responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فقه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 33  صفحه : 2
اسلام و سامان دهى جمعيت
حسن رهبرى

دانشمندان و كارشناسان مسائل جمعيتى, سالهاست كه آژير خطر (انفجار جمعيت) را به صدا در آورده اند و براى رويارويى با پيامدها و بحران ناشى از آن, نگهداشت سفارشهاى ايمنى را خواستار شده اند. آنان بر اين باورند:

رشد گروه هاى مردم و سكنه زمين, ناگزيرترين و فورى ترين مسأله اى است كه بشر در حال حاضر با آن روبه روست و در بسيارى از جاها و سرزمينهاى جهان, رشد و بالا رفتن شمار ساكنان و زاد و ولد, گيج كننده و فشار بر منابع موجود بى اندازه است[1]

رشد گروه هاى انسانى در جامعه ها و كشورها, به شيوه اى شتاب گيرنده رخ مى دهد.

يك افسانه كهن ايرانى به روشن كردن اين گزاره كمك مى كند:

يكى از درباريان پادشاهى, از پادشاه خواست: در برابر كارهايى كه انجام مى دهد, به شمار خانه هاى شطرنج, به او برنج بدهد;به گونه اى كه شمار دانه هاى برنج در هر خانه شطرنج, دو برابر خانه پيشين باشد.

شاه, در حالى كه گمان مى كرد, قرارداد خوبى است, پذيرفت و دانه اى برنج در نخستين خانه شطرنج گذاشت و فرمان داد كه از انبارهايش برنج بياورند. در خانه بيست و يكم, انبارهايش خالى شدند. خانه چهلم ده ميليارد دانه برنج لازم داشت….

بى كم و كاست, همين اصل بر رشد جمعيت برابرى مى كند[2]

رشدِ ناترازمند و ناهماهنگ مردمان و زاد و ولد, هزينه هاى همگانى: آموزش و پرورش, بهداشت, ساخت مسكن, و تهيه آب را به گونه جدى افزايش مى دهد.

همبستگى شديدى بين بهداشت كودك و خانوار وجود دارد. رشد پرشتاب گروه خردسالان, در يك كشور, پيشرفتهاى فرهنگى را به واپس مى اندازد[3]

(امروزه, سرعت افزايش جمعيت جهان بسيار زياد است. بر اساس گزارش(صندوق جمعيت ملل متحد)(UNFPA) زير عنوان (وضع جمعيت جهان), در سال 1995 در هر دقيقه 180 نفر, در هر روز 260 هزار نفر و در هر سال 95 ميليون نفربه جمعيت كره زمين افزوده مى شود.)[4]

(جمعيت به نسبت تناسب هندسى([1],[2],[4],[8],…) افزايش مى يابد, در حالى كه مواد غذايى به نسبت عددى يا حسابى ([1],[2],[3],[4],…)رشد مى كند.)[5]

(جمعيت در هر 25 سال يك بار, دو برابر مى گردد و در طول يك سده 16برابر مى شود, در حالى كه توليدات غذايى در اين مدت تنها 5برابر مى شود.)[6]

(اين تصور كه امنيت غذايى تمام مردم جهان بدون اتخاذ سياستى از پيش تعيين شده, و تنها از طريق قانونهاى بازار حل خواهد شد, توهمى بيش نيست و موجب بروز فاجعه هاى انسانى بيش تر و گسترش شكاف ميان شمال و جنوب خواهد شد.)[7]

پيشينه طرح چنين ديدگاهى, نخستين بار, در دويست و اندى سال پيش(1798م.) به نام: (رابرت مالتوس), كشيش اقتصاد دان انگليسى, ثبت شده است.

طرح ياد شده از زمان انتشار, در عرصه دين و اقتصاد, ناسازگاران و سازگارانى داشته و هر كدام از چشم اندازى مسأله را به بوته بررسى و كند و كاو قرار داده و در رد يا ثابت كردن و پذيرش آن قلم فرسايى كرده اند.

در دهه هاى اخير, شتاب چرخه رشد نرخ جمعيت و گسترش تهديدهاى ناشى از آن,سبب توجه بيش ترى به نظريه مالتوس شده و در بين جامعه شناسان, اقتصاددانان, و سياسيون, هواداران زيادى پيدا كرده و از مخالفان آن به شدت كاسته شده است.

بر خلاف پذيرش نظريه يادشده در انجمنهاى علمى و دانشگاهى دنيا, هنوز در حوزه هاى دينى اين گمان و دودلى وجود دارد كه آيا از چشم انداز اديان الهى چنين نظريه اى پذيرفته است يا نه؟ نگارنده, تلاش خواهد ورزيد, در اين ميان ديدگاه اسلامى را تا جايى كه ممكن باشد و در توان, به بوته بحث و بررسى قرار دهد و جمع بندى از آن ارائه دهد. امّا پيش از وارد شدن به اصل موضوع, (انفجار جمعيت) و (سياستهاى جمعيتى) مى بايد به درستى شناسايى و شناسانده شود كه در زير به اجمال به آن مى پردازيم:

انفجار جمعيت

هنگامى كه در جامعه نرخ مرگ و مير كاهش يابد, اما نرخ زاد و ولد بالا باشد, افزايش بى سابقه اى در شمار ساكنان كشورها و كره زمين, پيدا مى شود كه به (انفجار جمعيتى) معروف است. شمار زياد مردم در اين هنگام, سبب مى شود كه:

1- از منابع و سرچشمه هاى طبيعى و انسانى به گونه بى رويه, بهره بردارى شود.

2- در آمد سرانه كشور و خانوارها كاهش يابد.

3- نابرابريهاى اجتماعى- اقتصادى و سياسى افزايش يابد.

4- تمام و يا بخش درخورى از بودجه دولت در راه بر آوردن پايين ترين حدّ از خدمات به كار گرفته شود.

5- گنجايى سرمايه گذاريهاى اقتصادى كاهش يابد.

6- هزينه غذا, آموزش و پرورش, درمان و مسكن بالا رود.

7- نرخ بيكارى غير درخور تحمل شود.

8- تمام كارها و پيش گاميها در امر برنامه ريزى بى نتيجه ماند.

در اين هنگام است كه تدوين سياست جمعيتى و اجراى برنامه هاى خانواده (يا جلوگيرى از گسترش زاد و ولد) ضرورت پيدا مى كند[8]

سياستهاى جمعيتى

سياست جمعيتى(populatation policy) مجموعه اصول, چاره جوييها, آهنگها و اراده هاى نگاشته و گرد آورى شده جمعيتى است كه از سوى دولتها در پيش گرفته مى شود و قلمرو و حد و مرز تلاشهاى او را در پيوند با مسايل و يا كارهايى كه نتيجه هاى جمعيتى دارند, روشن مى كند. هدف سياست جمعيتى, منطقى و هماهنگ سازى دگرگونيهاى جمعيتى با زمينه هاى اجتماعى, اقتصادى و فرهنگى جامعه است, تا رفاه و بهروزى بيش تر جمعيت را فراهم سازد[9]

تاريخچه سياستهاى جمعيتى در جهان

بيان نظريه هاى بنيان گذاشته شده بر سياست جمعيتى از سوى دانشمندان و اجراى آن به دست زمامداران در دوره ها و زمانهاى گوناگون تاريخى, بيان گر وجود چنين تفكر و سياستى از گذشته هاى بسيار دور بوده است.

افلاطون (و.ـ427 ف[347]ق م.) و ارسطو (و.ـ384ـ ف[322]ق م.) عقيده داشتند كه شمار مردم, نه آن قدر اندك باشد كه استقلال سياسى و اقتصادى جامعه را به خطر اندازد و نه آن اندازه زياد كه اصول حكومت دموكراتيك كشور را متزلزل كند[10]

آگوست {اغسطس (63ق.م ـ14م.)} امپراطور روم, براى نخستين بار در تاريخ, اصول يك سياست جمعيتى را به وجود آورد. برابر دستور او, شخصى كه فرزندان بسيار داشت از پرداخت ماليات و خدمت سربازى بخشيده مى شد, و امتيازهاى اجتماعى و سياسى ويژه اى به او تعلق مى گرفت[11]

در سراسر سده هاى ميانه, افزايش جمعيت هدف اساسى بود و اين سياست از مسيحيت الهام مى گرفت.

ابن خلدون, انديشه ور اسلامى, عقيده داشت: جمعيتى كه به حد كافى انبوه و انباشته باشد امكان مى يابد تا از نيروى كار خود استفاده بهترى برد. به نظر او جمعيت مهم ترين وسيله برقرارى امنيت سياسى و نظامى جامعه است[12]

همزمان با نخستين انقلاب صنعتى, توماس رابرت مالتوس, (1766ـ 1834م.) براساس آمارهاى علمى خود در نظريه مشهور خويش مقرر داشت:

(نسبت افزايش جمعيت جهان از رشد توليد زراعى بيش تر است و اين جريان, آينده انسان را با قحطى وحشتناكى كه ناشى از زيادى مردم بر مواد غذايى است, مواجه مى سازد…. مردم را به محدود ساختن امر توليد و تناسل دعوت كرد و براى اين دعوت, اسلوب خاص سياسى و اقتصادى و اخلاقى خويش را مقرر داشت.)[13]

وى كه كشيش بود, هرگز از جلوگيرى از زاد و ولد, از راه طبيعى و يا ساختگى دفاع نكرد. اما پيروان مالتوس در اين زمينه بازدارى كم ترى داشتند. اينان همچون مالتوس استدلال مى كردند: جلوگيرى از رشد زاد و ولد, براى دستيابى به سطح زندگى بهتر, بايسته است و برخلاف او, از سقط جنين و جلوگيرى از باردارى براى كاهش بارورى, دفاع مى كردند[14]

خروشچف, رهبر اتحاد جماهير شوروى پيشين در سال 1955 اعلام كرد:

(فكر محدود كردن توالد و تناسل, يك تئورى آدم خوارى است كه ايدئولوژى بورژوازى (سرمايه دارى) آن را اختراع كرده است.)[15]

پرزيدنت (ژنرال دوگل) مبارزه گسترده اى را براى جلوگيرى از مصرف قرصهاى ضد باردارى كرد, تا مادران را راضى كند كه فرزندان بيش ترى بزاند. البته اين مبارزه, درست هنگامى شروع شد كه توجه زنان فرانسوى به طرف اين قرصها كشيده شده بود.

او مى خواست زاد و ولد در فرانسه زياد شود, و در نظر داشت كه خانواده هاى بزرگ از برتريها و پاداشهاى بيش تر مالياتى, مدرسه و خانه برخوردار گردند[16]

پذيرش انديشه هاى مالتوس در كشورهاى رو به توسعه, بويژه در سده اخير, برنامه ريزان اقتصادى را بر آن داشت كه برنامه خود را بر پايه سياست كاهش زه و زاد, سامان دهى كنند.

در پى كشورهاى رو به توسعه و همزمان با پايان جنگ جهانى دوم, كشورهاى كم تر توسعه يافته نيز, به پشتيبانى از سياست جلوگيرى از رشد زه و زاد برخاسته و آن را در سرلوحه برنامه ريزيهاى خود, قرار دادند.

هند از نخستين كشورهايى بود كه سياست مهار رشد جمعيت, يا ثبات جمعيت را در پيش گرفت (1952) و كشورهاى اندونزى, بنگلادش, تايلند, فيليپين, مكزيك و تركيه نيز, از سياست كاهش جمعيت, پيروى كردند.

در سالهاى 1357ـ1346ش. در ايران نيز, همراه با پخش قرصهاى ضد باردارى و كاندوم, تبليغات گسترده اى با شعار: فرزند كم تر, زندگى بهتر, آغاز شد, كه به دليل فرهنگ موجود, باورها, سنتها و بى اعتمادى مردم به سياستهاى رژيم پهلوى, چندان مورد توجه همگان مردم قرار نگرفت.

پيروزى انقلاب اسلامى و به دنبال آن شروع جنگ تحميلى, كه با فراموشى سياستهاى جمعيتى تا سال 1368ش. در جمهورى اسلامى ايران همراه بود, رشد جمعيت حدود 4درصدى را به كشور ما بار كرد.

برابر نظر معاون تحقيقات و فن آورى وزارت بهداشت, درمان و آموزش پزشكى, به خاطر نپاييدن و پاس نداشتن سياست سامان دهى خانواده در سالهاى 1357 تا 1368, جمهورى اسلامى ايران, هم اينك 10ميليون به شمار ساكنان كشور افزوده شده است; يعنى سالانه 800هزار كودك اضافه در كشور, چشم به جهان گشوده اند[17] به دنبال انتشار نتيجه هاى سرشمارى سال 1365 در سال 1367, و روشن شدن ويژگيهاى چندى و چونى شمار سكنه كشور و آثار و پيامدهاى آن در سطح ملى, دولت جمهورى اسلامى ايران سياست بنيان گذاشته شده بر كاهش را پيش گرفت و دنبال كرد. در سال 1369 (شوراى تحديد مواليد) با تصويب دولت و به رياست وزير بهداشت, درمان و آموزش پزشكى تشكيل گرديد و در سال 1370 (اداره كل جمعيت و تنظيم خانواده) پديد آمد. قانون تنظيم خانواده در سال 1372 در مجلس پذيرفته و در همان سال به تأييد شوراى نگهبان رسيد[18]


علماى اسلامى و سامان دهى جمعيت

الف. پيش از انقلاب اسلامى

برنامه هاى سامان دهى خانواده كه از آغاز دهه 1950م. به آرامى آغاز شده بود, در دهه هاى 1970 و 1980 شتاب بيش ترى به خود گرفت. بيش از يكصد كشور در حال توسعه جهان, از جمله كشور ايران, آن را به مورد اجرا گذاشتند.

به دنبال اجراى برنامه سامان دهى خانواده در ايران و ديگر كشورهاى اسلامى, علماى دينى, برابر انديشه و تخصص علمى خود, ديدگاه هاى گوناگونى را در اين باره ابراز داشته اند كه يادآور مى شويم:

محمدتقى جعفرى, در حدود سال 1334ش. مى نويسد:

(ممكن است گفته شود: ما در حرمت سقط جنين ترديدى نداريم; ولى طبق محاسبه بعضى از متفكران كه گفته اند: (افزايش خواربار در روى زمين با تصاعد حسابى است و افزايش نفوس با تصاعد هندسى و نتيجه آن انفجار زمين از گرسنگى مى باشد) مسأله وارد باب تزاحم مى گردد كه قانون اقتضا مى كند كه اهم را بر مهم مقدم بداريم.

مى گوييم: آياتى در قرآن خبر از نامحدوديت روزى مى دهد… در اين مورد بسيار مناسب است جمله اى را از سخنان يكى از صاحب نظران علوم انسانى بياوريم, او مى گويد:

اگر يك صدم گريه اى كه در طول تاريخ درباره شكم هاى گرسنه و بدنهاى برهنه ريخته شده است به ارواحى كه گرسنه معرفت و تقواى انسانى هستند, ريخته مى شد, نه شكمى گرسنه مى ماند و نه بدنى برهنه و نه ارواح گرسنه.)[19]

شهيد محمدباقر صدر:

(نوع و هدفهاى برنامه, برحسب ضرورتها و شرايط موضوعى هر جامعه, تعيين مى گردد, و از آن جا كه ماهيت مشكلات و مسائل, از جايى تا جايى و از زمانى تا زمانى ديگر فرق مى كند, سياستهاى اقتصادى هم با يكديگر متفاوت مى باشد; فلذا در ممالك پر جمعيت, اقدامات ويژه اى متناسب با شرايط اجتماعى لازم است كه در ممالك كم جمعيت تجويز نمى شود.

سياست اقتصادى جزئى از مكتب اقتصادى نيست و تعيين آن هم وظيفه مكتب اقتصادى نمى باشد. كار مكتب اقتصادى تعيين هدفهاى كلى سياست اقتصادى است. تعيين جزئيات سياست اقتصادى به طورى كه با اوضاع و احوال روز مناسب باشد و نيز مسؤوليت اجراى آن, با مقامات دولتى مى باشد.)[20]

(وقتى بخواهيم عقيده اسلام را درباره نظريه افزايش جمعيت (رابرت مالتوس) بدانيم, ممكن است با در نظر گرفتن نحوه انديشه اى كه اسلام در سياست عمومى خود, درباره تحديد توالد و تناسل دارد, بر آن آگاه شويم.)[21]

سيد موسى صدر:

(نسبتى را كه مالتوس براى افزايش جمعيت جهان بيان داشته, تاكنون حتى در يك نقطه جهان و در يك زمان معين, مصداق پيدا نكرده است. آمارى كه از تعداد نفوس جهان در آغاز قرن نوزدهم و آغاز قرن بيستم به دست آمده و همين طور نمودارهاى منتشر شده درباره افزايش مواد غذايى, پايه هاى پيش بينى مالتوس را متزلزل كرده است.

به طور كلى مى توان گفت: رابطه ثابت و محكمى بين افزايش جمعيت جهان و زيادتى مواد غذايى وجود دارد. و هرچه جمعيت زياد شد, به تدريج كشت زياد مى شود. زمينهاى باير, داير مى گردد. زمينهاى غير قابل كشت, با طرق علمى كاشته مى شود, از زمينهاى موجود با وسايل جديد بهره بردارى بيش ترى مى شود و بالاخره, براى تهيه مواد غذايى از غير زمين, مثل آب دريا و هوا, علم به انسان كمك مى كند.

و با كمال وضوح, مى توان دريافت كه كمبود مواد غذايى, خود به خود, سبب كمبود افراد بشر و كمى توالد و تناسل و در نتيجه, حفظ تعادل خواهد گرديد.)[22]

مجله مكتب اسلام:

(… در كنار اين موضوع; يعنى وحشت از ازدياد جمعيت, موضوعات ديگرى نيز وجود دارد كه شايد تأثير آنها در مسأله كنترل جمعيت, كم تر از آن نباشد, بلكه در بعضى از موارد, نقش اصلى را بازى مى كند و آن توجه زياد به راحتى هاى فردى و كسب آزادى بيش تر براى استفاده از لذات زندگى و فراموش كردن مصالح اجتماعى مى باشد. زيرا بديهى است كثرت فرزندان يك خانواده, به اين گونه آزاديها و راحتى ها لطمه مى زند.

… طبق آمارى كه اخيراً از طرف مقامات مسؤول وزارت آب و برق انتشار يافت, زمينهاى كشور ما مى تواند, با همين آبهاى موجود, به خوبى 50ميليون نفر را غذا دهد… با اين حال روشن است كه ترس تقليدى مزبور, مخصوصاً در مورد ممالكى مانند مملكت ما بسيار بى مورد است.

… به هر حال, پر ارزش ترين و مؤثرترين منابع حياتى و اميدبخش يك مملكت, همان ذخاير انسانى آن است كه يكى از سرچشمه هاى اصلى هرگونه موفقيت و پيروزى محسوب مى شود. و از اين بيان به خوبى نتيجه مى گيريم كه مبارزه با افزايش جمعيت كشور ما كه از ناحيه افراد بى اطلاع صورت مى گيرد, مبارزه با عظمت كشور ماست.)[23]

شهيد سيد عبدالكريم هاشمى نژاد:

(… ما اعتراف مى كنيم كه خطر گرسنگى مردم بعضى از كشورهاى آسيايى و آفريقايى را تهديد مى كند; اما معتقديم كه اين وضع اسفناك به علت افراط و تفريط نفرت انگيزى است كه در جهان ما حكم فرماست و اگر روزى, همه ملتها, به طور جدى, در صدد برآيند تا جلو اين همه اسراف كاريها را بگيرند و در تقسيم مواد غذايى عدالت را رعايت نمايند, بدون ترديد در آن روز ديگر كمبود مواد غذايى احساس نخواهد شد, تا به بهانه آن جهان مجبور گردد از راه هاى خطرناك و مشكوك, با افزايش جمعيت و تكثير نسل به مبارزه برخيزد.)[24]

شهيد مطهرى:

(يكى از موضوعاتى كه در اروپا سر و صدا راه انداخته و به همين جهت, گفته اند: دين به طور مطلق پاى بند زندگى است و با مقتضيات و شرايط زمان تطبيق نمى كند, مسأله ازدياد نفوس است. اين مسأله يكى دو قرن است كه براى بشر مطرح است. ازدياد نفوس از يك حد معينى را براى بشريت خطر مى شمارند….

لهذا پيشنهاد مى كنند كه جلوى مواليد گرفته بشود… اين يك مسأله جديدى است. اين مسأله فقط در عصر ما مطرح است و در گذشته مطرح نبود, چون اولاً در سابق به آن پى نبرده بودند, ثانياً در سابق ازدياد مواليد خطرى نداشت, مرگ و مير طبيعى, خود به خود, جمعيت را كم مى كرد, ولى حالا اين طور نيست….

جرايد و مجلات, خيلى عليه ازدياد نفوس تبليغ مى كنند, ولى اين را توجه داشته باشيد كه مسأله ازدياد نفوس كه اسمش را مى گذارند (بمب جمعيت) و آن قدر هم گفته اند كه يك حس تنفر از بچه در اين مردم ايجاد كرده اند, در كشور ما صادق نيست, يعنى كشورهاى اسلامى, هنوز به حد نصاب جمعيت نرسيده است. اين يك نيرنگ استعمارى است كه غربيان به كار مى برند….

درباره ايران اين طور مى گويند كه: استعداد 60ميليون جمعيت را دارد كه نان بدهد, در صورتى كه اكنون حداكثر 25ميليون نفر است.

… اسلام هرگز جلوى راه بشر يك چيزى نگذاشته است كه با مقتضيات ضرورى كه در زمان پيش مى آيد بجنگد, يعنى با ضرورتهاى اجتماعى و اقتصادى بشر بجنگد.)[25]

نورى همدانى:

(عده اى از لحاظ اين كه جمعيت روى زمين به سرعت رو به افزايش مى رود, چنين فكر مى كنند كه زمانى فرا خواهد رسيد كه مردم از جهات اقتصاد زندگى به مضيقه خواهند افتاد و زمين قدرت تغذيه و تأمين لوازم زندگى بشر را نخواهد داشت و لذا مردم را به جلوگيرى از افزايش نسل تشويق, بلكه وادار مى كنند. به علاوه, متأسفانه (سقط جنين) را يك عمل منطقى و موجه جلوه مى دهند. ولى اين عقيده همان طور كه بعضى از دانشمندان هم تصريح كرده اند درست نيست; زيرا سطح زمين به اندازه اى وسيع است كه به 500 ميليون كيلومتر بالغ مى شود و اگر آن را به طور تساوى ميان جمعيت فعلى روى زمين تقسيم كنيم, به هر فردى 5هكتار از خشكى و تقريباً 12هكتار از درياها مى رسد; علاوه گنج هاى فراوان و معادن بسيار زيادى در آن قرار داده شده است. در اين صورت اگر تمام قدرتهاى علمى و امكانات صنعتى خود را در راه بهره بردارى از اين منابع خداداد به كار بيندازند, زمين مى تواند چندين برابر جمعيت كنونى را به طور كامل اداره كند.)[26]

على حجتى كرمانى:

(مالتوسيانيسم, علاوه بر اين كه داراى هيچ گونه پشتوانه علمى نيست, بلكه اين نظريه ريشه استعمارى دارد و شخص مالتوس عامل دست انگلستان بوده است…)

و از قول ژوزوئه دوكاسترو و (فرمول م) و (گت) كه تئورى (حد توان حياتى خاك) را به باد انتقاد گرفته اند چنين مى آورد:

(چنين حدى وجود ندارد و مى توان محصول را با همين تكنيك امروز, پنج تا شش برابر افزايش داد. البته نمى گويم: اين توانايى بى نهايت است, اما ترديدى نيست كه خاك بيش از ميزان امروز توان توليد دارد.)[27]

مجله مكتب اسلام:

(ما عقيده داريم اگر روزى كارد به استخوان برسد و مجبور به مبارزه با افزايش جمعيت شويم (ولى ما عقيده نداريم كه امروز آن روز است) بهترين راه كه هم با موازين اسلامى سازگار است و هم عكس العمل نامطلوب اجتماعى ندارد, همان روش جلوگيرى از انعقاد نطفه است كه با وسايل نسبتاً سالمى كه در دست است از انعقاد نطفه فرزندان اضافى جلوگيرى شود, و مطمئناً اگر وسايل ساده و سالمى براى پيش گيرى در اختيار همگان باشد و تبليغ صحيح روى اين موضوع بشود, كاملاً نتيجه بخش خواهد بود. با وجود چنين طريق ساده اى, نوبت به جناياتى همچون سقط جنين و عقيم ساختن زنان و مردان يا كارهاى خطرناكى همچون افزايش سن ازدواج نخواهد رسيد. و باز تأكيد مى كنيم: مطالعه روى افزايش سطح توليد از همه اينها بهتر است.)[28]

شهيد بهشتى:

(اگر واقعاً مطالعات كارشناسان اجتماعيِ با ايمانِ با بصيرتِ واقع بينِ همه سونگر و محاسب, به اين نتيجه رسيد كه اگر در جامعه اسلامى تيراژ فرزندان از عدد معينى بالاتر رود جان اين جامعه و هستى اين جامعه و سلامت اين جامعه در معرض خطر است, به راحتى مى توان فتوا داد كه بر اين امت واجب است كه ميزان فرزندان را در حد معيّن نگه دارد; چون ما با نصوص اسلامى فراوان دريافته ايم كه جان جامعه از جان فرد محترم تر است)[29]

احمد بهشتى:

(هميشه اصل و قاعده بر اين است كه به وجود فرزندان زياد افتخار كنند; اما در عصر ما كه همه چيز در معرض تحول است, اين عقيده هم تغيير كرده. غالب خانواده ها داشتن فرزندان زياد را دليل عقب افتادگى و دورى از تمدن مى دانند… نمى خواهم در مورد صحت و سقم اين مسأله و طرز تفكر سخنى بگويم. البته بشر عاقل بايد مصلحت انديش باشد, هر بذرى كه مى كارد و هر كارى كه مى كند لازم است براساس صلاح انديشى و درايت باشد. او بايد توجه كند كه هر چيزى و هر كارى داراى اندازه و مقدار معينى است, نه بيش, نه كم!…)[30]

ديدگاه هاى ياد شده, ديدگاه هاى شمارى از عالمان, دانشوران و فرهيختگان تشيع در ايران بود كه مى شود گفت: كم و بيش نمايندگى فكرى بخش گسترده اى از عالمان, دانشوران و فرهيختگان حوزه هاى علميه را بر عهده داشتند و سخن گوى جريانهاى فكرى گوناگون در حوزه هاى علميه بودند.

در جمع بندى ديدگاه هاى مطرح شده, گزاره هاى زير داراى اهميت است:

1- نسبت به حد توان حياتى خاك, كم و بيش ديدگاه ها از هماهنگى برخوردارند.

2- اندازه مناسب جمعيت براى كشور ايران 50تا60 ميليون براورد شده است.

3- عامل فقر در پاره اى از كشورها را, بيش تر, در سرشكن نامناسب تواناييها و ثروت جهانى دانسته اند, تا زيادى مردم و ساكنان آن كشورها.

4- به نظريه مالتوس, بيش تر به ديده ترديد نگريسته شده است.

5- بيش تر بينش آرمان گرايى حاكم بر مسأله بوده و نسبت به پاك كردن صورت مسأله توجه شده است, تا پاسخ گويى به آن; مگر در ديدگاه هاى شهيدان: صدر, بهشتى و مطهرى, كه پاسخ روشنى از سخنان آنان استفاده مى شود.

ب. ديدگاه علماى اسلامى, پس از انقلاب اسلامى

1- دهه اول بعد از انقلاب اسلامى

در بررسى ديدگاه علماى اسلامى, درباره جلوگيرى از رشد روزافزون زاد و ولد, پس از انقلاب اسلامى, لازم به يادآورى است كه بحرانهاى آغازين روزها و ماه هاى انقلاب مقدس اسلامى و بروز جنگ نابرابر و ناخواسته عليه ايران, و تبليغات منفى عليه جلوگيرى از زاد و ولد, در پيش از انقلاب اسلامى, از انگيزه ها و سببهاى مهم و بازدارنده اى بود كه به يك دهه سكوت صاحب نظران, استادان, دانشمندان اقتصادى و جامعه شناسى و در پى آن به بوته فراموشى سپارى سياستگذاران جمعيتى انجاميد.

روشن است وقتى كه كارشناسان و صاحب نظران و دسته هاى گوناگون اجتماعى, اقتصادى, و سياسى, بنا به دليلهايى از طرح و روشن گرى پيچيدگيها و بحرانهاى در شُرف پديدارى و به ديگر سخن, از حوادث واقعه خوددارى ورزند, ديگر بيان و ارائه ديدگاه هاى اجتهادى سازوار با گزاره جديد, انتظار و چشمداشت بى جايى بيش نخواهد بود.

بنابراين, جامعه ايران, در دهه اول پس از انقلاب به خاطر بى اهميت جلوه دادن موضوع, چندان شاهد اظهارنظرهايى در اين مورد نبوده و گاهى هم كه با طرح ديدگاه هايى رو به رو شده, در رديف همان ديدگاه هايى است كه پيش از آن, با آن آشنايى داشته است.

در اين دوره (سال 1364ش) آقاى نورى همدانى, در سلسله مقاله هاى: (در راه ريشه كن ساختن فقر) به موضوع جمعيت و مواد غذايى پرداخته و مى نويسد:

(روزانه صدها هزار نفر در جهان از گرسنگى جان مى دهند و اين در حالى است كه 700 ميليون نفر دچار سوءتغذيه بوده و 5/1 ميليارد نفر از جمعيت جهان به خدمات پزشكى دسترسى ندارند, طبق اين گزارش 2/1 ميليارد نفر در مكانهاى فاقد آب لوله كشى زندگى مى كنند و 250 ميليون كودك در كشورهاى جهان سوم فاقد مدرسه هستند.)[31]

(طبق گزارش يونيسف از 125 ميليون نوزاد متولد در سال, 17ميليون به پنج سالگى نمى رسند.)[32]

(فقر, هرگز مولود عوامل خلقت و طبيعت نبوده و نيست; زيرا همه دلايل عقلى و علمى و منطقى حكم و اثبات مى كند كه خداوند فياض, جهان خلقت را طورى از لحاظ امكانات و مواهب و نعمتهاى غنى و سرشار و مستعد آفريده است كه مى تواند احتياجات افراد بشر را هرچند, به چند برابر جمعيت فعلى برسند, تأمين كند… اگر افراد بشر بتوانند تمام زمينهاى مستعد را زير كشت ببرند و اين زراعت را نيز با اصول علمى و ابزار صنعتى و تكنيك هاى كامل هماهنگ سازند, احتياجات آنها به طور كامل تأمين خواهد شد.

به طور كلى اگر نقشه جهان فقر و گرسنگى را مطالعه كنيم و عوامل فقر و گرسنگى را در آن نواحى مورد بررسى قرار دهيم, به وضوح خواهيم ديد كه گرسنگى دسته جمعى, يك پديده طبيعى نيست, بلكه پديده اى است اجتماعى كه به طور كلى پيدايش آن يا نتيجه سياستهاى استكبارى و استعمارى است و يا معلول استفاده نادرست از امكانات و منابع طبيعى است و يا مولّد توزيع غلط موادى است كه به دست مى آيد.)[33]

امام خمينى در سال 1358, در پاسخ وزير بهدارى و بهزيستى درباره پيش گيرى از باردارى مى نويسد:

(در صورتى كه از نظر بهداشتى ضررى متوجه بانوان نباشد و شوهر نيز با اين امر موافق باشد, حل اين مشكل شرعاً جايز است.)[34]

و در پاسخ به استفتايى چنين پاسخ مى دهد:

(جلوگيرى از انعقاد نطفه اگر موجب فساد عضو و عقيم شدن نشود, با رضايت شوهر, مانع ندارد; ولى از لمس و نظر حرام بايد اجتناب شود.)[35]

در پاسخ به كسانى كه نظر ايشان را درباره جلوگيرى از رشد زاد و ولد خواسته بودند, يادآور شد:

(راجع به مواليد, تابع آن است كه حكومت چه تصميمى بگيرد.)[36]

جعفر سبحانى:

(…صاحب نظران مى گويند: اگر در اين مملكت (ايران) رودخانه ها سدبندى شود, زمينهاى باير, آباد گردند, از تمام زمينهاى زراعتى به خوبى استفاده شود, صيد ماهى به صورت صحيح اداره گردد, و سطح فكر مردم بالا برود, اين مملكت قادر به اداره 150 ميليون نفر خواهد بود.

كشور ايران هم اكنون دچار كمبود نيروى انسانى است. در همين سالهاى اخير, متجاوز از يك ميليون كارگر خارجى در نقاط مختلف كشور مشغول كار و بازار كار گرم, و نيروى انسانى كمياب بود ـ مع الوصف ـ چگونه دم از كنترل ازدياد جمعيت مى زنيم, در حالى كه نياز مبرم به نيروى انسانى داريم؟

در اين كشور, كمبود پزشك و مهندس, تكنسين و استادكار براى همه ملموس است و هر روز دست نياز به خارج دراز كرده و دسته دسته دكتر و مهندس و… وارد مى كنيم.

كشورهاى پيشرو كه براى جلوگيرى از ازدياد جمعيت در كشورهاى در حال رشد, كارشناس مى فرستند, بهتر است جمعيت خود را در حد فعلى نگاه دارند, تا جمعيت ديگر كشورها به نيمى از جمعيت آنان برسد, سپس براى آنان طرح و برنامه بريزند.

بهتر نيست كه بودجه اى كه در راه كنترل جمعيت مصرف مى شود, در راه فراهم ساختن وسايل زندگى خانواده هاى فقير مصرف گردد, و به جاى انسان كشى, به احياء انسانهاى فقير و بى دفاع بپردازيم.)[37]

عبدالكريم بى آزار شيرازى:

(… چه قدر در اشتباهند كسانى كه تحت تأثير تبليغات استعمارگران و يا از ترس فقر, خود را عقيم مى سازند و يا نسل خود را تهديد مى كنند. البته كسانى كه به علل شخصى يا ناتوانيهاى جسمى و يا بيمارى, از وسايل جلوگيرى از آبستنى استفاده مى كنند و يا آبستنى خود را به عقب مى اندازند, اين عمل آنان, با شرايطى از نظر امام خمينى جايز است.)[38]

مجله حوزه:

(مسأله افزايش جمعيت و تأثير بر برنامه هاى دراز مدت اقتصادى, امرى است كه اخيراً تكيه خاصى روى آن شده است و از سوى جناحهاى مختلف در مورد آن اظهارنظر گرديده است. يكى از ريشه هاى اين مشكل نيز, ابهام فقهى مسأله است. تحديد يا عدم تحديد نسل, از نظر فقهى, حكم روشنى ندارد. برخى, با استناد احاديثى چند تكثير نسل را امرى مطابق با شرع و ممدوح مى شمارند و آن را توصيه مى كنند و برخى ديگر از زاويه ديگرى بدان مى نگرند و آينده پر ابهام و تاريكى را ترسيم مى كنند و گاه از اين مسأله به مثابه حربه سياسى نيز, استفاده مى گردد. به هر حال, حكم قاطع فقهى در اين باب تأثير عميق خواهد داشت بر زمينه هاى مختلف برنامه هاى جمعيتى و جهت گيرى آن.)[39]

2- دهه دوم پس از انقلاب, تاكنون در فرايند دهه دوم انقلاب, حركت شتابان رشد زاد و ولد, همه نگاه ها را به سوى خود كشاند. همه انديشه وران, چه آنان كه با انبوه شدن و بسيارى زاد و ولد مخالف بودند و چه آنان كه موافق, ناگاه با زه و زاد گسترده و روزافزونى رو به رو شدند كه تواناييهاى موجود كشور: آموزشى, بهداشتى, اقتصادى, فرهنگى, اجتماعى, حقوقى و… به هيچ روى پاسخ گوى خواسته هاى به حق آنان نخواهد بود.

بنابراين, علما و فقهاى اسلامى كه پيش از اين مخالف سياست سامان دهى خانواده و جلوگيرى از گسترش زاد و ولد بودند, بيش تر, با درك نيازها و بايسته هاى زمانى و درنگ و دقت روى نظر دانشمندان جامعه شناسى و اقتصادى, به اين نتيجه رسيدند كه بدون نگهداشت و به مهار درآوردن رشد زاد و ولد, برنامه ريزى صحيح و حفظ تماميت نظام ممكن نيست. بر اين اساس, يا از ديدگاه هاى پيشين خود برگشتند و يا به دليل پذيرش مردمى نداشتن, ناسازگارگويى را مصلحت نديدند.

در اين دوره, در بين عالمان دينى, تنها, آقاى حسينى تهرانى به روشنى با سياست سامان دهى خانواده به ناسازگارى برخاست و با نگارش (رساله نكاحيه) و (كاهش جمعيت ضربه اى سهمگين بر پيكر مسلمين), سياست مهار زاد و ولد و پذيرندگان آن را به باد انتقاد شديد گرفت و نوشت:

(امروز, مسأله كنترل جمعيت و شعار: جمعيت كم تر, زندگى بهتر, به قدرى جدى گرفته شده و هياهو و تبليغات بر سر عواقب و خطراتى كه براى آن شمرده مى شود به قدرى فراگير گشته كه كم تر كسى مجال تفكر, تحليل, و يا احياناً تشكيك در اين مسأله را درمى يابد و متأسفانه اين جوّزدگى, چنان حاكم گشته كه حتى از سوى كسانى كه انسان كوچك ترين شكى در خلوص نيت و دلسوزى شان براى جامعه و اسلام ندارد, عكس العمل هاى انفعالى و جانبدارى مشاهده مى شود, تا حدى كه گاه انسان متحير مى ماند كه چگونه عقل سليم و ذهن حكيم تحت تأثير تبليغات فريبنده اى قرار گيرد كه با اندكى توجه و دقت, نادرست بودنشان قابل تشخيص است.)[40]

(محدوده كشور ايران, به تصديق كارشناسان داخلى و خبرگان خارجى, از جهت استعداد و كثرت زمينهاى حاصلخيز و قابل كشت و زراعت و باغدارى و دامدارى وفور آب و رودخانه ها و امكان آبگيرها, و از جهت انواع معادن, مى توان از مرغوب ترين كشورهاى جهان به حساب آورد و ظرفيت آن را دارد كه به آسانى و راحتى 200ميليون نفر را در مهد خود بپذيرد و بپرورد.

اما امروزه مى بينيم كه از جهت كمبود افراد كشاورز در كشتزارها و باغها, و از جهت كمبود افراد كارگر در كارخانجات, در مضيقه اى عجيب به سر مى بريم.)[41]

(زنان بايد پيوسته, يا حامله باشند و يا شير بدهند, تا كاروان انسانيت و حركت به سوى معبود و محبوب و قبله مشتاقان و كعبه عاشقان و پويندگان به سوى حرم امن و امان او, با مردان هماهنگ باشند.)[42]

وى, استفاده از قرصهاى ضد باردارى را حرام مى داند[43] به روا بودن ريختن مَنى به خارج از رَحِم اشكال مى كند[44] سياست سامان دهى خانواده را, سياست القا شده از سوى استكبار مى انگارد كه با رحلت امام خمينى, در كشور مطرح و به اجرا گذاشته شد[45]

مكارم شيرازى:

(يكى از اصول مهم مديريت, ايجاد توازن ميان امكانات و نيازها مى باشد و در صورت عدم موفقيت ايجاد توازن ميان امكانات و نيازها, نظام مديريت دچار اشكال مى شود. در حال حاضر, كارشناسان جمعيتى, معتقدند كه موازنه جمعيتى كشورها به هم خورده, براى ايجاد هماهنگى, دو كار مى توانيم انجام دهيم, يا اين كه امكانات مان را افزايش دهيم و يا از نيازهاى مان بكاهيم. در كوتاه مدت, نمى توانيم امكانات را افزايش دهيم, پس چاره اى نداريم جز اين كه نيازها را كاهش دهيم. آنچه در كشور ما مشكل جمعيت را پيچيده مى كند, رشد تصاعدى جمعيت است و ديگر اين كه كنترل جمعيت با مسائل اعتقادى و عاطفى مردم مرتبط است; لذا بايد كار با دقت, ظرافت و مطالعه بيش تر و عميق ترى صورت گيرد.

در روايات و قرآن, كميت جمعيت به عنوان يك اصل مطرح نيست و جز در يك مورد استثنايى كه مربوط به قوم بنى اسرائيل است, بر افزايش جمعيت تأكيد نكرده است; بنابراين چيزى به نام فزونى جمعيت در قرآن نمى بينيم.

اصولاً يكى از اصول شناخته شده در قرآن, توجه زياد به كيفيت است, و بر روى (فرزندان صالح) تأكيد شده است. آنچه اسلام براى آن صلاحيت قايل شده فزونى شايستگى و كيفيتهاست…)[46]

محمد يزدى:

(ايجاد تعادل بين رشد جمعيت و نيازمنديهاى جامعه, بخصوص در زمينه تغذيه, آموزش و پرورش و بهداشت و درمان, از ضروريات اجتناب ناپذير است و اگر اين تعادل و توازن رعايت نشود, پى آمد آن انحطاط اقتصادى, فرهنگى و اجتماعى است و در چنين صورتى در آينده با عواملى مواجه خواهيم شد كه با ماهيت جرم زايى خود, امنيت و ثبات جامعه را نيز دستخوش خطرات تازه اى خواهد كرد.

… توجه مردم مسلمان و آگاه كشور را به اهميت والاى تربيت فرزندان در اسلام و تعاليم عاليه آن جلب مى كنم, تا با عنايت به نياز جامعه اسلامى, كه در حال توسعه و بازسازى است, فرزندانى بپرورند كه هرچند از نظر تعداد قليل, ولى از نظر كيفيت و بهره دهى از توان بالايى برخوردار باشند.)[47]

سيد محسن خرازى:

(كثرت اولاد سبب افتخار پيامبر و تقويت مسلمانان است, همان طور كه در روايات صحيح فراوان و مورد اتفاق, به اين مطلب تصريح شده است.

البته اگر وضعيت مسلمانان به صورتى باشد كه جمعيت زياد موجب اختلال در نظام جامعه و يا سبب به وجود آمدن مفاسد مى شود, فراوانى فرزند, رجحان و برترى خود را از دست مى دهد.)[48]

*

آراء و ديدگاه هاى ياد شده, كه دستاورد دهه دوم و اوايل دهه سوم بعد از انقلاب اسلامى ايران است, به نسبت به دوره هاى پيش, ناسانى و فرق ماهوى زيادى را سازوار با زمان و نيازها و خواسته هاى روز نشان مى دهد.

در اين دوره, جز يكى از عالمان, ديگران, نسبت به در پيش گرفتن سياستهاى جمعيتى و بايستگى پديدارى همسنگى بين تواناييها و شمار مردمان, هماهنگى دارند.

ديدگاه هاى فقيهان اهل سنت:

در سال 1400 هجرى, مجلس مجمع فقهى اسلامى در مكه مكرمه برگزار گرديد و قطعنامه زير به امضاى 17تن از فقيهان اهل سنت در باره جلوگيرى از رشد زاد و ولد و زياد شدن نسل, يا به اصطلاح سامان دهى خانواده صادر گرديد:

(نظر به اين كه شريعت اسلام, ترغيب كننده به فزونى نسل مسلمانان و انتشار آن است و تحديد نسل و جلوگيرى از آبستنى, مخالف فطرت انسانى و شريعت اسلامى مى باشد, و نظر به اين كه هدف جلوگيرى از افزايش جمعيت مسلمين, نيرنگى براى كاهش دادن نيروى انسانى آنها و تقويت سلطه استعمارگران به كشورهاى اسلامى و بهره بردارى بيش تر از ثروتهاى آنان است, و نيز نظر به اين كه جلوگيرى از نسل, به نوعى عمل جاهلى و بدگمانى به خداى تعالى است, مجلس مجمع فقهى اسلامى به اتفاق آراء مقرر مى دارد كه: تحديد نسل مطلقاً جايز نيست و جلوگيرى از آبستنى در صورتى كه انگيزه آن ترس از فقر و كمبود باشد, حرام است.)[49]

محمدسعيد رمضان البوطى:

(… ان الاقدام على ذلك [التحديد من النسل] بشكل فردى, ولدوافع فرديه, مرخّص فيه, بالشروط التى ذكرناها; وذلك تحقيقاً لقاعدة رفع الحرج, استجابة للظروف الشخصية الطارئه.

فأما السعى الى الحد من النسل بشكل كلّى وعلى مستوى الأمة او البلدة بأسرها, فذلك سعى محرم, يحرم الاقدام عليه, وتحرم الاستجابة له.)[50]

كاهش زاد و ولد به شكل فردى و با انگيزه هاى شخصى, برابر شرايطى كه گفتيم, مجاز است. و آن از روى تحقيق, بر مبناى اصل رفع حرج, و تاب آوردن رويدادهاى پيش بينى نشده فردى است. اما تلاش براى كاهش جمعيت به شكل كلى و در سطح جامعه و كشور, تلاش حرامى است; و پذيرش و گام پيش گذاردن براى آن نيز, حرام است.

شيخ محمدامين:

(لقد اختلف العلماء فى حكم تنظيم النسل لاختلافهم فى فهم الاحاديث المتعلقه بحكم العزل, فقد صحت احاديث فى اباحته منها, ولكن منهم من قال بنسخها ومنهم من استدل بها).

… بعد استقراء للموضوع من جميع جوانبه يتبيّن انّه ـ والله اعلم ـ لامانع من تحديد النسل. فالصواب فى هذه المسأله الجواز لعدم وجود اى دليل صريح على التحريم.)[51]

عالمان, در حكم سامان دهى زاد و ولد, به دليل برداشتهاى ناسان از احاديث عزل, اختلاف نظر دارند. آنان احاديثى را كه روا بودن بيرون ريختن منى را مى رسانند, درست انگاشته اند; اما شمارى به نسخ آنها باور دارند; در حالى كه شمارى ديگر بدان استدلال مى كنند.

پس از بررسى موضوع از جنبه هاى گوناگون, روشن مى شود كه بازدارنده اى بر سر راه سامان دهى زاد و ولد, وجود ندارد. ـ خدا داناتر است ـ حق اين است كه رواست. زيرا دليلى روشن بر ناروايى آن وجود ندارد.

محمد سيد طنطاوى:

(ان الاسلام لايرفض تنظيم الاسرة ولاحرج على الزوجين من ان يجعل فترة معينة بين طفل وآخر…)[52]

اسلام, سامان دهى خانواده را رد نمى كند; بنابراين, بر زن و شوهر, باكى نيست كه بين دو باردارى, جدايى بيندازند.

شيخ محمود شلتوت:

وى كه ساليان رياست دانشگاه الازهر را به عهده داشت, در كتاب خود: (آيين اسلام و تنظيم خانواده) نوشته است:

(دين اسلام, هرگز خواهان يك اكثريت ضعيف و ناتوان نيست, بلكه خواهان آن است كه اجتماع اسلامى يك اجتماع سالم و نيرومند باشد و اين امر تنها از راه تنظيم خانواده امكان پذير است)[53]

خالد محمد خالد:

ايشان, در نگاشته خود: (از اين جا آغاز كنيم), يادآور مى شود:

(اين مطلب, بايد به طور كامل به مردم تفهيم شود كه افزايش بى حساب جمعيت, نه تنها قابل ستايش نيست, بلكه از نظر اجتماعى و اقتصادى زيانبار است. متأسفانه ملل اسلامى اين امر مهم اجتماعى را به خوبى درنيافته اند…از اين جهت مجبورم نظر صحيح اسلام را در اين باره اعلام دارم: تعليمات اسلامى, چه به لحاظ منافع شخصى و چه به خاطر مصالح اجتماعى, تنظيم خانواده را لازم مى شمارد. بر طبق تعليمات اسلامى هرگونه افزايشى در جمعيت كه با پيشرفت اقتصادى و برنامه ريزى اجتماعى هم آهنگ نباشد, بلايى آسمانى شمرده مى شود.)[54]

نظريه كنفرانس اسلامى(رباط):

در كنفرانس اسلامى, كه در شهر (رباط) در سال 1350 با شركت نمايندگان 23 كشور اسلامى و با حضور شمارى از صاحب نظران پزشكى, رهبران مذهبى و استادان دانشكده هاى الهيات تشكيل شد, پس از شش روز گفت و گو, سرانجام قطعنامه اى پذيرفته شد كه سر عنوانهاى گزاره هاى آن به شرح زير است:

الف. كنفرانس, هرگونه پيش گيرى از بارورى متداول امروزه را مورد تأييد قرار مى دهد.

ب. كنفرانس, سقط جنين را در مواردى كه سلامت مادر مورد نظر باشد, روا مى داند.

ج. عقيم كردن نيز در حالى كه قابل برگشت باشد, از نظر كنفرانس, بدون مانع است[55]

بررسى مبانى اختلاف آراء در جلو گيرى از زاد و ولد

بى گمان هر دانشى را دانشورانى و هر فنى را فن آورانى است كه مى توانند با فرضيّه آفرينيهاى بسيار و با مجموعه دانستنيها و ساز و كارهاى علمى و راهبردى, در فرآيند مسأله اى تحقيق به عمل آورده و نظريه اعلام نمايند. روشن است هرگاه نظريه از پشتوانه دقيق علمى بى بهره باشد و نتيجه سير منطقى در روش تحقيق نباشد, از وجاهت علمى بى بهره است و اعتبارى نخواهد داشت.

لازمه نظريه پردازى, داشتن دانش و اطلاعات لازم و قدرت تجزيه و تحليل مجموعه اى از واقعيتها از لحاظ پيوند آنها با يكديگر است. نظريه هاى استوار شده بر آراى غير كارشناسى و زاييده فرضيه هاى غير علمى, از آن روى كه پيوند منطقى پديده هاو داد و ستد آنها با همديگر, چندان مورد توجه نيست, بيش تر تك بعدى و يك سونگرانه و در گره گشايى و حلّ پيچيدگيها و دشواريها ناكارامدند.

شهيد مطهرى, بر اين باور بود:

(در دنياى امروز, ديگر فكر فرد و عمل فرد ارزش ندارد, از تك روى كارى ساخته نيست. علماء و دانشمندان هر رشته دائماً مشغول تبادل نظر با يكديگرند, محصول فكر و انديشه خود را در اختيار ساير اهل نظر قرار مى دهند…متأسفانه در ميان ما هنوز نه تقسيم كار و تخصّص پيدا شده و نه همكارى و همفكري…

اگر مدعى هستيم كه فقه مانيز, يكى از علوم واقعى دنياست, بايد از اسلوب هايى كه در ساير علوم پيروى مى شود پيروى كنيم; اگر پيروى نكنيم معنايش اين است كه از رديف علوم خارج است.)[56]

و مى نويسد:

(فقيه و مجتهد كارش استنباط و استخراج احكام است, اما اطلاع و احاطه او به موضوعات و به اصطلاح, طرز جهان بينى اش در فتواهايش زياد تأثير دارد. فقيه بايد احاطه كامل بر موضوعاتى كه بر آن موضوعات فتوا صادر مى كند داشته باشد.)[57]

و در ذيل حديث شريف از امام صادق(ع):

(العالم بزمانه لاتهجم عليه اللوابس.)

مى افزايد:

(يعنى كسى كه زمان خودش را بشناسد و بفهمد و درك كند, امور مشتبه و گيج كننده به او هجوم نمى آورند. كلمه هجوم را ما در عرف فارسى خود در مورد هر حمله شديد به كار مى بريم, اما در عربى به معنى حمله اى است كه ناگهانى و غفلتاً بشود و طرف را غافلگير كند. امام مى فرمايد: اگر كسى به وضع زمان خود آشنا باشد, امور مشتبه ناگهان بر سرش نمى ريزد كه يك مرتبه دست و پاى خود را گم كند و نتواند قواى خود را و فكر خودش را جمع و جور كند و راه حلى پيدا كند. بسيار كلام بزرگى است اين كلام.

ما… از اول تا آخر, از صدر تا ساقه, من الباب الى المحراب, از زمان خود بى خبريم. همين طور نشسته و چرت مى زنيم, يك مرتبه مواجه مى شويم; مثلاً با اين مسأله كه زمينها بايد تقسيم شود و بايد اصلاحات ارضى بشود. اين مسأله غفلتا بر ما هجوم مى آورد; چون از زمان خودمان بى خبريم, قبلاً پيش بينى نكرده بوديم و حساب نكرديم كه تكليف چيست؟ و چه بايد كرد؟…باز هم پشت سر هم از اين لوابس خواهد آمد و ما بى خبريم.)[58]

شهيد مطهرى, در جاى ديگر, سخن خود را اين گونه كامل مى كند:

(…بدون شك ما از نظر فقه و اجتهاد در عصرى شبيه به عصر شيخ طوسى زندگى مى كنيم. دچار نوعى جمود و اِعراض از مواجهه با مسائل مورد نياز عصر خود هستيم. ما نمى خواهيم زحمت گام بردارى در راه هاى نرفته را كه عصر ما پيش پاى ما گذاشته به خود بدهيم. همه علاقه ما اين است كه راه هاى رفته را برويم و جاده هاى هموار و كوبيده را بپيماييم. ما ترجيح مى دهيم راه هفتصد ساله حل شبهه (ابن قبه) را طى كنيم و حال آن كه امروز صدها شبهه از شبهه ابن قبه مهم تر و اساسى تر و وابسته تر به زندگى علمى خود داريم. شيخ الطايفه, بلكه شيخ الطايفه هايى براى قرن چهاردهم هجرى ضرورى است كه:

اولاً با ضميرى روشن, نيازهاى عصر خويش را درك كنند.

ثانياً با شجاعت عقلى و ادبى از نوع شجاعت شيخ الطايفه دست به كار شوند.

ثالثاً از چهارچوب كتاب و سنت خارج نگردند.)[59]

بنا بر اين, براى خارج شدن از عرصه بى خبرى و حضور در صحنه زمان, به دست آوردن آگهى هاى جهانى و پردازش داده هاى مختلف, رويكرد آرام بخشى است كه در راهيابى به پيشامدهاى اجتماعى و رسانايى رسالت دينى, فراروى محققان و انديشوران اسلامى گشوده است.

امروز به گفته امام خمينى:

(اجتهاد مصطلح در حوزه ها كافى نمى باشد, بلكه يك نفر اگر اعلم در علوم معهود حوزه ها هم باشد, ولى نتواند مصلحت جامعه را تشخيص دهد…مجتهد نيست)[60]

لازمه شناخت مصالح جامعه, بهره گرفتن از ديدگاه هاى دانشمندان و كار شناسان در حوزه هاى مورد نظر است.

(موضوع (جمعيت) و (تنظيم جمعيت) و شناخت پديده هاى اجتماعى و كشف قوانين تحول و تكامل اجتماعات و مطالعات و بررسى نهادهاى اجتماعى را دانشى به نام (جامعه شناسى) بر عهده دارد.)[61]

(در جامعه, يعنى در زندگانى اجتماعى و شبكه روابط انسانها, با تمام پيچيدگيهايى كه در حيات جامعه, به نظر مى رسد, قوانين و نواميس مسلمى حكم فرما هستند, و امور و پديده ها و سير تكامل جامعه از آنها تبعيت مى كنند, و…روشن نمودن نظم و ترتيب و همبستگى و روابط درونى و اساسى پديده ها از ميان آن همه به هم ريختگى ها و پيچيدگيهاى حركات جامعه و شبكه مناسبات اجتماعى, وظيفه جامعه شناسى است.)[62]

(زندگى اجتماعى, به سه عامل مهم بستگى دارد: محيط جغرافيايى, جمعيت و تراكم آن, كار و شيوه هاى توليد. بدين معنى كه حيات اجتماعى بيرون از چهارچوب محيط جغرافيايى و بيرون از طبيعت و بدون استفاده از منابع و ثروتهاى طبيعى نمى تواند وجود داشته باشد. همچنين بدون گرد آمدن جمعيتى كم, يا بيش, در خور توجه, تشكيل جامعه امرى غير قابل تصور خواهد بود….

طبيعت و اجتماع, هميشه روابطى با همديگر داشته و تأثيراتى روى يكديگر بر جاى گذاشته اند و مى گذارند;منتها تأثير طبيعت روى اجتماع غالبا در دوره هاى بسيار قديم, بى اندازه گسترده و عميق بود و انسانها غالباً اسير طبيعت و نيروهاى مهار نشده طبيعى بودند; ولى اين تأثير در پرتو پيشرفت فرهنگها و تكامل اجتماعات مداوم محدود و محدودتر گرديده است.)[63]

(دانش امروز مسلم مى داردانسان با توجه به قوانين عينى حاكم بر حيات اجتماعى و مقتضيات جديد تحول جامعه, تحت شرايط محيط خويش (كه در ميان شرايط مزبور, ضرورت اقتصادى عامل اساسى است)تاريخ خود را مى سازد.)[64]

با اين وصف, براى گذر از مرحله تئورى پردازيهاى ذهنى, تا كشف حكم روشن اسلام, به چهارچوب و به اندازه در آوردن زاد و ولد و جلوگيرى از فزونى و سامان دهى خانواده, داده پردازيهاى علمى و توجه به ديدگاه هاى كارشناسان: جامعه شناسى, اقتصادى و سياسى و توجه به نياز و بايسته هاى زمانى و شرايط حاكم بر پديده ها, ضرورت انكارناپذيرى است كه اصرارها و پافشاريهاى امام خمينى و شهيد مطهرى بر آن گزاره را, در بالا آورديم و اينك باز فرازهاى ديگر از سخنان امام, براى روشن شدن فكرها:

(فقيه به كسى اطلاق مى شود كه نه فقط عالم به قوانين و آيين دادرسى در اسلام, بلكه عالم به عقايد و قوانين و نظامات و اخلاق باشد; يعنى دين شناس به تمام معنى كلمه باشد.)[65]

(حوزه ها و روحانيت بايد نبض تفكر و نياز آينده جامعه را هميشه در دست داشته باشند و همواره, چند قدم جلوتر از حوادث, مهياى عكس العمل مناسب باشند.

چه بسا شيوه هاى رايج اداره امور مردم در سالهاى آينده تغيير كند و جوامع بشرى, براى حل مشكلات خود به مسائل جديد اسلام نياز پيدا كند. علماى بزرگوار اسلام, از هم اكنون بايد براى اين موضوع فكرى كنند.)[66]

روشن است آن گاه كه نظريه پردازيهاى حوزوى, بويژه در عصرى كه مسائل نوپيدا, يكى پس از ديگرى, پا به عرصه وجود مى گذارند, بدون موضوع شناسى دقيق و بدون توجه به معيارهاى واقعى و بدون مشاوره با خبرگان در آن موضوع انجام پذيرد, احكام صادره از ورود به دايره زندگى و حيات انسانى باز خواهند ماند.

در اساس, مبناى گوناگونى ديدگاه ها در موضوع جلوگيرى از رشد زاد و ولد, از آن جا ناشى شده است كه شمارى از عالمان و فقيهان, برخلاف روشن گويى دانشمندان جامعه شناسى و اقتصاددانان, خواسته اند با انكار اصل موضوع و پاك كردن صورت مسأله از پاسخ گويى به اين نياز زمان خوددارى ورزيده و با تحليل و تفسيرهاى يك بعدى از آيات و روايات و به گونه ذهنى, برداشتهايى يك سويه را در قالب ديدگاه اسلامى در ميان بياورند و از ده ها مشكل و فاجعه مهم اجتماعى كه مسأله زياد شدن گروه هاى انسانى, براى حيات انسانى به ارمغان آورده است, تنها به رابطه غذا و جمعيت پرداخته و با دستاويز قرار دادن آمار و ارقام پردازش نشده, مشكل را به طور كامل ساختگى و استعمارى جلوه دهند.

به گونه اى كه ديديم, ديدگاهى با حساب و كتاب دقيق به اين نتيجه مى رسد كه در تقسيم بندى سطح زمين, با توجه به شمار مردمان و مساحت روى زمين, هر انسانى در 33سال پيش, داراى 5هكتار از خشكى و 12هكتار از دريا بود كه با كار در روى آن مى توانست چندين بار جمعيت كنونى را تغذيه بكند.

صاحبان اين ديدگاه و ديدگاه هاى همانند, زمانى كه در كنار علت و معلول ها, پيوندهاى حاكم بر پديده ها, زمينه هاى جغرافيايى و طبيعى, زمينه هاى اجتماعى و سياسى و… قرار مى گيرند با انبوه پرسشها و خرده گيريهايى روبه رو مى شوند كه پاره اى از آنها از اين قرارند:

1- امروز با توجه به دو برابر شدن سكنه كره زمين (نسبت به زمان طرح ديدگاه ياد شده), آيا تقسيم بندى و ارث برى از زمين به نصف كاهش يافته است يا نه؟ و اگر كاهش يافته كه چنين است, آيا با ادامه مسير كنونى, امكان كم تر شدن آن همچنان مى رود يا نه؟ (در ادامه مقاله, شرح بيش ترى در اين باره خواهد آمد.)

2- در حالى كه براى چراى يك گاو, حدود 5هكتار و براى چراى يك گوسفند يك هكتار چراگاه مورد نياز است و شمار آنها, كم و بيش, با نفوس انسانى برابرى مى كند, آيا براى انسان وارث 5/2 هكتار از سطح زمين, كه آن هم آميخته اى از انواع كوير, كوه, سنگلاخ, زيست گاه حيوانات اهلى و وحشى, جايگاه هاى صنعتى, نظامى و زمينهاى غير درخور سكنى گزينى در قطبهاى شمالى و جنوبى و… است, اكنون امكان حركتى پيش بينى مى شود؟

3- نه تنها طول و عرض جغرافيايى يك ناحيه در زندگى ساكنان آن اثرگذار مى افتد, بلكه ارتفاع آن ناحيه نيز در وضع جمعيت بى اثر نيست. خشكيهاى كره زمين از لحاظ ارتفاع نسبى تنوع دارند. ارتفاعى كه براى زندگى انسانى (و توليدات گياهى و دامى) مناسب است, در ناحيه هاى استوايى و تبت بين 12000 و 15000 پاست. در حالى كه تقريباً ارتفاع نيمى از سطح زمين نسبت به سطح دريا از 1000پا در نمى گذرد. به طور كلى بايد گفت كه 68درصد جمعيت زمين در 8درصد زمينهاى مايه ور سياره ما انبوه شده اند[67]

بنابراين,در اين روزگار و حتى در آينده نزديك, آيا امكان زيستمند كردن مناطق كم ارتفاع و مناطق قطبى و استوايى ممكن است يا نه؟

4- در ديدگاه مخالفان مهار كردن زاد و ولد, حل مشكل جمعيتى با خلق مدينه فاضله, با توسعه فرضى تواناييها در آينده و با گمان بَريهاى دورى نويد داده شده است. حال پرسش اين است كه آيا به اميد عملى شدن اين فرضيه هاى گمان زده شده, مى توان دنيايى را سر در گم نگه داشت و همه روزه گسترش فاجعه و بحران جمعيت را نظاره كرد؟

به بيانى ديگر, آيا در ملاكها و معيارهاى احكام, زمان بروز موضوع (حوادث واقعه) مد نظر است, يا آينده اى بسيار مبهم و تاريك با سرهم كردن قضاياى شرطيه بسيار و اگر و مگر براى ناديده گرفتن موضوع!

مولانا, چه زيبا مى سرايد:

ييك غريبى خانه مى جست از شتاب

گفت: او اين را اگر سقفى بُدى

هم عيال تو بياسودى اگر

ور رسيدى ميهمان روزى تورا

كاشكى معمور بودى اين سرا

گفت: آرى پهلُوى ياران خوش است

و ده ها پرسش و ايراد ديگر كه براى رسيدن به واقعيت موضوع,و كشف حكمِ در پيوسته به آن, علما و فقها را ناگزير از مشاوره با خبرگان و كارشناسان مى كند, كه فردا دير است.

دكتر شريعتى مى نويسد:

(هنگامى كه مسأله جمعيت مطرح است و رسالت و مسؤوليت, اگر كسى بگويد زود است, يا متوجه گذشت زمان و حساسيت موضوع نيست و زمان و جهان را نمى شناسد, يا براى فرار و آلوده نشدن و حفظ حيثيت بومى و عامى خويش, دست به توجيه آبرومندانه مى زند و گرنه همه چيز دير است.)[68]

قرآن و مسأله جمعيت

روشن است كه قرآن, كتاب جامعه شناسى نيست, تا از آن, موضوع پردازى درباره جمعيت و بيان چگونگى پديده هاى اجتماعى را چشم داشت; بلكه كتابى است پنددهنده و يادآورنده كه بيش تر هدفهاى تربيتى, معنوى و اخلاقى را براى اصلاح رفتار و پيوستگيهاى اجتماعى و پيوند مبدأ و معاد, مطرح فرموده, و در لابه لاى پنددهيها و يادآوريهاى اجتماعى و معنوى, به فراخور گزاره و سازوار با فهم انسانى, سخن را با پيش زمينه ها و پس زمينه هايى از قصص, مثالها و نظام مندى آفرينش, آذين بسته, تا مايه روشن گرى باشد و عبرت بخشد و راه بنمايد.

با اين وصف, چون مخاطب قرآن, انسان و جامعه است و آياتش نيز در آن تبلور مى يابد, چنانچه قرآن را برنهنده علم جامعه شناسى و تاريخ بدانيم, سخنى به گزاف نگفته ايم و اگر در داورى نظريه هاى جمعيتى, آياتى را دربردارنده آن بيابيم, باز هيچ به خطا نرفته ايم; زيرا در تكليف يابى گزاره ها و رويدادهاى مهم زندگى بشر; قرآن پيام دارد و روشن گر است:

(ونزّلنا عليك القرآن تبياناً لكلّ شىء.)[69]

ما قرآن را كه روشن گر هر چيزى است بر تو فرو فرستاديم.

در جاودانگى اين كتاب وحى همين بس كه احكام و پيامهاى آن در قالب زمان و مكان خاصى نمى گنجد. قرآن براى هر عصرى, كلامى و سازوار با فهم و انديشه هر نسلى, پيامى دارد. گسترش و ترقى دانشهاى گوناگون, به هيچ روى, توانايى رويارويى با دليلها و برهانهاى آن را نداشته و ندارد.

از اين روى, امام رضا(ع) مى فرمايد:

(…فهو فى كل زمان جديد, وعند كل قوم غض الى يوم القيامة.)[70]

قرآن در هر عصرى, جديد و تا پايان روزگار, پيش هر نسلى تازه و شاداب است.

ـ و ابن عباس, شاگرد هوشمند مكتب على(ع) مى گويد:

(القرآن يفسره الزمان.)[71]

قرآن را زمان تفسير مى كند.

براساس همين تفسيرگويى زمانه از قرآن است كه علما گاهى در كتابهاى خود بابى را با عنوان: (ان كل واقعة تحتاج اليها الامه لها حكم شرعى) باز كرده و بدان پرداخته اند[72]

و حضرت امام على(ع) چنين فرموده است:

(فى القرآن نبأ ماقبلكم وخبر مابعدكم وحكم مابينكم.)[73]

در قرآن خبر پيشينيان و آيندگان و حكم مسائل مورد احتياج شما وجود دارد.

امروزه, رشد زاد و ولد و بسيارى مردمان, فاجعه آميزترين و خطرناك ترين حادثه و مسأله گريبان گير جامعه ماست كه حيات بشرى و نظام اجتماعى را مورد تهديد جدى قرار داده است.

علماى اسلامى در واكنش به اين موضوع مهم, با استفاده از آيات و روايات ديدگاه هاى گوناگون و ناسانى را ابراز داشته اند كه ابتدا ديدگاه هايى كه از قرآن سرچشمه مى گيرد, به بوته نقد و بررسى مى نهيم:

دليلهاى مخالفان سازمان دهى زاد و ولد

1- حكمت و فلسفه ازدواج, پديدآورى و ادامه نسل است.

مخالفان جلوگيرى از زاد و ولد و بسيار شدن نسل, مى گويند: هدف تكوينى ازدواج, دوام نوع و ماندگارى نسل است و در اساس, از فلسفه هاى مهم روا شمردن اسلام ازدواج با يك, يا چهار زن, و روا شمردن ازدواجهاى موقت, همان زاد و ولد و افزون كردن نسل است. بنابراين, كسانى كه, به هر دليلى, از فرزنددارى جلوگيرى مى كنند با اين قانون و سنت الهى درستيزند:

1ـ1 (وانكحوا الايامى منكم والصالحين من عبادكم وامائكم ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله والله واسع عليم)[74]

بى جفتان تان را و بردگان و كنيزان شايسته تان را همسر دهيد. اگر تهى دست باشند, خداوند از فزونى خويش, بى نيازشان كند. خداوند, گشايش بخش و داناست.

2ـ1 (…فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثنى وثلاث ورباع فان خفتم الا تعدلوا فواحدة او ما ملكت ايمانكم ذلك ادنى الاّ تعولوا.)[75]

از زنان ـ چندان كه شما را نيكوست ـ به زنى گيريد: دو دو, سه سه, چار چار. اگر بترسيد داد نكنيد; پس يكى, يا كنيزانى كه به دست آورديد.

3ـ1 (نساؤكم حرث لكم فأتوا حرثكم انى شئتم…)[76]

زنان شما كشتزار شمايند, به كشتزار خويش آييد, از هرجا كه خواهيد.

4ـ1 (والله جعل لكم من انفسكم ازواجاً وجعل لكم من ازواجكم بنين وحفدة)[77]

خداوند هم از خودتان, براى تان جفتهايى نهاده و از جفتهاتان, شما را فرزندانى و نوادگانى داده.

5ـ1 (فما استمعتم به منهن فآتوهن اجورهن فريضة…)[78]

آن چه از ايشان بدان بهره برده ايد, مزدشان را چون كابينى بايسته به ايشان بدهيد.

6ـ1 (يا ايها الناس اتقوا ربكم الذى خلقكم من نفس واحدة وخلق منها زوجها و بثّ منهما رجالاً ونساء…)[79]

اى مردم, پروا كنيد از پروردگارتان, كه شما را از يك تن آفريد و جفت اش را از آن پديد كرد و از آن دو, مردان و زنان بسيار بپراكند.

پاسخ:

بله, اين كه مى گويند: حكمت آفرينش از تعبيه غريزه جنسى در وجود آدمى و ازدواج بين زن و مرد, همانا پايندگى و ماندگارى نسل بشرى است, بسيار روشن و جاى هيچ گونه ترديد و مناقشه اى نيست. آنچه ابهام آميز مى نمايد اين است كه چرا در ديدگاه آنان, نظريه جلوگيرى از فزونى ناقانون مند نسل, با اصل ازدواج و توليد نسل, يكسان و موازى مطرح گرديده است؟ در حالى كه بين آن دو, ناسازگارى ديده نمى شود. به هر حال, در پاسخ به مستندهاى آنان نكته هاى زير را يادآور مى شويم:

1- فلسفه ازدواج, بسيارى فرزند نيست: قرآن, در آيات ياد شده, با تأكيد بر اصل ازدواج, تنها به ساختار وجودى زنان كه آمادگى آنان است براى زه و زاد, اشاره كرده, و در اين كه بايد فرزند داشته باشند و شمار آنها, از ظاهر آيات, چيزى به دست نمى آيد. مگر در جمله پايانى آيه سوم سوره نساء كه درباره شمار همسران است: (ذلك ادنى الا تعولوا)

يعنى برابر تفسير شمارى از مفسران80: داشتن يك زن, براى پيشگيرى از بسيار فرزندان, مناسب تر است.

صاحب جواهر, مى نويسد:

(يافتن فرزند, علت مستحب بودن امر به ازدواج نيست, تا حكم دايرمدار آن باشد, بلكه حكمت آن است, و نگهداشت هميشگى آن لزومى ندارد.)[81]

2- جلوگيرى از به دنيا آمدن فرزند, دست اندازى و داخل شدن در كار خدا و قانون طبيعت است:

پاسخ چنين برداشتى از قرآن و معارف عاليه اسلام را شهيد مطهرى چنين بيان مى كند:

(…مى گويند: دخالت كردن افراد بشر در اين كار, دخالت كردن در كار خداست. مرگ و مير و زاد و ولد كار خداست و كسى حق ندارد در كار خدا مداخله بكند, كسى حق ندارد مثلاً با قرصهاى ضد آبستنى جلوى توليد نسل را بگيرد….

پايه اين فكر از نظر اسلام غلط است. كار خداست يعنى چه؟ البته همه چيز كار خداست و ما هم بنده خدا هستيم. مگر گياه ها كه از زمين مى رويند به اذن و اجازه خدا نمى رويند؟ مگر شما, فرضاً, كشاورز هستيد و امسال اين قسمت زمين را كشت و كار مى كنيد و سال ديگر, قسمت ديگر را, امسال گندم و سال ديگر جو مى كاريد, و سال بعد چغندر, در كار خدا مداخله كرده ايد كه امسال اين زمين را مى كاريد و سال بعد آن زمين را مى كاريد, و يا در نوع بذر به دلخواه خودتان رفتار مى كنيد؟ كار خدا اين است كه جهانى به اين عظمت آفريده است و آن را با قوانين محكم و لايزال خود به گردش درآورده است. محال است كه بشر بتواند در كار خدا مداخله كند; يعنى آفريننده و گرداننده جهان بشود. بشر و فكر و اراده و نبوغ و ابتكار بشر همه جزئى از جهان و نظام الهى است. هر كارى كه بشر مى كند, در حقيقت, قضا و قدر الهى را اجرا مى كند. جهان و قوانين جهان, همه متساوياً مخلوق خدا است, ما هم بنده خدا هستيم, ما و اراده ما و قدرت ما و نيروى ما و همه چيز ما را خدا خلق كرده است. دست ما هم دست خداست, در كار خدا مداخله كردن معنى ندارد; يعنى كارى كه برخلاف قضا و قدر الهى و برخلاف علم ازلى الهى باشد در دنيا واقع نمى شود.)[82]

همان طور, طبيعت زلزله و طبيعت سيل بنيان كنى است; اما مقاوم سازى ساختمانها, جهت روياروى با ويران گرى, زلزله, و سدبندى و ساختن سيل گيرها براى جلوگيرى از ويران گرى و بنيان كنى سيل, و صدها برنامه ريزى دفاعى و سنگربنديها براى روياروى با آفات و بلاهاى ارضى و سماوى, نه تنها دخالت در كار خدا نيست, بلكه دستور و فكر خدايى است; زيرا كه خداوند آن را در فطرت گوناگون آفريده ها, از جمله انسان, به وديعت نهاده است[83] علماء دينى با توجه به وجود چنين ويژگى در ذات انسانى از آن به مسأله (دفع ضرر محتمل) تعبير كرده اند.

جالب اين كه شمارى برخلاف اعتقاد به اين مسأله و شرح اين كه (احكام اسلامى دفعى است نه رفعى) يعنى نمى گذارد خطر وارد گردد; نه اين كه پس از ورود خطر درصدد رفع و برداشتن آن برآيد, در مسأله جمعيت, آزادى بى حد و مرز زاد ولد را سفارش مى كند, اما بر عهده حكومت اسلامى مى داند كه اگر زيانى داشت, جلوى زيان را بگيرد. بايد بدون اجراى سياست مهار زاد و ولد, برابر با افزايش زاد و ولد, امكان يابى و برنامه ريزى كند[84]

3- بسيارى فرزندان, مايه قدرت و اقتدار: برخلاف صاحب نظرانى كه پسنديده بودن زيادى فرزند را از آيات قرآنى استنباط كرده و بسيارى مردمان يك سرزمين را عامل پيروزى در صحنه هاى سياسى و نظامى و اقتصادى قلمداد كرده اند, ما در كاوش قرآنى خود, نه تنها به چنين نتيجه اى دست نيافتيم, بلكه, برعكس, آنچه به آن دست يافتيم نكوهشِ داشتن فرزند بسيار بود:

1ـ3 (كالذين من قبلكم كانوا اشدَّ منكم قوةً واكثر اموالاً واولاداً… اولئك حبطت اعمالهم فى الدنيا والآخرة)[85]

مانند آن كسان كه پيش از شما بوده اند كه به نيرو از شما سخت تر و به خواسته و فرزند فزون تر… كارشان در اين زندگى و زندگى پسين, تباه شده است.

2ـ3 (و قالوا نحن اكثر اموالاً و اولاداً و ما نحن بمعذّبين.)[86]

و گفتند: ما به خواسته و فرزند بيش تريم و ما عذاب شونده نئيم.

ظاهر آيات و سياق ورود آنها, بيان گر آن است كه قرآن مجيد, تنها داشتن بنيه اقتصادى و كسان را عامل اقتدار و پيروزى در جبهه هاى اقتصادى, نظامى و فرهنگى, نمى داند و چه بسا, آنها را عامل شكست و خسران اجتماعى مى شناساند. آيات ديگرى هم كه درباره اين موضوع در قرآن آمده است, دليل روشنى بر ادعاى مطرح شده است كه براى روشن گرى بيش تر, پاره اى از آنها را يادآور مى شويم:

(يا ايها الذين آمنوا انّ من ازواجكم واولادكم عدواً لكم فاحذروهم.)[87]

اى كسانى كه گرويده ايد, شمارى از زنان و فرزندان تان, دشمن شمايند, از آنان بپرهيزيد.

(انما اموالكم واولادكم فتنه.)[88]

همانا خواسته ها و فرزندان تان, آزمونى بيش نيند.

(فلا تعجبك اموالهم ولا اولادهم انما يريد الله ليعذبهم بها فى الحيوة الدنيا.)[89]

خواسته ها و فرزندان شان, تو را به شگفت نبرد. خدا جز اين نخواهد كه در جهان فرودين بيازاردشان.

(وما اموالكم ولا اولادكم بالتى تقربكم عندنا زلفى.)[90]

خواسته ها و فرزندان تان چيزى نيست كه شما را به جايگاه, نزد ما نزديك دارد.

(كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن الله, والله مع الصابرين.)[91]

بسا گروهى اندك كه بر گروهى بسيار, به فرمان خدا چيره مى شود. خداوند با شكيبايان است.

در بررسى آيات و حتى رواياتى كه پس از اين به آنها خواهيم پرداخت, به اين نتيجه مى رسيم كه قرآن كريم, نه تنها دعوتى به افزايش شمار فرزندان ندارد, بلكه به هيچ روى, ستايشى هم از آن نكرده است. آنچه از تفاخر و پشتگرمى به فرزندان, در آن ديده مى شود, سخن جاهلانه گروه هاى غير توحيدى است كه به عنوان نفى چنين ديدگاه هايى و فرهنگ سازى توحيدى, در آيات الهى بازتاب يافته است.

4- زمين گنجايش و درخور تغذيه آفريدگان عالم را هرچند كه به ارقام نجومى هم برسد, دارد: مخالفان با سامان دهى خانواده و مهار فزونى ناقانون مند زاد و ولد, براى ثابت كردن اين مدعا, به آيات زير استناد مى كنند:

1ـ4 (الم نجعل الارض كفاتا. احياءً وامواتاً.)[92]

آيا زمين را فراگير نساختيم؟ مر زندگان را, و مر مردگان را.

2ـ4 (وما من دابة فى الارض الاّ على الله رزقها.)[93]

هيچ جنبنده اى در روى زمين نيست, جز اين كه روزى اش بر خداست.

3ـ4 (وفى السماء رزقكم وما توعدون.)[94]

روزى تان و آن چه وعده تان دهند در آسمان است.

4ـ4 (انّ الله هو الرزاق ذوالقوة المتين.)[95]

همانا خداوند روزى ده توانا و نيرومند است.

5ـ4 (…ومن يتق الله يجعل له مخرجاً ويرزقه من حيث لايحتسب.)[96]

…هركه پرواى خدا كند, خداوند براى او راه برون رفتنى نهد. و از جايى كه گمان نَبَرَد, روزى اش دهد.

شيخ سعدى در برداشتِ زمانى خود از آيات چنين مى سرايد:

يكى طفل دندان برآورده بود

كه من نان و برگ از كجا آرمش

چو بيچاره گفت اين سخن نزد جفت

مخور هول ابليس تا جان دهد

پاسخ:

زمين داراى پهنا و درازاى روشنى است. كه در بخشهاى پيشين مقال, بدان پرداختيم و نيازى به بازگو كردن نيست; اما تنها از باب تأكيد و روشن گرى بيش تر به صاحب نظرانى كه برخلاف جهش 5/1 ميليارد ساكن زمين در قرن پيشين به 6ميليارد ساكن در قرن كنونى, هنوز نسبت به افزايش روزافزون ساكنان زمين و نسبت به ناگنجايى زمين در برابر روند نرخ رشد كنونى ساكنان زمين ترديد دارند, محاسبه ها و حسابرسيهاى زير را مى آوريم:

(ارليش) در دهه 1960 [در حالى كه رشد زاد و ولد و ساكنان زمين خيلى پايين تر از امروز بود] محاسبه كرد كه اگر نرخ رشد جمعيت [همچنان} ادامه پيدا كند, 900 سال ديگر [كه به طور كلى دوره اى طولانى در تاريخ جهان نيست] 60000000000000000 [60ميليون ميليارد] نفر بر روى زمين حضور خواهند داشت, تقريباً در هر مترمربع سطح كره زمين, اعم از دريا و خشكى, يكصد نفر حضور خواهند داشت.

ييك فيزيكدان به نام (فرملين) محاسبه كرده است كه براى مسكن دادن به چنين جمعيتى, نياز به ساختمانى 2000 طبقه است كه سراسر سطح كره زمين را بپوشاند. حتى در چنين ساختمان شگفت انگيزى, تنها دو تا سه متر فضا براى هر نفر موجود خواهد بود.)[98]

آمادگى و شايستگى زمين براى خورانش و خوراندن آفريده ها, اندازه دارد و آن هم, كم. و قانون روزى رسانى خداوند متعال براى آفريدگان, در همان حد و مرز سازوار با تواناييهاى طبيعى جواب مى دهد, نه بيش از آن.

بايد توجه داشت:

(از مجموع 13500 ميليون هكتار مساحت خشكيهاى كره زمين, به اندازه 4700 ميليون هكتار قابل كشاورزى است و از اين مقدار سالانه حدود 1400 ميليون هكتار زير كشت محصولات زراعى قرار مى گيرد كه شامل 230 ميليون هكتار اراضى ديم است. 3300 ميليون هكتار ديگر هم, اغلب به صورت مراتع فصلى و دايمى مورد استفاده قرار مى گيرد كه تبديل آنها به اراضى كشاورزى, يا غير اقتصادى است و يا به فرسايش آبى, بادى و كاهش كيفيت خاك منجر مى شود. بنابراين, تمركز توليد محصولات كشاورزى جهان به همان 1400 ميليون هكتار اراضى زراعى سالانه محدود مى شود و به لحاظ همين محدوديت, افزايش جمعيت به كوچك تر شدن واحد سرانه زمين و كاهش بازدهى آن منجر مى شود.)[99]

بنابراين, مى توان گفت, هرچند خداوند, زمين را مركز اجتماع انسانها قرار داده و براى آنان محل سكونت و روزى پيش بينى كرده است; اما به طورى كه در پيش از اين نيز شرح داديم, يك سويه نگرى به آيات قرآنى, سرانجام بدان جا ختم مى شود كه در روزگارى, آيات الهى, ناسازگار با واقعيتهاى زمانه جلوه كند و مانايى آن نيز در دگرديسيهاى اجتماعى و علمى مورد ترديد واقع شود و در نتيجه, به انزواى بيش تر قرآن در جامعه هاى انسانى و اسلامى بينجامد. در حالى كه رسول اكرم مى فرمايد:

(القرآن ليصدق بعضه بعضاً.)[100]

يا:

(القرآن يفسر بعضه بعضاً.)[101]

و علامه طباطبايى, در مقدمه تفسير الميزان, آن جا كه سرچشمه اختلاف مفسران را يادآور مى شود, مى نويسد:

(…تمام اختلافات در مصاديق و مواردى است كه مضمون آيات بر آنها تطبيق مى گردد… پس بايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه آنچه در صدق يك نقطه معتبر است, همان نتيجه و فايده مخصوص آن است, ولى متأسفانه اُنس و عادتها به يك يا چند مصداق خاص, ما را از اين حقيقت دور مى سازد و همين امور باعث شده كه عده اي… جمود خاصى بر الفاظ كنند, گرچه بايد اين را جمود بر عادت نام گذارد, نه جمود بر لفظ! [بايد] قرآن را با قرآن تفسير كنيم و توضيح آيه را به وسيله تدبر و دقت (كه قرآن به آن دستور داده) از آيه ديگر بخواهيم و مصاديق را به وسيله خواصى كه خود آيات به دست مى دهند بشناسيم… چگونه ممكن است قرآن مايه هدايت و ميزان سنجش خوب و بد و وسيله روشنى براى عالميان باشد, ولى در موضوع فهم خود آيات قرآن كه جهانيان احتياج شديد به آن دارند, آنها را مستغنى نسازد؟)[102]

در اساس, سازواره قرآنى بر چنين اصلى استوار است كه آيات در كنار همديگر و در فرايندى هماهنگ و پيوسته, گزاره هاى دينى را تعريف مى كند و معنى مى بخشد. در ژرفاى قرآنى و در قانون فرهنگ وحى, علم گريزى و جامعه ستيزى محلى از اعراب ندارد. اين است كه هيچ گاه كلام الهى را ناسازگار با بود و هست و واقعيتهاى زمانه نخواهيم يافت, مگر اين كه آيات را ناتمام بنگريم و با همان بافت سنتى و كليشه اى, خود را به قرآن عرضه بداريم:

پاسخهاى قرآنى:

با توجه به اصول زير, قرآن كريم, دليلهاى قرآنى مخالفان را مردود مى شمارد:

1- اصل اندازه دار بودن پديده ها

1ـ1 (وانّا كل شىء خلقناه بقدر.)[103]

ما هر چيزى را به اندازه آفريديم.

2ـ1 (وكل شىء عنده بمقدار.)[104]

هر چيزى در نزد او به اندازه است.

3ـ1 (قد جعل الله لكلّ شىء قدرا.)[105]

خداوند براى هر چيزى اندازه اى قرار داده.

4ـ1 (وان من شىء الاّ عندنا خزائنه وما ننزّله الاّ بقدر معلوم.)[106]

هيچ چيز نيست جز آن كه انباشته هاى آن نزد ماست و ما جز به اندازه دانسته فرو نفرستيم اش.

5ـ1 (وقدر فيها اقواتها فى اربعة ايام سواء للسائلين.)[107]

روزيهاى آن را به اندازه نهاده است, به چهار روز, يك سان براى خواهندگان.

6ـ1 ( الذى خلق فسوى والذى قدّر فهدى.)[108]

آن كه بيافريد و بياراست و آن كه اندازه نهاد و راه نمود.

و آيات بسيارى كه جملگى حاكى از وجود حد و مرز و حساب و كتابى در آفريده هاى خداوندى است كه براساس خواست الهى و نظام مندى جهان هستى, از آن حدود و اندازه فراتر نمى روند و درنمى گذرند.

علامه طباطبايى, در تفسير واژه (قدر) مى نويسد:

(خداوند از براى هر چيزى قدر و اندازه اى قرار داده است. و بديهى است, قدر هر حادثه اى از حوادث, همان اندازه وجودى اوست كه به واسطه علل و شرايط وجود او تعيّن پيدا مى كند, چنانكه انسان در خصوصيات ديد و شنيد و رفت و آمد و كار و كوشش و تغذيه و هضم و غيره, محدود با حدود و اندازه هايى است كه غير آنها برايش ميسر نيست. حال همه موجودات ما از همين قرار است. و هر موجودى در فعاليت وجودى خود محدود و محكوم يك اندازه اى بوده, و محدوديتش نيز در اثر محدوديت داخلى و خارجى او و به عبارت ديگر علل و اسباب پيدايش افعال و آثار او مى باشد.)[109]

تفسير نمونه, در شرح آيات ياد شده چنين نتيجه گيرى مى كند.

(اين درس را مى توانيم بياموزيم كه جامعه انسانيت كه جزئى از مجموعه نظام هستى است, اگر بخواهيم سالم زندگى كند بايد اين اصل: (كل شىء عنده بمقدار) بر سراسر آن حكومت داشته باشد, از هر گونه افراط و تفريط و كارهايى كه حساب و كتاب در آن نيست بپرهيزد, و در تمام نهادهاى اجتماعى حساب و كتاب را حاكم سازد.)[110]

ارسطو, در اين زمينه مى گويد:

(به حكم تجربه, دشوار و حتى محال است كه بتوان كشور پرجمعيت را خوب اداره كرد. هيچ يك از كشورهايى كه در سياست و تدبير سرآمد ديگرانند جمعيت بيرون از اندازه ندارند. در اين جا خرد نيز با تجربه سازگاراست. زيرا قانون; يعنى نظم و قانون خوب, آفريننده نظم استوار است; اما نظم را نمى توان ميان گروه بى شمارى از مردم بر پاى داشت. فقط نيروى پروردگار كه سراسر جهان را از موهبت نظم بهره مند كرده است بر اين كار تواناست… اندازه يك كشور مانند اندازه چيزهاى ديگر, مانند گياهان و جانوران و افزارها, حدى دارد…)[111]

2- اصل پرهيز از اسراف

انسان در استفاده از تواناييها و نعمتهاى طبيعى, غريزه ها و نواختهاى الهى, وظيفه دارد و بايد از اندازه درنگذرد: (كلوا واشربوا ولاتسرفوا)

زيرا مازاد بر نياز و مازاد بر گنجاييهاى شخصى و اجتماعى در هر موردى زيان آفرين است و از سوى آفريننده هستى نيز, نكوهش شده است: (انه لايحب المسرفين.)[112]

زياده روى در هر چيزى, نه تنها ناپسند و نارواست, بلكه استفاده در حد اندازه گنجاييها هم در قالب اسراف تعريف مى شود. اسراف در كلام امام على(ع) عبارت است از:

(مافوق الكفاف اسراف.)[113]

آنچه بيش از بسندگى باشد, اسراف است.

بنابراين, بهره بردارى خارج از ميانه روى و بسندگى در خوردن, آشاميدن, پوشيدن, آميزش كردن و… در كلام امام صادق(ع) حرام114 و در كلام وحيانى, فسادانگيزى در روى زمين بوده و اسراف كاران, تباهى آفرينان در روى زمين:

(لاتطيعوا امر المسرفين الذين يفسدون فى الارض ولايصلحون.)[115]

فرمان فزون كاران را مبريد. آنان كه در زمين تباهى كنند و راست نيارند.

حال كه سامانه اسلام و طبيعت, بر اصل حفظ اندازه ها و پرهيز از اسراف استوار است, آيا كدام رواشمارنده عقلى و شرعى, نگهداشت آن را در زاد و ولد, كه پيامدها, فسادها و تباهى آفرينيهاى آن, دامن گير جامعه هاى انسانى, بويژه جمهورى اسلامى ايران شده است, جدا مى كند و ناديده مى انگارد؟

3- اصل آينده نگرى در مورد فرزندان و ديگر امور زندگى

1ـ3 (وليَخشَ الذين لو تركوا من خلفهم ذُريّة ضِعافاً خافوا عليهم فليتّقوا اللّه وليقولوا قولاً سديداً.)[116]

و بايد بترسند آنان كه اگر پس از خود, فرزندانى ناتوان بر جاى نهند, بر آنان بيمناكند. بايد پروا كنند و سخنى استوار گويند.

آيه شريفه در باره ارث يتيمان است. بيم و هشدار به كسانى كه دست مى يازند به ارث كودكان پدر مرده. آيه هشدار مى دهد به انسانها كه پروا پيشه كنند و به كودكان يتيم مهر ورزند و به دارايى آنان دست نبرند و حقوق آنان را پايمال نكنند. كه اگر اين رويه را پيش بگيرند, بر سر فرزندان و يتيمان ناتوان آنان نيز همين بلا و گرفتارى خواهد آمد117 و گريبان آنان را كركسهاى حرام خوار خواهند گرفت و مال شان را يغما خواهند برد.

شايد از اين آيه بشود استفاده كرد كه بايد براى آينده فرزندان خود, با رفتار استوار و دقيق و هدف مند, كاخ سعادت را پى ريخت و نگذاشت آينده اى سياه و مرداب گون داشته باشند.

از جمله بى برنامگيهايى كه آينده فرزندان را خراب مى كند و فراروى آنان باتلاق تباهى را مى آفريند و فقر و فاقه را براى آنان رقم مى زند, رشد ناقانون مند و ناترازمندِ زاد و ولدهاست. بايد زاد و ولد, به گونه اى سامان يابد كه مساحت, آب, هوا و زمين كشور بتواند پاسخ گو باشد و رفاه تك تك كسانى را كه چشم به گيتى مى گشايند, برآورد.

2ـ3 (ولتنظر نفس ما قدّمت لغد.)[118]

هركس بايد بنگرد, كه براى فرداى خويش چه پيش داشته است.

3ـ3 (ولا تجعل يدك مغلولة الى عنقك ولاتبسطها كلّ البسط فتقعد ملوما محسورا.)[119]

دست خود را به گردنت بسته مَنِه و چندان گشاده مدار, تا نكوهيده و درمانده نشينى.

پيش بينى آينده و سامان دهى برنامه هاى سازوار با تواناييهاى موجود, از اصول فطرى و حياتى بشرى است كه به توشيح عقل و شرع نيز رسيده و به مناسبتهاى گوناگون در آيه هايى از قرآن شريف و فرازهايى از سخنان معصومان, بدانها سفارش و تأكيد شده است.

4- اصل نفى عسر و حرج

1ـ4 (يريد الله بكم اليسر ولا يريد بكم العسر.)[120]

خداوند براى تان آسانى خواهد, نه دشوارى.

2ـ4 (ما يريد الله ليجعل عليكم من حرج.)[121]

خداوند نمى خواهد در تنگناتان نهد.

3ـ4 (وما جعل عليكم فى الدين من حرج.)[122]

و در دين بر شما تنگنايى ننهاده.

در قاموس فرهنگ اسلام, احكام تكليفى, همواره, بر آسانى استوار بوده و به طور كلى از سخت گيريهاى بى مورد در آن اثرى يافت نمى شود. برابر تشريع قرآنى, فرمانهايى كه با حال جسمى, روحى, زمانى و مكانى مكلف, سازگارى نداشته باشد, يا كنار زده مى شود و از عهده مكلف خارج مى گردد و يا به پايين ترين حدّ خود فرود مى آيد.

امروزه, با توجه به ويژگيهاى اقتصادى, اجتماعى, سياسى و فرهنگى حاكم بر جهان و دشواريهاى ويژه زندگانى, تربيتى, بهداشتى و محيط زيستى و… بسيارى فرزند, افزون بر پدر و مادر و محيط خانواده, بر كل جامعه: دولت و ملت, آسب مى زند و دشواريهاى بسيارى را پديد مى آورد كه جز به وابستگى و به بن بست كشاندن برنامه ها و سياست گذارى ملى و منطقه اى, نتيجه اى براى كشور به بار نخواهد آورد. اين, بزرگ ترين عسر و حرجى است كه نظام ما را تهديد مى كند.

سامان دهى زاد و ولد, از چشم انداز روايات

در مرورى به آيات قرآنى, دريافتيم كه خداوند متعال, نه تنها شوق انگيز بندگان خود براى داشتن فرزندان بسيار نبوده و برترى به دارندگان فرزندان بسيار نمى دهد, بلكه نازندگان به فرزندان بسيار را سرزنش كرده است.

1- ازدواج با زنان زايا

از جمله لذتها و دلخوشى هاى فطرى زندگى انسانى, پس از مرحله ازدواج, نعمت فرزند است كه همه زوجها, حتى پدر و مادر آنان, در آرزوى آن به سر مى برند و اميد مى برند كه هرچه زودتر, زندگى فرزندان شان به چشم گشودن كودكى به گيتى, فروزان تر شود. اين قضيه از آنچنان جايگاه و اهميتى برخوردار است كه همواره پايندگى و شيرينى زندگى مشترك, بستگى به آبستنى و زايمان زنان, پس از ازدواج دارد. در غير اين صورت, چه بسا كه به جدايى زن و مرد مى انجامد.

با توجه به اين خواست فطرى و بستگى پايندگى و ماندگارى زندگانى مشترك به آن, پيشوايان شريعت اسلام, در آموزه هاى خود, زنان زايا را بهترين زنان مى دانند; همانان كه سبب زايندگى زندگى و پايندگى نسل بشرند.

بچه آورى زنان, همواره از بروز بدترين و نفرت انگيزترين حلال ها, كه همانا طلاق است و از هم پاشيدگى خانواده ها پيش گيرى مى كند.

بر اين اساس است كه پيامبر خدا(ص) مى فرمايد:

1ـ1 (خير نسائكم الولود الودود العفيفه…)[123]

بهترين زنان شما آنانند كه بچه آور و مهربان و پاكدامن هستند.

2ـ1 (تناكحوا وتناسلوا تكثروا فانى اباهى بكم الامم يوم القيامة ولو بالسقط.)[124]

ازدواج كنيد تا نسل شما فزونى گيرد, همانا من در روز قيامت حتى به فرزندان سقط شده شما به ديگر امتها مى نازم.

3ـ1 (تزوّجوا بكراً ولوداً ولاتزوّجوا حسناء جميلة عاقراً فانّى اُباهى بكم الامم يوم القيامة.)[125]

با دوشيزه بچه زا ازدواج كنيد. و با زن زيباروى نازا ازدواج نكنيد; زيرا من در قيامت با بسيارى شما به امتهاى ديگر افتخار مى كنم.

اين حديث, برخلاف راويان ثقه در سلسله روايى آن, از جهت متن (مدلّس) است. زيرا سفارش به ازدواج با دختران زايا, در حالى كه شناسايى چنين دخترانى با وجود ترقى و گستردگى شگفت انگيز علم پزشكى,در روزگار ما, تاكنون, ناممكن بوده است.

به هر حال, گيريم كه شناسايى دختران زايا ممكن باشد, با استدلال ما ناسازگارى ندارد. به طور كلى فرزندخواهى و فرزنددارى در طبيعت ازدواج نهفته و خواسته فطرى بشر است.

روايتهاى ياد شده و ديگر روايتها, كه در اين معنى از معصومان وارد شده, آن گونه كه در بخش قرآنى هم يادآور شديم, بيش تر تأكيد بر بسيارى و پايندگى نسل دارند; چيزى كه بين مخالفان و موافقان نظريه قانون مند كردن زاد و ولد, اختلاف نظرى وجود ندارد. گفت وگو در اين است كه آيا فرزندخواهى حد و مرزى مى شناسد يا نه؟ و اگر نه, با تنگناهاى موجود طبيعى و اجتماعى چگونه سازگارى دارد؟

در بررسى آيات قرآنى, به اين نتيجه رسيديم كه جهان, جهان اندازه هاست. خداوند متعال, تمام پديده هاى روى زمين را به اندازه و با حد و مرز, براى استفاده خردمندانه, با برنامه و به دور از اسراف و تبذير بشرى آفريده است و در هيچ آيه اى از آيات قرآنى, نه دليل و دستورى درباره زاد و ولد بسيار ديده مى شود و نه از خوشايندى آن سخنى به ميان آمده است. درباره روايات هم, اگر روى درستى آنها, ويژگيها و زمينه هاى زمان صدور, توجه شود, از اين نظر, ناسازگارى ديده نخواهد شد.

(در شرايط كنونى كه كميتها نقش خويش را به كيفيتها داده است, گسترش دامنه جمعيت, اگر هماهنگ با رشد توليد و امكانات زندگى نباشد, گذشته از اين كه مايه رشد و عزت نيست, عامل عمده و مهمى در عقب راندن جامعه و افزايش فقر و محروميت, تشديد نياز به كفار و ضعف مسلمانان و موقعيت اسلام به شمار مى رود.

پيامبر گرامى اسلام(ص) با توصيه به تكثير اولاد, در رشد جمعيت مسلمانان صدر اسلام, عظمت و سيادت آنان را جست وجو مى كرد, ولى چنانچه در عصر و شرايط ديگرى زيادى جمعيت و سطح بالاى آن, به جاى اين كه مايه قدرت و پيشرفت باشد, زاينده فقر و عقب ماندگى شود و به جاى اين كه عظمت و بزرگى بيافريند, مستلزم ذلت و حقارت باشد, آيا باز هم مطلوب خواهد بود؟

ممكن است گفته شود: از اين روايات استفاده مى شود كه افزايش جمعيت, خود به خود, امرى مطلوب است, چرا كه مى فرمايد: من در قيامت به جمعيت زياد شما مباهات مى كنم.

پاسخ اين است كه: اگر افزايش جمعيت, امرى مطلوب است, آيا عظمت, استقلال و غناى مسلمانها مطلوب نيست؟ آيا در مقام تزاحم, كدام يك مقدم است؟)[126]

همچنين در بازكاوى اين حديث شريف, پرسش ديگر به ذهن مى آيد و آن اين كه, آيا نازيدن پيامبر خدا در روز قيامت, دربرگيرنده يزيد و يزيديان, مفسدان و منافقان, اشرار, بى دينان, مسلمانان شناسنامه اى, معتادان و جاهلان و… كه به هر عنوانى به جامعه اسلامى بستگى دارند و مسلمان زاده خوانده مى شوند, خواهد بود, يا نه؟

اگر چنين برداشتى از اين روايات داشته باشيم, آيا در حق پيامبر خدا, دروغ نگفته و جفا نكرده ايم؟ در حالى كه سالم سازى محيط اجتماعى رشد گروه صالحان و تربيت درست و ترازمند فرزندان, بيش ترين دغدغه فكرى و هدف رسالتى پيامبر خدا(ص) بوده است, تا جايى كه سينه اش لبالب از اندوه مى شده, اندوه كشنده و تباه كننده[127]چنين دغدغه و رسالتى است كه همواره حضرتش و ائمه اطهار(ع) نسبت به پرهيز از آميزش با زنان غير حلال[128], آميزش در روزهاى حيض[129], فرزندخواهى از زنان مجنون[130], عقب مانده ذهنى[131], بى شرم و فحاش[132],داراى بيماريهاى خاص, و نگهداشت ساعتها و زمانهاى همبسترى را سفارش و تأكيد مى فرمايند.

پيامبر خدا(ص) به قدرى از احتمال رشد جمعيت نادان و لاابالى در بين امت خود نگران بوده است كه در هشدارى جدى, به امت خويش مى فرمايد:

(لا يلقى الله سبحانه احد بذنب اعظم من جهالة اهله و اولاده.)[133]

خداوند سبحان را كسى به گناهى بزرگ تر از نادانى و تربيت نادرست اعضاى خانواده اش ديدار نمى كند.

2- آسيب پذيرى خانواده هاى پر فرزند

1ـ2 مردى را در حضور پيامبر خدا(ص) از تولد دخترى خبر دادند, رنگش پريد و ناراحت شد. حضرت فرمود:

(چه شده مگر؟ زمين حملش مى كند, آسمان سايه اش مى افكند, و خدا هم روزيش را مى رساند. او ريحانه اى است كه بويش مى كنى.)

سپس رو به اصحاب كرد و فرمود:

(…من كان له ابنة واحدة فهو مقروح, ومن كان له ابنتان فياغوثاه بالله, ومن كان له ثلاث بنات وضع عنه الجهاد وكل مكروه, ومن كان له اربع بنات فيا عبادالله اعينوه, يا عبادالله اقرضوه, يا عبادالله ارحموه.)[134]

آن كه يك دختر دارد, زخمدار است. آن كه دو دختر داشته باشد, پس پناه بر خدا. كسى كه داراى سه دختر باشد, از جهاد و كارهاى سنگين و مكروه بخشيده است. و هر كه را چهار دختر باشد, پس اى بندگان خدا, يارى اش كنيد, وامش دهيد, و رحم بر او آوريد.

2ـ2 حضرت اميرالمؤمنين(ع):

(ثلاث من اعظم البلاء, كثرة العائلة. وغلبة الدين, ودوام المرض.)[135]

سه چيز از بزرگ ترين بلاهاست: زيادى نانخور, قرض انبوه و بيمارى مزمن.

3ـ2 رسول الله(ص):

(استعيذوا بالله من الفقر والعيلة.)[136]

از فقر و بسيارى نانخوران به خدا پناه ببريد.

4ـ2 رسول الله(ص) و امام على و امام جعفر صادق(ع):

(قلة العيال احد اليسارين.)[137]

كمى نانخوران, يك نيمه توانگرى است.

5ـ2 رسول الله(ص):

(ان الولد مبخلة, مجبنة, مجهلة, محزنة.)[138]

فرزند, سبب بخل, ترس, نادانى و غم است.

6ـ2 امام رضا(ع):

(جدّم, امام جعفر صادق(ع) در كوچه با صيادى رو به رو شد, از او پرسيد: بيش ترين جانوران كه به دام تو مى افتد, از كدام گونه اند؟

صياد گفت: پرندگانى كه جوجه دارند.

حضرت از او گذشت در حالى كه مى فرمود:

(هلك صاحب العيال, هلك صاحب العيال.)[139]

7ـ2 رسول الله(ص):

(اللهم اعوذبك من جهد البلهاء, قالوا: ماجهد البلهاء, يا رسول الله؟ قال قلة المال وكثرة العيال.)[140]

خداوندا! پناه مى برم به تو از كوشش ابلهان.

پرسيدند: يا رسول الله! كوشش ابلهان چيست؟

فرمود: كمى ثروت و زيادى نانخوران.

8ـ2 حضرت على(ع):

(الفقر هو الموت الاكبر. وقلّة العيال احد اليسارين وهو نصف العيش…. وما عال امرؤا اقتصد.)[141]

گرسنگى و ناچيزى مرگ بزرگى است. كمى نانخوران, يكى از دو فراخ دستى و نيمى از زندگى است. مردى كه ميانه روى كند, نيازمند نشود.

با توجه به تواتر روايات, در ستايش از مسلمانانى كه به فرزند كم بسنده مى كنند, علامه مجلسى در بحارالانوار, بابى را زير عنوان: (باب فضل توسعة العيال ومدح قلة العيال) گشوده است[142]

9ـ2 و جالب تر اين كه, پيامبر خدا(ص) ضمن دعايى, دشمنان پيامبر و آل پيامبر را به داشتن مال و فرزندان بسيار نفرين كرده و مى فرمايد:

(اللهم ارزق محمداً وآل محمد ومن احب محمداً وآل محمد عليهم السلام العفاف الكفاف وارزق من ابغض محمداً وآل محمد كثرة المال والولد)[143]

خدايا محمد و آل محمد و دوستان آنان را همراه با عفت و بسندگى روزى دِه و زيادى مال و فرزندان را بهره دشمنان محمد و آل محمد فرما.

3- آينده نگرى و دورانديشى

سامانه زندگى انسان همواره بر اصلِ (دورانديشى) و (برنامه ريزى) در امور استوار است. روشن كردن خط مشى, يا حدود عمليات براى پياده كردن هدفهاى زندگى, از اركان اصلى برنامه ريزى انسانى به شمار مى رود.

برنامه ريزيها هر چقدر هم از جامعيت, آينده نگرى و واقع بينى برخوردار باشند, اثرگذارى ديرپا و بلند مدت خود را بروز خواهند داد. در جامعيت برنامه ريزيها همين بس كه در آنها ارزشهاى حاكم بر جامعه, چشمداشتها, منبعها و تواناييها و مصالح همگانى, در نظر گرفته شده باشد.

از آن جايى كه پيش بينيهاى صحيح, يعنى تدبير در پيش زمينه ها و ارزيابى دستاوردها و نتيجه ها, نقش مهمى در برنامه ريزى و رسم كردن خط مشى امور دارد و بدان اعتبار بيش ترى مى بخشد; افزون بر قرآن, كه پيامهاى آن را در اين باره از نظر گذرانديم, از پيشوايان اسلام نيز سفارشها و هشدارهاى اكيدى را زير عنوان بايستگى دورانديشى در امور, دورانديشى در زندگانى, آينده نگرى, چگونگى گرايى, ميانه روى, به سامانى اقتصادى, سامان دهى مصرف و… كه همگى در سياستهاى سامان دهى خانواده مصداق عينى مى يابند, شاهد هستيم كه به نمونه هايى اشارت مى كنيم:

1ـ3 رسول گرامى اسلام:

(من فقهك, رفقك فى معيشتك.)[144]

از دين شناسى تو اين است كه با مدارا و ملاحظه زندگى بكنى.

2ـ3 رسول گرامى اسلام:

(التقدير نصف المعيشة.)[145]

برنامه ريزى نيمى از زندگى است.

3ـ3 امام على(ع):

(فى صفة اللبيب: (راقب فى يومه غده, ونظر قدما امامه.)[146]

انسان خردمند, در امروز مراقب فرداى خويش است و از هم اكنون آنچه در پيش دارد, مى بيند.

4ـ3 امام على(ع):

(سوءالتدبير مفتاح الفقر.)[147]

كج انديشى و بدى مديريت, كليد فقر است.

5ـ3 امام على(ع):

(آفة المعاش سوء التدبير.)[148]

بلاى زندگى, برنامه ريزى نادرست است.

6ـ3 امام على(ع):

(من استقبل الامور ابصر ومن استدبر الامور تحيّر.)[149]

هركه كارها را پيش بينى كند, بينا مى شود و هركه از نتيجه كارها روى گردان شود, سرگردان مى شود.

7ـ3 امام صادق(ع):

(من الدين التدبير فى المعيشة.)[150]

دورانديشى در زندگى, از دين است.

8ـ3 امام صادق(ع):

(…وجوز لهم ان ياكلوا قصداً, ويشربوا قصداً, ويلبسوا قصداً, وينكحوا قصداً…)[151]

خداوند, بر شما روا شمرده: خوردن, آشاميدن و ازدواج, به اندازه.

9ـ3 پيامبر(ص):

(ان ما قلّ وكفى, خير مما كثر والهى.)[152]

آنچه كم و كافى است, بهتر است از آنچه زياد و مشغول كننده است.

تمامى شاهدها و دليلهاى قرآنى و روايى كه در اين جُستار بدان استناد جستيم, بيان گر بايستگى پديد آوردن سازوارى بين تواناييها, سرچشمه ها و منبعهاى پايان پذير زندگى و واجب بودن سامان دهى خانواده بودند.

حال, با پى بردن به اين كه افزايش بى رويه جمعيت در نظام جمهورى اسلامى ايران, اجراى برنامه ها و سياستهاى تدوين شده را از هم گسسته و امنيت كشور را با خطر جدى و كمبود منبعها, سرچشمه ها و تواناييها رو به رو كرده است, بايسته مى نماد, نظر اسلام را درباره راهكارهاى ارائه شده براى سامان دهى زاد و ولد, به بوته بررسى قرار دهيم:

روشهاى پيش گيرى از باردارى

از ديرباز تا به كنون, براى پرهيز از باردارى ناخواسته, شيوه هاى گوناگونى رايج بوده است كه مى توان آنها را در روشهاى پنجگانه زير خلاصه كرد:

1- استفاده از داروهاى ضد بارورى, خوراكى يا تزريقى.

2- استفاده از ابزار بهداشتى گوناگون براى جلوگيرى از رسيدن اسپرماتوزوييد به داخل رحم (مانند كاندوم و ابزار داخل رحمى)

3- عزل(به خارج از رحم ريختن اسپرم)

4- سترون سازى (عقيم سازى) كوتاه مدت, يا هميشگى زن و مرد

5- افكندن جنين
آراى فقهى در پيشگيرى از باردارى

روشهاى ياد شده, از 1ـ[3], به اجماع فقيهان, اگر زن و مرد هم رأى و هماهنگ باشند, رواند. مرد مى تواند و بر او رواست كه مَنى خود در بيرون از رحم بريزد.

اما اگر زن به اين كار راضى نباشد, دست بالا, مكروه است. بنابراين, چون در موردهاى سه گانه, چندان سخن و گفت وگو و مناقشه اى وجود ندارد, از پرداختن به آنها چشم مى پوشيم و دو روش ديگر را به بوته بررسى مى نهيم:

عقيم سازى:

عقيم سازى مردان (وازكتومى) و يا عقيم سازى زنان (توبكتومى) كه در دانش پزشكى امروز, رايج است و از بهترين و خاطرجمع ترين شيوه پيشگيرى از باردارى شناخته شده است, به دو گونه ممكن است: كوتاه مدت و هميشگى.

با توجه به اين كه چنين روشهايى در دورانهاى پيشين انجام نمى گرفته, در كتابهاى مرجع و مورد استفاده, در اين باره مطلبى براى استناد حكم شرعى ديده نمى شود. بيش تر فقيهان روزگار ما, با استدلال بر اين كه عقيم سازى هميشگى گونه اى زيان رساندن به نفس به شمار مى آيد و زيان به نفس هم از نظر شرعى, حرام است, حرام بودن آن را استنباط كرده اند. در برابر اينان, فقيهانى هستند كه عقيم سازى را حلال مى دانند.

شهيد بهشتى مى نويسد:

(در مورد پيش گيرى از باردار شدن زن, با استفاده از راه هاى گوناگون, آنچه كه از ادله فقهى ما استنباط مى شود جواز همه انواع پيش گيرى است. تنها مسأله و مطلبى كه وجود دارد اين است كه در ميان زن و شوهر اختلاف نظرى در اين زمينه نباشد.

در مورد تعقيم طبى مرد, يا زن با اسلوب جديد نيز مستفاد ما از ادله, حرمت چنين تعقيمى نيست, يعنى دليل كافى بر حرمت اين گونه تعقيم وجود ندارد. بنابراين, اين امر بر طبق قواعد كلى حليت, محكوم به جواز و اباحه است و اشكالى ندارد.)[153]

از شيخ جواد تبريزى پرسيده شده است:

(آيا براى جلوگيرى از بچه دار شدن, مى توان لوله زنان يا مردان را بست؟)

وى در پاسخ مى نويسد:

(چنانچه جنايت بر نفس حساب نشود, مثل اين كه چند بچه داشته باشند و تحمل بيش از آن برايشان حرجى باشد, بستن لوله, فى نفسه, مانعى ندارد)[154]

از مقام معظم رهبرى پرسيده شده است:

(بستن لوله منى مرد, براى جلوگيرى از افزايش جمعيت, چه حكمى دارد؟)

وى در پاسخ مى نويسد:

(اگر اين كار با يك غرض عقلانى صورت بگيرد, و ضرر قابل ملاحظه اى هم نداشته باشد, فى نفسه, اشكال ندارد.)[155]

البته شايان ذكر است كه در استنباط باورمندان به حرام بودن سترون سازى و نازايى, پيامدهاى جانبى و احتمالى آن در نظر بوده است كه برابر نظر پزشكان (انجام عمل وازكتومى) يك راه ساده, راحت براى پيش گيرى از باردارى است و نه تنها اثر ناگوارى بر جسم, روح و روان فرد ندارد, بلكه به دليل آرامش خيالى كه در وى پديد آمده, براى روح و روان وى, مفيد خواهد بود و بر آن اثر خوشايندى خواهد گذاشت[156]

سقط جنين:

سقط جنين, چه سالم و چه ناسالم آن, نتيجه بارداريهاى ناخواسته است كه سالانه در جهان تا 80ميليون157 مورد اتفاق مى افتد, و بيش از نيمى از آنها با سقط جنين پايان مى يابد.

براساس برآوردهاى سازمان جهانى بهداشت, سالانه حدود 20ميليون سقط جنين ناسالم (بدون مراقبت هاى پزشكى) در جهان صورت مى گيرد[158]

در جمهورى اسلامى ايران, برابر تحقيقها و پژوهشهاى انجام شده, 40درصد بارداريها, ناخواسته است[159]

ييعنى از 2ميليون نوزادى كه سالانه بر جمعيت كشور افزوده مى شود[160], حدود 800 هزار نفر آن جزو نوزادان ناخواسته اند.

آمار سقط جنين در ايران, به علت غير قانونى بودن عمل سقط و انجام پنهانى و ناسالم آن, چندان روشن نيست; اما كارشناسان, برابر نشانه ها و قرينه هاى موجود, در آمارهايى اتفاق نظر دارند كه حاكى از هم برابرى با آمارهاى جهانى و فراگير بودن مسأله در بين شمار زيادى خانواده هاى جامعه اسلامى ايران است كه برخلاف گرايش باطنى, ناخشنودى و احساس گناه و گمان بر پيامدهاى ناگوار جانبى, اما از روى نياز و ناچارى و رو به رو بودن با دشواريها, نابسامانيها, ناهنجارهاى اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى, تن به اين كار مى دهند.

بازكاوى ديدگاه اسلام در مسأله سقط جنين, شايد با پيامهاى جديد و كارسازانه اى همراه باشد كه ما براى گشودن باب اين گفت وگوى فقهى, به دستاوردهاى پژوهشى خود, اشارت مى كنيم:

اسلام و سقط جنين:

الف. سقط جنين در قرآن: نه تنها در ظاهر آيات قرآنى, از حكم سقط جنين, سخنى به ميان نيامده است, بلكه در تأويل و تفسير آيات الهى, از معصومان(ع) هم روايتى در اين باب وجود ندارد, تا بتوان براساس آن, نظر قرآنى را كشف و نتيجه گيرى كرد.

حتى مفسران هم در برداشتهاى قرآنى, و كندوكاوگران در باب آيات الاحكام نيز تا قرن اخير, سخنى در اين باره به ميان نياورده اند. در حالى كه موضوع مورد نياز جامعه ها و ملتهاى اسلامى, از دورانهاى دور بوده است.

ليك در پاره اى از تفسيرهاى جديد, در تفسير آيه هايى كه گروندگان به اسلام را از پيروى آيين جاهلى; بويژه فرزندكشى, باز مى دارند, سقط جنين نيز, مصداق فرزندكشى دانسته شده است.

1- (ولاتقتلوا اولادكم من املاق.)[161]

فرزندان تان را به خاطر تنگدستى مكشيد.

2- (ولاتقتلوا اولادكم خشية املاق.)[162]

فرزندانتان را از بيم ندارى مكشيد.

3- (واذا الموؤدة سئلت بايّ ذنب قتلت.)[163]

و آن گاه كه زان دخت زنده به گور پرسند: به كدام گناه كشته شده است.

4- (يا ايها النبى اذا جائك المؤمنات يبايعنك على ان لايشركن بالله شيئاً ولايسرقن ولايزنين ولايقتلن اولادهن و…)[164]

اى پيامبر, هرگاه زنان گرويده براى بستن پيمان نزد تو آيند, براى اين كه هيچ چيز را با خدا انباز نكنند, و دزدى نكنند و زنا نكنند و فرزندان شان را نكشند و….

علامه طباطبايى در تفسير, آيه چهارم (ممتحنه,12) مى نويسد:

(ولايقتلن اولادهن بالوأد وغيره واسقاط الاجنّة.)[165]

فرزندان خود را به وسيله زنده به گور كردن و غير آن و سقط جنين نكُشيد.

در تفسير نمونه, در شرح آيه نخست (انعام, 151) آمده است:

(با نهايت تأسف, اين عمل جاهلى در عصر و زمان ما در شكل ديگرى تكرار مى شود, و به عنوان كمبود احتمالى مواد غذايى روى زمين, كودكان بى گناه در عالم جنينى از طريق (كورتاژ) به قتل مى رسند)[166]

در همان تفسير در شرح آيه سوم (تكوير, 8 ـ9) مى خوانيم:

(…با نهايت تأسف اين مسأله به اشكال ديگرى در جاهليت قرون اخير نيز خودنمايى مى كند, در شكل آزادى سقط جنين كه به صورت قانونى در بسيارى از كشورهاى به اصطلاح متمدن رواج يافته, اگر عرب جاهلى بعد از تولد, نوزادان را مى كشت, انسان هاى متمدن عصر ما آن را در شكم مادر مى كشند!)[167]

محمدتقى شريعتى در تفسير نوين در شرح آيه چهارم (ممتحنه, 12) مى نويسد:

(اگر تازيان نادان فقط دختر را مى كشتند انسان زمان ما هم دختر را و هم پسر را مى كشد. مگر كورتاژ و سقط جنين در بزرگ ترين ممالك متمدن فراوان نيست؟…)[168]

در منشور جاويد در تفسير آيه نخست (انعام, 151) آمده است:

(از آن جا كه عرب جاهلى با وسائل امروزه پزشكى مجهز نبود و از وضع جنين در رحم مادر آگاهى زيادى نداشت و نمى دانست جنين دختر است يا پسر, از اين جهت بردبارى به خرج مى داد, تا جنين چشم به جهان بگشايد, سپس دست خود را به خون جگرگوشه خود آلوده سازد.

ولى بشر امروز, گام به پيش نهاده و با كمال قساوت آماده مى شود كه جگرگوشه او در رحم قطعه قطعه گردد و بيرون كشيده شود…)[169]

روشن است كه چنين برداشتهايى از آيات قرآنى هرچند نوپردازانه و همراه با نگرش به رويدادهاى اجتماعى است, اما چون مستند به كلام وحى و دليلهاى چهارگانه فقهى نيستند, در نتيجه, حكم شرعى موضوع از آنها به دست نخواهد آمد.

زيرا به جنين در حالتهاى ابتدايى, از نظر لغوى, عرفى و شرعى انسان گفته نمى شود. از اين روى, در روايات تا پيش از حلول روح, از احكام جداگانه برخوردار است. و چون انسان نيست, افكندن آن هم, در حكم كشتن نفس و در حكم (موؤده) (دختر زنده به گور شده) نخواهد بود.

فاضل مقداد, روايتى شاهد بر درستى اين سخن, به شرح زير آورده است.

(روى ان الصحابه اختلفوا فى الموؤدة ماهى؟ وهل الاعتزال وأد؟ وهل اسقاط المرءة جنينها عمداً وأد؟ فقال على(ع) انها لاتكون موؤدة حتى ياتى عليه التارات السبع, فقال له عمر: صدقت اطال الله بقاءك, واراد(ع) طبقات الخلق السبع المبنية فى الآية المذكورة, فاشار(ع) الى انه اذا استهل بعد الولادة ثم دفن فهو وأد فلايكون الحامل المسقط قد وأدت)[170]

روايت شده: صحابه در معناى موؤدة اختلاف داشتند كه چيست؟ آيا بيرون ريختن مَنى و افكندن جنين, از نمونه ها و مصداقهاى (زنده به گور كردن) است, يا خير؟

على(ع) فرمود: تا هنگامى كه رده ها و مرتبه هاى هفت گانه آفرينش را سپرى نكرده (موؤدة) به او گفته نمى شود.

عمر گفت: راست گفتى عمرت دراز باد!

سپس على(ع) افزود: آفرينش انسان رده هاى هفت گانه دارد كه در آيه ياد شده است و آن گاه اشاره كرد به اين كه: هر كودك پس از ولادت گريه كرد و پس از آن دفن شد, او زنده به گور شده است. پس زن باردارى كه بچه اش را مى افكند, زنده به گوركننده نيست.

شهيد بهشتى, در پاسخ به علمايى كه دليلهاى قتل نفس را به تمام رده ها و مرتبه هاى شكل گيرى جنين گسترش مى دهند, مى گويد:

(از نظر موازين ما, فقاهت ما, استحسان است; استنباط نيست. هيچ يك از اين بحثها را نمى توان دليل فقهى شمرد; يعنى ما در مباحث ديگر فقه به اين گونه استيناسها, مى گوييم استحسان و آنها را سند كافى براى استنباط يك حكم نمى شمريم. اين جا هم همين طور, هيچ فرقى نمى كند. ما وقتى مى گوييم انسان در مراحل مختلف, داراى احكام مختلف است, يكى از احكام قتل نفس است. بايد ديد حرمت قتل نفس با آن تأكيد, مربوط به كدام مرحله است. به صرف اين كه ما استيناس مى كنيم كه در فلان جا هم مى شود گفت (انسان) كافى نيست كه ادله حرمت قتل نفس را به او هم تعميم بدهيم.)[171]

و مى افزايد:

(چنانكه از كلام محقق حلى و شهيد ثانى و صاحب جواهر و ديگران دانستيد, آنان اسقاط علقه و مضغه را محكوم به حكم قتل نمى دانند.)[172]

سقط جنين در روايات:

آنچه در روايات درباره سقط جنين ديده مى شود, همه, گزاره هاى مربوط به حقوق جنين است كه تنها ديه جنين سقط شده در رده هاى گوناگون را روشن مى كند; يعنى غير از آن سخن ديگرى به ميان نيامده است.

دين مقدس اسلام كه بايد و نبايدهاى آن در چهارچوب احكام پنجگانه تكليفى, حتى در كوچك ترين مسائل اجتماعى, اقتصادى, سياسى, بهداشتى و… به طور كامل روشن است, در اين مسأله مهم و مورد نياز مردمان, جز بيان جريمه, تكليفى را نفرموده و يا به قدرى كم رنگ از آن سخن به ميان آورده كه جز دليل بر مكروه بودن موضوع, استنباطى از آن بهره نمى گردد. بنابراين, شهرت تحريمى سقط جنين, نشأت گرفته از جريمه هايى است كه در روايات گوناگون وارد شده و يا بر برداشتهاى ذهنى و قياس آن با قتل نفس استوار است كه درنگ بيش ترى را مى طلبد.

براى روشن گرى موضوع, چند روايت را درمى نگريم:

1- امام صادق(ع):

(دية الجنين خمسة اجزاء: خمس للنطفة عشرون ديناراً وللعلقة خمسان اربعون ديناراً, وللمضغة ثلاثة اخماس ستون دينارا, {وللعظم اربعة اخماس ثمانون ديناراً} واذا تم الجنين كانت له مئة دينارا, فاذا انشىء فيه الروح فديته الف دينار او عشرة آلاف درهم ان كان ذكراً, وان كان انثى فخمسمائه دينارا…)[173]

ديه جنين پنج قسمت دارد: 1 براى نطفه (20 دينار ) براى علقه: 2 (40دينار) براى مضغه: 3 (60دينار) براى استخوان: 4 (80 دينار) و زمانى كه جنين كامل شد بر آن 100 دينار است. پس آن گاه كه روح در آن دميده شد, ديه اش 1000 دينار يا 10000 درهم است, اگر پسر شد و اگر دختر باشد 500 دينار.

2- امام صادق(ع):

(انّ فى النطفة عشرين ديناراً وفى العلقة اربعين ديناراً وفى المضغة ستين ديناراً فاذا كسا اللحم فمائة ثم هى مائة حتى يستهل فاذا استهل فالدية كاملة.)[174]

جريمه سقط در حالت نطفه 20دينار, در علقه 40دينار, در مضغه 60دينار, در استخوان 80دينار و در پوشيده شدن استخوان با گوشت 100دينار است, باز صد دينار است تا زمانى كه بچه متولد شده و بانگ برآورد. پس زمانى كه بانگ برآورد [گريه كرد] جريمه انسان كامل بر عهده اوست.

3- محمد بن مسلم مى گويد از امام باقر(ع) پرسيدم:

(عن الرجل يضرب المراة فتطرح النطفة فقال عليه عشرون ديناراً فقلت يضربها فتطرح العلقه فقال عليه اربعون ديناراً, فقلت فيضربها فتطرحه وقد صار له عظم, فقال عليه الديه كاملة…)[175]

از حكم مردى كه زنى را زده, به گونه اى كه به انداختن نطفه انجاميده است.

فرمود: بر عهده اوست 20دينار.

پس گفتم: اگر به انداختن علقه بينجامد.

فرمود: بر عهده اوست 40دينار.

گفتم: اگر آنچه در شكم دارد بيندازد به حالتى كه استخوان شده است.

فرمود: ديه او كامل خواهد بود.

4- از امام صادق(ع) پرسيده شد:

(فى امراة شربت دواء وهى حامل لتطرح ولدها, قال ان كان له عظم قد نبت عليه اللحم وشق له السمع والبصر فانّ عليها دية تسلّّّّّّّّّّّّّّمها الى ابيه, قال: وان كان علقة او مضغة فانّ عليها اربعين ديناراً, او غرّة تسلّّّّّّّّّّّّّّمها الى ابيه, فقلت: فهى لاترث من ولدها من ديته؟ قال لا, لانها قتلته.)[176]

در باره زن باردارى كه براى انداختن بچه اش دارويى به كار برده باشد.

فرمود:اگر بچه انداخته شده استخوانى داشته كه گوشت بر آن روييده بوده و گوش و چشم بر آن ظاهر شده است, جريمه اى دارد كه به پدرش پرداخت كند و اگر علقه يا مضغه باشد, پس بر عهده اوست, چهل دينار يا بنده اى.

راوى مى پرسد, آيا مادر از فرزندش ارث نمى برد؟

امام فرمود:نه, زيرا او فرزندش را كشته است.

بين رواياتى كه ياد شد و رواياتى كه در كتابهاى روايى و جود دارند, ناسازگاريهايى ديده مى شود كه جمع آنها چندان آسان نمى نمايد. گاه ديه كامل, براى جنين داراى روح است و گاه به جنين استخوان برآورده, گاه آنچه بر عهده مى آيد, درهم و دينار است , گاه آزاد كردن برده.

پيشينيان از فقهاء, ناسازگارى در اين موضوع را, بيش تراز باب تقيه دانسته اند, ولى به نظر شهيد مطهرى, ناسازگاريها در مسائل مختلف به دليل بيان مسأله و يا وقوع مسأله در زمانها و مكانهاى گوناگون بوده است[177]

به هر حال, چون بحث در اين مقوله, خارج از چارچوب تحقيقى اين جُستار است, از پرداختن به بيش از آنچه مطرح شد, چشم مى پوشيم و نگاهى مى افكنيم به ديدگاه هاى فقيهان اهل سنت و تشيع.

سقط جنين در فقه اسلامى:

الف. در فقه اهل سنت:

1- مذهب شافعى:

(ذهب فقهاء الشافعيه الى انّ الاجهاض اذا تمّ خلال اربعين يوماً من بدء العلوق وكان ذلك برضى من الزوجين, و بوسيلة قال عنها طبيبان عادلان انها لاتعقب ضرراً يصب الحامل, كان مكروهاً كراهية تنزيه, ولم يكن محرماً فان مضى على بدء الحمل اربعون يوماً, حرم الاسقاط مطلقاً…)[178]

فقيهان مذهب شافعى بر اين باورند كه انداختن جنين, در صورتى كه نطفه تا قبل از چهل روزگى است و با رضامندى و خرسندى زن و شوهر و يا با نظر دو طبيب عادل كه بر اين نظرند زيانى به زن باردار ندارد, مكروه است و حرام نيست. پس اگر چهل روز از باردارى زن گذشته باشد, انداختن آن, در هر حال, حرام است.

از علماى مذهب شافعى, تنها امام غزالى است كه به حرام بودن ريختن مَنى به خارج از رحم و انداختن نطفه, در تمام حالتهاى آن باور دارد[179]

2- مذهب حنفى:

علماى مذهب حنفى در انداختن جنين اختلاف نظر دارند. شمارى از ابتداى تشكيل نطفه, آن را حرام مى دانند. در برابر اينان, شمارى تا چهل روزگى, و شمارى ديگر تا رسيدن نطفه به 120روزگى, انداختن آن را جايز مى شمارند; اما اجماع نظر علماى مذهب حنفى بر اين است كه: انداختن جنين, تا قبل از حلول روح, روا, و پس از آن حرام است[180]

3- مذهب حنبلى:

علماى مذهب حنبلى, بيش تر, بر اين قول اتفاق نظر دارند كه انداختن جنين, تا پيش از دميده شدن روح در آن, رواست مگر (ابن الجوزى) كه آن را در هر حال, حرام دانسته است[181]

4- مذهب مالكى:

فقيهان مذهب مالكى, بيش تر, انداختن جنين را در تمام حالتهاى جنين حرام دانسته اند, مگر (دسوقى) كه به مكروه بودن آن تا قبل از چهل روزگى باور دارد[182]

5- اجماع فقيهان اهل سنت:

(حكم اسقاط الحمل: بعد استقرار النطفة فى الرحم لايحل اسقاط الجنين بعد مضى مائة وعشرين يوماً, فانه حينئذ يكون اعتداء على نفس يستوجب العقوبة فى الدنيا والآخرة.

اما اسقاط الجنين, او افساد اللقاح قبل مضى هذه المدة, فانه يباح اذا وجد ما يستدعى ذلك, فان لم يكن ثمة سبب حقيقى فانّه يكره)[183]

پس از گذشت 120روز از قرار و آرام گرفتن نطفه در رحم مادر, انداختن آن جايز نيست. انداختن آن در اين هنگام, جفا بر نفس است و سزاوار عقاب در دنيا و آخرت.

اما انداختن جنين, يا از بين بردن نطفه, پيش از مدت ياد شده, رواست, هنگامى كه دليلى بر آن يافت شود. پس اگر سبب حقيقى [دليلى قانع كننده علمى و عقلى] نداشته باشد, آن وقت مكروه است.

شيخ عبدالمجيد سليم, مفتى اعظم مصر (در سال 1975م.) در پاسخ اين پرسش: نظر اسلام درباره جلوگيرى از باردارى و انداختن جنين از نظر جنبه هاى پزشكى و اجتماعى چيست؟ مى نويسد:

([1]. هريك از زوجين, مختارند كه براى جلوگيرى از باردارى به دلايل پزشكى يا اجتماعى, تدابير فردى اتخاذ كنند. توافق طرفين اجبارى نيست.

2- استفاده از داروها و تدابير مؤثر در سقط جنين تا قبل از شانزدهمين هفته شروع باردارى مجاز است, مشروط به آن كه توصيه هاى ضرورى انجام گيرد و جان مادر را به خطر نياندازد.

3- همه پيشوايان دينى برابر حكم كه بعد از گذشت اين مدت, سقط جنين تحت هيچ عنوان نبايد صورت پذيرد, اتفاق نظر دارند.)[184]

ب. سقط جنين در فقه شيعه:

در فقه شيعه هم, گوناگونى روايات, گوناگونى آراء و ديدگاه ها را, همواره, به دنبال داشته است. شيخ مفيد و شيخ طوسى و پيروان آنان: (ابن البراج, ابوالصلاح حلبى و سلار ديلمى) و ابن ادريس و همه پسينيان, ديه جنين را پس از كامل شدن و پيش از دميده شدن روح در آن, 100دينار گفته اند و ابن جنيد و جمهور فقيهان بر اين باورند كه ديه جنين, در هر حال, غُرّه (بنده و كنيز) است[185] اما در بُعد تحريمى آن, هيچ سخنى به ميان نياورده و هيچ بحثى را باز نكرده اند.

شهيد بهشتى در باره مسأله انداختن جنين در فقه شيعه, بيان تحقيقى كافى و رسايى دارد كه بهتر است با توجه به اهميت, سنگينى, تازگى و حساسيت بحث, رشته كلام را به ايشان بسپاريم و مطلب را از زبان آن فقيه فقيد بازگو كنيم:

(مسأله سقط جنين در عصر خود پيامبر(ص) مطرح شده و در عصر مولى على(ع) و در دوران قضا و داورى آن حضرت مطرح شده, در عصر ائمه(ع) مطرح شده و روايات زيادى در اين زمينه از شيعه و سنى در دست است. فقهاى فريقين نيز, مسأله را از قديم الايام طرح كرده اند و در اين باره نظر داده اند. ولى مسأله, چه در روايات و چه در كلام فقها, از ديد حقوقى مطرح شده است. مسأله به اين شكل مطرح شده كه اگر كسى بچه اى انداخت, ديه دارد يا ندارد و ديه اش چقدر است. ديه, يك جنبه حقوقى است. اين كه آيا اگر زنى با اجازه و رضايت شوهر بچه را انداخت, گناهى مرتكب شده يا نه; هيچ مطرح نيست, جز در يك روايت كه نقل خواهم كرد. در كلمات فقها, حتى آن يك روايت هم مطرح نيست و اصلاً چيزى نيافتم ـ باز با تتبع وسيعى كه كردم.

حتى در رساله هاى عملى امروز, بحث به عنوان ديه مطرح است. در عروةالوثقى, در تحريرالوسيله, در اين كتابهاى مفصل فقهى امروز, كه رساله عمليه است, تحت عنوان ديةالجنين مطرح است كه چقدر است. اگر نطفه بود چقدر, اگر علقه بود چقدر, اگر مضغه بود چقدر, اگر استخوان داشت چقدر, و اگر كامل بود چقدر. اما اين كه حرام و گناه است يا نه؟ طرح نشده….

بنابراين, مسأله سقط جنين از ديد حرمت ذاتى و گناه بودن يك مسأله فقهى بكر و نو است. مسأله اى است كه بايد يك فقيه امروز آن را بررسى كند. اين است كه اگر كسى در اين زمينه نظر به حرمت بدهد و بگويد حرام است, نمى شود گفت وى در سياق فقهاى گذشته ـ رضوان الله عليهم اجمعين ـ فتوا داده است; و نه اگر كسى گفت حرام نيست, نمى شود گفت وى برخلاف فقهاى گذشته ـ رحمةالله عليهم اجمعين ـ فتوا داده است. اين مسأله, مسأله اى است نو. در كتابهاى فقهى كه در اختيار من بود و ابواب گوناگون آنها را بررسى كردم, اصلاً تحت اين عنوان, فقيهى نظرى ندارد….

در مورد سقط جنين مسأله از دو ديد مطرح مى شود:

1- آيا سقط جنين خود به خود گناه است؟

2- آيا سقط جنين اعتداء و تجاوز به حق كسى است و از نظر تجاوز به حق كسى گناه است؟

… من گمان مى كنم در هرجا در سطح متعارف مطرح بكنيد كه آيا سقط جنين گناه است يا نه, شائبه قتل نفس در آن است. … خوب, اگر مسأله از نظر قتل نفس مطرح باشد, بايد عرض كنم: مستفاد از دلايل فقهى ما و عبارات برخى از فقهاى بزرگ قرنهاى اخير, اين است كه سقط جنين قبل از آن كه روح در او دميده شود, قتل نفس نيست….

حالا عنايت بفرماييد به عبارت صاحب جواهر, در شرح عبارت شرايع:

(وكيف كان, فلا كفارة على الجانى عندنا, بل الاجماع بقسميه عليه, لعدم صدق القتل بعد فرض عدم ولوج الروح)

مى گويند در ديه جنين كه تا صد دينار بود (نه آن كه هزار دينار و پانصد دينار است) يعنى آن كه قبل از ولوج روح است, كفاره نيست. فقط ديه است بلكه اجماع محصل و اجماع منقول بر اين مطلب هست. چرا؟ چون در فرضى كه روح در او ولوج پيدا نكرده و وارد نشده, قتل صدق نمى كند… لذا ادله حرمت قتل نفس شامل او نمى شود.)[186]

روايى, يا ناروايى انداختن جنين:

شهيد بهشتى در ادامه بحث مى نويسد:

(واما جهت دوم بحث, بررسى مطلب است از نظرهاى ديگر; مثلاً سقط جنين قبل از چهار ماهگى, آدمكشى نيست, ولى آيا حرام است يا نه؟ ممكن است, آدم كشى نباشد; اما حرام باشد. ما براى حرام بودن هنوز دليل كافى در فقه پيدا نكرده ايم. يك سلسله روايات است كه مى گويد: جنين را قبل از چهارماهگى, حتى آن وقتى كه هنوز در رحم مادر به صورت نطفه اى است, اگر كسى سبب شد در همان روزهاى اول سقط شود بر او ديه لازم است و بايد ديه بپردازد. اين روايات از پيغمبر و از ائمه است و مفادشان هم تقريباً يكى است….

آيا از اين روايات كه ديه را مقرر مى كنند مى توانيم حرام بودن را بفهميم؟

پاسخ: بله. از اين روايات مى فهميم كه سقط جنين حرام است, حتى قبل از اين كه روح در آن دميده شود; اما نه به عنوان قتل نفس و نه به هيچ عنوان ديگر, فقط به عنوان تجاوز و اعتداء….

اين در قوانين فقهى ما مقرر است; وقتى كه قتل از نظر زيان اقتصادى مورد توجه قرار مى گيرد, چه عمدش و چه خطايش, موجب پرداخت غرامت مى شود. ـ ديه, يعنى غرامت.

بنابراين, توجه مى فرماييد كه از ديه نمى شود حرمت و حرام بودن را استنباط كرد. اگر جنين را كه روزى انسان كارايى مى شود, سقط كردى بايد در مراحل مختلف ديه بپردازى. واجب كردن ديه نمى تواند منشايى براى استنباط حرام بودن و حرمت تكليفى باشد, مگر از نظر تجاوز; يعنى بگوييم آقا, تو كه آمدى جنينى را در مرحله خون بسته بودن انداختى, به مال ديگرى تجاوز كرده اى, پس اين گناه است. از نظر تجاوز به مال غير گناه است. خوب, اين جا اين سؤال پيش مى آيد كه اگر صاحبان اين مال, كه پدر و مادر تلقى مى شوند (چون ديه را بايد به آنها داد) رضايت دادند چه؟ آيا اگر طرفين توافق كردند باز هم تجاوز است؟)[187]

سكوت حاكم بر روايات وارد شده در بيان حكم انداختن جنين در گاهِ راضى بودن زن و شوهر و جهت گيرى روايات نسبت به بيان حكم حقوقى انداختن جنين به دست ديگران و يا پا پيش گذاردن يك جانبه پدر و مادر, نشان گر آن است كه حرام بودن و جريمه انداختن جنين از باب نگهداشت حقوق والدين است, نه حقوق نطفه; از اين روى, دور نيست كه در صورت رضايت زن و شوهر و شور علمى و تخصصى, حرام نباشد و جريمه برداشته شود. همان گونه كه در مقام شير دادن و مدت آن نيز چنين است. خداوند متعال در قرآن كريم, ضمن دستور به شير دادن كودكان تا مدت دو سال كامل, اجازه مى دهد كه كاستن از اين مدت, در صورتى كه با رضا و خرسندى زن و شوهر و مشورت همديگر انجام پذيرد, رواست و باكى بر آن نيست:

(فان ارادا فصالاً عن تراض منهما وتشاور فلا جناح عليهما.)[188]

پدر و مادر اگر بخواهند, با همداستانى و رايزنى خويش, كودك را از شير باز گيرند, گناهى بر ايشان نَبُوَد.

شهيد بهشتى در باره انداختن جنين, با رضامندى پدر و مادر, مى نويسد:

(وقتى كه جنينى بى اذن پدر و مادر, هر دو, اسقاط شود, ستمى بر هر دو, يا بر يكى در صورت رضايت ديگرى, مى رود. به همين دليل, اسلام براى چنين عملى ديه مقرر كرده و آن را ستم و حرام دانسته است. امّا اگر پدر و مادر, هر دو, به اين كار رضايت دهند عنوان ستم و عدوان صادق نيست و از اين جهت حكم حرمت بر آن بار نمى شود.)[189]

صرف نظر از مبانى قرآنى و روايى كه در اين باره و ديگر گزاره هاى مربوط به سامان دهى خانواده و زاد و ولد, بدان پرداختيم,مبانى اصولى ديگر از جمله, (حجيّت عقل) (قاعده ملازمه) (ظهور تزاحم) و از همه مهم تر (اختيارات حاكم اسلامى) راهكارهاى كارگشاى ديگرى هستند كه شارع مقدس اسلامى, در گاه نبود دستورهاى وحيانى و يا در گاه نياز و مصالح عمومى, فراروى انديشوران اسلامى گشوده است. گاه حرام بودن و مباح بودن احكام از آن پيروى مى كند. از اين جاست كه:

محمدحسين فضل الله: در پاسخ به پرسش: آيا رواست انداختن جنينى كه از حرام, يا از ازدواج پنهانى بسته شده و آشكار شدن آن در بين قوم و قبيله, سبب خطر و حرج خواهد شد؟ مى نويسد:

(يجوز لها ذلك, اذا كان بقاء الحمل يؤذى الى خطر على حياتها, او الى عار كبير او حرج لا يتحمل عادة, ولكن بشرط ان لايكون الجنين فى المرحلة التى يعبر عنها بمرحلة (نفخ الروح), ففى هذه المرحلة لايجوز ذلك الاّ فى حالة الخطر المحقق على الحياة.)[190]

زمانى كه ماندگارى جنين, براى حيات زن, خطرآفرين باشد, يا ننگ و عارى به بار آورد كه نشود آن را تاب آورد, به شرط آن كه جنين وارد رده اى كه از آن به نفخ روح تعبير مى كنند, نشده باشد, انداختن آن جايز است. و در رده و مرتبه نفخ روح, انداختن آن جايز نيست, مگر در حالت خطر حتمى جانى.

امام خمينى:

(اگر ضرر و خطر جانى براى مادر دارد, قبل از دميده شدن روح در جنين, اسقاط جايز است.)[191]

سيد محمدرضا گلپايگانى:

(در صورتى كه مادر ناچار از معالجه است و معالجه مستلزم اسقاط جنين است, قبل از ولوج روح, سقط جنين جايز است.)[192]

محمد فاضل لنكرانى:

(…در صورت عدم دميده شدن روح, اگر طبق تشخيص دكتر متخصص و مورد اطمينان, بقاى حمل براى مادرش خطر جانى داشته باشد, يا مستلزم ضرر, يا درد غير قابل تحمل باشد, اسقاط مانعى ندارد.)[193]

مقام معظم رهبرى:

(اگر تشخيص بيمارى در جنين قطعى است و داشتن و نگهداشتن چنين فرزندى موجب حرج مى باشد, در اين صورت جايز است قبل از دميده شدن روح, جنين را اسقاط كنند, ولى بنابر احتياط, ديه آن بايد پرداخت شود.)

(…بعد از دميده شدن روح, جايز نيست, حتى اگر ادامه حاملگى براى حيات مادر خطرناك باشد, مگر آن كه استمرار باردارى, حيات مادر و جنين هر دو را تهديد كند و نجات زندگى طفل به هيچ وجه ممكن نباشد, و نجات زندگى مادر به تنهايى با سقط جنين امكان داشته باشد.)[194]

نتيجه سخن:

كابوس زياد شدن سكنه زمين و كشورها, در حالى به هيولايى دگر شده است كه كشورهاى اسلامى, بويژه كشور جمهورى اسلامى ايران, در رشد نرخ زه و زاد, راس هِرَم آن را به خود ويژه ساخته اند. افزايش بى رويه جمعيت, از زاويه هاى گوناگون, دشواريهايى را فرا راه توسعه اقتصادى, اجتماعى, امنيتى و حتى فرهنگى كشورمان قرار داده است; به گونه اى كه برنامه ريزيها و اجراى سياستهاى برنامه اى را با گسيختگى بزرگى رو به رو ساخته است كه اگر ادامه چنين روندى را تهديد جدى براى پايدارى كليت نظام به شمار آورديم, هرگز سخنى به گزاف نگفته ايم.

مصلحت نظام, كه به گفته امام راحل, از امور مهمه اى است كه گاهى غفلت از آن موجب شكست اسلام عزيز مى گردد[195] ايجاب مى كند كه در برابر خطر انفجار جمعيتى نيز چاره اى فراخور انديشيده شود.

خوشبختانه, متنها,منبعها و مأخذهاى فقه اسلامى, كه برنامه هاى نرم افزارى جامعه هاى اسلامى را در خود نهفته دارند, پاسخ گوى پردازشگرى هستند كه همواره بازخوردها را در كانون توجه دارد.

(قوانين اسلامى, به اصطلاح امروز, در عين اين كه آسمانى است, زمينى است; يعنى براساس مصالح و مفاسد موجود در زندگى بشر است. به اين معنى كه جنبه مرموز و صد در صد مخفى و رمزى ندارد كه بگويد: حكم خدا به اين حرفها بستگى ندارد, خدا قانونى وضع كرده و خودش از رمزش آگاه است, نه, اسلام اساساً خودش بيان مى كند كه هرچه قانونى من وضع كرده ام, براساس همين مصالحى است كه به جسم شما مربوط است يا به روح شما, به اخلاق شما, به روابط اجتماعى شما, به همين مسائل مربوط است; يعنى يك امور به اصطلاح مرموزى كه عقل بشر هيچ به آن راه نداشته باشد نيست.)[196]

(عقل در موارد زيادى مى تواند در احكام دخالت كند…[197] يعنى هرجا كه عقل, يك مصلحت ملزمى را كشف كند, ما مى دانيم كه شرع هم حكم هماهنگ با آن دارد و هرجا كه عقل يك مفسده ملزمى را كشف كند, ما مى فهميم كه شرع هم در اين جا هماهنگ است ولو اساساً در قرآن و حديث و كلمات علما, يك كلمه در اين زمينه نيامده باشد. و به همين دليل, ممكن است عقل يك مصلحت ملزم, يا يك مفسده ملزمى را در موردى كشف كند كه اين مصلحت ملزم, يا مفسده ملزم, با حكمى كه اسلام بيان كرده تزاحم پيدا كند; يعنى حكمى كه اسلام بيان نكرده و عقل كشف كرده, يا حكمى كه اسلام بيان كرده تزاحم پيدا كند; و آنچه كه اسلام بيان نكرده مهم تر باشد از آنچه كه بيان كرده است; يعنى آنچه كه عقل از اسلام كشف كرده مهم تر باشد از آنچه كه اسلام بيان كرده است; اين جا حكم عقل مى آيد آن حكم بيان شده شرع را محدود مى كند.)[198]

بنابراين, اگر نبود اين همه مستنداتى كه در اين جستار بدانها پرداختيم و نظر اسلام را, كه همانا, روا شمارى سامان دهى جمعيت است, نتيجه گيرى كرديم, حكم عقلى, در ملازمه عقل و شرع, خود, به چنين فتوايى مى رسيد; ليك وجود دليلهاى فراوان قرآنى و روايى كه خردورزى و ژرفكاوى در آنها ما را در رسيدن به حكم شرعى خارج از قاعده حجيت عقل رهنمون بوده است, به اين جا رسانيد كه:

1- رشد پر شتابِ زه و زاد و ساخت جوان آن در جامعه, در صورتى كه از حد خوشايند و ترازمند فراتر رود, اثرها و پيامدهاى ناگوارى دارد كه عبارتند از: افزايش مصرف, كاهش پس انداز, كاهش سرمايه گذارى, عقب ماندگى و رشد فقر, رشد تضادهاى درونى, افزايش بيكارى, رشد نارضايى, خودباختگى, كاهش قدرت نظامى, كاهش اعتبار بين المللى[199]

2- هرچند نواختها و نعمتهاى الهى در جهان, بى پايان و غير درخور شمارش هستند; اما آفريدگار هستى كه اين كره خاكى را زيست گاه انسانى قرار داده, نظام آن را بر اندازه هايى استوار ساخته است كه خارج شدن از آن, هرگز ممكن نيست و بشر ناگزير از نگهداشت اصول حاكم بر آن اندازه ها و گنجاييهاست; زيرا كه ميزان ساكنان آن نيز, تابع و پيروى از آن گنجاييهاست.

3- بازشناسى موضوع بحران جمعيتى در صلاحيت كارشناسان و سياستگذاران جمعيتى است كه فقيهان مى بايد به ديدگاه آنان, اهميت بدهند.

4- در نصها و متنهاى روشن, دليلى بر بازداشتن از سامان دهى خانواده, ديده نمى شود.

5- پيش گيرى از باردارى, بيرون ريختن مَنى, عقيم سازى و… كه مبناى اصلى در سامان دهى خانواده به شمار مى رود, از نظر شرع, با رضا و خرسندى زن و شوهر, رواست.

6- انداختن جنين پس از تكامل آن در رحم مادر و دميده شدن روح در آن, حرام و به عنوان قتل نفس, ديه, كفاره و قصاص را در پى دارد.

7- انداختن جنين, پيش از دميده شدن روح در آن, هرچند قتل نفس به شمار نمى رود; اما در صورتى كه با رضامندى, هماهنگى و خرسندى زن و شوهر همراه نباشد, سزاوار ديه اى است كه بايد آن كه سبب گرديده جنين بيفتد, به پدر و مادر آن, بپردازد. اگر يكى از پدر و مادر, بدون راضى كردن ديگرى, جنين را بيندازد, واجب است ديه را به ديگرى بپردازد.

8-بر حرام بودن انداختن جنين, پيش از كامل شدن و دميده شدن روح در آن, با رضامندى زن و شوهر, دليل شرعى وجود ندارد.

9- وليّ امر مسلمانان, وظيفه دارد براساس درك مصالح و مفاسد همگانى, احكامى را, هرچند ناسازگار با نصوص اسلامى, بنهد و به مورد اجرا بگذارد. اجراى اين حكمها و قانونها, بايسته و لازم و همانند شريعت, از اعتبار برخوردارند.


پى نوشتها: [1] جامعه شناسى, آنتونى. گيدنز, منوچهر صبورى/622, نشر نى, تهران, 1378.
[2] همان!626.
[3] كشورهاى جهان سوم, جى. اى. گلدتورپ (1370) جواد طهوريان/49ـ50, معاونت فرهنگى آستان قدس رضوى, 1370.
[4] جمعيت و تنظيم خانواده, نعمت الله تقوى/40, جامعه پژوه و نشر دانيال, 1379.
[5] همان/65.
[6] همان.
[7] روزنامه اطلاعات/12, 8شهريور 1374, مقاله: (انفجار جمعيت و امنيت غذايى)
[8] جمعيت و تنظيم خانواده, نعمت الله تقوى/12.
[9] همان/58.
[10] همان/68.
[11] همان/57.
[12] همان/58.
[13] اقتصاد ما, سيد محمدباقر صدر, محمدكاظم موسوى, ج1/10, نشر برهان و اسلامى, 1350.
[14] اقتصادشناسى توسعه نيافتگى, ديويد كلمن و فورد نيكسون, غلامرضا آزاد/143, 1378.
[15] ملل فقير, پيرموسى ترجمه خليل ملكى و ب مهرگان/107, بى تا.
[16] روزنامه كيهان, 25/7/1346, به نقل از: مجله مكتب اسلام, شماره1/3, سال9, آذرماه 1346.
[17] روزنامه نوروز, 26دى 1380.
[18] جمعيت و تنظيم خانواده, تقوى/16.
[19]رسائل فقهى, محمدتقى جعفرى/ج1/247, نشر كرامت, 1377.
[20] اقتصاد ما, سيد محمدباقر صدر, ع. اسپهبدى, ج2/275 برهان و اسلامى, تهران, 1349.
[21] همان, ج1/13.
[22] اقتصاد در مكتب اسلام, سيد موسى صدر, على حجتى كرمانى/36ـ37, انتشار, تهران, 1350.
[23] مجله مكتب اسلام, شماره21/4ـ6, سال9, 1346.
[24] همان, شماره4/95.
[25] خاتميت, مرتضى مطهرى/78ـ84, صدرا, 1347.
[26] جهان آفرين, حسين نورى/288, 1374.
[27] اقتصاد در مكتب اسلام, سيد موسى صدر/32ـ33.
[28] مجله مكتب اسلام, شماره 1/3, سال14, 1351.
[29] بهداشت و تنظيم خانواده, سيد محمدحسينى بهشتى/31ـ32, بقعه, تهران, 1379.
[30] مجله مكتب اسلام, شماره9/37, سال15, 1353.
[31] مجله پاسدار اسلام, شماره28/13, 1363.
[32] همان/14.
[33] همان, شماره33/14ـ16.
[34] استفتاءات از محضر امام خمينى, ج3 / 281 ـ 292, جلوگيرى از باردارى و سقط جنين, انتشارات اسلامى, وابسته به جامعه مدرسين قم.
[35] رساله نوين, امام خمينى, تهيه و تنظيم بى آزار شيرازى, ج 3 / 100, دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
[36] صحيفه نور, رهنمودهاى امام خمينى, ج4/39, ارشاد اسلامى.
[37] منشور جاويد, جعفر سبحانى/82, اصفهان, كتابخانه امام اميرالمؤمنين على(ع), 1360.
[38] رساله نوين, بى آزار شيرازى, ج3/100, دفتر نشر فرهنگ اسلامى, تهران, 1379.
[39] مجله حوزه, شماره 25/125, سال پنجم, 1367.
[40] كاهش جمعيت ضربه اى سهمگين بر پيكر مسلمين, سيد محمدحسين حسينى تهرانى/108, حكمت, تهران.
[41] همان/6.
[42] همان/42.
[43] همان/176.
[44] همان/38.
[45] همان/ 129 .
[46] روزنامه سلام, شماره616, 1و4, 21 تيرماه, 1372.
[47] روزنامه همشهرى, 22تير/2, 1372.
[48] فقه اهل بيت, سال ششم, شماره21/48ـ49, 51 ـ52.
[49] رساله نوين, عبدالكريم بى آزار شيرازى, ج3/98.
[50] مسأله تحديد النسل وقاية وعلاجاً, محمد سعيد البوطى/15, دمشق, مكتبة الفارابى, 1408هـ. 1988م.
[51] http:// arabic, islamic web.com/Sunni/family, Planning.htm
[52] http://news.Masrawy.com/masrawynews/20062002/88090 news.htm
[53] نظريات جمعيت شناسى, احمد كتابى/37, اقبال, تهران, 1364.
[54] همان.
[55] همان/38 .
[56] مرجعيت و روحانيت, جمعى از نويسندگان/65, شركت سهامى انتشار, تهران, 1341.
[57] ده گفتار, مرتضى مطهرى/100, حكمت, تهران, 1356.
[58] همان/177.
[59] همان; تكامل اجتماعى انسان, مرتضى مطهرى/188ـ190, صدرا.
[60] روزنامه كيهان, شماره 14042, 16آبان, ص16.
[61] جامعه شناسى ديناميسم اجتماع, على اكبر ترابى/9, چهر, تبريز, 1355.
[62] همان/13.
[63] همان/24.
[64] همان/45.
[65] ولايت فقيه, امام خمينى/78, آزادى, به نقل از مجله حوزه, شماره 45/113.
[66] روزنامه اطلاعات, شماره 18696/8 و13, 6اسفند1367.
[67] زمينه جامعه شناسى, آگ برون و نيم كوف, ا.ح. آريان پور/303, دهخدا, تهران, 1355.
[68] اسلام شناسى, على شريعتى, درس ششم, بى تا.
[69] سوره نحل, آيه79.
[70] سفينة البحار, شيخ عباس قمى, ج2/413, فراهانى, چاپ قديم, بى تا.
[71] تفسير نمونه, ج1/شانزده, 1353.
[72] بحارالانوار, محمدباقر مجلسى, ج19; الفصول المهمه, شيخ حر عاملى. به نقل از: انسان در افق قرآن, محمدتقى جعفرى/35, كانون علمى و تربيتى جهان اسلامى, اصفهان, 1349.
[73] نهج البلاغه صبحى صالح, حكمت313; نهج البلاغه فيض الاسلام, حكمت305.
[74] سوره نور, آيه32.
[75] سوره نساء, آيه3.
[76] سوره بقره, آيه223.
[77] سوره نحل, آيه72.
[78] سوره نساء, آيه24.
[79] سوره نساء, آيه1.
[80] تفسير الصافى, فيض كاشانى, ج1/421, الاعلمى للمطبوعات, بيروت; منهج الصادقين, فتح الله كاشانى, ج3/43, اسلاميه, تهران, 1346; كنز العرفان, فاضل مقداد/ج1و2/139ـ140. مكتبة المرتضويه, تهران, 1343.
[81] پيام زن, سال اول, شماره 10/53, سال77, مقاله: (كنترل جمعيت, ضرورتها و شرايط) از: سيد مهدى موسوى.
[82] خاتميت, مرتضى مطهرى/80, صدرا, 1377.
[83] تفسير الميزان, علامه طباطبائى, محمدتقى مصباح يزدى, 267, دارالعلم, قم, 1346.
[84] كاهش جمعيت ضربه اى سهمگين در پيكر مسلمين/275.
[85] سوره توبه, آيه69.
[86] سوره سبا, آيه35.
[87] سوره تغابن, آيه14.
[88]سوره تغابن, آيه15.
[89] سوره توبه, آيه55.
[90] سوره سبا, آيه37.
[91] سوره بقره, آيه249.
[92] سوره مرسلات, آيه25ـ26.
[93] سوره هود, آيه6.
[94] سوره الذاريات, آيه22.
[95] سوره الذاريات, آيه58.
[96] سوره طلاق, آيه2ـ3.
[97] بوستان سعدى شيرازى, باب ششم در قناعت.
[98] جامعه شناسى, آنتونى, گيدنر, منوچهر صبورى/623, نشر نى, 1378.
[99] روزنامه اطلاعات, شماره 20705/5, 28بهمن, 1374.
[100] كنز العمال, فاضل هندى, ج1/619, حديث2861, مؤسسة الرسالة, 1399هـ. 1979م.
[101] اين عبارت را تفسير نمونه در مقدمه خود بدون ذكر مأخذ به عنوان حديث معروف آورده است. اما نگارنده در منابع حديثى بدان دست نيافتم. علامه مجلسى هم در بحارالانوار, آن را به عنوان عبارت غير حديثى آورده است. (بحار, ج54/218, مؤسسة الوفاء, بيروت, 1403ق. 1983م.)
[102] الميزان, علامه طباطبائى, ناصر مكارم شيرازى, 8 ـ11, دارالعلم, قم, بى تا.
[103] سوره قمر, آيه54.
[104] سوره رعد, آيه8.
[105] سوره طلاق, آيه2.
[106]سوره حجر, آيه21.
[107] سوره فصلت, آيه10.
[108] سوره اعلى, آيه3.
[109] الميزان, ج1/299.
[110] تفسير نمونه, ج10/138, دارالكتب الاسلاميه, 1360.
[111] سياست ارسطو, حميد عنايت/292, تهران.
[112] سوره اعراف, آيه31.
[113] تصنيف غررالحكم و دررالكلم, عبدالواحد آمدى/359, ح8117, دفتر تبليغات اسلامى, قم, 1366.
[114] تفسير البرهان, سيد هاشم بحرانى, ج2/10, دارالهادى, بيروت.
[115] سوره شعرا, آيه151ـ152.
[116] سوره نساء, آيه9.
[117] الميزان فارسى ذيل آيه شريفه. نساء, 9ـ
[118] سوره حشر, آيه18.
[119] سوره اسرى, آيه29.
[120] سوره بقره, آيه185.
[121] سوره مائده, آيه6.
[122] سوره حج, آيه78.
[123] فروع كافى, محمد بن يعقوب كلينى, ج5/324, دارالكتب الاسلاميه.
[124] سفينةالبحار, ج1/561.
[125] وسائل الشيعه, حر عاملى, ج14/33. دار احياء التراث العربى, بيروت.
[126] مجله پيام زن, سال اول, شماره9/54, مقاله: (كنترل جمعيت, ضرورتها و شرايط).
[127] لعلك باخع نفسك الا يكونوا مؤمنين, سوره شعرا, آيه3.
[128] امام رضا: (…وحرم الله الزنا لما فيه من الفساد من قتل النفس, وذهاب الانساب وترك التربية الاطفال…) وسايل, ج14/234.
[129] امام صادق: (لايبغضنا الا من خبث ولادته او حملت به امه فى حيضها) من لايحضره الفقيه, ج1/149.
[130] وسائل الشيعه, ج14/57; فروع كافى, ج5/354.
[131] اميرالمؤمنين(ع): (اياكم وتزويج الحمقاء فان صحبتها بلاء وولدها ضياع) همان/56.
[132] امام موسى بن جعفر(ع): (لابأس بالعزل فى ستة وجوه… والمرأة السليطة والبذيّة…) خصال, شيخ صدوق, فهرى زنجانى, ج1/366, علميه اسلاميه.
[133] المحجةالبيضاء, مولى محسن كاشانى, ج3/73, مؤسسه الاعلمى, بيروت.
[134] من لايحضره الفقيه, شيخ صدوق, ج3/355, دارالاضواء, بيروت.
[135] تصنيف, غررالحكم, آمدى/407, ح9348.
[136] نهج الفصاحه, ابوالقاسم پاينده/54, ح278, جاويدان, تهران.
[137] همان/447, ح2100; خصال, شيخ صدوق, ج2/610; نهج البلاغه, كلمات قصار/142; بحارالانوار, 101/71.
[138] نهج الفصاحه/169, ح837.
[139] بحارالانوار, علامه مجلسى, ج 104 / 72, ح 12, اسلاميه, تهران.
[140]
[141] تحف العقول, ابن شعبه حرّانى/153, مؤسسة الاعلمى للمطبوعات, بيروت.
[142] بحارالانوار, ج 104 / 69, اسلاميه, تهران.
[143] مستدرك الوسايل, ميرزا حسين نورى, ج2/615, چاپ سه جلدى قديم.
[144] الحياة, حكيمى, ج4/258, دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
[145] همان/256.
[146] همان, ج1/328.
[147] تصنيف غررالحكم و دررالكلم/354.
[148] همان.
[149] الحياة, ج1/329.
[150] همان, ج4/257.
[151] همان/239.
[152] سفينةالبحار, ج2/485.
[153] بهداشت و تنظيم خانواده, سيد محمد حسينى بهشتى/83.
[154] www.al.shia.com/htm 1/far/books/fegh/estefta-tabrizi/estef 029.htm
[155] اجوبة الاستفتاءات, سيد على خامنه اى, ترجمه/277, مسأله1255, الهدى, 1381.
[156]روزنامه اطلاعات, شماره21103, 29تير 1371.
[157] http:www.ahareh.com.mayazine/payam2/81/121/tto1
[158] جمعيت و تنظيم خانواده, محمدتقى شيخى/119, انتشار, 1379.
[159] روزنامه اطلاعات, شماره20528/5, 27تيرماه 1374.
[160] روزنامه سلام, شماره617, 22تيرماه 1372, صفحه اخبار اقتصادى.
[161] سوره انعام, آيه151.
[162] سوره اسراء, آيه31.
[163] سوره تكوير, آيه8و9.
[164] سوره ممتحنه, آيه12.
[165] الميزان, ج19/279, دارالكتب الاسلاميه, تهران.
[166] تفسير نمونه, ج6/34, دارالكتب الاسلاميه, تهران.
[167] همان, ج26/178.
[168] تفسير نوين/58, دفتر نشر فرهنگ اسلامى, تهران.
[169] تفسير موضوعى منشور جاويد, جعفر سبحانى, ج1/80, كتابخانه اميرالمؤمنين, اصفهان.
[170] كنز العرفان, فاضل مقداد, ج2/375, مكتبة المرتضويه, تهران.
[171] بهداشت و تنظيم خانواده, سيد محمدحسينى بهشتى/108.
[172] همان/193.
[173] وسايل الشيعه, ج19/169, دار احياء التراث العربى, بيروت.
[174] من لايحضره الفقيه, ج4/120.
[175] وسايل الشيعه, ج19/238.
[176] من لايحضره الفقيه, ج4/121.
[177] اسلام و مقتضيات زمان, مرتضى مطهرى, ج2/32, صدرا.
[178] مسألة تحديد النسل, محمد سعيد رمضان البوطى/72, مكتبة الفارابى, دمشق.
[179] همان/74.
[180] همان/77ـ 78.
[181] همان/80.
[182] همان.
[183] فقه السنة, ج2/234, مكتبة العصريه, بيروت.
[184] نظريات جمعيت شناسى, احمد كتابى/35, اقبال, تهران.
[185] مسالك الافهام, شهيد ثانى, ج2/506 ـ507, چاپ دوجلدى, قديم.
[186] بهداشت و تنظيم خانواده, سيد محمدحسينى بهشتى/52 ـ63.
[187] همان/89 ـ93.
[188] سوره بقره, آيه233.
[189] بهداشت و تنظيم خانواده, سيد محمدحسينى بهشتى/198.
[190] فقه الحياة, سيد محمدحسين فضل اللّه/162, مؤسسه المعارف للمطبوعات, بيروت.
[191] رساله نوين, عبدالكريم بى آزار شيرازى, ج3/101, دفتر نشر و فرهنگ اسلامى, تهران.
[192] ارشاد المسائل, سيد محمدرضا گلپايگانى/638.
[193] جامع المسائل, محمد فاضل لنكرانى, ج1/548, نشر اميرالعلم.
[194] رساله اجوبة الاستفتاءات (ترجمه), الهدى, ص280.
[195] صحيفه نور, رهنمودهاى امام خمينى, ج2/167.
[196] اسلام و مقتضيات زمان, مرتضى مطهرى, ج2/27.
[197] همان/28.
[198] همان/30.
[199] جامعه شناسى (جمعيت), احمد رجب زاده, محمد جلال عباسى شوزاى, ج1/50 ـ65, وزارت آموزش و پرورش.

نام کتاب : فقه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 33  صفحه : 2
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست