اتمام روزه به عنوان آخر شعبان و استحبابى باشد و يا به عنوان اول رمضان و وجوبى. باز همان گونه كه قبلاً بيان شد چون هلال ماه به هيچ نحو در وسط روز قابل رؤيت نيست, بنابراين لفظ (وسط) را نسّاخ و يا راويان افزوده اند و نمى تواند از امام(ع) صادر شده باشد.

اما فرمان به تمام كردن روزه دلالت نمى كند كه اين روز از رمضان باشد بلكه همان گونه كه مرحوم شيخ در تهذيب27 و استبصار فرموده مراد اين است كه (آن را به عنوان روزه شعبان تمام كن), زيرا طبق تحليل گذشته چند دقيقه اى بيشتر به پايان روزه نمانده است و سزاوار نيست كه شخصى زحمت بكشد و روزه مستحبى را تا نزديك مغرب بگيرد, ولى در آن لحظه آن را افطار كند. بنابراين امر به اتمام صوم, استحبابى يا ارشادى است.

فراز (اتم صومه) خودش قرينه مى شود كه (هلال) در نزديكى غروب ديده شده, زيرا اگر هلال ـ بر فرض محال ـ صبح, ظهر و يا بعدازظهر ديده شده بود ـ طبق ظاهر رواياتى كه گذشت ـ معلوم بود كه آن روز از شعبان است و نبايد امام(ع) فتوا به اتمام روزه مى داد, چون روزه استحبابى لازم نيست كه به پايان برسد, اما طبق تحليل ما لفظ (وسط) از امام(ع) صادر نشده است و آن روز كه چند لحظه قبل از غروب, هلال ديده شده از شعبان است ولى سزاوار است كسى كه تا آن لحظه را روزه گرفته, آن چند لحظه را نيز روزه دار بماند تا ثواب روزه شعبان را ببرد.

نكته: اگر اصرار شود كه لفظ (وسط) در اين حديث موجود است و حتماً از امام صادر شده و در احاديث قبلى نيز اصرار شود كه زوال به معناى ظهر است و آن گاه باز با توجه به اين كه از لحاظ علمى و تكوينى رؤيت هلال, اصلاً در وسط روز ممكن نيست بايد مجاز ديگرى در عبارت امام(ع) قائل شد و مثلاً گفت مراد از (رؤيت) اعم از رؤيت حسى مستقيم و غيرمستقيم مى باشد. و شامل صورتى كه افراد ديگرى در جاى ديگر شب هنگام ماه را ديده اند و در روز بعد پيش از ظهر يا پس از ظهر براى اين فرد شهادت داده اند تا برايش رؤيت هلال ثابت شده است نيز مى باشد.

به عبارت ديگر, چطور وقتى در شهرى صد يا هزار نفر هلال را مى بينند, صدق مى كند كه تمامى اهل آن شهر هلال را ديده اند, زيرا حتى آنان كه نديده اند اگر نگاه مى كردند مى ديدند, اكنون نيز كه فردى هلال را نديده ولى در روز بعد آن قدر برايش شهادت داده اند كه يقين به حلول ماه جديد پيدا كرده همانند كسى است كه آن را ديده است. آن گاه در اين صورت اين يقين در هر وقتى از روز ممكن است اتفاق بيفتد و امر به اتمام صوم هم وجوبى است, زيرا با اين اوصاف معلوم مى شود كه آن روز از رمضان است.

اين گونه مجازگويى در رؤيت اگر قبول شود در احاديث متواترى كه روزه و افطار را مرتبط به رؤيت مى داند نيز جارى است و نشان مى دهد كه اطمينان به حلول ماه از راه رؤيت ديگران كافى است ولو خود او يا اهل شهرش ماه را نديده باشند, يا اصلاً امكان رؤيت در آن شب برايشان وجود نداشته باشد بلكه همين كه مردم شهرى يا قطاعى از زمين آن را ديدند ديگران به رؤيت ماه اطمينان و بلكه يقين پيدا مى كنند ولو خودشان نتوانند آن را ببينند.

به عبارت كوتاه, رؤيت مى تواند اعم از رؤيت مباشرى باشد و شامل شهادت, اطمينان به قابل رؤيت بودن و… شياع به رؤيت نيز بشود.

5- (ابن ابى عمير عن حماد بن عثمان عن ابى عبدالله(ع) قال: اذا رأو الهلال قبل الزوال فهو لليلة الماضية واذا رأوه بعد الزوال فهو لليلة المستقبله.)

حضرت صادق(ع) فرمود: هنگامى كه هلال را قبل از زوال ببينند مربوط به شب گذشته است و هنگامى كه بعد از زوال ببينند مربوط به شب آينده است.

بررسى: سند حديث صحيح است. در اين حديث نيز همچون احاديث گذشته نمى تواند مراد از زوال ظهر باشد, زيرا قبل از ظهر و بعدازظهر هلال قابل رؤيت نيست, بنابراين مسلّماً مراد قبل از غروب خورشيد و بعد از آن مى باشد. آن گاه طبق اين نقل امام فرمود: چون هلال قبل از غروب ديده شده پس شب گذشته شب اول ماه بوده و هلال مربوط به شب گذشته است و امروز روز اول ماه بوده است, ولى اگر بعد از زوال ديده شود هلال مربوط به شبى است كه در آستانه ورود بر آن قرار گرفته ايم. در اين حديث تنها همين يك احتمال وجود دارد, زيرا با توجه به حكم به هيچ نحو نمى توان رؤيت را به معناى اعم گرفت آن گاه اين حديث با احاديث گذشته متعارض مى شود, زيرا از آنها معلوم مى شد كه هر وقت كه ماه ديده شود, فرداى آن اول ماه مى باشد و تفاوتى بين قبل از زوال و بعدش [قبل از غروب و بعدش] نيست و اين حديث تفصيل قائل شده است, اما احاديث زيادى كه تقريباً متواتر است و دلالت مى كند كه (با رؤيت هلال روزه بگير و با رؤيت آن افطار كن)[28] و تفصيلى نداده اند, بنابراين نمى توان اين تفصيل را قبول كرد و روايت در اين جا بعد از اعتبار ساقط است. مرحوم شيخ طوسى نيز اخبار طايفه گذشته را به همين جهت و نيز به جهت موافقت با قرآن ترجيح داده است[29] بله, احتمال هست كه مراد از (رؤيت) رؤيت غير مباشرى و غير مستقيم باشد و زوال نيز همان معناى ظهر را داشته باشد و همچنين مقصود, وقت خواندن نماز عيد باشد كه اگر ديدن ماه قبل از ظهر, ثابت شد, مردم همان روز را عيد مى گيرند و براى اقامه نماز عيد, خارج مى شوند و اگر بعد از ظهر ثابت شد فرداى آن روز به اقامه نماز عيد مى پردازند.

حديث بعدى كه خواهد آمد مؤيد اين احتمال است.

و احتمال نيز وجود دارد كه اين حديث, شخصى باشد و قضيه اى خارجيه را بگويد, نه حكم كلى الهى را. به اين بيان كه در فصل خاص و شهر خاص, ايام آخر و اول ماه ابرى بوده و پس از چند روز كه غبار برطرف شده, هلال ماه را كه نسبتاً بزرگ هم بوده قبل از غروب ديده اند و امام(ع) در آن مورد خاص فرموده است رؤيت ماه قبل از غروب نشان مى دهد كه ماه, ماه شب دوم است و شب قبل شب اول ماه بوده است.

نكته: بيان اين احتمالهاى ضعيف, تنها به جهت توجيه كلام نقل شده از امام و تصحيح آن بيان شد.

6- (عبيد بن زراره و عبدالله بن بكير قالا: قال ابوعبدالله(ع) اذا رؤى الهلال قبل الزوال فذلك اليوم من الشوال واذا رؤى بعد الزوال فهو من شهر رمضان.)[30]

حضرت صادق(ع) فرمود: وقتى كه هلال قبل از زوال ديده شود آن روز از شوال است و اگر بعد از زوال ديده شود از رمضان است.

بررسى: سند حديث صحيح است و همانند حديث قبلى بين رؤيت قبل از زوال و بعد از زوال تفصيل داده است. و مرادش نيز همان حديث قبلى است; يعنى اگر قبل از زوال, ماه ديده شود مربوط به شب گذشته است و بنابراين امروز اول ماه است, ولى اگر بعد از زوال ديده شود مربوط به شبى است كه در پيش است و نشان مى دهد كه اين روزى كه در آن هستيم از ماه قبلى است و به همين جهت با چهار خبر قبل و با اخبار زيادى كه تفصيل بين رؤيت قبل از زوال و بعد از آن نداده متعارض مى شود.

به هر حال اگرچه در اين حديث نيز قبل و بعد از زوال, ظهور در قبل و بعدازظهر دارد ولى بر فرض قبول حديث و تساقط نكردنش به جهت قرينه علمى يقينى, به قبل و بعد از غروب حمل مى شود.

نتيجه: در بحث هلال, احاديث زيادى در مورد سى روز بودن يعنى تمام بودن هميشگى ماه رمضان وجود دارد و احاديث متعددى نيز وجود دارد كه اول ماه رمضان را به وسيله عدد مشخص مى كند كه هر دو دسته از صدها سال قبل به خاطر مخالفت داشتن با تكوين كنار گذاشته شده اند. احاديث زياد ديگرى نيز وجود دارد كه دلالت مى كند هلال ماه پيش از ظهر, وسط روز و بعدازظهر, قابل رؤيت است كه اين دسته نيز ـ اگر قابل توجيه نباشد ـ به جهت مخالفتش با علم و تكوين كنار گذاشته مى شود. در نتيجه در امور فقهى اى كه با تكوين سروكار دارد نبايد تنها نص گرا بود و به دلالت الفاظ بدون توجه به تكوين و علم فتوا داد.

از جمله امور مرتبط به تكوين, نظم اجتماع و حساب و كتاب, اعلام روز اول ماه مى باشد كه مسلّماً بايد در سراسر جهان يگانه و متحد باشد و مسلّماً هيچ كس نمى تواند قبول كند كه هر كشورى تقويم مخصوص به خود داشته باشد و باز با يكديگر ذيل سايه يك دين جهانى روابط داشته باشند, بنابراين اگر روايتهاى زيادى هم بر جواز يا وجوب تفاوت اول ماه در شهرها و كشورهاى مختلف داشتيم به آن عمل نمى كرديم تا چه رسد كه حتى يك روايت هم دال بر تثبيت و تقرير تفاوت اول ماه در بلاد مختلف نداريم.

اشكال: اگر يك روايت يا يك دليل هم بر تفاوت اول ماه در بلاد مختلف نداريم, پس اين سخن از كجا و چرا پيدا شده است؟ و چرا در هر كشورى حاكم آن يا علماى آن حكم به اول ماه مى نمايند و در بلاد مختلف حكمهاى گوناگون صادر مى شود؟

جواب: اين اختلاف جنبه هاى گوناگون دارد از يك سو چون روايات بر رؤيت تأكيد مى كند, گاهى خيال مى شود بايد هر فردى خودش ببيند يا براى خودش قابل رؤيت باشد آن گاه اين حالت هنگامى محقق مى شود كه براى اهل شهر خودش قابل رؤيت باشد; به عبارت ديگر, قدر متيقن از رؤيت در رواياتِ هلال, رؤيت خود فرد يا اهل بلد او مى باشد, ولى بايد اين نكته گوشزد شود كه در هنگام مواجهه با لفظ روايات, نبايد قدر متيقن گرفت بلكه اطلاق الفاظ قابل پيروى است و حتى استعمال لفظ مطلق در معناى خاص, مانعى بر سر تمسك به اطلاق ايجاد نمى كند نظير همين اشكال در ذيل بحث آيات مطرح شد و در جايش بيان گشت كه طرفداران اختلاف افق, احتمالاً حلول ماه را به طلوع و غروب خورشيد قياس كرده اند و چون ديده اند كه يقيناً مشرق ها و مغرب هاى گوناگونى وجود دارد و هر شهرى به وظيفه خودش عمل مى كند و اشكالى پيش نمى آيد. فكر كرده اند در مورد ماه نيز اين چنين است.

ولى از اين نكته غفلت كرده اند كه روز اول شوال يك روز است و براى همه عيد است و شب قدر نيز يك شب است و براى همه, همان شب, شب قدر مى باشد.

از سوى ديگر, عرف به راحتى اختلاف مشرقها و مغربها را قبول مى كند و هيچ كس به اين جهت به اسلام و مسلمانان طعنى نمى زند كه چرا در حجاز ساعت چهار صبح نماز صبح مى خوانند و در همان لحظه در امريكا نزديك غروب آفتاب است, ولى عرف قبول نمى كند كه امروز يك جا اول ماه باشد و عيد گرفته شود و فردا جاى ديگر. به همين جهت سيل اشكالات در مورد نماز عيد و شب قدر و… سرازير است. اما مهم ترين جهتى كه باعث شده حلول ماه در كشورهاى مختلف, متفاوت اعلام شود, و هر حاكم يا عالمى خود را موظف مى داند كه حلول ماه نو را اعلام كند اين است كه:

مسأله هلال امرى سياسى و حكومتى است و چون حكومت ها معمولاً مى خواهند حرف شنوايى مردم از خود را بيازمايند يا به رخ يكديگر بكشند از اين وسيله استفاده مى كنند و حتى گاهى غير اول ماه را اول ماه اعلام مى كنند همان گونه كه ابى العباس سفّاح چنين كرد:

(عن رجل عن ابى عبدالله(ع) قال: دخلت على ابى العباس بالحيرة فقال: يا اباعبدالله ماتقول فى الصيام اليوم؟ فقلت ذاك الى الامام ان صمتَ صمنا وان افطرتَ افطرنا. فقال: يا غلام! عليَّ بالمائدة. فاكلت معه وانا اعلم ـ والله ـ انه يوم من شهر رمضان فكان افطارى يوماً وقضاؤه ايسر عليّ من ان يضرب عُنقى ولايعبد الله.)[31]

حضرت صادق(ع) فرمود: در (حيره) بر ابوالعباس وارد شدم گفت: اى اباعبدالله درباره روزه امروز چه مى گويى؟ گفتم: به عهده امام است اگر روزه گرفتى مى گيريم و اگر افطار كردى افطار مى كنيم. به غلامش گفت: سفره را بياور [آورد] من نيز با او غذا خوردم در حالى كه ـ سوگند به خدا ـ يقين داشتم كه روزى از ماه رمضان است, زيرا افطار كردن يك روز و انجام قضايش برايم راحت تر از آن است كه گردنم زده شود و خدا عبادت نشود.

بررسى: نظير همين حديث با الفاظ متفاوتى در بين احاديث تكرار شده است,32 ولى همه مرسل هستند, زيرا معمولاً زمان زمان خفقان بوده و انتشار اين گونه امور زيان هاى شديد سياسى و حكومتى داشته است به همين جهت براى در امان بودن راوى و خانواده اش اسم او گفته نمى شده و كم كم به فراموشى سپرده شده است.

بنابراين به نظر مى رسد كه در اين گونه امور ارسال حديث ضررى نمى زند; خصوصاً كه فعلاً در صدد اثبات حكم فقهى نيستيم بلكه درصدد بيان جوّ آن زمان هستيم, كه از يك سو روشن مى شود ابى العباس به اين كه حضرت, او را امام بداند و با زبان بفرمايد ما در روزه و افطار پيرو تو هستيم, راضى نمى شود و غذا مى آورد تا معلوم شود حضرت صادق(ع) عملاً نيز از روزه خود دست برمى دارد يا خير. از سوى ديگر, قدرت خود را در بلاد اسلامى نشان دهد كه مردم نه تنها در سياست گوش به فرمان اويند بلكه در عبادات فردى نيز تابع او هستند.

آن گاه در زمانهاى بعدى نيز حكومت ها همين روش را ادامه دادند تا زور مادى و معنوى خود را بسنجند و نشان دهند.

نكته: در بين اهل سنت چون روز شك در آخر ماه شعبان هم روزه اش ممنوع است, اين اقتدار و قدرت نمايى در دو روز آخر ماه شعبان و اول ماه شوال كه عيد فطر است و روزه اش ممنوع مى باشد, تجلى مى كند ولى در ميان شيعه تنها يك روز است و آن روز عيد فطر است.

به هر حال معمولاً حاكمان اهل سنت در اول ماه رمضان گفته اند كه رمضان ثابت نشده پس بايد روزه خورده شود و در آخر رمضان مى گفته اند كه هلال ماه ثابت شده و بايد افطار شود و در اين وقت اقتدار خود را مى سنجيده اند.

براى ما شيعيان, ائمه اطهار(ع) مشكل روز اول ماه رمضان را حل كرده اند و در احاديث متعددى ما را ارشاد كرده اند كه به عنوان روز آخر شعبان يا روزه قضا يا… مى توانيد روزه بگيريد و اگر آن روز از ماه رمضان بود برايتان محسوب است. و يا فرموده اند اگر هلال رمضان برايتان ثابت نشد مى توانيد روزه خود را بخوريد سپس اگر در روز بيست وهشتم هلال شوال ديده شد يا از شهرهاى ديگر آمدند و خبر دادند كه يك روز قبل از شما هلال را ديده اند و روزه گرفته اند آن يك روز را قضا كنيد.

ولى ائمه اطهار(ع) براى ماه شوال راهكارى ارائه نكرده اند و مسلّماً روزه روز عيد فطر حرام و روزه روز آخر رمضان واجب است, پس اگر هلال شوال ثابت شود فرداى آن روز حتماً بايد افطار شود و اگر ثابت نشود به مقتضاى استصحاب, بايد حتماً روزه گرفته شود. حال حاكمان سنى يا شيعه در چنين روزى مى خواسته اند كه قدرت و نفوذ خود را بر شيعيان آزمايش كنند و به همين جهت مرزهاى جغرافيايى به جاى افقها قرار داده شده و آبادان و بصره كه به هم نزديك و داراى يك افق بوده اند و طبق همه مبانى بايد در يك روز عيد فطر داشته باشند مختلف گشته اند و هريك تابع اعلام حاكم كشور خود گشته اند و به هر حال سياسى شدنِ حكم هلال, موجب گشته, تقويم ها در كشورهاى مختلف, متفاوت نوشته شود و عيد فطر, متفاوت برگزار شود.

در حالى كه اگر مسأله سياسى نباشد كشورهاى شرقى به وضوح مى دانند كه اگرچه ماه در كشور آنها قابل رؤيت نباشد, ولى پس از چند ساعت در مناطق غربى تر, ديده مى شود و حاكمان آنجا با توجه به رؤيت هلال اعلام مى كنند و اين ثبوت و حلول ماه براى همه جهانيان خواهد بود.

اشكال: ذكر روايات مربوط به رؤيت هلال قبل يا بعدازظهر چه ربطى به واحد يا متعدد بودن روز اول ماه دارد؟

جواب: اولاً اطلاق اين روايات, حكم مى كند كه براى اثبات اول ماه, تنها رؤيت معتبر است, اما اين رؤيت مقيد به اين كه در جاى خاصى باشد نيست پس دلالت مى كند كه رؤيت هلال, اثبات كننده اول ماه مى باشد.

ثانياً: در تبيين اين روايات كه يك روايت صريح وجود داشت33 دلالت مى كرد اگر كسى هنگام بى خبرى از رؤيت ماه در جاهاى ديگر, به وظايف ظاهرى خود عمل كرد و مثلاً با ديده نشدن هلال ماه رمضان در شهر خويش, آن روز را افطار كرد ولى سرانجام معلوم شد كه در جاى ديگرهلال ديده شده و آنان روزه گرفته اند, او نيز بايد آن روزه را قضا كند. اين روايت تقريباً صراحت دارد كه روز اول ماه براى همه بلاد يكى است.

ثالثاً: توجيه اين روايات, راه توجيه روايات ديگرى كه با علم و تكوين سازگار نيست را به انسان مى نماياند. همچنين مى نماياند كه روايات در طول زمان نقل بيش از هزارساله خود, دچار تغييرها و تفسيرهاى متعددى شده است و بنابراين فتواها و امور بسيار مهم را نمى شود از ظاهر يك حديث يا از تفاوت تعبير در يك حديث استفاده كرد بلكه همان گونه كه از مرحوم آيةاللّه بروجردى نقل شده وقتى در مسأله اى روايات متعددى از امام(ع) به ما برسد, اجمالاً مى فهميم كه سؤالى مطرح شده و امام(ع) هم جوابى داده اند اما ريزه كاريهاى آن برايمان معلوم نيست.

رابعاً: بالاخره وقتى بتوان ـ همان گونه كه گذشت ـ روايتهاى زيادى را به جهت مخالفت با تكوين كنار گذاشت و همچنين بتوان روايتهايى را به خاطر مخالفت با عدالت كه ركن اصيل اسلام است يا مصلحت دين و امثال آن كنار گذاشت يا بر موسمى بودن حمل كرد, همان طور كه بحث آن در مجله (كاوشى نو در فقه) شماره هاى 33 و 34 گذشت, همان گونه مى توان روايت هايى را ـ بر فرض وجود ـ به جهت اخلال در نظم اجتماع و همچنين از حجيت انداختن تقويم معرفى شده از سوى قرآن و ايجاد كشمكش, در بين مسلمانان, كنار گذاشت؟!

به عبارت ديگر, همان گونه كه مى توان همانند اهل سنت وضو گرفت و همانند آنان نماز خواند و هم زمان و همراه با آنان از عرفات كوچ كرد و… تا وحدت مسلمانان حفظ شود و دشمن در صفوف مسلمانان رخنه نكند, مى توان در مسأله اول ماه و آخر ماه با آنان به توافق رسيد تا دهان اشكال كنندگان و تضعيف كنندگان بسته شود.

آن گاه اگر بتوان در موارد زيادى با عامه به توافق رسيد يا موافق آنان عمل كرد تا وحدت حفظ شود براى حفظ وحدت شيعه با يكديگر, به طريق اولى مى توان چنين كرد و اگر عالمى از علماى شيعه در گوشه اى از جهان حكم به رؤيت هلال كرد, همه علما حكم او را قبول كنند و با او مخالفت نكنند تا وحدت شيعه حفظ شود و به دليل يا روايتى كه به اختلاف افق دلالت مى كندعمل نشود. البته پس از پايان يافتن بحث روشن خواهد شد كه چنين رواياتى وجود خارجى ندارد.

روايات مربوط به رؤيت هلال

روايت هاى بسيار زياد, در حد تواتر اجمالى وجود دارد كه روزه و افطار را مربوط به رؤيت هلال مى داند ولى اشاره اى به شخص بيننده ندارد كه آيا مكلف به روزه بايد ببيند يا غير او, بيننده اهل شهر او باشد يا غير او, حتى مسلمان باشد يا غير او. قسمت عمده اين روايات در (وسائل الشيعه) احكام شهر رمضان در باب 3 ذكر شده كه نقل برخى از آنها خالى از فايده نيست:

1- (عن ابى جعفر(ع) اذا رأيتم الهلال فصوموا واذا رأيتموه فافطروا, وليس بالرأى والتظنى ولكن بالرؤية.)[34]

حضرت باقر(ع) فرمود: وقتى هلال را ديديد روزه بگيريد و وقتى آن را ديديد افطار كنيد و هلال با نظر و گمان نيست بلكه با رؤيت مى باشد.

2- (عن ابى عبدالله(ع) قال: الصوم للرؤية والفطر للرؤية وليس الرؤية ان يراه واحد ولا اثنان ولاخمسون.)[35]

حضرت صادق(ع) فرمود: روزه مربوط به رؤيت است و گشودن مربوط به رؤيت, و رؤيت آن نيست كه يكى يا دوتا يا پنجاه تا ببينند.

3- (فى كتاب عليّ(ع) صم لرؤيته وافطر لرؤيته. واياك والشك والظن. فان خفى عليكم فاتمّوا الشهر الاوّل ثلاثين.)[36]

در كتاب حضرت على(ع) آمده: به خاطر ديدنش روزه بگير و به خاطر رؤيتش افطار كن و از شك و ظن بپرهيز و اگر [هلال] بر شما مخفى ماند, ماه اول را سى روزه كامل كنيد.

4- (عن ابى الحسن العسكرى(ع) فى حديث قال: لاتصم الاّ للرؤية.)[37]

حضرت عسكرى فرمود: تنها به جهت رؤيت [هلال] روزه بگير.

5- (نوشته امام رضا(ع) به مأمون: و صيام شهر رمضان فريضة يصام للرؤية ويفطر للرؤية.)[38]

(روزه ماه رمضان واجب است. به خاطر رؤيت [هلال] روزه گرفته مى شود و به سبب ديدنش افطار مى شود.

6- (عن الرضا(ع): صوموا للرؤية وافطروا للرؤية.)[39]

به سبب ديدن [ماه] روزه بگيريد و به خاطر ديدنش افطار كنيد.

7- (صيام شهر رمضان بالرؤية وليس بالظن.)[40]

روزه ماه رمضان به ديدن است نه گمان.

8- (عن ابى عبدالله(ع): صم لرؤية الهلال وافطر لرؤيته. وان شهد عندك شاهدان مرضيان بانهما رأياه فاقضه.)[41]

حضرت صادق(ع) فرمود: با ديدن هلال روزه بگير و با ديدنش افطار كن و اگر دو نفر شاهد مورد رضايت نزدت گواهى دادند كه آنان [قبلاً ديدندش, آن را قضا كن].

9- (عن ابى عبدالله(ع) قال: ليس على اهل القبلة الاّ الرؤية وليس على المسلمين الاّ الرؤية.)[42]

حضرت صادق(ع) فرمود: بر اهل قبله غير از رؤيت [هلال] چاره اى نيست و بر مسلمانان غير از ديدن [هلال چاره اى] نيست.

10- (على بن محمد القاسانى قال: كتبت اليه وانا بالمدينة اسأله عن اليوم الذى يشك فيه من رمضان هل يصام ام لا, فكتب: اليقين لايدخل فيه الشك, صم للرؤية وافطر للرؤية.)[43]

على بن محمد كاشانى گفت: از مدينه به حضرت [امام هادى(ع)] نامه نوشتم و از روزى كه شك مى شود كه رمضان است پرسيدم كه آيا روزه گرفته مى شود يا خير؟ فرمود: در يقين شك داخل نمى شود. به سبب رؤيت روزه بگير و به خاطر رؤيت افطار كن.

11- (عن على(ع) فى حديث انّ رسول الله(ص) لماثقل فى مرضه قال: …وهذا الشهر المفروض رمضان فصوموا لرؤيته وافطروا لرؤيته.)[44]

حضرت على(ع) در حديثى نقل كرده هنگامى كه پيامبر(ص) بيماريش سنگين شد فرمود: …و اين ماهى كه واجب است رمضان است به خاطر ديدنش روزه بگيريد و به خاطر ديدنش افطار كنيد.

12- (عن عبدالاعلى ابن اعين عن ابى عبدالله(ع) قال: سمعته يقول: اذا صمت لرؤية الهلال وافطرت لرؤيته فقد اكملت الشهر.)[45]

شنيدم حضرت صادق(ع) مى فرمود: وقتى به خاطر ديدن ماه روزه گرفتى و به خاطر ديدنش افطار كردى, ماه را كامل كرده اى.

بررسى: احاديث از اين دست زياد است كه تنها قسمتى از آنها نقل شد و در آنها (للرؤية) يا (لرؤيته) يا (لرؤية الهلال) بود كه در همه, مراد (ديدن هلال) است, ولى در اين احاديث فاعل (ديدن) مشخص نشده است كه آيا هر مكلفى خودش بايد ببيند يا رؤيت ديگران برايش كافى است و آيا بايد بيننده در منطقه مكلف باشد يا در منطقه ديگر هم باشد كافى است؟

مسلّماً اگر مراد ديدن هر شخص بنفسه بود لفظ (رأت عيناك) يا (رأيته بنفسك) يا (الاّ ان تراه بعينيك) به كار مى برد; همان گونه كه در باب شهادت و در باب تمييز حق از باطل اين گونه تعابير به كار رفته است. بنابراين, مراد از احاديث رؤيت هلال, ديدن آنها به واسطه انسانهاست, چه خود صائم در بين آنها باشد و چه نباشد, چه اهل شهر او باشند و چه نباشند. چه با او هم افق باشند و چه نباشند, آنچه مهم است اين است كه ماه از محاق و تحت الشعاع بيرون آيد, قابل رؤيت شود و ديده شود.

در روايت اول اگرچه (رأيتم) خطاب به جمع است, ولى اولاً دلالت بر انحصار نمى كند و ثانياً جهت اين روايت, نفى ثبوت يا اثبات هلال با گمان, تخمين و… مى باشد و مى خواهد ثبوت هلال را تنها بر پايه ديدن تثبيت كند. و بر فرض اصرار بر ديدن مسلمانان يا شيعيان, با روايات ديگر تعارضى ندارد, زيرا هر دو مثبت هستند يكى به رؤيت شيعيان اعتبار مى بخشد و بقيه روايات به مطلق رؤيت. روايت دوم علاوه بر اين كه ثبوت و اثبات اول ماه را مربوط به ديدن هلال مى داند, تأكيد مى كند كه ديدن يك يا دو يا پنجاه نفر كافى نيست, زيرا در بين مردم انسانهاى تيزبين خارق العاده موجود است بلكه رؤيتى معتبر است كه همگانى باشد ولى با اين حال منطقه خاص اعم از شرق عالم يا غرب يا وسط را براى آن مشخص نكرده است. بنابراين اگر در غربى ترين مناطق مسكونى نيز ماه ديده شد به گونه اى كه توده مردم توانستند ببينند, هلال ماه براى همه ثابت است.

روايت سوم دلالتش بيشتر و واضح تر است, زيرا فاعل (صم لرؤيته) مفرد مخاطب است (تو به خاطر رؤيت روزه بگير) ولى در آخر به صورت جمع مخاطب فرموده: (فان خفى عليكم فأتموا…). (اگر بر شماها مخفى ماند…) در صورتى كه اگر رؤيت مكلف, معيار بود بايد (صم لرؤيتك اياه) يا (صم اذا رايته بنفسك) يا (صوموا اذا رايتموه بانفسكم) به كار مى برد تا روشن شود ديدن خود فرد يا خود افراد مسلمان يا روزه گير موضوعيت دارد, ولى اين مطلق گويى و علاوه بر آن آوردن ضمير مفرد مخاطب در ابتدا و ضمير جمع مخاطب در انتها نشان مى دهد كه به طور كلى (ديدن) معتبر است آن گاه اگر بر همه شما هلال مخفى ماند ماه اول را سى روز تمام كنيد. در نتيجه اگر بر من مكلف, هلال مخفى ماند ولى بر مكلفان ديگر در كشورهاى ديگر مخفى نماند نبايد من, ماه اول را سى روزه تمام كنم, بلكه بايد بر طبق رؤيت آنان عمل كنم, چرا كه (صم لرؤيته) مفرد بود و (فان خفى عليكم فاتموا) جمع بود و مقتضاى آن اين است كه فرد, با ديدن, حق افطار دارد ولى با نديدن او و ديدن ديگران حق امساك ندارد.

از سوى ديگر اين روايت درصدد تخريب قول به گمان و تخمين و يا قول به عدد و امثال آن نيز مى باشد.

روايت هاى [4],[5],6و7 رؤيت تأكيد مى كند و نشان مى دهد كه وقوع و ثبوت اول ماه و اثبات آن از راه رؤيت هلال ممكن است يعنى راه ثبوت اول ماه رؤيت هلال است (ملاك اول ماه) و يكى از راههاى اثباتش نيز ديدن هلال مى باشد و در همه اينها با اين كه امام(ع) مى توانست بفرمايد (صم اذا رأيته) يا (اذا رايته بعينك) ولى اساساً سخنى از (بيننده) به ميان نياورد تا نشان دهد كه ديدن شخص خاص و در مكانى خاص موضوعيت ندارد, تنها خود ديدن موضوعيت دارد, ولو در غربى ترين نقطه مسكونى باشد و اگرچه به وسيله غير شيعه يا غير مسلمان باشد.

روايت هشتم, با صراحت بيشترى بين مقام ثبوت و مقام اثبات را جدا مى سازد, در مقام ثبوت (صم لرؤية الهلال وافطر لرؤيته) مى گويد تا نشان دهد كه (رؤيت) موضوعيت دارد نه تخمين يا گمان و محاسبه. سپس در فراز دوم نشان مى دهد كه رؤيتى كه با آن هلال اول ماه محقق مى شود لازم نيست از سوى خود مكلف صورت گيرد بلكه اگر دو نفر آمدند و شهادت دادند كه در فلان شب هلال ماه را ديده اند و معلوم گشت كه اين مكلف در آن شب ماه را نديده بوده و بنابراين فرداى آن روز را روزه نگرفته است بايد روزه اش را قضا كند.

اين روايت نشان مى دهد كه شاهدان از شهرهاى دورى آمده اند, زيرا معمولاً در آخر شعبان و همچنين آخر رمضان همه استهلال مى كنند و استهلال با اين نيست كه تنها بر سقف بام خانه خود بايستند و به آسمان بنگرند, بلكه از اين و از آن مى پرسند و اگر پرس وجو تا سحر ادامه يافت و باز هلال پيدا نشد, فرداى آن روز تا پيش از ظهر و برخى تا بعدازظهر چشم به راه خبر مى مانند و اگر تا آن زمان هم ماه ثابت شود به وظيفه خود عمل مى كنند و نوبت به قضا نمى رسد.

بنابراين وقتى در اين حديث صحيح سخن از قضا به ميان مى آيد فرض سخن جايى است كه شهر محل رؤيت در فاصله اى بيش از يكى دو روز راه واقع است و از نظر جهت هم مطلق است كه اين افراد شاهد, از چه شهر و ديارى بوده اند.

بنابراين, اطلاق اين روايت از حد اطلاق خارج شده است و با توجه به قرينه هاى ديگر به مرحله ظهور رسيده است پس ظهور اطلاقى خبر, اين است كه اگر در جايى ماه رؤيت شد براى جاهاى ديگر نيز ثابت مى باشد.

روايت نهم اعلام مى دارد كه براى اهل قبله, براى مسلمانان تنها رؤيت معتبر است, اين كلمات مى تواند تعريضى به منجمان اصحاب عدد و پيروان آنان باشد كه به دنبال راههاى ديگرى غير از رؤيت مى رفته اند; همان گونه كه روايت اول, سوم و هفتم نيز در جهت تعريض به آنان بود و باز نشان مى دهد كه اگرچه اول و آخر ماه يا وسط ماه و امثال آن بسته به اعتبار معتبر دارد و مى توان محاق, يا خروج از تحت شعاع يا هر چيز ديگرى را مبدأ قرارداد و بر مبناى آن گاه شمار و تقويم نوشت ولى مسلمانان و اهل قبله بايد رؤيت را ملاك قرار دهند نه چيز ديگر را.

از روايت دهم نكته هاى متعددى را مى توان استنتاج كرد:

الف) پرسش گر در مدينه بوده و امام(ع) در جاى ديگر و چون على بن محمد كاشانى از اصحاب امام هادى(ع) است46 و معلوم مى شود كه امام(ع) در سامرا بوده است. به هر حال بين مدينه و سامرا چندين روز راه است و افقها مختلف مى باشد ولى با اين حال حضرت نفرمود: (صم اذا رأيته بنفسك) يا (اذا رآه اهل المدينه) بنابراين معلوم مى شود كه مطلق رؤيت مهم است از سوى هركس و در هرجا كه باشد.

ب) امام(ع) به او نوشت: (اليقين لايدخل فيه الشك) اگر انسان مسير يقينى را پيمود هيچ گاه به شك نمى افتد و شك در درونش رخنه نمى كند; به عبارت ديگر, پيروى كردن از رؤيت هلال راهى يقينى است كه هيچ گاه منجر به شك نمى شود ولى پيروى از منجّمان, اهل هيئت و… هر لحظه امكان شك و ترديد در آن, موجود مى باشد.

بنابراين افزون بر آنچه در كتابهاى اصولى از اين حديث در بحث استصحاب و شك سارى استفاده شده است, امام(ع) مى خواهد ديدن را راه يقينى و غير آن را راه غير يقينى قلمداد كند و انسانها را به ارتكاز خودشان ارجاع دهد كه هركس مى خواهد تا حد امكان دنبال راه يقينى برود و از شكوك, ظنون و ريسك كردن بپرهيزد, راه يقينيِ بدون شك و ريسك, رؤيت مى باشد.

در روايتهاى 11 و[12], علاوه بر اين كه رؤيت مطلق است در جهت ردّ حرف آنانى است كه ماه رمضان را هميشه سى روز مى دانسته اند.

خلاصه: اطلاق روايتهاى گذشته نشان مى دهد كه ثبوت و وقوع اول ماه قمرى به رؤيت هلال مى باشد. در هر كجاى از جهان باشد و اثبات آن راههاى گوناگون دارد كه از جمله آنها وقوع خارجى ديدن توسط مكلف, شهادت دادن دو نفرى كه ديده اند, شيوعى كه موجب شود علم به رؤيت حاصل شود. و حكم حاكم كه بر مبناى رؤيت باشد.

كسانى كه قائل هستند در هر شهرى يا در هر كشورى خودشان بايد هلال ماه را ببينند تا اول ماه برايشان ثابت شود و نمى توانند به رؤيت كشورهاى ديگر اعتنا كنند بايد جوابى براى اين گونه روايتهاى در حد تواتر بيابند و مقيدى براى اين اطلاقها جست وجو كنند.

اشكال: روايت هاى رؤيت هلال به آنچه كه نقل شد ـ و همه بر رؤيت كلى اكتفا كرده بود ـ منحصر نمى شود بلكه روايت هاى فراوان ديگرى هم وجود دارد كه به ناظر خاصى نظر دارد و بنابراين مى تواند روايت هاى مطلق را مقيّد سازد.

جواب: مناسب است ابتدا, آن روايات ذكر شود تا تعداد و مقدار دلالت آنها روشن شود, همچنين معلوم گردد كه آيا آنها نافى هستند تا روايات مطلق گذشته را مقيد سازند يا مثبت اند, و دو دسته روايات مثبت نمى توانند يكديگر را قيد بزنند.

1- (عن ابى عبدالله(ع) قال: انه سئل عن الاهلّة فقال: هى اهلّة الشهور. فاذا رأيت الهلال فصم واذا رأيته فافطر.)[47]

از حضرت صادق(ع) درباره (هلالها) سؤال شد حضرت فرمود: آن هلالهاى ماه هاست, پس وقتى كه هلال را ديدى روزه بگير و وقتى آن را ديدى افطار كن.

اين حديث بعينه از همين راوى و همين امام در شماره 7 و 18 و از همين امام و راويان ديگر در شماره هاى [3],22و27 تكرار شده است.

بررسى: ظاهراً سؤال پرسش گر اين است كه چرا در آيه قرآن (الأهلّة) به صورت جمع به كار رفته است, در حالى كه هر ماه يك هلال دارد كه در شب اول ظاهر مى شود. يا حداكثر در دو شب اول هلال نام دارد, ولى (الأهلة) كه جمع هلال مى باشد بر سه و بيشتر دلالت دارد, بنابراين او مى پرسد كه چرا قرآن نفرموده (يسألونك عن الهلال), و امام(ع) در جواب فرموده: هر ماهى يك هلال دارد و چون ماهها متعدد است پس لفظ هلال جمع بسته شده است; يعنى درباره هلال هر ماهى سؤال مى كنند.

نظير اين كه هر انسان داراى يك صورت است ولى آيه قرآن مى فرمايد: (فاغسلوا وجوهكم) يعنى هركس صورت خودش را بشويد يا (خذوا اسلحتكم) هركس اسلحه خودش را برگيرد.

بنابراين, جمع آمدنِ (هلال) دليلش متعدد بودن ماههاى سال است و متعدد بودن پرسش گران, كه هركس هلالى را ديده و اين سؤال در ذهنش آمده است نه اين كه هر ماه هلالهاى متعدد داشته باشد. سپس حضرت مصداقى از جواب خداوند را برايش توضيح مى دهد, زيرا خداوند در جواب (يسألونك عن الاهلة) فرمود: (قل هى مواقيت للناس)[48] حال حضرت نيز مى فرمايد: وقتى كه هلال را ديدى معلوم است كه وقت ماه رمضان رسيده است بنابراين روزه بگير. پس قرآن از يك سوى روزه گرفتن در ماه رمضان را واجب كرد و از سوى ديگر رؤيت هلال از آمدن ماه رمضان خبر مى دهد, بنابراين بايد روزه بگيرى.

در نتيجه, سؤال و جواب, ربطى به وقوع و ثبوت اول ماه و راه اثبات آن ندارد بلكه در جهت بيان مطلب ديگرى است. تازه در روايت, لفظ تأكيد (خودت), (چشمت) و… وجود ندارد; يعنى حضرت نفرموده: (وقتى خودت هلال را ديدى روزه بگير) و علاوه بر اينها اين روايت بر فرض كه اثبات كند رؤيت مستقيم شخص يكى از راههاى اثبات هلال است, ولى ديدن ديگران و اثبات هلال از آن راه را نفى نمى كند و به اصطلاح (اثبات شىء نفى ماعداه) نمى نمايد.

از همه اينها گذشته, اين حديث ذيلى دارد كه در باب پنجم از احكام شهر رمضان ذيل شماره هاى [4], [9], [7], 19 و20 ذكر شده است كه با توجه به ذيل مى تواند يكى از دلايل محكم قول به اتفاق افق و وحدت روز عيد و روز شروع ماه رمضان باشد; آن ذيل چنين است:

(قلت ارأيت ان كان الشهر تسعة وعشرين يوماً اقضى ذلك اليوم؟ فقال: لا الاّ ان يشهد لك بينة عدول فان شهدوا انهم رأو الهلال قبل ذلك فاقض ذلك اليوم.)[49]

گفتم به نظر شما اگر ماه [رمضان] بيست ونه روز شد آن يك روز را قضا كنم؟ فرمود: خير. مگر اين كه بيّنه عادل برايت شهادت دهند كه آنان هلال را قبل از آن ديده اند, در اين صورت آن روز را قضا كن.

اين قسمت از روايت ـ كه ذيل روايت سابق است ـ نشان مى دهد كه رؤيت ديگران معتبر است اگرچه در نقطه اى بسيار دور باشند كه بعد از گذشتن چندين روز به اين منطقه برسند; به گونه اى كه روز اول رمضان را با لفظ (ذلك) (=آن) كه اشاره به دور است مورد اشاره قرار دهند و حتى نتوانند امس يا قبل امس (=ديروز و يا پريريروز) برايش به كار برند, و در فاصله چندين روز راه طبعاً افقها مختلف مى شود و با اين حال به رؤيتشان اكتفا مى شود و بر اينان واجب مى شود آن روزى را كه روزه نگرفته اند قضا نمايند.

2- (قال ابوعبدالله(ع) عدّ شعبان تسعة وعشرين يوماً فاذا كانت متغيّمة فأصبح صائماً وان كانت مصحية وتبصّرت فلم تر شيئاً فاصبح مفطراً.)[50]

شعبان را بيست ونه روز بشمار وقتى كه هوا ابرى بود. روزه دار شو و وقتى هوا صاف بود و با دقت نگاه كردى و اثرى [از هلال] نديدى افطاركننده باش.

بررسى: اين روايت مثبت است و نافى نيست و در صدد بيان وظيفه شخصى مى باشد كه تنها در بيابان يا نظير آن زندگى مى كند, به همين جهت سخن از دو عادل يا ساير مردم يا حاكم و… نيست بلكه به او ياد مى دهد كه وقت استهلال بعد از گذشتن بيست ونه روز از اول ماه شعبان است. اگر هوا ابرى بود كه اگر هلالى هم باشد قابل رؤيت نيست فرداى آن روز را روزه بگير حال يا احتياطاً يا به نيّت آخر شعبان يا مافى الذمه, كه نشان مى دهد كه تكيه به رؤيت مربوط به جايى است كه موانعى بر سر رؤيت وجود نداشته باشد. بعد از همه اينها روايت معارض است با حديثى كه مى گويد: وقتى هوا ابرى بود ماه را سى روز حساب كن[51]

و اگر مانعى براى رؤيت وجود نداشت و ناظر نيز با دقت نگاه كرد و چيزى نديد وظيفه اى درباره روزه ندارد. اما اين به هيچ نحو نفى نمى كند كه اگر ديگران آمدند و شهادت دادند كه در جاى ديگرى ماه ديده شده يا به هر نحو برايش ثابت شد كه در جاى ديگر ماه ديده شده قضا نداشته باشد.

خلاصه: روايتهاى متعددى كه مستشكل ادعا كرد, دو تا بيشتر نبود و جواب هر دو نيز روشن شد. البته روايت ديگرى نيز در اين باب موجود است كه آن هم با توجه به ذيلش در جهت عكس مطلوب مستشكل مى باشد و آن روايت اين است كه امام على(ع) فرمود:

(اذا رايتم الهلال فأفطروا او يشهد عليه عدل من المسلمين.)[52]

بررسى: قبلاً درباره اين حديث و نسخه بدلها و تصحيف هاى آن مطالبى بيان شد و به هر حال اين حديث نيز نفى رؤيت به واسطه غير را نمى كند بلكه با صراحت شهادت عدل يا عدول را نيز از راههاى اثبات هلال مى داند.

بنابراين, سه يا چهار حديث (اذا رأيت) يا (اذا رايتم) داشت, ولى در اينها تأكيد (بنفسك) يا (بعينك) و امثال آن موجود نبود كه نشان مى داد اجمالاً رؤيت شخص يكى از راههاى ثبوت يا اثبات اول ماه مى باشد.

اما روايت هاى متعدد بسيارى وجود داشت كه مى فرمود (صم لرؤيته) يا (صم للرؤية) كه نشان مى داد ملاك و معيار, مطلق رؤيت مى باشد.

به هر حال اين دو دسته روايت, مثبتين هستند و هر دو راه اثبات اول ماه را نشان مى دهند و با هم تعارضى ندارند در نتيجه, ديدن هر شخص يك راه براى اثبات است و ديدن ديگران راه ديگرى براى اثبات.حال هنگامى كه در بلاد شرقى ماه ديده نشد, براى افراد آنجا راه اول مسدود است و وقتى در بلاد غربى ديده شد, از اين راه براى مردم بلاد شرقى نيز اول ماه اثبات مى گردد.

ساير روايات وحدت اول و آخر ماه

علاوه بر آنچه بيان شد روايت هاى ديگرى نيز در ابواب مختلف وجود دارد كه از آنها نيز استفاده مى شود كه رؤيت در هر مكانى براى اثبات اول ماه در ساير اماكن كافى است:

1- (عن هشام بن الحكم عن ابى عبدالله(ع) انه قال فيمن صام تسعةوعشرين قال: ان كانت له بينة عادلة على اهل مصر انهم صاموا ثلاثين على رؤيته قضى يوماً.)[53]

حضرت صادق(ع) درباره كسى كه بيست ونه روز روزه گرفته است فرمود: اگر برايش بينه عادل باشد كه اهل شهرى براساس رؤيت, سى روز روزه گرفته اند يك روز قضا مى كند.

بررسى: اين روايت كه صحيح السند مى باشد همانند صريح است در اين كه ماه براى تمامى مردم كره زمين يك گونه است يك روز شروع مى شود و در يك روز خاتمه مى يابد و تعداد روزهايش همه جا يگانه است. بله آن روزها همانند امروز تلفن و ساير وسايل ارتباط جمعى نبوده تا از شهرهاى ديگر باخبر شوند. بلكه پس از مدت طولانى باخبر مى شدند كه در شهر ديگرى براساس ديدن يك روز زودتر روزه را شروع كرده اند يا در مجموع روشن مى شده كه سى روز روزه گرفته اند و در واقع يك روز بيشتر روزه گرفته اند و حضرت مى فرمايد: در اين صورت آنان كه بيست ونه روز روزه گرفته اند بايد آن يك روز را قضا كنند.

اشكال: ممكن است تعداد روزهاى ماه رمضان يكسان باشد, ولى روز شروع و پايان متفاوت باشد و دستور حضرت به قضاى يك روز, دلالت بر اتحاد روز شروع و روز پايان در تمامى جهان ندارد.

جواب: به همين جهت در جواب گفته شد كه اين روايت همانند صريح مى باشد نه خود صريح. اما اتحاد روز شروع ماه از روايت هاى ديگرى كه قبلاً نيز ذكر شد استفاده مى شود كه فرمود: (فان شهدوا انهم رأوا الهلال قبل ذلك فاقض ذلك اليوم)[54] (اگر گواهى دادند كه آنان هلال را قبل از آن روز ديده اند آن روز را قضا كن.) و اسم اشاره در (ذلك اليوم) اشاره به همان روزى دارد كه آنان آن را روزه گرفته اند, پس آن روز نيز براى اين فرد, از ماه رمضان بوده كه اكنون وظيفه اش قضاى آن است.

علاوه بر اينها روايت ديگرى مطلب را با صراحت بيشترى بيان مى كند:

2- (عن صابر مولى ابى عبدالله(ع) قال: سألته عن الرجل يصوم تسعةوعشرين يوماً ويفطر للرؤية ويصوم للرؤية ايقضى يوماً؟ فقال: كان اميرالمؤمنين(ع) يقول: لا, الاّ ان يجىء شاهدان عدلان فيشهد انهما رأياه قبل ذلك بليلة, فيقضى يوماً.)[55]

از حضرت صادق(ع) در مورد فردى كه با رؤيت روزه گرفته و با رؤيت افطار كرده و بيست ونه روز شده است پرسيدم كه آيا يك روز قضا انجام دهد؟ حضرت فرمود: اميرالمؤمنين(ع) مى فرمود: خير. مگر اين كه دو شاهد عادل شهادت دهند كه آنان قبل از آن, به يك شب ماه را ديده اند آن گاه او يك روز را قضا مى كند.

بررسى: صابر در سند حديث مجهول است و مدح و ذمّى ندارد[56] اما دلالتش بسيار خوب است, زيرا اگر كسى با رؤيت خودش در ابتدا و انتهاى ماه عمل كرد و باز با بيّنه برايش ثابت شد كه در جاى ديگر مردم براساس رؤيت تعداد روز بيشترى را روزه گرفته اند او بايد آن مقدار ـ يك روز ـ را قضا كند.

نكته: بر اساس اين روايت, تمام سالهايى كه ما با حجاز در يك روز عيد گرفته ايم, ولى آنان سى روز روزه گرفته اند و ما بيست ونه روز, بايد آن يك روز قضا شود. و واقعاً اين عجايب روزگار ما شده است كه آنها اول ماه رمضان ماه را مى بينند و ما اعلام مى كنيم برايمان ثابت نشده است ولى در آخر ماه همان روزى كه آنان برايشان ثابت مى شود براى ما نيز ثابت مى شود; حتى اگر بيست وهشت روز روزه گرفته باشيم؟!

اشكال: روايت هاى متعددى دلالت مى كند كه (اگر با ديدن هلال ماه روزه بگيرى و با ديدنش افطار كنى ماه را كامل روزه گرفته اى),57 بنابراين قضا كردن يك روز معناى محصلى ندارد.

جواب: اين روايات در مقام مقابله با كسانى است كه معتقدند ماه رمضان از سى روز كمتر نمى شود و بيست ونه روز شدن ماه رمضان را نقص آن مى دانند. آن گاه امام(ع) در جواب مى فرمايد: اكمال يك ماه به روزه گرفتن ما بين رؤيت دو هلال است چه بيست ونه روز باشد چه سى روز, و هيچ منافاتى ندارد با اين كه در اخبار ديگرى بفرمايد اگر ثابت شد كه جاى ديگر براساس رؤيت, سى روز روزه گرفته اند. شما يك روز را قضا كنيد, چرا كه وقتى در جاى ديگر براساس رؤيت سى روز روزه گرفته اند معلوم مى شود يك روز زودتر هلال ماه ظاهر شده بوده است.

3- (عن ابى جعفر(ع) قال: اذا اصبح الناس صائماً ولم يروا الهلال وجاء قوم عدول يشهدون على الرؤية فليفطروا وليخرجوا من الغد اول النهار الى عيدهم.)[58]

حضرت باقر(ع) فرمود: وقتى كه مردم هلال [شوال] را نديدند و روزه دار شدند آن گاه گروهى عادل آمدند و به رؤيت ماه شهادت دادند بايد افطار كنند و فرداى آن روز اول صبح براى [نماز] عيدشان خارج شوند.

اطلاق اين روايت از ديدگاه فقيهان قابل مناقشه نيست, اما به نظر مى رسد كه به اين گونه اطلاقها نمى توان اعتنا كرد, زيرا در زمانهاى سابق وقتى چنين چيزى اتفاق مى افتاده كه فاصله شاهدان با شهرى كه در آن شهادت داده اند از مسير يك روز راه كمتر باشد تا بتوانند فرداى آن روز قبل از غروب خود را به آن شهر برسانند و شهادت بر رؤيت بدهند و در اين صورت اختلاف افق حاصل نمى شده است اما چون فقيهان معمولاً به اين امور خارجى توجهى نمى كنند اطلاق اين دليل نيز براى آنان, كارساز است.

4- (عن اسحاق بن عمار قال: سألت اباعبدالله(ع) عن هلال رمضان يغمّ علينا فى تسع وعشرين من شعبان. فقال: لاتصمه الاّ ان تراه, فان شهد اهل بلد آخر انهم راوه فاقضه…)[59]

از حضرت صادق(ع) درباره هلال رمضان كه بر ما, در بيست ونهم شعبان پوشيده مى ماند پرسيدم؟ حضرت فرمود: تا آن را نديده اى روزه نگير. آن گاه اگر اهل شهر ديگرى گواهى دادند كه هلال را ديده اند آن را قضا كن.

بررسى: سند صحيح است و همان گونه كه قبلاً گذشت بر اتحاد افق و اتحاد روز شروع ماه دلالت مى كند و اطلاق (اهل بلد ديگر) تمامى بلاد از هند گرفته تا شامات و از آفريقا گرفته تا امريكا همه را شامل مى شود و گواهى آنان بر اين كه هلال ماه را در روز خاصى ديده اند, براى مردم شهرهاى ديگر نيز نافذ است.

5- (منصور بن حازم عن ابى عبدالله(ع) انه قال صم لرؤية الهلال وافطر لرؤيته فان شهد عندكم شاهدان مرضيان بأنهما راياه فاقضه.)[60]

حضرت صادق(ع) فرمود: به خاطر رؤيت هلال روزه بگير و به خاطر آن افطار كن آن گاه اگر دو شاهد مورد رضايت نزدتان شهادت دادند كه آنان [يك شب قبل تر] آن را ديده اند آن روز را قضا كن.

سند حديث صحيح است و دلالتش بر اين كه روز شروع ماه و پايان آن متحد است ـ با توجه به بحث هاى گذشته ـ روشن و خالى از شبهه مى باشد.

6- (عن ابى بصير عن ابى عبدالله(ع) انه سُئل عن اليوم الذى يقضى من شهر رمضان فقال: لايقضه الاّ ان يثبت شاهدان عدلان من جميع اهل الصلاة متى كان رأس الشهر وقال: لاتصم ذلك اليوم الذى يقضى الاّ ان يقضى اهل الامصار. فان فعلوا فصمه.)[61]

از حضرت صادق(ع) درباره روزى از ماه رمضان پرسيده شد؟ فرمود:قضا نكن مگر اينكه دو شاهد عادل از جميع اهل نماز ثابت كنند چه وقت اوّل ماه بوده است. و فرمود: آن روزى كه قضا مى شود را نگير مگر اينكه اهل شهرها همه قضا كنند, اگر چنين كنند روزه بگير.

بررسى: سند حديث, صحيح است و مراد از روزى كه از ماه رمضان قضا مى شود روز اوّل ماه است كه براى عده اى هلال ماه اثبات نمى شود, آنان با استصحابِ ماه شعبان,آن روز را روزه نمى گيرند, سپس اگر پس از بيست و هشت روز, هلال ماه شوال ديده شد بايد آنان يك روز روزه را قضا كنند62 يا اگر اهل شهرهاى ديگر آمدند و شهادت دادند كه يك روز زودتر ماه را ديده اند آن روز از رمضان قضا مى شود.

به هر حال از اين فراز روشن مى شود كه در ارتكاز مردم اين گونه بوده كه روز اوّل ماه براى همه مسلمانان يكى است و به همين جهت اين روز را ( اليوم الذى يقضى شهر رمضان ) نام نهاده اند.

فراز دوم نشان مى دهد كه قضا وقتى لازم است كه واقعاً انسان علم پيدا كند كه هلال ماه يك روز, زودتر از روزى كه روزه گرفته اند ديده شده است.

7ـ (عن محمد بن عيسى قال: كتب اليه ابوعمر: أخبرنى يا مولاى انه ربما اشكل علينا هلال شهر رمضان و لا نراه و نرى السماء ليست فيها علّة و يفطر الناس و نفطر معهم. و يقول قوم من الحساب قِبَلَنا: انه يُرى فى تلك الليلة بعينها بمصر و افريقية و الاندلس, هل يجوز يا مولاى ما قال الحساب فى هذا الباب حتى يختلف الفرض على اهل الامصار فيكون صومهم خلاف صومنا و فطرهم خلاف فطرنا؟ فوقع: لا صوم من الشك افطر لرؤيته و صم لرؤيته.)[63]

محمد بن عيسى نقل كرده كه ابو عمر به حضرت نامه نوشت: اى سرورم چه بسا هلال ماه رمضان بر ما مشكل مى شود, آن را نمى بينيم در حالى كه مانعى در آسمان نيست و مردم افطار مى كنند و ما نيز با آنان افطار مى كنيم و قومى از اهل حساب, اطراف ما مى گويند: همان شب, در مصر, افريقا و اندلس ماه ديده مى شود, اى سرورم بفرماييد كه آنچه اهل حساب در اين باره مى گويند صحيح است تا فرض ما با فرض اهل شهرهاى ديگر مختلف باشد و روزه آنان خلاف روزه ما, و فطرشان خلاف فطر ما باشد؟ حضرت در جواب نوشت:از ناحيه شك روزه اى واجب نيست به سبب رؤيتش افطار كن و به خاطر رؤيتش روزه بگير.

بررسى: مكاتبه, مضمره است ولى اشكال ندارد, زيرا محمد بن عيسى آن را نقل كرده و حتماً اطمينان داشته كه از امام(ع) مى باشد بنابر اين اضمار آن اشكالى ندارد.

مورد سؤال در مكاتبه دقيقاً بحث امروزين ماست كه آيا ممكن است اهل كشورهاى دور نظير مصر و آفريقا وظيفه اى راجع به شروع ماه رمضان و عيد فطر داشته باشند و ما وظيفه و حكم ديگرى؟ آن گاه چون آن روزها راديو, تلويزيون, تلفن و وسايل اطلاع رسانى نبوده تا مردم از چنين چيزى با خبر شوند و تنها راه حساب و اخبار منجمان بوده كه از روى حدس, گمان امورى را مى گفته اند,حضرت جواب داد تا زمانى كه شك هست و يقين به رؤيت ندارى , لازم نيست روزه بگيرى و شك و ظن براى تو تكليف نمى آورد تنها رؤيت هلال است كه برايت تكليف مى آورد.

اما حضرت نفرمود كه رؤيت هلال از سوى مردم آفريقا براى مردم مدينه يا عراق اعتبارى ندارد بلكه بر عكس, بر آن تأكيد كرده است و تنها گمان و حدس هاى منجمان را رد كرده است.بنا بر اين رؤيت اهل هر شهر و كشور ـ ولو در نقاط دورى از ما باشند ـ برايمان حجت است و مكلف به روزه آن روز به سبب رؤيت هستيم.

اشكال : ابوعمر پرسيد:(آيا ممكن است روزه و فطر ما با آنان مختلف باشد؟) امام در جواب, مختلف بودن را نفى نكرد و اين خود تقرير معصوم مى باشد و حجت است و دلالت مى كند كه امكان دارد روز عيد و روز اول ماه رمضان در كشورهاى مختلف, متفاوت باشد.

جواب: جواب به سؤال ابو عمر از موارد دوران محذورين بوده است, زيرا اگر حضرت, اختلاف روز عيد و روز شروع ماه رمضان را بين مدينه با اندلس, افريقا و مصر نفى مى كرد, لازمه اش كشاندن مردم به سوى قول منجمان و اهل حساب بود كه از روى گمان و تخمين امورى را مى گفتند, زيرا در هر ماهى پرسش گر احتمال مى داد كه در بلاد غربى ماه ديده شود و راه چاره اى براى اثبات يا نفى ماه در بلاد غربى جز حرف منجمان نداشتند, به همين جهت امام(ع) اين قسمت را با سكوت گذراند و تنها به همين نكته اكتفا كرد كه سخن اهل حساب, علم آور نيست تا لازمه اش اختلاف روز شروع ماه باشد و به عبارت ديگر, امام مبنايى را كه براساس آن اختلاف بين حكم ها مطرح مى شد از بين برد.

بنابراين سكوت امام(ع) و رد نكردن صريح سخن ابوعمر به جهت وجود محذور بوده است و در چنين مواردى تقرير ثابت نمى شود تا حجّت باشد, بلكه ذيل مكاتبه كه فرمود: (افطر لرؤيته وصم لرؤيته) مؤيد اتفاق روز عيد و شروع رمضان است, زيرا اگر مراد ديدن هلال, توسط ابوعمر يا هم شهرى هاى او بود بايد مى فرمود: (افطر اذا رايته) يا (افطر اذا رأيتموه) (=وقتى كه هلال را ديدى يا ديديد افطار كن) در حالى كه چنين نفرمود. بلكه فرمود: به سبب رؤيت افطار كن و به خاطر رؤيت روزه بگير تا ابوعمر بفهمد كه نبايد به قول منجمان اعتنا كند.

دليل ها و مؤيداتى ديگر براى وحدت روز اول و آخر ماهها

امروزه با گسترش اخبار و اطلاعات از گوشه و كنار جهان, سؤالهاى زيادى در ذهن ها به وجود مى آيد كه راهى براى پاسخگويى به آنها جز هماهنگى و يگانگى تقويم هاى قمرى وجود ندارد; مثلاً وقتى مردم مى فهمند كه شب قدر شب با بركت و با فضيلتى است و مانند زمان وفيات و مواليد ائمه اطهار نيست; يعنى مى فهمند كه شب قدر در هر سال, سالگرد شب قدر زمان پيامبر(ص) نيست بلكه به مقتضاى فعل مضارع (تنزّل) در سوره قدر ملائكه در همين زمان هم در شب قدر از سر شب تا طلوع فجر نازل مى شوند: (تنزل الملائكة والروح فيها)[64] آن گاه در ماههايى كه روز اول ماه مختلف شود و در كشورهاى گوناگون شروع متفاوتى دارد, مردم معمولاً مى پرسند كه آيا ملائكه در دو شب نازل مى شوند يا در يك شب؟ اگر در يك شب نازل مى شوند تكليف شب قدر افرادى كه شب ديگر شب نوزدهم يا بيست ويكم يا بيست وسومشان مى باشد چه مى شود؟ اگر در هر دو شب نازل مى شوند, خلاف آيه قرآن است كه ضمير (فيها) در آن مفرد مى باشد.

اما اگر وحدت روز شروع ماه رمضان و ماه شوال و به طور كلى تمامى ماهها قبول شود پاسخ به اين اشكال راحت مى شود, زيرا از اولين لحظه اى كه اولين كشور شرقى وارد شب مى شود زمان نزول ملائكه شروع مى شود و هنگامى كه آخرين نقطه غربى وارد صبح مى شود نزول ملائكه تمام مى شود كه تقريباً يك شبانه روز متوالى طول مى كشد و اشكالى به وجود نمى آيد.

بنابراين يكى ديگر از دلايل يا مؤيدات وحدت افق ها مسأله ليلةالقدر و نزول ملائكه مى باشد.

مؤيد ديگر, دعاهاى روز عيد و نماز عيد است كه در آن آمده:

(اسألك فى هذا اليوم الذى جعلته للمسلمين عيداً.)[65]

وقتى يك روز در جايى عيد باشد و فردايش در جاى ديگر آن گاه هيچ يك از آن دو روز, براى همه مسلمانان عيد نمى شود در حالى كه (المسلمين) جمع داراى الف و لام است كه عموميت دارد, ولى اگر آنچه تا حال بيان شد قبول شود روز عيد از اولين ساعاتى كه در اولين كشور شرقى فجر طلوع كند شروع مى شود و تا آخرين ساعاتى كه در اوّلين كشور غربى خورشيد غروب كند ادامه پيدا مى كند و (هذا اليوم) در تمام اين مدت صدق مى كند و اشكالى پيش نمى آيد.

اقوال فقيهان

بعد از اين كه معيار و دليل هاى لزوم اتفاق شروع ماههاى قمرى بيان شد, شايد نيازى به بيان اقوال فقيهان, اعم از شيعه و سنى نباشد, اما به جهت اين كه از برخى اقوال, دليلهاى موافق يا مخالفى استشمام مى شود و ملاكهايى به دست مى آيد ذكر برخى از آنها خالى از لطف نيست; به ويژه نقل افراد موافق, اين خاصيت را دارد كه كسى گمان نكند اين سخن شاذ است و نبايد به آن اعتنا كرد و كسى نگويد چون چندين سال است كه تقويم قمرى ايران پيوسته يك روز متأخرتر از تقويم حجاز بوده است بنابراين, همين تقويم ها دليل بر شاذ بودن قول مخالفش مى گردد, بلكه خواسته ايم روشن شود كه از زمان قديم تا اكنون پيوسته فقيهان بزرگى به اتحاد روز شروع و پايان ماه اعتقاد داشته اند و اكنون كه از اكثر جهات اطلاع رسانى جهان چون دهكده كوچكى شده است اين اتحاد طرفداران بيشترى در بين عالمان و توده مردم پيدا كرده است. از سوى ديگر, فهم كلمات بزرگان و استظهار آنها خود يكى از وظايف است تا تاريخ بحث ها و سير تحول آنها روشن گردد. اينك اقوال فقيهان را نقل مى كنيم:

1- شيخ مفيد(ره) پس از ذكر آيه (يسألونك عن الأهلة) فرمود:

(فجعل تعالى الأهلة علامات الشهور ودلائل ازمان الفروض ومواقيت للناس فى الحج والصوم وحلول آجال الديون و…)[66]

خداوند هلال ها را علامت هاى ماهها و راهنماى زمان واجبات و گاه شمارى براى مردم در حج, روزه و وقت پرداخت ديون و… قرار داده است.

توضيح: از كلمه (حلول آجال الديون) معلوم مى گردد كه ماههاى قمرى تنها گاه شمار براى امور شرعى نظير زمان حج, ماه رمضان, عده طلاق و وفات, زمان بلوغ, زمان روزه مستحبى و امثال اين امور نيست, بلكه براى امور عرفى نظير زمان بازپرداخت بدهى, زمان ردّ عاريه و امانت, زمان تحويل كالا و… مى باشد. در نتيجه اكنون كه تجارتها جهانى شده است اگر روزهاى شروع ماه مختلف و نامشخص باشد امور تجارى و اقتصادى ناهمگون و خراب مى شود. و تا دليل محكمى بر تفاوت اول ماهها در بلاد مختلف نداشته باشيم نبايد به سوى اين نظر برويم.

2- باز مرحوم مفيد در ادامه فرموده است:

(فالهلال علامة الشهر وبه وجبت العبادة فى الصيام والافطار والحج وسائر مايتعلق بالشهور على اهل الشرع وربما خفى لعارض او استتر عن اهل مصر لعلة وظهر لغير اهل ذلك المصر ولكن الفرض انما يتعلق على العباد, به اذ هو العلم دون غيره لما قدمناه من آى القرآن وماجاء عن الصادقين(ع).)[67]

هلال علامت ماه است و به واسطه آن عبادت واجب مى شود… و چه بسا به جهت عارضه اى [هلال] مخفى بماند يا به سبب علتى از اهل شهرى مستور بماند و براى غير آن شهر ظاهر شود وليكن فرض و تكليف بر بندگان به واسطه خود آن [هلال] مى باشد, زيرا كه خود آن [هلال] علم است نه غير آن, به جهت آنچه كه از آيه هاى قرآن و احاديث ائمه(ع) قبلاً بيان كرديم.

بررسى: از آنچه گذشت معلوم شد مرجع هر سه ضمير غايب در (على العباد به اذ هو العلم دون غيره) (هلال) است نه (غير اهل ذلك المصر), آن گونه كه از عبارت مجله (كاوشى نو در فقه) روشن مى شود,68 زيرا آن گونه كه آن جا معنا شده چند سطر عبارت بعدى كتاب (مقنعه) زايد, بى ارتباط و مخلّ مى باشد و در خود همين عبارت نيز طبق آن معنا كلمه (لكن) زايد خواهد بود و افزون بر اينها جمله (ولكن الفرض انما يتعلق) با جمله (و به وجبت العبادة) بى ارتباط و بلكه متنافى مى نمايد.

و بالطبع نسبتى كه در همان مجله به مرحوم مفيد داده شده: (رؤيت هلال در هر شهرى تنها براى اهل همان شهر حجيت دارد, زيرا قدر متيقن, ثبوت هلال ماه در همين شهر است)[69] نسبتى ناروا و خارج از عرف فقاهت است, چون با بودن دليل لفظى صريح نوبت به قدر متيقن از دليل نمى رسد و مرحوم مفيد كه فقيهى برجسته است هيچ گاه از دليل لفظى قدر متيقن نمى گيرد.

باز آنچه كه در همان مجله در خلاصه ديدگاهها ذكر شده و مرحوم مفيد را منفرد به قولى شاذ دانسته كه تنها برخى از شواذ اهل سنت آن قول را قائلند, خلاف واقع است,70 زيرا اولاً: معلوم شد عبارت مرحوم مفيد چيز ديگرى را مى گويد. ثانياً: خود آن مجله در هنگام بيان اقوال اهل سنت كه در صفحه هاى 241 و242 بيان شده قائلى از اهل سنت بر اين ديدگاه بيان نكرده و عبارت فتح البارى را كه در پاورقى آدرس داده, ذكر نكرده تا صحت و سقم انتساب روشن گردد. بله در صفحه 231 مجله, عبارت (لكل بلد رؤيتهم) از كتاب (فتح البارى) نقل شده ولى معلوم نكرده كه اين تنها يك احتمال است يا يك قول, و اگر قول است قائل آن چه كسى است؟ و آيا مربوط به طلوع فجر است يا رؤيت قمر؟

نتيجه: مرحوم مفيد از كسانى است كه علم به هلال را كافى مى داند و وجود موانعى براى رؤيت هلال را مانع از انجام تكليف نمى داند و بين بلاد قريب و بعيد تفصيل نمى دهد. معيار او علم به هلال است كه رؤيت, يكى از راههاى آن علم مى باشد و نسبت هاى ديگر به ايشان درست نيست; به ويژه دليلى كه براى توضيح سخن ايشان بيان شده با سخن يك فقيه سازگار نيست تا چه رسد به او كه شيخ فقيهان اماميه است. هيچ گاه فقيه در جايى كه اطلاق هاى لفظى و بلكه روايت هاى صريح وجود داشته باشد به قدر متيقن تمسك نمى كند, بنابراين جمله (زيرا قدر متيقن, ثبوت هلال ماه در همين شهر است.)[71] نمى تواند ديدگاهى فقهى براى مرحوم مفيد باشد و يا به عنوان دليل براى سخن او ذكر شود.

اشكال: آنچه بيان شد همه بر اين مبنا بود كه كلمه (العلم) در عبارت مرحوم مفيد به كسر عين و سكون لام باشد, ولى ممكن است كه (العلم) به فتح عين و فتح لام و به معناى علامت باشد و معناى كل عبارت چنين باشد… (ليكن فرض و تكليف تنها به واسطه هلال بر بندگان تعلق گرفته, زيرا هلال علامت است نه چيز ديگر؟

جواب: اين احتمال ضعيف است, چون اولاً: در اول همين فراز يك بار فرموده بود: (فالهلال علامة الشهر) و تكرارش دوباره بى مورد است و بايد در مرحله دوم راه اثبات هلال را بيان كند كه عبارت از علم به هلال مى باشد.

ثانياً اگر (العَلَمْ) باشد آن گاه معناى (دون غيره) معناى روشنى نخواهد بود, زيرا ديگران چيزهاى ديگر غير از هلال را علامت ندانسته اند كه مرحوم مفيد درصدد نفى سخنِ آنان باشد, بلكه ديگران به جاى رؤيت هلال, رأى و تظنى را جاى رؤيت قرار داده اند و مرحوم مفيد درصدد نفى سخن آنان است كه علم آور نيست نه اين كه در صدد نفى علامت بودن چيزهاى ديگر باشد. و بر فرض كه (العلم) هم باشد باز نشان مى دهد كه رؤيت هلال مهم است و همان هلال علامت است ولى نشان نمى دهد كه هر شهرى بايد به رؤيت خودش ملتزم باشد و رؤيت جاهاى ديگر براى آنان اعتبار ندارد.

عبارات شيخ طوسى(ره) در (النهايه):

2- از عبارتهاى مرحوم شيخ طوسى در (النهايه) معلوم مى گردد كه او رؤيت هلال در هر جايى را براى جاهاى ديگر نيز كافى مى داند خلاصه عبارت هاى ايشان با حفظ الفاظ و حذف برخى امور غير مرتبط به بحث فعلى اين است:

(علامة الشهور رؤية الهلال مع زوال العوارض والموانع فمتى رأيت الهلال فى استقبال شهر رمضان فصم بنية الفرض من الغد… ومتى كان فى السماء علّة ولم ير فى البلاد الهلال اصلاً ورآه خارج البلد شاهدان عدلان وجب ايضاً الصوم وان لم يكن هناك علة وطلب فلم ير الهلال, لم يجب الصوم الا ان يشهد خمسون نفساً من خارج البلد انهم رأوه. ومتى لم ير الهلال فى البلد… فان ثبت بعد ذلك ببيّنة عادلة انه كان قد رؤى الهلال قبله بيوم قضيت يوماً بدله.)[72]

علامت ماهها ديدن هلال در صورت زوال عوارض و موانع است, پس وقتى كه هلال را در ابتداى ماه رمضان ديدى فردايش را به نيت وجوب روزه بگير… و هرگاه در آسمان مانعى بود و هلال اصلاً در شهر ديده نشد و دو شاهد عادل خارج شهر آن را ديدند باز روزه واجب است و اگر در آسمان مانعى نبود و هلال جست وجو شد و ديده نشد روزه واجب نيست مگر آن كه پنجاه نفر از خارج شهر گواهى دهند كه آن را ديده اند و هنگامى كه هلال در شهر ديده نشود… اگر بعد از آن با بيّنه عادل ثابت شود كه هلال يك روز قبلش ديده شده است يك روز بدلش قضا مى كنى.

بررسى: آنچه از صدر و ذيل عبارت ايشان به دست مى آيد اين است كه رؤيت, موضوعيت دارد آن هم رؤيتى كه شايع و همگانى باشد اما رؤيت در داخل شهر باشد يا خارج از آن, تفاوتى ندارد. آن كه خارج از شهر ديده فاصله اش كم باشد يا زياد, تفاوتى ندارد. بله از نظر بنده به مناسبت حكم و موضوع و به مناسبت اين كه در آن زمان خبرگيرى از شهرهاى دور, متعارف و ممكن نبوده و در عبارت هم بدون ذكر هيچ قرينه اى تنها (خارج البلد) گفته است نواحى قريب و نزديك به شهر مراد وى بوده است نه فاصله هاى بسيار دور, بايد توجه داشت كه فتواى مرحوم شيخ, جمع بندى روايات است كه در آنها مسلماً (خارج البلد) توسعه بيشترى دارد و فهم محدود افراد, اطلاق, لفظ ائمه را از اطلاق نمى اندازد كما اين كه شأن نزول مخصص آيه نيست.

و اگر كسى ادعا كند اطلاق, مورد نظر امام نبوده او بايد قرينه بياورد, نه اين كه ما ثابت كنيم (خارج البلد) شامل مناطق دور, نظير آفريقا, هند و… نيز مى شود; به عبارت ديگر ادعاى انصراف اطلاق به محلهاى نزديك يا هم افق نيازمند دليل است و اين كه افراد آن زمان از (خارج البلد) تنها فاصله چند كيلومترى بيرون شهر را مى فهميده اند يا وسايل ارتباط جمعى در آن زمانها وجود نداشته كه از وضعيت هلال در مناطق بسيار دور مطلع شوند, ضررى به اطلاق نمى زند.

به عبارت ديگر براى منصرف ساختن اطلاق (خارج البلد) به (خارج البلدى كه نزديك باشد) نيازمند به كثرت استعمال مطلق و اراده مقيد و يا كثرت وجود مقيد داريم به گونه اى كه با شنيدن مطلق آن مقيد در ذهن بيايد و مولا و عبد بتوانند بر يكديگر احتجاج كنند, در حالى كه اينجا اين چنين نيست و هيچ كس از (خارج البلد) (خارج نزديك) را نمى فهمد, پس اطلاق به قوت خود باقى است.

عبارت قاضى ابن برّاج:

(واما اذا كانت البلدان متباعدة مثل طرابلس و بغداد, و خراسان و مصر و بغداد و فلسطين و قيروان و ماجرى هذا المجرى فان لكل بلد حكم سقعه و نفسه ولايجب على اهل بلد مما ذكرناه العمل بما رآه اهل البلد الآخر.)[73]

و اما وقتى كه شهرها دور باشند همچون طرابلس و بغداد و خراسان و مصر, و بغداد و فلسطين و قيروان و آنچه بر اين ضابطه جارى است هر شهرى حكم خاص خويش را دارد و بر اهل اين شهرها, عمل براساس رؤيت شهرهاى ديگر واجب نيست.

بررسى: اين عبارت اگرچه بين شهرهاى دور و نزديك تفصيل داده ولى براى ساكنان شهرهاى دور عمل به وظيفه شهرهايى كه هلال را ديده اند را حرام نكرده است, بلكه وجوب را برداشته است و به نظر مى رسد با اين نفى وجوب خواسته تكليف افراد را راحت كند تا لازم نباشد فردى كه در بلاد شرقى واقع شده به جست وجو پردازد و با وسايل گوناگون درصدد كسب خبر از بلاد غربى باشد اما اگر به هر حال بررسى كرد و خبردار شد كه هلال ماه رؤيت شده است كار حرامى مرتكب نشده و مى تواند بر طبق هلال عمل كند و بلكه طبق رواياتى كه گذشت واجب است كه چنين كند, زيرا دليلى وجود ندارد كه حتماً بايد در بلد خودت يا حوالى آن ماه ديده شود.

بنابراين امروزه كه خبرگيرى بسيار سهل و آسان است و رسانه هاى گروهى هم خبر رؤيت هلال و هم خود آن را نشان مى دهند و حصول اطمينان بلكه يقين به رؤيت ماه حتى از خود استهلال راحت تر است, وجوب عمل به رؤيت هلال در شهرهاى ديگر بعيد به نظر نمى آيد; به ويژه كه تجارتهاى جهانى, تقويم واحد را اقتضا مى كند. پس عمل كردن بر طبق رؤيت هلال, در هر شهرى يا كشورى كه باشد اولى و بلكه به نظر متعيّن است و معتقد شدن به اين كه (لكل بلد رؤيتهم) در واقع تاريخ قمرى را از تجارتها و كارهاى جهانى, خارج كردن است و به عبارت ديگر اعلام منطقه اى بودن رؤيت, مساوى با اعلام غير جهانى و غير جامع بودن اسلام مى باشد.

از آنچه گذشت روشن مى شود تحليل (كاوشى نو در فقه) در ذيل عبارت مرحوم قاضى ابن براج دقيق نيست و راه صواب نپيموده است, زيرا آن جا نوشته شده:

(ابن براج بر اين نكته تأكيد مى كند كه رؤيت هلال ماه, در هر شهرى تنها براى مردمان همان شهر و شهرهاى نزديك به آن كارساز است و ساكنان شهرهاى ديگر نمى توانند بر اين اساس عمل كنند.)[74]

هر كسى به عبارت ايشان كه در همان مجله نقل شده رجوع كند به راحتى مى تواند بفهمد كه ابن براج نفرموده كه ساكنان شهرهاى دور نمى توانند بر حكم هلال شهرهاى ديگر عمل كنند بلكه فرموده (واجب نيست كه عمل كنند) يعنى ادله از اين كه همه مردم را بر حكم به يك روز شروع و يك روز پايان ماه اجبار كند قاصر است, ولى از طرف ديگر هيچ دليلى بر لزوم تفاوت شهرها در مسأله هلال و اينكه هر شهرى يا كشورى بايد حكمى غير از حكم جاهاى ديگر داشته باشد يا بايد حكم شهر خودش را عمل كند, وجود ندارد. و بسيار تفاوت است بين (لكل بلد حكم سقعه) با عبارت (و على كل بلد حكم سقعه).

از آنچه گذشت عبارت مرحوم شيخ طوسى در مبسوط كه فرموده:

(ولايجب على اهل بلد العمل بما يراه اهل البلد الآخر.)[75]

و بر اهل هيچ شهرى واجب نيست بر طبق آنچه اهل شهر ديگرى مى بينند عمل كنند.

نيز روشن مى شود كه او نيز درصدد نفى وجوب است نه اثبات حرمت. در واقع مى خواسته كه تكليف تحقيق و تفحّص نسبت به بلاد دور دست را از مكلف بردارد, زيرا اگر به جاى (لايجب) لفظ (يجب) بود همه مكلف بودند از ديگر شهرها بپرسند و اين كار بر آنان حَرَجى بود. حال اگر زمانى مثل روزگار ما كه كسب خبر از سراسر جهان براى انسان آسان است و تنها نياز به گوش دادن به اخبار راديو يا تلويزيون دارد, و مصالح ديگرى نيز در اتحاد و اتفاق اعياد و وحدت تقويم ها وجود دارد بعيد نيست كه حكم عدم وجوب به وجوب تبديل شود, زيرا عدم وجوب مربوط به ظاهر است ولى در واقع ماه براى همه تجديد شده است.

منشأ زيادى از اجماع ها و شهرت ها

گفتنى است كه مرحوم شيخ طوسى كتاب (مبسوط) را براى رفع اتهام جمود, تقليد و عدم قدرت استنباط شيعه و… كه اهل سنت به شيعه مى زدند نوشت و مقدمه آن كتاب به اين مطلب تصريح دارد[76] بنابراين, (مبسوط) مجموعه اى از فروع است كه در روايات به صراحت ذكر نشده است و خود مرحوم شيخ آنها را از كتابهاى اهل سنت يا ذهن جوّال خويش فراهم كرده و دليل هاى مورد قبول شيعه در ذيل هر فرع را ذكر كرده است. پس از مرحوم شيخ ديگران نيز همان فرع را با همان دليل ها يا تغييرات جزئى در كتابهاى خود ثبت كرده اند و پس از چندين دوره كه نوبت به محقق و علامه رسيده, آن فرع شيخ(ره) جنبه مشهورى به خود گرفته و علامه در (منتهى) يا (تذكره) بر آن فرع ادعاى شهرت يا اجماع كرده و مسأله براى ديگران از قطعيات به حساب آمده است كه نمونه هاى بسيارى از آن در مقاله هاى قبلى اين جانب اشاره شده است.

تفاوت گذارى بين رؤيت هلال در شهرهاى دور و نزديك, هم افق و غير هم افق نيز مى تواند از همين قبيل باشد, ابتدا مرحوم شيخ, متوفاى 460هـ.ق در (مبسوط) آن را مطرح ساخته, سپس مرحوم قاضى ابن براج متوفاى 481هـ.ق آن را آورده سپس ابن حمزه در (وسيله) به وى اقتدا كرده است و كم كم مسأله به عنوان يك مسأله مشهورى درآمده است.

مرحوم ابن حمزه در (وسيله) مى نويسد:

(واذا رؤى [الهلال] فى بلد ولم ير فى آخر فان كانا متقاربين لزم الصوم اهليهما معاً وان كانا متباعدين مثل بغداد و مصر او بلاد خراسان لم يلزم اهل الآخر.)[77]

وقتى كه هلال در شهرى ديده شود و در شهر ديگر ديده نشود اگر آن دو شهر به هم نزديكند بر اهل هر دو شهر روزه لازم است و اگر از هم دورند همانند بغداد و مصر يا خراسان, در اين صورت بر اهل شهر ديگر لازم نيست.

ييادآورى: ابن حمزه تا سال 560هـ.ق مسلماً در قيد حيات بوده است ولى خبر دقيقى از زمان وفاتش در دست نيست.

نكته:قبلاً روشن شد كه چرا در كتاب هاى قدماى اصحاب قبل از شيخ طوسى در (مبسوط) ـ خصوصاً در كتاب هايى كه به اصطلاح مرحوم آيةاللّه بروجردى براى نقل اصول متلقاة از معصومان مى باشد ـ عين و اثرى از تفصيل بين بلاد متقارب و متباعد نيست و روشن شد كه اين گونه امور را مرحوم شيخ اضافه كرده تا قدرت تفريع شيعه را نشان دهد و پس از وى فقيهان اين نوع را در كتابهاى خود آوردند. اكنون بايد دانسته شود كه اين بحث ابتدا در كتاب هاى اهل سنت مطرح شده است و آنان اين تفاوت را قائل شده اند و مرحوم شيخ اين فرع را از آنان گرفته است. و بالاخره به همين دليل كه هيچ دليلى بر اين تفصيل وجود نداشته مرحوم محقق تفصيل ديگرى داده و بين بلاد شرقى و غربى تفاوت ديده است.

مرحوم محقق اول در جواب مسائل طبريه امورى را بيان كرده كه نشان مى دهد واجب نبودن عمل به رؤيت هلال در نقاط دوردست به سبب اين است كه به چنين رؤيتى نمى توان علم پيدا كرد نه اين كه حتى پس از علم قطعى به آن باز حجت نباشد. ايشان در پاسخ به اين سؤال كه (كيف اطلقوا القول بأن لكل بلد حكم نفسه؟) فرموده است:

(لانقول ان لكل بلد حكم نفسه مطلقا, كيف والمروى عن الائمة(ع) انه يجب الصوم اذا شهد عدلان يدخلان ويخرجان من مصر)

ما به طور مطلق نمى گوييم هر شهرى حكم خودش را دارد, اساساً چگونه چنين بگوييم در حالى كه از ائمه اطهار(ع) روايت شده وقتى كه دو فرد عادل كه به شهرى داخل و خارج مى شوند بر آن گواهى دهند روزه واجب مى شود.

سپس در ادامه نوشته است:

(وهذا يدلك على ان مع العلم بأنه متى اهلّ فى بلد يعلم انه مع ارتفاع المانع يجب ان يُرى فى الآخر كانت الرؤية فيه رؤية لذلك الآخر. اما اذا تباعدت البلدان تباعداً يزول معه هذا العلم فأنه لايجب ان يحكم لها بحكم واحد فى الأهلة لأن تساوى عروضها لايعلم الاّ من اصحاب الإرصاد وارباب النجوم وهو طريق غير معلوم ولايحصل به الوثوق فلهذا لايعمل به.)[78]

اين سخن شما را راهنمايى مى كند كه با علم به اين كه هرگاه هلال در شهرى ديده شد كه با نبود مانع بايد در شهر ديگر هم ديده شود, ديدن در اين شهر رؤيت براى آن شهر نيز خواهد بود, اما اگر شهرها به حدى دور بود كه چنين علمى زايل شد در اين صورت واجب نيست كه در آنها پيرامون هلال, حكم واحدى بشود, زيرا تساوى عرض هاى آنها تنها از راه اصحاب رصد و نجوم به دست مى آيد كه راهى غير معلوم است و موجب اطمينان نمى گردد و به همين جهت مورد عمل قرار نمى گيرد.

بررسى: از سخن مرحوم محقق به خوبى روشن مى گردد كه در مورد اتفاق و اختلاف افق ها, يا عرض هاى جغرافيايى بر يگانه بودن روز اول ماه يا يگانه نبودن آن, دليل خاصى وجود ندارد و سخن هركس در اين باب, براساس استنباط مى باشد و هركس تلاش مى كند از راههاى ظنى, و حدسى بپرهيزد و راه يقينى را پيش گيرد, امروزه غير از رؤيت با چشم راههاى متعدد ديگرى براى اثبات حلول ماه نو وجود دارد كه آنها يقين آور و علم آور است, ولى امروزه لازم نيست كه دنبال اين راهها برويم چون از راه اخبار, تلفن و ماهواره مى توانيم بفهميم كه در فلان نقطه ماه ديده شد و مقدار معتنابهى از مردم آن را ديدند و با همين رؤيت, حلول ماه نو براى همگان محقق شود بدون اين كه لازم باشد در شهر خاص عده اى از اهل آن شهر, آن را ببينند.

بالاخره مهم, يقين به حلول ماه نو از راههاى طبيعى و منطقى است كه در زمان ما حاصل مى باشد.

پس آنچه مرحوم محقق, رد مى كند راههاى ظنى است كه در آن زمان وجود داشته است, ولى آن راهها امروزه علمى و غير قابل شك شده است و چون ملاك علم است, علم وجود دارد, اما آنچه مهم تر است اين كه امروزه همگام با همان علم, خود رؤيت نيز امكان پذير است و همچنين علم به رؤيت نيز امكان پذير است و هر سه راه يك نتيجه را عايد مى سازد. پس چه ما علم داشته باشيم كه امشب در آفريقا ماه ديده مى شود, چه تلفنى كسانى كه ديده اند به ما خبر دهند فرقى نمى كند و علم و رؤيت در زمان ما يكى است.

مرحوم علامه حلى در برخى از كتابهايش نظر مرحوم شيخ را در (مبسوط) قبول كرده و بين بلاد متقارب و متباعد تفاوت قائل شده79 و در برخى ديگر ديده شدن ماه در يك شهر را موجب ثبوت ماه براى همه مردم دانسته است.

عبارت المنتهى:

(اذا رأى الهلال اهل بلد وجب الصوم على جميع الناس سواء تباعدت البلاد او تقاربت… لنا انه يوم من شهر رمضان فى بعض البلاد للرؤية وفى الثانى بالشهادة فيجب صومه لقوله تعالى (فمن شهد منكم الشهر فليصمه) وقوله(ع) فرض الله صوم شهر رمضان فى بعض البلاد وقد ثبت ان هذا اليوم منه ولانه يحل به الدين ويجب به النذر ويقع به الطلاق والعتاق المختلفان به عندهم فيجب صيامه ولأن البيّنه العادلة شهدت بالهلال فيجب الصوم كما لو تقارب البلاد ولأنه شهد برؤيته من يقبل قوله: فيجب القضاء لوفات لما رواه الشيخ عن ابن مسكان والحلبى جميعا… و رواية منصور… وعن ابى بصير… وفى حديث عبدالرحمن بن ابى عبدالله… وفى الصحيح عن هشام بن الحكم… علق(ع) على الشهادة على مصر وهو يكون شايعة يتناول الجميع على البدل فلا تخصيص فى الصلاحية لبعض الأمصار الاّ بدليل والأحاديث كثيرة فى وجوب القضاء اذا شهدت البيّنة بالرؤية ولم يعتبروا قرب البلاد وبعدها.)[80]

وقتى كه اهل شهرى هلال را ديدند روزه بر تمامى مردم واجب مى شود چه شهرهايشان دور باشد يا نزديك, دليل ما اين است كه آن روز در برخى از شهرها به سبب رؤيت هلال, رمضان است و در شهرهاى ديگر به دليل شهادت, رمضان مى باشد, پس روزه اش واجب است, به دليل فرموده خداوند كه: (هركس آن ماه را دريابد بايد روزه بگيرد) و فرموده حضرات ائمه(ع) [مبنى بر اين كه] خداوند روزه ماه رمضان را ـ در برخى از شهرها ـ واجب كرده و ثابت شده كه امروز, از آن ماه است.

و به جهت اين كه ديون به واسطه آن حال مى شود و نذرها واجب مى گردد و طلاق و عتاق ـ كه نزد آنان مورد اختلاف است ـ به آن واقع مى شود, بنابراين روزه اش واجب است و براى اين كه بيّنه عادل به هلال شهادت داده پس روزه اش واجب است; همان گونه كه اگرشهرها به هم نزديك بود و به جهت اين كه شخص مقبول القول به آن شهادت داده است پس اگر روزه اى [از او] فوت شده قضايش واجب است به جهت آنچه كه شيخ طوسى از ابن مسكان و حلبي… و روايت منصور… و ابى بصير… و در حديث عبدالرحمن بن ابى عبدالله… و در صحيحه هشام بن حكم… روزه را بر شهادت اهل شهر معلّق ساخته است و آن به گونه اى عموميت دارد كه همه را به نحو على البدل شامل مى شود و اختصاص به صلاحيت داشتن براى برخى شهرها وجود ندارد مگر با دليل, [و دليلى هم وجود ندارد].

به هر حال, احاديث درباره وجوب قضا هرگاه بينه شهادت به رؤيت داد. [و معلوم شد كه در شهرهايى يك روز, زودتر از اين شهر, ماه ديده شده و افراد از يك روز زودتر روزه گرفته اند] فراوان است [و بنابراين مردم شهرهايى كه آن روز را روزه نگرفته اند بايد آن را قضا كنند] و [در اين احاديث] دورى و نزديكى شهرها را معتبر ندانسته اند. [در نتيجه با ديدن هلال در محلى, به نحو متعارف, ماه نو براى همه اهل زمين ثابت مى باشد].

علامه… در (تحرير الاحكام) نيز مانند كتاب (المنتهى) به تفاوت نداشتن حكم روزه بلاد متقارب و متباعد فتوا داده است:

(واذا رأى الهلال اهل بلد وجب الصوم على اهل البلاد. جميع سواء تباعدت البلاد او تقاربت.)[81]

هرگاه مردم شهرى هلال را ببينند روزه بر تمامى اهل شهرها واجب مى شود چه دور باشند يا نزديك.

بررسى: به نظر مى رسد فقيهانى چون علامه, محقق و… كه با جوهاى اهل سنت آشنا بوده اند و با اجتماع روابط بيشترى داشته اند فتوا داده اند كه رؤيت هلال در يك جا, حلول ماه نو را براى همه جا ثابت مى كند و امور اجتماعى زيادى را نيز مثال زده تا نشان دهد عرف خودش, در چنين صورتى اين روز را روز اول مى داند, ولو اين كه در شهر ديگرى ماه ديده نشده باشد, سپس با اشاره به روايت هاى وجوب قضا, براى مردمى كه اين روز را روزه نگرفته اند, حكم شارع بر طبق نظر عرف را بيان مى كند و بالأخره اعلام مى دارد كه اين مجموعه, دليلهاى طرفداران اتفاق شروع و پايان ماهها, حال اگر كسى رأى ديگرى دارد بايد دليل بياورد.

حال اگر ديگران نيز دليلهايى در همين حد داشتند دو دسته دليل با هم تعارض مى كند و اگر يك دسته بر ديگرى برترى يا حكومت داشت اين دسته اخذ مى شود, و اگر دليل براى اختلاف روز اول ماه پيدا نشد واجب است كه به همين عمل شود.

ملا احمد نراقى فرموده:

(ثم الحق الذى لا محيص عنه عند الخبير, كفاية الرؤية فى احد البلدين للآخر مطلقا سواء كان البلدان متقاربين او متباعدين كثيرا لأن اختلاف حكمهما موقوف على العلم بأمرين لا يحصل العلم بهما البتة احدهما ان يعلم ان مبنى الصوم او الفطر على وجود الهلال فى البلد بخصوصه … وثانيهما ان يعلم ان البلدين مختلفان فى الرؤية البتة.)[82]

حقى كه نزد فرد خبير, چاره اى جز پذيرشش نيست. كفايت رؤيت [هلال] در شهرى براى شهرهاى ديگر است چه نزديك باشد چه دورِ بسيار دور, زيرا اختلاف حكم آنها موقوف بر علم به دو چيز است كه مسلما علم به آنها حاصل نمى شود:

اول: بداند كه مبناى روزه يا فطر بر وجود داشتن هلال در هر شهرى بخصوص مى باشد;

دوم: بداند كه اين دو شهر حتما در رؤيت مختلف هستند…؟)

بررسى: روشن است كه مرحوم نراقى در زمان خودش از قائلان به اتخاذ روز اول ماه, در تمامى شهرها بوده است, زيرا دو مبنا براى جواز اختلاف, روز اول ماه, در شهرها يا كشورهاى مختلف نقل كرده و هردو را ثابت نشده و بلكه غير قابل اثبات دانسته است.

بله, هر دو مبنا در زمان ايشان منتفى بوده است, ولى در زمان ما مبناى دوم منتفى نيست و از لحاظ علمى, هر ماه مى توان علم پيدا كرد كه در چه شهرهايى ماه قابل رؤيت است و در چه شهرهايى خير. بنابراين مبناى دوم در زمان ما قابل دسترسى علمى مى باشد.

پس براى اتخاذ روز اول ماه, فقط يك مبنا مى ماند و آن نبودن دليل ـ بر اين كه هر شهر هلال خويش را دارد ـ مى باشد, كه همان سخن علامه حلى است. پس اگرچه مرحوم نراقى مسأله را مبتنى بر دو امر دانسته است, در واقع, مبتنى امر واحدى مى باشد.

اقوال و دليلهاى طرفداران تفاوت شهرها درباره ماههاى قمرى

ناگفته نماند كه مشهور فقيهان از زمان شيخ طوسى به بعد اين است كه رؤيت در يك شهر براى شهرهاى دور كافى نيست بنابراين نقل چند قول از فقيهان, تنها به خاطر نكته هايى بود كه در هريك وجود داشت, ولى مشهور ـ همان گونه كه مطرح شد ـ به پيروى از (مبسوط) شيخ چنين قولى را برگزيده اند; به عبارت ديگر, همان گونه كه فقيهان قديم ـ به فرموده آيةاللّه بروجردى(ره) ـ كتابهايشان براى نقل اصول متلقات از ائمه معصوم بود, به نظر بنده, تفريعات فقهاى پس از مرحوم شيخ طوسى نيز تقليدى از كتاب (مبسوط) وى بود و دليلهاى آنان در مورد اختلاف روز اول ماه از يك قياس , يك عمل حكايت شده از ابن عباس, و يك استبعاد تجاوز نمى كند كه سستى آنها اگرچه اجمالاً بر همه روشن است, ولى تفصيل آن مى تواند راههاى ديگرى نيز فراروى انسان بگشايد.

1- قياس: همان گونه كه مشرقها و مغربهاى شهر, متفاوت است و مكلف در هر شهرى بايد به طلوع و غروب خورشيد در همان شهر ملتزم باشد و طلوع فجر, در شهرى, موجب اثبات طلوع فجر در همه عالم نيست ـ و حتى گاهى در زمانى كه فجر, در شهرى طالع مى شود در شهر ديگر تازه آفتاب غروب كرده و در شهر ديگرى خورشيد وسط آسمان است و نمى توانند همه شهرها يك طلوع فجر داشته باشند ـ در نتيجه ثبوت هلال در يك شهر نيز موجب ثبوت هلال در شهر ديگر نيست.

طرفداران اين نظر به برخى از روايات كه مى فرمايد: (انما عليك مشرقك ومغربك)[83] تمسك كرده اند و اهل سنت كه برخى در ساختن روايت بر مبناى قياس نيز دستشان باز است گفته اند: (لكل بلد رؤيتهم)[84]

شيخ طوسى كه اساس اين تفصيل است در (مبسوط) فرموده است:

(ومتى لم ير الهلال فى البلد وراى خارج البلد ـ على مابيّناه ـ وجب العمل به اذا كان البلدان التى رأى فيها متقاربة بحيث لو كانت السماء مضحية والموانع مرتفعة لرأى فى ذلك البلد ايضاً لاتفاق عروضها و تقاربها مثل بغداد و واسط والكوفة وتكريت والموصل, فاما اذا بعدت البلاد مثل بغداد و خراسان, و بغداد و مصر فان لكل بلد حكم نفسه. ولايجب على اهل بلد العمل بما رآه اهل البلد الآخره.)[85]

و هرگاه هلال در شهر ديده نشود و در خارج شهر ـ آن گونه كه روشن ساختيم ـ ديده شد عمل بر طبق آن واجب است در صورتى كه شهرهايى كه ماه در آنها رؤيت شده نزديك هم باشند به گونه اى كه اگر آسمان صاف باشد و موانعى وجود نداشته باشد قطعاً در آنها نيز ديده مى شود, زيرا عرضِ [=جغرافيايى] آنها يكى است; نظير بغداد, واسط, كوفه, تكريت و موصل. ولى اگر شهرها از هم دور باشند نظير بغداد و خراسان يا بغداد و مصر, هر شهرى حكم خودش را دارد. و بر اهل يك شهر واجب نيست به آنچه اهل شهر ديگر ديده اند عمل كنند.

علامه حلى در (تذكره) قول مرحوم شيخ در (مبسوط) را پذيرفته و دليلهاى آن را ذكر كرده كه ذكر عباراتش با اختصار خالى از لطف نيست:

(مسأله76: اذا رأى الهلال اهل بلد ولم يره اهل بلد آخر… وان تباعدتا… فلكل بلد حكم نفسه قاله الشيخ رحمه الله وهو المعتمد وبه قال ابوحنيفة وهو قول بعض الشافعية ومذهب القاسم وسالم واسحاق لما رواه كرَيب… قال قدمت الشام فقضيت بها حاجتى واستهلّ عليّ رمضان فرأينا الهلال ليلة الجمعة ثم قدمت المدينة فى آخر الشهر فسألنى عبدالله بن عباس وذكر الهلال فقال: متى رأيتم الهلال؟ فقلت ليلة الجمعة. فقال: انت رأيته؟ قلت: نعم و رآه الناس وصاموا وصام معاوية. فقال: لكنّا رأيناه ليلة السبت فلا نزال نصوم حتى نكمل العده او نراه فقلت: او لا تكتفى برؤية معاوية وصيامه: فقال: لا. هكذا, امرنا رسول الله(ص) ولأن البلدان المتباعدة تختلف فى الرؤية باختلاف المطالع والارض كرة فجاز ان يرى الهلال فى بلد ولايظهر فى آخر. لأن حدبة الارض مانعة من رؤيته.)[86]

هنگامى كه اهل شهرى هلال را ببينند و اهل شهر ديگرى نبينند… اگر آن دو از هم دور باشند همانند بغداد و خراسان و يا حجاز و عراق شيخ طوسى گفته هر شهرى حكم خودش را دارد و همين مورد اعتماد است. همين را ابوحنيفه گفته و نظر برخى شافعيه و مذهب قاسم, سالم و اسحاق نيز هست, زيرا كريب روايت كرده… گفت: به شام رفتم و كارهايم را انجام دادم و رمضان سر رسيد, هلال را شب جمعه ديديم, در آخر ماه به مدينه رسيدم, عبدالله بن عباس از هلال سخن گفت و در اين باره از من سؤال كرد: چه وقت هلال را ديديد؟ گفتم: شب جمعه. گفت: خودت آن را ديدى؟ گفتم: بله و مردم ديدند و روزه گرفتند و معاويه روزه گرفت. او گفت: ولى ما آن را شب شنبه ديديم بنابراين روزه مى گيريم تا عده را كامل كنيم [و به سى روز برسيم] يا هلال را ببينيم.

گفتم: آيا به ديدن معاويه و روزه اش اكتفا نمى كنى؟ گفت: نه. رسول اكرم(ص) اين گونه به ما فرمان داده است. و به جهت اين كه شهرهاى دور به جهت اختلاف مطلع ها در رؤيت مختلفند و زمين كره است. بنابراين جايز است كه هلال در شهرى ديده شود و در ديگرى ظاهر نشود, زيرا انحناى زمين مانع از ديدن ماه مى شود.

بررسى: دليل هاى طرفداران تفصيل از آنچه ذكر شد تجاوز نمى كند كه دو دليل بيشتر نيست: اول خبر كريب است كه بر آن اشكالهاى زيادى وارد است: از جمله او براى ما مجهول است87 و به احتمال زياد براى ابن عباس, شخصى منحرف و طرفدار معاويه بوده و تكيه بر قول چنين فردى مشكل است, زيرا او در اول كلامش اگرچه مى گويد: خودم ماه را ديدم ولى مؤيد آن را روزه گرفتن معاويه مى داند. در واقع در ذهن او عمل معاويه, مهم و براى مسلمانان قابل پيروى بوده است. او در آخر كلامش به ابن عباس مى گويد: آيا به ديدن و روزه گرفتن معاويه اكتفا نمى كنى؟! و سخنى از مردم و از خودش به ميان نمى آورد. در نظر او معاويه كسى بوده كه در همه سكنات و حركات بايد پيروى شود.

از سوى ديگر, سخن ابن عباس كه گفت: (پيامبر(ص) اين گونه به ما امر كرده است). مجمل است و معلوم نيست مرادش چيست؟ آيا منظور اين است كه پيامبر(ص) فرمان داده كه دين را نبايد از معاويه فرا گرفت و نبايد او الگوى مسلمانان باشد و يا فرمان داده كه به روزه و افطار معاويه, در اثبات يا اتمام ماه نبايد اكتفا نمود يا فرمان داده كه در مسأله هلال هر شهرى بايد حكم خودش را داشته باشد و نبايد به رؤيت شهرهاى ديگر تكيه كرد.

هر سه احتمال وجود دارد و جمع آنها نيز ممكن است. اولين احتمال يقينى است و دلايل فراوان ديگرى نيز بر اين امر وجود دارد كه نبايد دين را از معاويه فراگرفت. دومى نيز داراى روايتهاى متعدد و مستفيض است, ولى سومى كه مورد استشهاد قائلان به تفاوت بين شهرهاى نزديك و دور, در مسأله هلال مى باشد, هيچ قرينه اى ندارد مگر اين كه دو احتمال اول با لفظ (اَمَرَ) سازگار نيست و احتمال سوم با آن سازگارتر است, ولى به هر حال اگر ابن عباس خودش كريب را توثيق مى كرد و رؤيت اهل شام را تصديق مى نمود و آن گاه مى گفت ما تا كامل شدن سى روز يا رؤيت هلال روزه مى گيريم, احتمال سوم مسلماً قابل اعتنا بود, اما او چنين نكرد.

دومين دليل طرفداران تفصيل بين شهرهاى دور و نزديك, قياس ماه به خورشيد و قياس رؤيت هلال به طلوع خورشيد و غروب آن مى باشد, در حالى كه مسأله رؤيت هلال با طلوع و غروب خورشيد تفاوت اساسى دارد.

خورشيد, زمين و ماه هر سه كروى اند, خورشيد از ثوابت است و زمين به دور آن و ماه به دور زمين مى گردد. قطر خورشيد حدود يك ميليون و چهارصد هزار كيلومتر و فاصله آن تا زمين حدود صدوپنجاه ميليون كيلومتر مى باشد. قطر زمين دوازده هزار و هفتصد كيلومتر است و قطر آن صدوده برابر قطر ماه88 در نتيجه, خورشيد يك ميليون برابر حجمش از زمين بيشتر است; يعنى اگر زمين همانند يك توپ معمولى به قطر بيست سانتيمتر تصور شود خورشيد كره اى داراى قطرى بيست ودو متر خواهد بود. زمين در مقابل خورشيد, سياره بسيار كوچكى است و در هر سال, يك دور به دور خورشيد مى گردد و در هر بيست وچهار ساعت يك بار به دور خودش مى چرخد. آن قسمتى كه مقابل كره يك ميليون برابر بزرگ تر از خود قرار مى گيرد روز و قسمت ديگر شب مى باشد. پس هر قسمتى از زمين مى تواند در هر شبانه روز مشرق و يا مغرب شود.

اما ماه كره بسيار كوچكى است كه اطراف زمين مى گردد و حركتش حدود بيست وهفت روز به طول مى انجامد. قطرش حدود سه هزار و پانصد كيلومتر و حجمش صدوبيست وپنج برابر از حجم زمين كمتر است. به هر حال اگر آن طور كه بيان شد حجم زمين به صورت يك توپ معمولى باشد حجم ماه همانند يك توپ تخم مرغى خواهد بود كه به دور زمين مى چرخد و همان گونه كه زمين از خورشيد نور مى گيرد ماه نيز از خورشيد نور مى گيرد و مانند زمين هميشه نيمى از آن مقابل خورشيد مى باشد, بنابراين اگر كسى در درون ماه ساكن باشد, داراى شب و روز خواهد بود كه شب و روزش از گردش ماه به دور خودش به وجود مى آيد و در اين حركت هر نقطه از ماه داراى مشرق و مغرب خواهد بود.

در نتيجه, قياس مشرقها و مغربهاى زمين نسبت به طلوع و غروب خورشيد براى ما زمينيان همانند مشرقها و مغربهاى ماه براى ماه نشينان خواهد بود و همچنين قياس حركت ماه به دور زمين همانند قياس حركت زمين به دور خورشيد مى باشد; يعنى اگر حركت زمين به دور خودش با حركت ماه به دور خودش قياس شود كاملاً منطقى و صحيح است و همچنين اگر حركت زمين به دور خورشيد با حركت ماه به دور زمين قياس شود كاملاً صحيح و منطقى است. اما مقايسه كردن حركت زمين به دور خودش با حركت ماه به دور زمين قياس با فارق بسيار بديهى و روشن مى باشد و انسان واقعاً تعجب مى كند كه چرا چنين خلط و اشتباه بزرگى رخ داده و كسى متوجه آن نشده است!

بنابراين همان گونه كه حركت زمين به دور خورشيد داراى مدار مشخص و زمان مشخص مى باشد حركت ماه به دور زمين نيز به همين مقدار دقيق و روشن مى باشد و جديد شدن ماه چون جديد شدن سال شمسى كاملاً مشخص است.

منشأ اشتباه: به نظر مى رسد خلط و اشتباه مقايسه حركت ماه به دور زمين با حركت زمين به دور خودش, از آن جا ناشى شده كه منجمان قديم زمين را ثابت مى دانستند و ساير سيارات اعم از ماه, خورشيد و تمامى ستارگان آسمان را گردش كننده به دور آن مى دانستند و بر همين اساس, تقويمها را تنظيم مى كردند و ستارگان را رصد مى نمودند و محاسبه ها هم درست بود, زيرا در آن محاسبه ها تفاوتى نمى كرد كه كدام كره ثابت و كدام متحرك به دور ديگرى قلمداد شود. در نتيجه در آن محاسبه ها هميشه ناظر زمينى ثابت و خورشيد و ماه متحرك به دور او بودند كه هريك مشرق ها و مغرب هايى ايجاد مى نمودند, ولى اكنون بسيار واضح است كه زمين به دور خود مى چرخد و با آن حركت مشرق و مغرب را به وجود مى آورد و حركت خورشيد به دور خودش يا حركت نداشتنش براى ما نقشى ندارد, زيرا كره اى آتشين است و در هر صورت, حرارت و نور خود را مى دهد.

ماه نيز داراى حركتى به دور خود است كه براى ما نقشى ندارد, زيرا در هر حال نصفى از آن روبه روى خورشيد است و نور مى گيرد, اما حركتش به دور زمين براى ما مهم است كه هلال, تربيع, بدر و… را به وجود مى آورد آن گاه مقايسه حركت ماه به دور زمين با حركت زمين به دور خودش كاملاً بى ارتباط و غير منطقى مى نمايد و بايد كاملاً از آن پرهيز شود.

نتيجه: از آنچه گذشت روشن شد كه حكم به اتفاق سراسر جهان در حكم به رؤيت هلال و اتحاد روز عيد و روز شروع روزه و… با عقل سازگار و با پيشرفت هاى علمى هماهنگ و با تكوين مطابق است. همچنين از نظر كلامى با جهانى بودن اسلام در توافق مى باشد و در زمانى كه جهان از نظر ارتباطى چونان دهكده اى است تسهيل كننده معاملات, پرداخت ديون و… مى باشد. اين ديدگاه با دليلهاى شرعى نيز كاملاً سازگار و مطابق مى باشد و روايتهاى زيادى با اطلاق يا با التزام و يا حتى با صراحت, بر آن دلالت دارند.

اما حكم به تفاوت داشتن شهرهاى دور در شروع و پايان ماههاى قمرى فاقد هرگونه دليلى است و تمام سخن طرفدارانش بر دو پايه است:

الف) خبر شخصى به نام كريب كه مجهول است و دلالتش نيز مخدوش است;

ب) بر يك قياس باطل و با فرق عظيم بنا نهاده شده است و تقويمهاى قديم كه بر مبناى هيئت قديم تنظيم مى شده نيز به آن مشروعيت بخشيده است و در نتيجه باعث شده كه هر ساله اختلافهاى زيادى در روز شروع ماه رمضان و روز عيد فطر فراهم آورد و جوانان را به دين و استدلالهاى فقهى بدبين نمايد, جامعيت و جهان شمول بودن اسلام را زير سؤال ببرد و مرزهاى مصنوعى اعتبارى كشورها را اساسى و… قلمداد كند.

به هر حال بنده بسيار اميدوارم كه با دقت در آنچه نوشته شد و عزمى راسخ از سوى فقيهان, مسئولان و دلسوزان اسلام و مسلمانان اين فتواى ضعف ناشى از بى دقتى و عرفى گرايى مفرط, ازدامان اسلام عزيز پاك گردد.


پى نوشتها: [1] لفظ (تقريباً) براى اين به كار برده شد كه در هنگام حركت ماه به دور زمين, زمين نيز به نوبه خود حركتى به دور خورشيد دارد كه در هر ماه يك دوازدهم آن را طى مى كند. بنابراين, در اول ماه گذشته اگر ماه در جايى واقع شده بود كه يك ناظر زمينى آن را به صورت هلالى ديد معلوم نيست پس از يك دور كامل همان ناظر زمينى بتواند هلال را ببيند, زيرا وضعيت قرار گرفتن زمين, نسبت به خورشيد و تابش اشعه خورشيد و… دخالت دارد. آن گاه وقتى دوباره هلال ديده شد مى دانيم كه ماه يك دور كامل اطراف زمين زده است و همان مقدارى كه زمين طى كرده و خود را در وضعيت جديدى قرار داده است نيز از سوى ماه پيموده شده است. (ر.ك: فرهنگ دهخدا, لفظ (ماه))
[2] زمين و ماه هر دو از خورشيد نور مى گيرند. زمين كروى است و با حركت به دور خودش كه يك شبانه روز به طول مى انجامد, موجب مى شود كه گاهى يك طرفش روبروى خورشيد باشد و از آن نور بگيرد كه روز است و پس از گذشتن مدتى آن قسمت از مقابل خورشيد عبور كند و ديگر در معرض شعاع خورشيد قرار نگيرد و قسمت ديگر مقابل خورشيد قرار گيرد و نور بگيرد. و همين طور تكرار مى شود. حال اگر همين فردى كه روى زمين است و نظاره گر غروب مى باشد به سوى آسمان بالا رود يا بر كوهى برآيد, خورشيد را مى بيند, همچنين اگر با سرعتى متساوى سرعتى كه زمين به دور خودش مى چرخد برخلاف حركت زمين حركت كند, هيچ گاه خورشيد برايش غروب نمى كند. ماه كره ديگرى است كه آن هم از خورشيد نور مى گيرد و شب هنگام, همانند فردى كه در تاريكى ايستاده و مناطق دور دست را كه روشن است مى تواند ببيند ما مى توانيم قسمتى از ماه را كه با نور خورشيد روشن است و در ديد ما نيز هست ببينيم. در اول ماه, زمين و ماه تقريباً در يك جهت قرار مى گيرند و هر دو از خورشيد نور مى گيرند, چون خود زمين نور شديدى از خورشيد دريافت مى كند آن شدت نور از ديده شدن, ماه, توسط زمينيان جلوگيرى مى كند همان گونه كه در شعاع نور يك نورافكن واقع شدن موجب مى شود انسان شمع و چراغهاى ديگر كم نورى كه در مسير وصول نور نورافكن به چشم وجود دارد را نتواند ببيند يا اگر بين انسان و امورى كه آنها را مى بيند ناگهان يك نور شديدى واقع شود, توان ديدن آن امور ـ تا زمانى كه اين نور شديد وجود دارد ـ از بين مى رود بنابراين وقتى ماه براى ما قابل رؤيت است كه اولاً ماه به گونه اى واقع شده باشد كه شعاع خارج شده از ديد ناظر به قسمت روشن ماه برسد.
ييعنى در يك خط مستقيم با ناظر واقع شود و ثانياً شدت نور خورشيد, وسط اين خط مستقيم حائل ايجاد نكرده باشد در نتيجه تا زمانى كه ماه در اثر حركت خود از تحت شعاع خورشيد خارج نشود قابل رؤيت نيست و براى خارج شدن از تحت الشعاع لازم است نور خورشيد كم شود كه اين حالت در نزديكى غروب پيش مى آيد. اما بلافاصله در اثر حركت زمين, ماه, از ديد ناظر پنهان مى گردد.
[3] سوره بقره, آيه 189.
[4] مراد از اختلاف افق در اين نوشته, جواز اختلاف اول ماه در شهرهايى است كه در آنها افق متفاوت است و ممكن است ماه در يك جا ديده شود و در جاى ديگر خير.
[5] وسائل الشيعه, ج7/212, احكام شهر رمضان, باب12, حديث5.
[6] آمدن (ربّ المشارق والمغارب) به صورت جمع در قرآن نيز مؤيد است.
[7] سوره يونس, آيه 5.
[8]يس, آيه 39.
[9]يونس, آيه 6.
[10] سوره آل عمران, آيه 190.
[11] براى نمونه ر.ك: ژرفايى قرآن و شيوه هاى برداشت از آن به قلم نگارنده (انتشارات مبارك اصفهان, 1382)
[12] وسائل الشيعه, احكام شهر رمضان, باب3, حديث13و19 همين مضمون در ساير احاديث باب نيز وجود دارد بنابراين, حداقل در 28 حديث اين مضمون آمده است.
[13] همان, ذيل حديث11 و17. همچنين ر.ك: باب4, حديث5, 10, 11و16.
[14] وسائل الشيعه, ج7/209, احكام شهر رمضان, باب11, حديث10.
[15] همان, حديث11.
[16] همان, ح12.
[17] مستند العروة الوثقى كتاب الصوم, ج2/69; معجم الرجال الحديث, ج14/27.
[18] وسائل الشيعه, همان, حديث13.
[19] مستند, همان/68; معجم رجال الحديث, ج4/227 و228.
[20] وسائل الشيعه, همان, حديث14.
[21] من لايحضره الفقيه, ج2/171:
(من خالف هذه الاخبار وذهب الى الاخبار الموافقة للعامة فى ضدها اتقى كما يتقى العامة ولايكلم الاّ بالتقية كائناً من كان الاّ ان يكون مسترشداً فيرشد ويبيّن له فان البدعة انما تماث وتبطل بترك ذكرها, ولا قوة الا بالله.)
كسى كه با اين اخبار مخالفت ورزد به سوى اخبارى كه ضد اينها و موافق عامه است, برود, از او تقيه مى شود همان گونه كه از عامه تقيه مى شود و تنها با زبان تقيه با او سخن گفته مى شود, هركس كه باشد باشد, مگر اين كه طالب هدايت باشد كه ارشاد مى گردد و برايش بيان مى شود. زيرا بدعت با ترك ذكرش مضمحل و باطل مى گردد (و تنها نيرو از خداوند است).
[22] الاستبصار, ج2/73; وسائل الشيعه, ج7/204, حديث4.
[23] الاستبصار, ج2/64, حديث207 و ص73, حديث222; وسائل الشيعه, ج/201, حديث4 و تهذيب الاحكام, ج4, حديث440 و491.
[24]الاستبصار, ج2/73; وسائل الشيعه, ج7/201,احكام شهر رمضان, باب8, حديث2.
[25] وسائل الشيعه, احكام شهر رمضان, باب3.
[26] الاستبصار, ج2/73, حديث224; وسائل الشيعه, ج7/201, حديث3.
[27] تهذيب الاحكام, ج4/178; الاستبصار, ج2/73.
[28] ر.ك: وسائل الشيعه, احكام شهر رمضان, باب3.
[29] الاستبصار, ج2/74.
[30]الاستبصار, ج2/74; وسائل الشيعه, ج7/242.
[31] الفروع من الكافى, ج4/83, حديث7.
[32] همان, حديث9.
[33] روايت شماره4 كه از الاستبصار, ج2/73 حديث224نقل شد.
[34] وسائل الشيعه, ج/ابواب احكام شهر رمضان, باب3, حديث2.
[35] همان, حديث4.
[36] همان, حديث11.
[37] همان, حديث25.
[38] همان, حديث26.
[39] همان, حديث5.
[40] همان, حديث6.
[41] همان, حديث8.
[42] همان, حديث12.
[43] همان, حديث13.
[44] همان, حديث17.
[45] همان, حديث24.
[46] معجم رجال الحديث, ج12/12, همچنين ر.ك: همان/148ـ150.
[47] وسائل الشيعه, ابواب احكام شهر رمضان, باب3.
[48] سوره بقره, آيه 189:
(از تو پيرامون هلالها پرسش مى كنند. بگو آنها گاه شمارهايى براى مردم است.)
[49] وسائل الشيعه,ج7, احكام شهر رمضان, باب5, روايتهاى 4, 9, 17, 19 و20.
[50] همان, حديث14.
[51] همان/189, احكام شهر رمضان باب5, حديث1, 10و11.
[52] همان, حديث10; الاستبصار, ج2/73و حديث222 و ص64, حديث207.
[53] وسائل الشيعه, احكام شهر رمضان, باب5, روايت13.
[54] همان, حديث4.
[55] همان, حديث21.
[56] معجم رجال الحديث, ج9/47.
[57] وسائل الشيعه, احكام شهر رمضان, باب3, حديث24:
(اذا صمت لرؤية الهلال وافطرت لرؤيته فقد اكملت الشهر.)
[58] وسائل الشيعه,ج7/199, احكام شهر رمضان, باب6, حديث2.
[59] همان, احكام شهر رمضان, باب8, حديث3.
[60] همان, باب11, روايت4.
[61] همان, باب12, حديث1.
[62] همان, باب14.
[63] همان, باب15, حديث1.
[64] سوره قدر, آيه 4.
[65] تهذيب الاحكام, ج3/131, حديث314 و ص133, سطر3.
[66] المقنعه/295.
[67]همان/296.
[68] ر.ك: كاوشى نو در فقه, ج2/232. عبارت در آنجا اين چنين معنا شده است:
(…ولى براى غير آن شهر آشكار شود ولكن وجوب روزه بر مردمان همان شهر است, زيرا به ثبوت هلال در همان شهر علم داريم و نسبت به شهرهاى ديگر چنين علمى نداريم.)
[69] همان.
[70]همان/243:
(خلاصه ديدگاه ها: هرگاه در شهرى از شهرهاى اسلامى رؤيت هلال به اثبات برسد تكليفى براى مردمان ديگر شهرها نيست, تنها بر عهده مردمان همان شهر تكليف بار مى شود. اين از ظاهر عبارت مفيد در مقنعه, ص296 و برخى فقهاى عامه فهميده مى شود).
[71] كاوشى نو در فقه, ج2/232.
[72]النهاية ونكتها, ج1/390و391.
[73]المهذب, ج1/190 عبدالعزيز بن البراج, مؤسسه انتشارات اسلامى, ر.ك: كاوشى نو در فقه, ج2/234.
[74]كاوشى نو در فقه, ج2/234.
[75]المبسوط فى فقه الاماميه, ج1/268.
[76]چون اماميه در گذشته تفريع فروع نمى كردند و تنها به تبيين حكم موارد منصوصى كه دست به دست به آنها رسيده بود قناعت مى كردند, مخالفان بر آنان طعن مى زدند, لذا اين كتاب تأليف شد تا بدانند شيعه اماميه به بركت احاديث وارده از ائمه(ع) مى توانند تمامى مسائل را استنباط كنند و نيازى به قياس و امثال آن ندارند (تلخيص از مقدمه مبسوط, ج1/351.
[77] الجوامع الفقهيه/719.
[78] المسائل الطبرية چاپ شده در الرسائل التسع/321, همچنين ر.ك: كاوشى نو در فقه, ج2/235.
[79] تذكرة الفقهاء, ج6/122, مسئله 76.
[80] منتهى المطالب, ج2/93 (چاپ سنگى).
[81] تحرير الاحكام, ج1/82. مؤسسه آل البيت, مشهد, به نقل از كاوشى نو در فقه, ج2/238.
[82] مستند الشيعه, ج2/133.
[83] وسائل الشيعه, ج3/145.
[84] الفتح البارى فى شرح البخارى, ج4/123
[85] المبسوط, ج1/268 (المكتبة المرتضويه).
[86] تذكرة الفقهاء, ج6/122 و123.
[87] ر.ك: اسد الغابة والاستيعاب و معجم رجال الحديث. اثرى از چنين شخصى پيدا نيست.
[88] آمار از فرهنگ دهخدا استفاده شد و براى راحتى در تفهيم و تفهم عددها رُند شد و از ذكر رقمهاى ريز خوددارى شد.
نام کتاب : فقه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 35  صفحه : 3
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست