responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فقه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 14  صفحه : 9
نگاهى به جهانگردى در تمدن اسلامى
على اكبر ذاكرى

تمدن, پيشينه اى طولانى در جامعه ها بشرى دارد و مراحل گوناگونى را طى كرده تا به اين مرحله از رشد و تكامل رسيده است. در هر زمانى پيشرفتهاى محسوس سازوار با زمان خود داشته است. هزاران سال از آغاز نخستين تمدن بشرى مى گذرد. تمدنهاى شناخته شده و مهم محدودند. تمدنهاى آشوريان, يونانيان, هنديان, روميان, ايرانيان, مسلمانان و اكنون غربيان.

صاحب نظران بر اين باورند: ايجاد تمدن هيچ ارتباطى با نژاد و رنگ ندارد, بلكه سرزمينهاى خاصى كه بى بهره از دهشهاى طبيعى نيستند زمينه مناسب براى ايجاد تمدن هستند كه مردمش با تلاش و كوشش و پيروى از سنتهاى پايدار به سربلندى و ترقى مى رسند و بر اوج قرار مى گيرند. به طور معمول تمدنى پايدار است كه از دست آوردهاى گذشتگان بهره برد و دانشهاى گوناگون را به اندوخته هاى علمى خود بيفزايد و عقل و خرد را ملاك عمل قرار دهد و به نقد و بررسى خود اهتمام داشته باشد.

تمدن يعنى خروج از بدويت متفرق و ورود در اجتماع متحد, اجتماعى كه از خودآگاهى اجتماعى و سياسى بر خوردار است و در جهت مشترك با همدلى و هماهنگى و وحدت حركت مى كند و به خلاقيت علمى و فرهنگى دست مى يابد. تمدن اسلامى نيز با الهام از دستورهاى قرآن و پيامبر كه انسانها را به دانش آموزى دعوت مى كند و علم با تقوا را بر همه چيز مقدم مى دارد, بارور, شد و توانست بخش مهم جهان را در بر گيرد و دانشهاى گوناگون را به تعالى برساند و پيشرفتهاى علمى چشمگيرى براى بشر به ارمغان بياورد.

سخن در اين است كه آيا در دوران تمدن اسلامى, به گردشگرى توجه شده است يا نه؟ اگر گردشگرى مورد توجه بوده چه انگيزه هايى داشته. و چه آثارى به جاى گذاشته است؟

در اين جا, دو نكته بايد روشن شود,تا بحث جايگاه خود را بازيابد:

1- محدوده تمدن اسلام , تا بحث جهانگردى در اين محدوده مورد ارزيابى قرار گيرد.

2- شناسايى جهانگردان مسلمان و جهانگردان غربى كه در دوران تمدن اسلامى از دنياى اسلام ديدن كرده اند.

دوران تمدن اسلام

دوران شكوفايى تمدن اسلام از قرن دوم آغاز و تا قرن دوازدهم ادامه دارد و در اين مدت, فراز و نشيبهاى بسيارى داشته است. عظمت تمدن و فرهنگ يك ملتى با توجه به نكته هاى گوناگون و بررسى مسائل مختلف روشن مى شود: گسترش سرزمين, ثروت, فرهنگ, آثار معمارى و هنرى, پيشرفت در دانشهاى گوناگون, ادبيات, صنعت و ابزارها و مراكز علمى مانند: آموزشگاهها, دانشگاهها, كتابخانه ها, گروهها, مقامات دولتى و علمى (دانشمندان), وضعيت ادارى, سياسى, قضائى, اقتصادى, وضعيت اجتماعى اقوام مختلف انديشه هاى گوناگون مذهبى و اقليّتهاى دينى, آسايش عمومى, وضعيت حقوقى زنان, آداب و رسوم اجتماعى در سطوح مختلف و بررسى عوامل و علل رواج آن به گونه اى كه به صورت فرهنگ درآمده است.

جهانگردى نيز, از ويژگيهاى مهم تمدن است كه هم با آموزش دانشها و تبادل ديدگاهها و هم با رشد اقتصادى و امنيت اجتماعى در پيوند است.

با ويژگيهايى كه ياد شد درخشان ترين دوران تمدن اسلام را قرن چهارم دانسته اند و به تحليل و بررسى گزاره هاى آن پرداخته اند. در اين زمان, سرزمين اسلام از نظر وسعت و گستره از هند تا اندلس و از دربند قفقاز تا زنگبار در آفريقا بوده1 كه در قرنهاى بعد گسترش يافته است. در قرن چهارم حكومتهاى محلى نيز سر بر آوردند و در كاروان تمدن اسلام شريك شدند; امّا آنچه مهم مى نمود و لازمه يك تمدن بزرگ به شمار مى رود, وحدت ايجاد شده2 بر پايه اسلام بود كه بر همه جا سايه گسترانده بود و دانشمندان, مورد احترام تمام حكومتهاى منطقه اى بودند و گردش در تمام شهرها و يا جامعه هاى اسلامى براى آنان ميسّر بود و گونه اى رقابت در جذب دانشمندان بين حكمرانان مناطق كشور اسلامى احساس مى شد. البته در مواردى دانشمندان از آسيب در امان نبودند و براى حفظ جان خويش ناچار به سفر بودند.

اين دوران طلائى (قرن چهارم) به مرور رو به ركود نهاد. عوامل خارجى و داخلى چندى در آن ركود نقش داشت. از عوامل خارجى مى توان به يورشهاى پياپى و طولانى صليبيان به مدت 185 سال اشاره كرد كه بخشى از نيروى مسلمانان را به تحليل برد. گرچه نتيجه نهايى آن پيروزى مسلمانان بود. مهم ترين عامل خارجى را مى توان, حمله وحشيانه مغول به سرزمينهاى اسلامى دانست كه ويرانيهاى زيادى در پى داشت و سبب فروپاشى خلافت بنى عباس در سال 656هـ/1258م. شد. در اين يورشها مراكز علمى نابود و دانشمندان آواره شدند و كتابها و كتابخانه ها از بين رفت[3] از عوامل داخلى مى توان از فساد حكومتها, اختلافات مذهبى و قومى و تشكيل حكومتهاى ضعيف مستبد منطقه اى ياد كرد كه زمينه رشد و شكوفايى استعدادها را از بين برد و اين وضعيت ناخوش آيند ادامه يافت تا اين كه سالهاى بعد, با ظهور دولت عثمانى (699 ـ 1342هـ/1300 ـ 1923م.) در آسياى صغير, امپراتورى صفويه (907ـ 1148هـ/1502 ـ 1736م.) در ايران و مغولان تيمورى (1274 ـ 932هـ/1858 ـ 1526م.) در هند, بار ديگر جهان اسلام شاهد بروز استعدادها و شكوفايى تمدن خويش بود. اين سه امپراتورى عظيم اسلامى, به مدت يك قرن و نيم از سال 962هـ/1555م. تا 1119هـ/1707م. در كنار هم زيستند و بخش اعظم جهان اسلام را از آن خود كردند. امپراتورى عثمانى در سال 962هـ/1555م در اوج ترقى بود. مغولان تيمورى در روزگار اكبر شاه (1014 ـ 963هـ/1604 ـ 1553م.) و جهانگير شاه (1036 ـ 1008هـ./1627 ـ 1600م) دوران پيشرفت را مى گذراندند و صفويان در روزگار سلطنت شاه عباس اول (1038 ـ 996هـ/ 1629 ـ 1588م.) به رشد و شكوفايى بزرگى رسيدند4 و پس از آن تمدن اسلام رو به افول نهاد. يكى از علتهاى ركود و افول پيشرفت در قرنهاى اخير تمدن اسلام, گسسته شدن پيوند بين دانشمندان و جامعه هاى اسلامى و جابه جا نشدن اكتشافهاى علمى مهم از ناحيه اى به ناحيه ديگر بود.

از جمله در ناحيه شرق دنياى اسلام در قرن هفتم و هشتم, ديدگاههاى جديدى در دانش هيئت ارائه شد كه زمينه باطل شدن عقيده بطلميوس را درباره كره زمين فراهم مى ساخت و در قرن ششم در بخش غربى جهان اسلام نيز, در خفا ديدگاههايى بر ضد همان عقيده پديدار شده بود; اما جابه جا نشدن اين نظريه ها از ناحيه اى به ناحيه ديگر, آنها را در ابهام قرارداد و همين ديدگاهها, سپسها به جهان غرب مسيحى رسيد و دانشمندان غربى آن را به نام خود ثبت كردند.

از اين موارد مى توان از پيشرفتهاى علمى و فلسفى ياد كرد كه در قرن يازدهم هجرى در ايران رخ داد و ملاصدرا (م:1050هـ/1641م) با طرح انديشه حركت جوهرى و نوآوريهاى ديگر در مسائل فلسفى پيشگام بود; اما به هيچ روى اين انديشه هاى برجسته فلسفى از محدوده ايران فراتر نرفت و براى جهان اسلام ناشناخته ماند. اگر آن رابطه گذشته بين مسلمانان, بويژه عالمان برقرار بود, مسائل ياد شده در رفت و آمدها به ديگران منتقل مى شد و با نقد و بررسى و افزودن بر آن, مورد پذيرش واقع مى گرديد. اين جاست كه براى گردشگرى مى توان نقش مهمى در تمدن اسلامى باور داشت.

سه امپراتورى قرن 11 و 12 مسلمانان نه تنها پيوند و بستگى بايسته را با هم نداشتند, بلكه گونه اى رقابت و تضاد بر روابط آنها حكم فرما بود. دولت عثمانى با دولت صفوى در نزاع و دشمنى و اختلاف به سر مى بردند و دانشمندان هر دو كشور, بيش تر درصدد استوار كردن بنيادهاى دينى مذهبى خود بودند. دانشمندان دربار اكبرشاه, گرچه زبان علمى خود را فارسى قرار داده بودند و پيوند قومى با ايرانيان داشتند, از نظر عقيدتى بيش تر رانده شدگان دربار صفوى به شمار مى آمدند و پيوندهاى علمى آنان بسيار ضعيف بود و همان درگيرى كه دولت صفوى با عثمانى داشت, علماى دربار پادشاه تيموريان هند با دانشمندان ايرانى داشتند. روشن است آن زمان كه كليت اسلام از ياد برود و مسائل جزئى مذهبى بزرگ جلوه كند و استعدادها در راه محكوم سازى و تكفير يكديگر و ردّ انديشه هاى عقل گرايانه به كارگرفته شود, خمود و تحجر چيره مى گردد و زمينه انتقال انديشه هاى علمى و پيشرفت از بين مى رود.

همزمان با ركود علمى دنياى اسلام, غرب به يك نوع وحدت و همگرايى مى رسيد و جنگهاى صليبى كه از سال 488هـ/1095م. آغاز و تا 185 سال بعد ادامه داشت[5] آنان را به وحدت عليه اسلام كشاند و تلاش كردند با آموختن دانش مسلمانان كمبودهاى خود را جبران كنند. آنان در اندلس دانشهاى گوناگون را آموختند. انتقال دانشهاى عربى و اسلامى, به غرب از ميانه هاى قرن چهارم هجرى شروع شد و تا آغازين سالهاى قرن نهم ادامه يافت[6]

با ايجاد نخستين مدرسه ترجمه از زبان عربى به اسپانيايى در شهر تولد و (طُلَيْطَلَه) اسپانيا در سال 526هـ/1130م. توسط سر اسقف تولدو, دون ريموند, اين انتقال سرعت يافت و كتابهاى زيادى از دانشمندان اسلامى ترجمه كردند در جمع مترجمان افرادى از فرانسه, ايتاليا و انگلستان حضور داشتند[7].

مورخ فرانسوى ژول ميشله, اعتراف مى كند: بدون مسلمانان اسپانيا ما هيچ نبوديم.

و مى نويسد: تا قرن هجدهم ديوان محاسبات ما از اعداد عربى استفاده مى كردند[8]

غرب كه تمدنش مرهون تمدن اسلام است,پس از آن كه قدرت گرفت, با نقشه و نيرنگ در سال 898هـ/1492م. بر سرزمين اسلامى اندلس چيره شد و اين منطقه را از دنياى اسلام جدا كرد. سپس با قدرتى كه در اثر پيشرفتهاى علمى به دست آورد, بر ديگر سرزمنينهاى اسلامى چيره گرديد. انگلستان با ورود به شبه جزيره هند در سال 1274هـ/1858م. حكومت تيموريان را از هم فرو پاشاند[9] و در هنگامه جنگ جهانى اول, دولت عثمانى را متلاشى كرد و كشور ايران با فروپاشى صفويه, گرفتار حكومتهاى ناپايدار و متزلزلى شد كه هيچ گونه اختيار و استقلال از خود نداشتند.

سخن ما از جهانگردى در تمدن اسلامى در محدوده قرن دوم تا قرن دوازدهم است كه شمارى از مسلمانان و گروهى از غربيان به گردشگرى در جهان اسلام و دنيا پرداخته اند, دورانى كه با فراز و نشيبهايى كه داشت, مى توان, آن را دوره تمدن اسلام ناميد.

جهانگردى در اسلام

قرآن كريم, در بيش از شش آيه فرمان به سير در زمين مى دهد10 و در بيش ازهفت آيه به گونه استفهام, به سير در زمين فرا مى خواند11 تا آثار گذشتگان ديده شود و افراد از آن عبرت گيرند. در سوره عنكبوت دستور به سير مى دهد براى آگاهى از چگونگى و آفرينش و در آيه ديگرى سير را براى خردورزى در مسائل و آگاهى از وضعيت گذشتگان مطرح مى سازد12 و در آيه اى ديگر براى آگاهى از سنتهاى گذشتگان, سير را واجب مى داند و آن را توضيح و بيانيه اى براى مردم و سبب هدايت پارسايان مى شمارد:

(قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسيرُوا فِى الأرضِ فانظروا كيفَ كانَ عاقبة المُكَذّبينَ هذا بيانٌ لِلنّاس وهُدًى وموعظةً للْمُتَّقين.)[13]

پيش از شما سنتهايى وجود داشت [و هر قوم برابر رفتار و صفات خود سرنوشتهايى داشتند كه همانند آن را شما نيز داريد] پس در روى زمين گردش كنيد و ببينيد سرانجام تكذيب كنندگان چگونه بود؟ اين بيانى است براى عموم مردم و هدايت و اندرزى است براى پرهيزكاران.

و همين تشويقها و آيات و رواياتى كه در تشويق به علم آموزى وارد شده است, در ايجاد روحيه جست وجوگرى در ميان مسلمانان نقش داشت و آنان, براى گسترش علم و دانش و آگاهى از اوضاع جهان در مناطق گوناگون به گردشگرى مى پرداختند و يا خليفه گروههايى را براى تحقيق درباره رخدادهاى تاريخى كه در قرآن آمده, اعزام مى كرد. خليفه عباسى واثق بالله (حكومت 227 تا 232هـ/842 تا 848م.) محمد بن موسى خوارزمى (م:205) ستاره شناس معروف و مسؤول كتابخانه دارالحكمه مأمون14 را براى تحقيق درباره اصحاب كهف به روم فرستاد[15]

و همان خليفه, سلاّم ترجمان را كه گفته اند: به سى زبان سخن مى گفته, همراه با كاروانى مجهز به آذوقه يكسال, به منطقه ارمنستان و خزر فرستاد.تا درباره سدّ يأجوج و مأجوج به تحقيق بپردازد[16] و همين علاقه به تحقيق و جست وجو, دانشمندان را به سفرها و رحله هاى علمى سوق مى داد و شمارى نيز به گردشگرى مى پرداختند. جهانگردان مسلمان با دقت و تحقيقى كه در مناطق گوناگون جهان داشتند, توانستند كتابهايى در باب تاريخ و جغرافيا و شگفتيهاى جهان به جاى بگذارند و گزارش دقيق از فاصله شهرها, موقعيت آنها, مراكز مهم و ديدنى به جاى مانده از گذشتگان و نكته هاى شگفت انگيز ارائه دهند و در مردم شناسى و گزارش آداب و رسوم نژادهاى گوناگون, موفق باشند. با وحدت نسبى كه بر دنياى اسلام حكمفرما بود, به نظر مى رسد, محدوديتى براى گردش و سفر وجود نداشته و اگر پديده اى رخ مى داده, تنها بر اثر ناآرامى منطقه اى بوده است وگرنه سياحان و دانشمندان از منزلت بالايى نزد مردم و حاكمان برخوردار بودند و رمز تقديم كتابها به حكام و رهبران سياسى, از اين تشويقها و ارزش گذاريها نشأت مى گرفته است.

نقش گردشگرى در تمدن اسلام

بى گمان, گردشگرى در ايجاد تمدنها و رشد آن نقش اساسى دارد. شمارى از صاحب نظران بر اين باورند كه هجرت لازمه يك تمدن است و نخستين تمدنهاى بزرگ كه در بين النهرين به وجود آمده از مهاجرت آراميها به بين النهرين سرچشمه گرفته است[17] هجرت وقتى تمدن ساز است كه با هدف و انگيزه اى عالى همراه باشد. دريافت آثار پيشينيان و بهره ورى از آنها با هجرت و گردشگرى هدف مند, ممكن مى شود. سفر آنان كه نقش آفريده اند به مراكز علمى براى دستيابى به كتابهاى پيشينيان و نسخه هاى خطى و بهره مندى از علم دانشمندان انجام مى پذيرفته است. بسيارى از دانشمندان كتابهاى خود را در سفر نگاشته اند. ابن سينا بخشهاى منطق, مجسطى, اقليدس, رياضيات, موسيقى كتاب شفا را در اصفهان به پايان رساند كتاب الانصاف خود را نيز در اصفهان نوشت[18]

شهر بصره و كوفه از سابقه علمى برخوردار بودند, ولى با رونق شهر بغداد كه مركز خلافت اسلامى بود, اين شهر مركزيت علمى يافت و در آن جا تمام كتابهاى پيشينيان مورد توجه قرار گرفت و به عربى ترجمه شد. از باب نمونه (اثولوجيا) افلوطين به دستور معتصم عباسى توسط عبدالمسيح بن عبداللّه بن ناعمه حمصى و با نظارت ابويوسف يعقوب بن اسحاق كندى(م:258/871م.) به عربى ترجمه شد.

دانشمندان و طالبان علم از سرتاسر جهان اسلام به بغداد مى آمده اند. خطيب بغدادى دركتاب تاريخ خود كه شرح حال دانشمندان و بزرگان وارد در بغداد را تا سال 463هـ/1071م. نگاشته, زندگى نامه 7799تن دانشمند مرد و 32 تن دانشمند زن را ياد كرده است[19]

دانشمندى مسلمان درباره نقش سفرهاى علمى در بارورى علم و تمدن در اسپانيا مى نويسد:

(سفر از اندلس به سوى شرق در ميان دانشمندان رواج بسيار داشت; زيرا كه جريان تمدن ساز همواره از مركز به سمت نقاط كم فرهنگ تر روان مى شود. اندلس در آغاز بر علوم شرقى بسيار تكيه مى كرد و آنها را همچون سرمنشأ و اساس شناخت خود مى شمرد. به همين دليل مسافرت عامل تقويت و تأييد پيوند ميان دو طرف شد و به زندگى علمى و فرهنگى اندلس امكان رشد و توسعه داد. اين مسافرتها به اندلس امكان دادند تا از صورت كشور به نسبه عقب مانده و وابسته به مشرق, به صورت رقيب و گاهى بالاتر از آن درآيد.)[20]

لازم به يادآورى است كه ديدن و گزارش پيشرفتهاى ديگران, آن گاه در ترقى ملتى اثر دارد كه خود را باور كرده باشند و به استعداد و توانايى خود اعتقاد داشته باشند. در غير آن, اين آگاهيها زمينه جذب و وابستگى به بيگانگان را فراهم مى سازد و اصل خويش را از ياد خواهند برد كه سپسها به نمونه هايى از آن اشاره خواهم كرد. اين گردشها علاوه بر انتقال علوم, در ايجاد پيوند و دوستى بين ملتها و انتقال فرهنگ و آداب و رسوم پسنديده به ديگر منطقه ها, دادوستدهاى اقتصادى و تجارى و يادگيرى مهارتها و معماريها نقش داشته است.

آقا بزرگ تهرانى در (الذريعه) درباره سفرنامه ها و فايده و نتيجه هاى آنها در بالا بردن پايه هاى علمى جامعه, مى نويسد:

(رحله يا سفرنامه, به كتابى گفته مى شود كه نويسنده آنچه را در شهر يا شهرهايى كه به آن جا سفر كرده از اخبار مردم , عقائد, آداب و رسمهاى آنان, در زندگى و مرگ ديده و شنيده گردآورده است يا در آن كتاب, گزارش سفر ديگرى را ارائه كرده است. در گذشته اين گونه كتابها اثر فراوانى در بالا بردن انديشه هاى ملتها داشته است; زيرا آميختگى فرهنگها, راه را براى نرم كردن و مهربانى و مهرورزيهاى بشرى فراهم مى سازد. كمى وسيله هاى نقليه و سختى سفر در گذشته, مهم ترين بازدارنده در اين راه بوده است. به گونه اى كه اگر كسى اقدام به مسافرت طولانى مى كرد و به شهرهاى دور مى رفت, مردى شجاع و قهرمان و آگاه و با تجربه شناخته مى شد. ولى سختيها مانع حركت تاريخ به جلو نشد. در طول زمان مردان جهانگردى پيدا شدند كه مشهور شدند و به مناطق دور دست, سفر كردند و اطلاعاتى را جمع و فراهم كرده و آنچه در سفرها ديدند نگاشتند.)[21]

به طور معمول جهانگردان موفق كسانى بودند كه از سفرنامه هاى پيشينيان بهره مى بردند و با استفاده از مطالب آنها به كامل كردن اطلاعات خويش مى پرداختند و بيش تر آنان را افراد با انگيزه و دانشمند تشكيل مى داد.

اوج و فرود گردشگرى در جهان اسلام

با دقت در سفرنامه هايى كه به جاى مانده به اين نتيجه مى رسيم كه آنچه از قرن سوم تا قرن هفتم وجود دارد, سياحت مسلمانان است به كشورهاى خاورميانه و خاور دور, مانند: ژاپن و آفريقا و اروپا. جهانگردان مسلمان گزارش سفر خويش را در كتابهاى جغرافيائى و يا در تحقيقات تاريخى و عقيدتى ارائه داده اند. و در اين دوران خبرى از رفت و آمد سياحان اروپايى و مردمان غرب مسيحى نيست. و گويا آنان هيچ گونه اى علاقه اى به گردشگرى نداشته اند. گاه گاهى به يك جهانگرد و تاجر يهودى غربى در بلاد شرق بر مى خوريم. از قرن هشتم به بعد, بويژه در قرن دهم مى بينيم كه جريان گردشگرى به طور دقيق به عكس جريان يافته است. جهانگردان مهم را غربيان تشكيل مى دهند كه به سرزمينهاى شرق روى آورده و گزارشهاى گوناگونى از آداب, ميراث فرهنگى, شيوه هاى حكومتى, اجناس و محصولات شهرهاى اسلامى داده اند و خبرى از جهانگردان مسلمان نيست و يا اگر رحله هائى وجود دارد, در محدوده سفر حج و از منطقه اى اسلامى به منطقه اى ديگر است. در اين مقطع كم تر كسى با سياح مسلمان در مغرب زمين برخورد مى كند. در اين دوران سفرنامه نويسى و گردشگرى در اختيار جهانگردان غربى است و در دنياى اسلام علاقه اى به آن ديده نمى شود. رمز اين تغيير و دگرگونى چيست؟ چرا كسانى كه علاقه اى به جهانگردى نداشتند, به حركت و تكاپو مى افتند و مردمانى كه در دوران سخت دنيا را مى پيمودند بى تمايل به سفر مى شوند؟ به نظر مى رسد كه علت عمده اين تغيير با رشد اقتصادى و فرهنگى جامعه ها بستگى دارد. زمانى كه دنياى اسلام و جهان شرق, پرچمدار تمدن و پيشرفت بودند و براى دستيابى به حقائق و علوم تلاش مى كردند. جهانگردى در شرق از رونق بالايى برخوردار بود و سير و سياحت در اختيار مشرقيان مسلمان; زيرا هم از تواناييهاى مادى لازم برخوردار بودند و هم به كسب دانش و نشر آن اهميت مى دادند و هم دانشمندان جامعه از ارزش والايى برخوردار بودند. در آن زمان دنياى غرب مسيحى دوران تاريك قرون وسطى را مى پيمود و مردمان آن از آگاهيهاى علمى بى بهره بودند و از جهت فرهنگى و اقتصادى دوران نكبت و سياهى را مى گذراندند. از اين روى, جايى براى سير و سياحت در انديشه آنان نبود. آن زمان كه دنياى غرب راه پيشرفت را در پيش گرفت, سير و سياحت فرنگيان به دنياى شرق آغاز شد.

با ضعف دنياى اسلام و قدرت يافتن غرب, جهانگردان غرب در شرق زياد شدند و آنان مقدمة الجيش تسخير سرزمينهاى اسلامى بودند. برابر اطلاعاتى كه وجود دارد خاخامها و كشيشان يهودى و مسيحى در اين كار پيشگام بودند و گاهى آنان همراه با گروه هاى اعزامى رسمى به شرق مى آمدند. غربيان در اين سفرها تا آن جا كه توانستند ميراث فرهنگى و يادگارهاى تمدن اسلامى را به غارت بردند. موزه هاى انگلستان, فرانسه, آمريكا, آلمان و روسيه با آثارى تزيين شده است كه از جهان اسلام و از جمله ايران به غارت رفته است. آنان بناها را ويران مى كردند تا سنگهاى با ارزش آن را به غارت برند. البته در اين خيانت, غارتگران و جاهلان داخلى نيز نقش داشتند. در كتابخانه هاى آنها بويژه كتابخانه واتيكان, نسخه هاى خطى نگاشته هاى اسلامى فراوان ديده مى شود. برخلاف جهانگردان مسلمان كه در پى كسب حقيقت بودند و مردم را به سوى رستگارى ره مى نمودند.جهانگردان غربى پيام آور غارت و تجاوز و پيشقراول يورش به حوزه اسلامى و بانى غارت ميراث فرهنگى مسلمانان بودند.

آنچه مسلم است كسى مى تواند جهانگرد شود كه از تواناييهاى مادى كافى برخوردار باشد چه آن ابزار را دولت در اختيار او قرار دهد و يا خود از ثروت كافى بهره مند باشد و يا اين كه با تجارت و كار, سفرهاى خويش را ادامه دهدو يا مانند عرفا و متصوفه كشكول به دست سرزمينها را درنوردد.

امروز نيز, جريان جهانگردى از غرب به شرق, رونق بيش ترى دارد و اين ناشى از توسعه و پيشرفت علمى و توان اقتصادى آنهاست; چرا كه دنياى اسلام هنوز به مرحله رشد كافى نرسيده و خود باورى كامل را در نيافته است.

به هر حال, بحث درباره گردشگرى در تمدن اسلامى را در دو محور پى مى گيريم.

* جهانگردان مسلمان

* جهانگردان غربى

جهانگردان مسلمان در دوران تمدن اسلامى

بيش تر گردشگران مسلمان را دانشمندان تشكيل مى دادند: شمارى از آنان در سفرهاى رسمى به نگارش سفر خود مى پرداختند و گروهى به جهت مسؤوليتى كه در ديوان و يا بريد (پست) داشتند علاقه مند به سير و سفر بودند, تا اطلاعات دقيق ترى براى كار خويش داشته باشند, شمارى بر اثر علاقه به فراگيرى علم و تجربه, به جهانگردى مى پرداختند و شمارى نيز سفرهاى خود را به اماكن دينى و مقدس آغاز كرده و به ديگر جايها نيز مى رفتند.

جهانگردانى در تاريخ نامشان باقى مانده كه گزارش سفرخويش را به گونه هاى مختلف نوشته و در دسترس قرار داده اند كه برخى از آن گزارشها موجود است. بسيارى نيز فقط, در كتابهاى پيشينيان از سفر آنان گزارشى ارائه شده است. اين سفرنامه ها نقش فراوانى در گسترش و جابه جايى فرهنگ و علوم و ترقى آن به جاى گذاشته است.

انگيزه هاى جهانگردان مسلمان

گردشگرى در تمدن اسلامى, به انگيزه هاى گوناگونى انجام مى پذيرفت و افراد را از خانه و وطن, به سرتاسر جهان مى كشاند و به ترك اقوام و نزديكان تشويق مى كرد كه به مهم ترين آنها اشاره مى شود:

1 . كسب دانش:

علاقه به دانش انسان را به حركت و هجرت وا مى دارد. آوازه مراكز علمى بزرگ و شخصيتهاى ساكن در شهرهاى گوناگون, اشخاص را به تكاپو و حركت فرا مى خواند. بسيارى از شخصيتهاى فرهيخته علمى كسانى هستند كه در پى فراگيرى دانش به سير و سفر پرداخته اند و اين مهم در تمام رشته هاى علوم اسلامى شواهد و مدارك دارد.

نهضتى كه در قرن دوم و سوم هجرى براى گردآورى حديث ايجاد شده بود, افراد علاقه مند را وادار ساخت كه به گردشگرى براى ثبت و اندوختن حديث بپردازند. شيخ صدوق (م:381هـ/1002م.) سفر خود را براى گردآورى حديث از رجب سال 339هـ/950م تا سال 347هـ/985م. ادامه داد. او از قم و رى به مشهد رفت و در شهرهاى نيشابور, مرو, بغداد, كوفه, مكه, فيد, همدان, بلخ, سرخس, ايلاق, سمرقمند و فرغانه به گردآورى حديث پرداخته22 و كتابهاى مفيدى مانند: من لايحضره الفقيه, عيون الاخبار, علل الشرايع, معانى الاخبار, توحيد, خصال و ثواب الاعمال, با باب بندى و موضوعات ابتكارى را نگاشته است.

ابن عساكر (م:571هـ/1176م.) صاحب كتاب گرانسنگ تاريخ دمشق, اهتمام زيادى به كسب حديث داشت. وى, در اين كتاب, شرح حال تمام كسانى را كه از اول اسلام تا زمان وى به شهر دمشق آمده بودند نگاشته و دو سفر علمى به نقاط مختلف دنياى اسلام داشته است.

سفر اول: نخست به بغداد رفت و در مدرسه نظاميه و ديگر حوزه هاى علميه آن شهر حديث شنيد, فقه و خلاف و نحو آموخت. در سال 521هـ/1117م. به مكه رفت و در مكه و مدينه از كسان بسيارى حديث شنيد. در بازگشت از مكه 525هـ/1131م. در بغداد ماند. در خلال 5 سالى كه در بغداد بود از شهرهاى كوفه, موصل, رحبه, ديار بكر و جزيره ديدار كرد و با محدثان وحافظان حديث گفت وشنيد. سپس به دمشق بازگشت و ازدواج كرد.

سفر دوم: ابن عساكر در 529هـ/1135م. به قصد خراسان و از راه آذربايجان حركت كرد. در اين سفر با سمعانى صاحب انساب در مرو ديدار كرد و همراه او به نيشابور و هرات رفت. در اين سفر 4 ساله در نيشابور, مرو, مزار, سرخس, ابيورد, طوس, بسطام, بيهق, دامغان, زنجان, تبريز, رى, اصفهان, حلوان و همدان حديث گفت و شنيد. شمار اساتيد او را درحديث بالغ بر 1300 مرد و بيش از 80 زن نوشته اند[23]

او كتاب (الاربعين البلدانيه) را در اين سفرنگاشت كه چهل حديث در چهل مكان, در چهل موضوع از چهل محدّث, شنيده بود.

اين دو نمونه اى از محدثان شيعه و اهل سنت بود كه به آن اشارت شد.

براى فراگيرى دانش فقه نيز بسيارى از فرهيختگان به گردشگرى پرداختند و سرزمينهاى گوناگون را در نور ديدند, تا از محضر بزرگان بهره برند. از جمله شافعى بود كه هم در عراق و حجاز بوده و هم در مصر به سر برده است. علامه حلّى, شهيد اول و ثانى, كراجكى و شيخ بهائى را مى توان از دانشمندان شيعه به عنوان نمونه معرفى كرد. سفرهاى علماى شيعه سبب آگاهى آنان از آراى فقهاى اهل سنت و ارائه ديدگاههاى نو مى شد; از اين روست كه ديدگاههاى علامه حلى و دو شهيد از برجستگى خاصى برخوردار است و فروعهاى بيش ترى را مطرح كرده اند.

در دانش عرفان بزرگان صوفيه براى كسب معنويت و بهره بردن از محضر بزرگان به گردشگرى مى پرداختند و اين امر در ميان عرفا از ويژگى خاصى برخوردار است. حلاّج (م:309هـ/922م.) ابن عربى (م:638هـ/1241م.) مولوى (م:670هـ/1271م.) نسفى (م:616هـ/1219م.) مؤلف المصباح فى التصوف و… بارها به سياحت پرداخته اند. آنان افزون بر فراگيرى دانش به نشر انديشه خويش در اين سفرها دست مى زدند و مريدان دلباخته اى را با خود همراه مى ساختند[24] در علوم ديگر نيز, اين گردشگرى معمول بود پختگى انديشه هاى افرادى مانند: بوعلى و سعدى از سفرهايى نشأت مى گيرد كه در آن به تجربه اندوزى پرداخته اند.

2 . تبليغ:

تبليغ و نشر انديشه اسلامى يكى ديگر از انگيزه هاى جهانگردان مسلمان بود. برخى از سفرنامه نويسان انگيزه سفر خويش را نشر احكام دينى دانسته اند.

احمد بن فضلان بن عباس بن راشد, از گردشگرانى است كه هدف اصلى خويش را تبليغ و آشنا ساختن مردم بلغار با اسلام معرفى كرده است. وى در صفر 309هـ/921م. همراه گروهى به عنوان فرستاده خليفه عباسى المقتدر بالله, به جانب بلغارستان حركت كرد. علت اين مأموريت اين بود كه پادشاه بلغار و مردمش در ايام المقتدر, مسلمان شدند و او نماينده اى را نزد خليفه فرستاد و از او خواست كسى را بفرستد تا به آنان نماز و احكام دينى بياموزد. براى آنها مسجد بسازد و منبرى نصب كند, تا در تمام شهرها و اقطار مملكت, اسلام را معرفى كنند و خود را از پادشاهان مخالف حفظ كند[25]

يياقوت حموى مى نويسد: از چگونگى اسلام آنها اطلاعى ندارد و فقط اطلاعات وى از رساله ابن فضلان است[26] ياقوت از اين سفرنامه درمعرفى شهرهاى: خوارزم, باشغرد, بلغار, اتل, روس و خزر, استفاده كرده است. بارتولد: معتقد است پايتخت بلغارها كه ابن فضلان به آن جا رفته, نزديك روستاى كنونى بلغارى, واقع در جمهورى خود مختار تاتارستان شوروى سابق است[27]

از ديگر جهانگردان شيخ احمد قمى است. وى, در سال 922هـ/543م. در قم متولد شد و در زمان حكومت صفويه كه گروههايى از طلاب و روحانيون ايرانى همراه تجار و جهانگردان علاقه مند براى تبليغ و تجارت به سوى ديگر كشورها به مى رفتند, شيخ احمد قمى نيز به سيام (تايلند) رفت و ده سال به تبليغ پرداخت و در شهر آيوتايا شهرت زيادى پيدا كرد و شمارى را مسلمان كرد و با خانمى از خانواده هاى بزرگ و سرشناس آن جا ازدواج كرد. تبار وى هم اكنون مسلمانان تايلند را تشكيل مى دهند و در سال 1385هـ/1965م. سنگ قبر وى مشخص شد و يكى از نوادگان او به نام احمد, همراه با ديگر نوادگانش كه شمارى بودايى نيز هستند, مقبره اى براى وى ساختند[28]

به نظر مى رسد كه ارتباط دربار صفويه با سيام و منطقه تايلند, زياد بوده است. در سال 1096هـ/1685م. محمد ربيع بن محمد ابراهيم به عنوان واقعه نويس همراه با هيأتى به سرپرستى محمد حسين بيك به سوى سيام رفت. محمد ربيع سفرنامه خود را به نام (سفينه سليمانى) نگاشت و گزارش نسبتاً خوبى ارائه داد[29]

مسلمانان اندونزى اسلام خود را مرهون دو جهانگردتاجر عرب ايرانى نژاد, به نامهاى: عبدالله عريف و برهان الدين شاگرد وى, بودند كه از بارزگانان مقيم گُجرات هند به شمار مى رفتند[30] بنابراين, تبليغ اسلامى يكى از انگيزه هاى جهانگردان مسلمان و تاجران مؤمن بوده است.

3- آشنايى با جهان: شمارى از سياحان مسلمان درصدد بودند با سرزمينهاى مختلف آشنا شوند و از آغاز سفر خويش نيز در پى آگاهى و اطلاع از وضعيت شهرها, آداب و رسوم و شگفتيهاى تاريخى و منطقه اى بودند و در ضمن از فراگيرى دانش و آشنايى با دانشمندان بزرگ غافل نبودند. اينان دست آوردهاى سفر خويش را در گزارش رخدادها خلاصه نمى كردند, بلكه با استفاده از آن به نگارش تاريخ و جغرافيا دست مى زدند و يا به روشنگرى مسائل علمى مى پرداختند.

4- مأموريت رسمى: گروهى از جهانگردان, سفيران و نمايندگان دولتها و حكومتهاى دينى بودند كه به سرزمينهاى ديگر اعزام مى شدند. آنان در ضمن انجام مأموريت خاطرات خود را مى نگاشتند و به تشريح وضعيت اجتماعى مردم آن منطقه ها و سرزمينها و آداب و رسوم آنان مى پرداختند. سفرنامه ابو دُلَف در يك مأموريت رسمى نگاشته شده است.

آثار جهانگردان مسلمان

آنچه نوشته شود باقى مى ماند و از نگاشته ها, آنچه زيبا و جذاب و مفيد باشد حفظ مى شود و آنچه بى فايده باشد به مرور از بين مى رود. اطلاعات ما درباره جهانگردان, براساس آثار آنان است. سفرنامه هايى كه نوشته شده ارزش يكسانى ندارند:پاره اى نكته هايى نو و جديد ارائه كرده اند و پاره اى وضعيت اجتماعى, اقتصادى همانندى را در مقطعى خاص ذكر كرده اند, ولى مى توان گفت نگاشته هاى گردشگران از پختگى و عمق و زيبايى بيش ترى برخوردار است و برجستگيهاى فراوانى بر ديگر نوشته هاى گردآورى شده دارد; زيرا آنان علم خود را به يقين و شهود عينى آميخته اند. آثار جهانگردان مسلمان را مى توان به دو دسته كلى تقسيم كرد:

1- سفرنامه ها

2- ديگر آثار

گونه دوم آثار را جهانگردان مسلمان در هنگام سفر و يا پس از آن در زمينه هاى گوناگون نوشته اند كه از جهاتى از سفرنامه ها مهم تر است; زيرا موضوع خاصى را تحقيق مى كردند و بر گزارش صرف برترى دارد و داراى نوآورى و نكته هاى شگفت فراوانى است و نشان مى دهد كه چگونه گردشگرى در انتقال دانشها و آداب و عقائد به مراكز علمى نقش داشته و زمينه و موضوع مباحث جديد را فراهم مى ساخته است.

پيش از پرداخت به سفرنامه ها, اين دسته از آثار جهانگردان مسلمان را ما در سه عنوان ارائه مى دهيم:

1- كتابهاى جغرافيا.

2- كتابهاى تاريخ.

3- كتابهاى آداب و عقائد.

كتابهاى جغرافيايى جهانگردان

نگارش كتابهاى جغرافيايى از سوى جهانگردان مسلمان به اندازه اى فراوان است كه برخى در بررسى علوم اسلامى از عنوان: (جغرافيا و جهانگردى)[31] استفاده كرده اند. سياحان مسلمان پس از سياحت, دست به نگارش كتابهاى گوناگونى در دانش جغرافيا زده اند و از اين جهت خدمت ارزنده اى به دانش بشرى كرده اند. دنياى كنونى خود را مرهون خدمات مسلمانان در مسائل جغرافيائى مى داند. آنان از شهرها و منطقه هاى گوناگونى, گزارش داده اند كه اكنون خبرى از آنها نيست و يا تنها ويرانه هاى آن را مى شود ديد. اعراب مسلمان به موضوعات مربوط به دانش جغرافيا علاقه اى فراوان داشتند. وضع جغرافيائى شبه جزيره عربستان, كه در نيمه راه ميان شرق و غرب واقع است و بر كنار راههاى تجارى از درياى عمان به درياى سرخ تا مديترانه گسترش مى يابد و سفرهاى تجارتى تابستانى و زمستانى كه داشتند و ناگزير بودند از صحراهاى خشك بگذرند, آنان را با علم جغرافيا بيش تر درگير كرده است. گسترش امپراتورى عباسى و پذيرش آن از سوى تمامى حكومتهاى خود مختار منطقه, سبب شد كه يك گونه ارتباط با بغداد, ايجاد شود و راهها در امنيت باشد و حاكمان تلاش مى كردند با پيوند و بستگى با دستگاه خلافت, عنوان جديدى از خليفه دريافت كنند. اين آرامش و ثبات سياسى, زمينه را براى تحقيق و برآورد فاصله شهرها و مسير راهها فراهم مى ساخت.

از مشخصه هاى كتابهاى نگاشته شده, اين است كه توسط افرادى كه به كار ديوانى داشته اند و در عمل با منطقه هاى اسلامى سروكار داشته اند, نگاشته شده و شمارى از سفرنامه نويسان, محور را بغداد قرار داده و از آن جا به تدوين پرداخته و يا فاصله شهرها را با بغداد در نظرگرفته اندو شمارى نيز مكه را آغاز گزارش خود قرار داده اند. اين گونه كتابها به نكته هاى زير اهتمام بيش ترى داده اند.

1- بيان فاصله شهرها و بيان وضعيت جغرافيايى آنها.

2- وضعيت خراج و درآمد شهرها و محصولات آنها.

3- بيان شگفتيهايى كه در شهرها رخ داده و يا وجود دارد, از جمله آثار باستانى.

4- ارائه نقشه از شهرها.

5- گزارش از آداب و رسوم و فرهنگ مردم و مواد كانى و معادن.

6- توجه به تقسيم جهان به هفت اقليم و بيان اقاليم هفتگانه مسكونى جهان.

اينك به ارائه گزارشى از كتابهاى جهانگردان مسلمان كه به گونه جغرافيا نوشته شده مى پردازم.

1 . راهها و آباديها:

بسيارى از كتابهايى كه در قرن سوم نگاشته شده با نام (مسالك وممالك) است. آملى در نفائس تحت اين عنوان: آن را علمى از علوم دانسته است كه از احوال شهرها و طول و عرض آنها و راهها سخن مى گويد[32] نخستين كسى كه با اين عنوان كتاب نگاشته, جعفر بن احمدمروزى (م :ح274هـ/887م.) است[33] كتاب مسالك و ممالك ابن خردادبه (م: حدود300) كه حدود سالهاى 234 ـ 230هـ/848 ـ 846م. نوشته شده,34 اثر زيادى در نگارشهاى بعدى به جاى گذاشته است. احمد بن حارث خزار (م:252 يا 258هـ/872 ـ 866م.),35 ابوالفرج احمد بن طيب سرخسى (م:284هـ/897م.) شاگرد كنْدى[36], ابو زيد احمد بن سهل بلخى (م:322هـ/934م.)[37] هر يك كتابى, با اين نام دارند. ابوعبدالله احمد بن محمد بن نصر جيهانى38 (زنده در سال 367 .) گويا در سال 310هـ/922م. بعد از سفر ابن فضلان به بلغار, كتاب المسالك والممالك خود را نوشته است.

ابو اسحاق, ابراهيم بن محمد فارسى اصطخرى (زنده340هـ/951 .) و عبدالله بن عبدالعزيز بكرى(م:487هـ/1091م.) كتابى با اين نام داشته اند. از كتاب ابن حوقل نيز گاهى با عنوان مسالك و ممالك ياد مى شود.

در اين كتابها , افزون بر بيان وضع راهها, ميزان خراج, اوضاع جغرافيائى و ادارى سرزمينهاى اسلامى و حتى غير اسلامى و شگفتيها, از محصولات شهرها نيز سخن به ميان آمده است. اصطخرى نوعى از ماهيهاى لذيذ دارابجر را مى ستايد و گلاب صادراتى جور (فيروزآباد) را تعريف مى كند39 و از فندق خوب شهر قم ياد مى كند[40] ابن خرداد به از اهرام مصر و كشفياتى كه در زمان ابن طولون در آن جا بوده گزارش مى دهد[41]

2 . شگفتيها:

شمارى از جهانگردان مسلمان به جهت توجه و علاقه اى كه به پديده هاى شگفت انگيز داشتند, گزارش سفرهاى خود را با توجه به شگفتيهائى كه ديده , يا شنيده و خوانده اند, برگزيده اند.

ابوعبداللّه محمد بن عبدالرحيم بن سليمان مازنى قيس اندلسى غرناطى42 (متولد 473م 565هـ/1080 ـ 1170م.) كه برخى نام وى را ابوحامد محمد بن عبدالرحمان43 ياد كرده اند, جهانگردى است كه در غرناطه متولد شد و در سال 508ه/1114م. به مصر و در سال 555هـ/1161م. به بغداد رفت و درخراسان و حلب به تحصيل پرداخت. كتابهاى گوناگونى از سفرهاى خود به جاى گذاشته است. يكى از آثار او درباره سفرهاى دورش (تحفة الالباب و نخبة الاعجاب) نام دارد. به عنوان نمونه او گزارشى درباره گورخرهاى بلاد زنگبار مى دهد و پس از توصيف رنگهاى سياه و سفيد مى نويسد:

(يك عدد از اين گورخرها در مصر بود و در آن جا مرد. مردم مصر پوست آن را از پنبه پر كردند و در روزهاى جشن آن را در معرض تماشا مى نهادند.)[44]

گزارش ديگرى از سفرهاى او به اسپانيا, آفريقا, دمشق, اردبيل, سواحل درياى خزر و سرزمين خزرها به نام (نخبة الاذهان فى عجايب البلدان) شناخته مى شود.

دو اثر ديگر وى عبارتند از (المُغْرب فى بعض عجايب البلدان)[45] درباره كشور مغرب كه در سال 556هـ/1162م. نگاشته. و (تحفة الكبار فى اشعار البحار)[46] كه درباره سفرهاى دريايى است.

(عجايب المخلوقات و غرائب الموجودات) كتاب ديگرى است كه زكريا ابويحيى قزوينى (600 ـ 682هـ/1204 ـ 1283م.) صاحب آثار البلاد نگاشته است. وى در مقدمه كتاب مى نويسد:

(اما بعد: چنين گويد احقر العباد زكريا بن محمد بن محمود الكمولى القزوينى, توليه الله بفضله, چون به حكم الهى مفارقت اهل وطن اتفاق افتاد, مجالست كتب اختيار كردم, چنانچه شاعر گويد: (وخير جليس فى الزمان كتاب) و پيوسته مشعوف بودمى به عجايب صنع بارى سبحانه و تعالى و در اين آيه تفكر كردمى كه (افلا يتفكرون فى خلق السموات والارض) و نفوس انسانى مى خواهد كه حقيقت اشياء را بداند و اگر چيزى بروى مشكل شود از آن الم يابد و اگر اشكال بر وى حل گردد, او را لذتى حاصل آيد. قوله تعالى: (قل سيروا فى الارض فانظروا) غرض از اين نظر, تقلب حدقه نيست كه اين معنى, بهايم را نيز حاصل باشد, بلكه غرض از اين نظر فكر است در حقايق آن و بحث از كيفيت آن كه سبب لذات دنيوى و سعادت اخروى باشد و از اين جاست كه پيغمبر(ص) فرموده است كه: (اللهم ارنا الاشياء كما هى). اما نظر در مصنوعات بارى جل وعلا, موجب زيادتى يقين و تحقيق باشد و لهذا قال(ص): (تفكروا فى خلق اللّه ولاتتفكروا فى الله) واما نظر در قضايا و احكام بارى كسى را ميسّر شود كه او را از علوم مايه باشد و رياضت كشيده بود و اخلاق را مهذب كرده, بعد از آن ديده بصيرت او گشوده شود و از آن عجابها بيند كه غير او آن را باور ندارد.)[47]

كتاب وى با جهان فرشتگان آغاز مى شود و با گياهان و كانيها به پايان مى رسد. نسخه عربى آن در پايان حيوان الحيوان دميرى چاپ شده است.

ابوعبدالله دمشقى شمس الدين محمد بن ابى طالب انصارى صوفى (م:727هـ/1327م.)[48] كتابى دارد به نام: (نخبة الدهر فى عجايب البرّ والبحر)[49] كه در سال 725هـ/1325م. نگاشته است. وى نام بسيارى از مكانهايى را كه پيشينيان وى نياورده اند نشان مى دهد. او امام شهر رَبَوه سوريه بوده است[50]

كتاب ديگرى با نام (عجايب البلدان يا عجايب البرّ و البحر) منسوب به ابوالمؤيد بلخى است كه براى ابوالقاسم نوح بن منصور كه در سال (356هـ/976م.) به سلطنت رسيده, نگاشته شده است[51]

كتابهاى ديگرى نيز با همين عناوين در منابع وجود دارد[52]

3 . شهرها:

شمارى از جهانگردان مسلمان گزارش جغرافيايى سفرهاى خويش را با عنوان (البلدان) يا شهرها, نگاشته اند. در اين گونه كتابها از فاصله شهرها و در مواقعى كارگزاران آنها و خراج و محصولات شهرها سخن گفته اند. از جمله مشهورترين آنها (البلدان) يعقوبى; احمد بن يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح (م284هـ/899م.), صاحب كتاب تاريخ يعقوبى است[53] وى پس از سالها كار ديوانى اين شغل را رها كرد و به جهانگردى پرداخت. اوكه در خراسان بود از هند, مغرب و شمال غربى آفريقا ديدن كرد. اين جهانگرد شيعى پس از آوارگى بسيار به سرزمين بومى خود بازگشت و به خاطرنگارش البلدان به (پدر جغرافياى اسلامى)[54] شهرت يافته است.

ابوعبدالله احمد بن محمد بن اسحاق همدانى, معروف به ابن فقيه از ديگر كسانى است كه كتابى به نام (البلدان) نگاشته است.

او, در عهد خلافت معتضد عباسى (خلافت281 ـ 279ه/ 902 ـ 892م.) در بغداد55 معروف شد. در گذشته مختصر البلدان كه گزارشى از كتاب وى بود چاپ شده و تازگى نسخه كامل ترى از البلدان وى منتشر گرديده است. وى در آغاز به بيان فضيلت و اهميت شهرها و تاريخچه آنها مى پردازد و برخى گزارشهاى مربوط به آن شهرها را مطرح مى كند و حتى از گفت وگوها و بحثهايى كه درباره برترى شهرها بر يكديگر بوده گزارش مى دهد, احاديثى در فضيلت كوفه56 و قم ذكر كرده كه حسن بن محمد قمى درتاريخ قديم قمى از كتاب وى سود جسته است[57] در همه جا از على(ع) با عنوان اميرالمؤمنين(ع) به احترام ياد مى كند. وى داراى گرايشهاى شيعى است.

مقدسى ابوعبدالله محمد بن احمد (متولد 336 ـ 380هـ/947 ـ 990 .) يكى ديگر از جهانگردان مسلمان است. در فلسطين به دنيا آمد و مسافرتهاى فراوانى داشت. وى به بيش تر سرزمينهاى اسلامى سفر كرده است. كتاب او (احسن التقاسيم فى معرفة الاقاليم) نام دارد. ترجمه اين كتاب در دو جلد عرضه شده است[58]

ابوالفداء اسماعيل بن محمود ايوبى (672 ـ 732هـ/1273 ـ 1331م.) از ديگر مسلمانان است كه كتاب وى در جغرافيا با عنوان (تقويم البلدان) منتشر شده است[59]

و مهم ترين جهانگردان مسلمان را مى توان ياقوت بن عبدالله رومى حَمَوى (574 ـ 626هـ/1178 ـ 1229م.) دانست كه در يونان متولد شد و در كودكى اسيرگرديد, بعد بازرگانى به نام حَمَوى مقيم بغداد او را خريد و اين نام بر وى ماند. او از نامورترين گزارشگران جهان اسلام است كه از كتابهاى گذشتگان و سفرنامه هاى آنانه به خوبى بهره برده و آگاهيهايى كه به دست آورده بوده در استحكام كتابش نقش فراوانى داشته است. وى در ابتدا, عهده دار سفرهاى تجارتى اربابش بود, اما پس از سومين سفر خود به جزيره كيش به سال 590هـ/1195م. از وى جدا شد و به خراسان و مرو سفر كرد و به تجارت نيز پرداخت. سپس به موصل و آن گاه به حلب رفت. وى كتاب گرانسنگ خود معجم البلدان را در 20 ربيع الاول 621 به پايان برد[60]

در اين نوع كتابها ملاك عنوان شهرها و مناطق است. قبلاً عبدالله عبدالعزيز بكرى (م:487هـ/1094م.) كتاب (معجم ما استعجم) خود را به گونه فرهنگ جغرافيايى نگاشته بود. بكرى كتاب ديگرى به نام (المسالك والممالك) نيز داشته است[61]

4 . هفت اقليم:

شمارى از جهانگردان مسلمان كتابهاى خود را براساس تقسيم جهان به هفت اقليم تدوين كرده اند, گرچه بسيارى از آنان اين ملاك تقسيم را باور داشته اند. از جمله اين آثار مى توان آثار البلاد و اخبار العباد زكريا بن محمد بن محمود قزوينى را نام برد. از وى به عنوان دانشمندى شيعى ياد كرده اند. گروهى اظهار نظرهاى او را براساس احساس و برخوردهاى سطحى او دانسته اند. او گزارشى از تهران دارد و از انار ان روستاى رى در آن زمان تعريف62 مى كند. وى در مواردى به شرح حال بزرگان ايران نيز پرداخته است.

هفت اقليم نام كتابى است كه در سال 1002هـ/1594م. توسط امين احمد رازى (م1010:هـ1602/م . ) نگاشته شده است وى اهل رى بوده و در زمان اكبرشاه از هند ديدن كرده است. وى ذيل نام هر شهر گزارشى از آن مكان, تاريخ شگفتيها و محصولات آن ارائه مى دهد و به شرح حال شمارى از دانشمندان مى پردازد. وى, اشعار زيادى را در اين كتاب آورده است. هفت اقليم در سه جلد با تصحيح جواد فاضل منتشر شده است.

5 . ديگر كتابهاى جغرافيا:

واژه جغرافيا در گذشته به كتاب بطلميوس و مارينوس اطلاق مى شده و مسعودى آن را به قطع الارض (پيمودن زمين) معنى كرده است63 و در رسائل اخوان الصفا به عنوان علم از آن ياد شده و به (صورت زمين) معنى گرديده64 است. و در زمانهاى بعد ,به معناى مصطلح امروزى به كار رفته است.

شمارى از جهانگردان مسلمان يافته هاى سفر خود را با عنوان (جغرافيا) نگاشته اند, از جمله:

* كتاب (الجغرافيا) نگاشته محمد بن ابوبكر ظهور غرناطى است كه در سالهاى 534هـ/1137م. مى زيسته است. از اين اثر برگه هاى محدودى در كتابخانه ملى پاريس نگهدارى مى شود[65]

* كتاب (جغرافيا) كه از يك نويسنده اندلسى به نام زهرى معرفى شده است.

* (كتاب جغرافيا فى الاقاليم السبعة) ابن سعيد مغربى (م672هـ/1274م.) وى, در سرزمينهاى اروپاى شمالى, ارمنستان و تتار به مسافرت پرداخته و در آن جا از دربار هلاكوخان ديدن كرده است[66]

وى در اين كتاب جهان را به هفت اقليم تقسيم كرده و هر اقليم را به ده قسم و از طول وعرض جغرافياى هر شهرى سخن گفته است[67]

* (جغرافياى نيمروز) كتاب حافظ ابرو شهاب الدين عبدالله بن لطف الله رشيد خوافى (م:833هـ/1420م.) كه كتاب خود را براساس كتابهاى پيشينيان و ديدنيهاى عينى خود سامان داده است. وى, در ديباچه كتابش مى نويسد:

(مسوّد اين سطور [را] هميشه در خاطر اختلاجى مى بود كه آنچه از احوال كلى عالم معلوم, گشته بعضى از كتب اين فن و بعضى برأى العين مشاهده افتاده است. به سبب آن كه مدتى مديد در سفرهاى بعيد چند نوبت از جانب غرب و شمال ديار ماوراء النهر و تركستان و دشت قبچاق و خراسان و عراقين و فارس و آذربايجان وارّان و موغان و گرجستان و ارمنيه صغرى و كبرى و تمامى عرصه ممالك روم و شام و سواحل فرات و زمين تكريت و موصل و ديار بكر و گرجستان و سواحل بحر خزر و دربند و شروانات و گيلانات و رستمدارات و آمل و سارى و جرجان و از جانب جنوب و شرق زابل و كابل و بلاد منصوره سند و هند و ملتان و اوجه و دهلى كه معظم بلاد هند است, تا كنار آب گنگ مطالعه افتاده و بعضى از ثقات و معتبران و مقبول قولان, استماع نموده و ديگر از كتب متعدد در اين قسم, چون فن هيأت كه كلى احوال ارض و بحار و نواحى هر موضوعى شرح داده اند و كتاب مسالك الممالك از تصنيف عبدالله بن محمد خرداد به…)[68]

او همچنين در سفرهاى سالهاى 777هـ/1376م, 788هـ/1387; 806هـ/1403م. تيمور, با او بوده و نيز در سال 803هـ/1401م. درحمله تيمور به شام و تسخير بعلبك, حلب و دمشق او را همراهى مى كرده است[69] بنابراين, كتاب وى بر اساس سفرها نگاشته شده است.

برخى از سياحان نيز, با تكيه بر نزهت و شادامانى كه در سفر وجود دارد و انسان به نكته هاى گرانمايه دست مى يابد و جهان را از نزديك مى بيند عنوان كتاب خود را برگزيده اند:

* ابوعبدالله محمد بن محمد بن عبدالله ادريسى (493 ـ 560هـ/1100 ـ 1165م.) از اين گونه جهانگردان مسلمان است كه كتاب خود با نام: (نزهة المشتاق فى اختراق الآفاق) در سال 548هـ/1154م. نگاشت. وى سفرهايى به سراسراروپا داشته و در دربار پادشاه مسيحى سيسيلى, راجر دوّم سكونت طولانى داشته است; از اين روى, درغرب وى مشهورترين جغرافيدان مسلمان شناخته شده است[70] ادريسى سفرهاى دور و درازى به سراسر دنيا اسلام و اروپا داشته است. اطلاعات وى را در باب اروپا و ايتاليا از درست ترين آگاهيها دانسته اند. اين كتاب به فرانسه ترجمه شده است[71]

(نُزهة القلوب) نگاشته حمدالله مستوفى (م:750هـ/1340م) به سال 740هـ/1340م. است. او مستوفى محاسبات كشور و در خدمت سلطان ابوسعيد ايلخانى نوه بزرگ هلاكو بود. گزارشهايى از ژاپن, جاوه و سوماترا ارائه داده است[72]

كتابهاى ديگرى نيز با عناوين گوناگون منتشر شده است:

* كتاب (حدود العالم) از مؤلفى ناشناخته است كه به سرزمينهاى دوردستى چون هندوستان, تبت, چين, تركستان, ولگاى سفلى, قفقاز, اسپانيا و اروپاى شرقى و غيره پرداخته است[73]

* (مناظر العالم) يا (مناظر العوالم) اثرمحمد بن عمر بن بايزيد, معروف به عاشق كه كتاب خود را در دمشق به سال 1006هـ/1598م. نوشته است. وى از كتابهاى گذشتگان بهره برده و آن را با سياحتهاى خود كامل كرده است. اين كتاب داراى دو باب است و به مانند كتاب قزوينى باب اول در عوالم آسمانى و باب دوم در عوالم زمينى است[74]

*(الاعلاق النفيسه) ابن رُسْته ابوعلى احمد بن عمر بن اسحاق رُسْته, كه از كتابهاى مهم جغرافياست.وى, در آغاز از بنيانگذارى مكه و مدينه و شرافت و تاريخچه مكه به شرح سخن گفته است و آن گاه گزارش دقيقى از فاصله شهرها داده و از فرق اسلامى ارائه داده است. ابن رُسْته در اصفهان متولد شده و در سال 290هـ/903م. در موسم حج شركت داشته است و زمان دقيق درگذشت وى روشن نيست[75]

كتابهاى تاريخ

بسيارى از جهانگردان مسلمان , افزون بر نگارش كتابهاى جغرافيا به نوشتن تاريخ نيز همت گماشته اند و از شمارى از آنان تنها كتابهاى تاريخى به جاى مانده است. يا در واقع ديدنيهاى سفر و سياحت خود را در كتابهاى تاريخى عرضه كرده اند, از جمله:

1- يعقوبى از جهانگردان مسلمان است كه افزون بر كتاب (البلدان), كتاب تاريخى وى (تاريخ يعقوبى) شهرت بسيار دارد و مورد اعتماد مورخان است.

2- ابوالحسن على بن الحسين بن على مسعودى (م:345هـ/956م.) از ديگر جهانگردان تاريخ نگار جامعه اسلامى است[76] او در قرن چهارم مى زيسته كه دوران شكوفايى تمدن اسلام نام يافته است. او در بغداد متولد شده و علاقه زيادى به جهانگردى داشته و از نواحى گوناگون هند, به ويژه سند, پنجاب, كُنكَن و مالابار ديدن كرده است و پس از عبور از سيلان به سوى درياى چين پيش رفته, به زنگبار و ماداسكار بازگشته و ازآنجا به بغداد آمده است. او در سال 305هـ/917م. در استخر فارس به سر مى برده است[77] در سال 344هـ/955م. كه وى در فسطاط مصر به سر مى برده, زلزله شديدى رخ مى دهد كه بلاد شام و مغرب را با صدائى وحشتناك به لرزه در مى آورد. او بدين مناسبت از منطقه هاى زلزله زده اى ياد مى كند كه پيش تر آنها را ديده است, از جمله: سيراف فارس, صيمره, مهرجان, ماسبندان, انطاكيه, قنسرين, قومس, نيشابور, خراسان, بسطام, سمنان, دامغان, طبرستان, آمل و رى. در اين گزارش از كوه دماوند به عظمت ياد مى كند[78]

وى از منطقه خزر و آسيا صغير و فلسطين ديدن كرده و در مصر ديده از جهان فرو بسته است. او درجلد اول مروج الذهب به بررسى شهرها و نهرها و ممالك گوناگون و شگفتيهاى درياها پرداخته است. در پايان كتاب مروج الذهب, به مسائل مختلفى كه در كتاب آورده اشاره مى كند و نفرين مى كند بر كسانى كه ممكن است آن را تغيير دهند و از لغزشهاى احتمالى پوزش مى طلبد; چرا كه وى در سفر بوده است[79]

3- مطهّر بن طاهر مقدسى از جهانگردان تاريخ نگار است كه كتاب (البدء والتاريخ) خود را بنابر نقل بروكلمان در سال 355هـ 966م. نگاشته است[80] او, در جاى جاى كتابش به شهرهايى كه سفر كرده اشاره مى كند و به نظر مى رسد كه زادگاه وى بَست سيستان بوده است. او در سال 325هـ/937م. در سيرجان بوده و به شهرهاى مرو, ماسبندان, شوش خوزستان, فارس ناحيه فيروزآباد سفر كرده است و در فارس به ديدار آتشگاهى بسيار كهن رفته و در آن جا موبد آتشگاه كتاب اسطا (اوستا) را نزدِ مقدسى آورده و عباراتى را كه درحوزه الهيات آيين زردشتى بود بر او قراءت كرده است. از ديگر شهرهايى كه ياد مى كند جنديشابور در اهواز, مكه, عراق, شام, بيت الله و مصر است و در اين منطقه ها از افراد گوناگون حديث شنيده و نقل كرده است[81]

4- احمد بن يوسف بن ازرق فارقى (510 ـ 577 به بعد ـ 117 ـ 1181م.) از تاريخ نگاران و جغرافى دانان سده ششم هجرى و نويسنده تاريخ ميّافارقين است. وى سفرهاى فراوانى داشته و نتيجه آن را در كتاب خويش نگاشته است. وى, سفرهايى به ماردين, موصل, آمد, دمشق, روم, اخلاط ارمنستان, رى, تبريز, حمص, حماة, حلب, منبج, گرجستان, رأس العين در سوريه, شهرزور بغداد و… داشته است.

وى بعد از سير و سياحت شرح ديده هاى خويش را در كتاب تاريخ خود آورده و از اوضاع سياسى, نظام اجتماعى, رسوم و عادات آنها و رويدادهاى مهمى كه در آن جاها رخ داده گزارش كرده است[82]

5- حافظ ابرو خوافى از ديگر سياحان مسلمان است كه افزون بر جغرافياى نيمروز, به نگارش كتاب زبدة التواريخ و مجمل التواريخ پرداخته است.

6- محمد بن اسحاق (م:150هـ/767م.) تاريخ نگار سيره, از اين شخصيتهايى است كه در مدينه متولد شد سپس به اسكندريه در مصر, كوفه, جزيره, رى و بغداد مسافرت كرد[83]

7- خطيب بغدادى (م:463هـ/1070م.) نويسنده تاريخ بغداد, سفرهاى علمى به بصره, كوفه, نيشابور, رى, اصفهان, همدان, و دينور داشته است[84] و…

آداب و عقائد

از ديگر زمينه هايى كه جهانگردان مسلمان به آن توجه داشته اند بررسى آراء و عقايد و آداب جامعه ها بوده است. بيش تر جهانگردان در هنگام سياحت به اين نكته ها توجه داشته اند و عقائد و رسوم مردم جاهاى ديده شده را در كتابهاى جغرافيا و تاريخ و يا سفرنامه هاى خويش نقل مى كرده اند و به جهت اهتمامى كه به اين مهم داشته اند, گاهى گزارشهايى آورده اند كه باور آن مشكل است. در مثل ابودلف در سفرنامه خود مطرح مى كند: (در كرمانشاه, بعد از طرح نقشه اى, ساختمان كامل آن ظاهر شد)[85] و ابن بطوطه از آداب و رسوم ويژه مريدان قطب الدين حيدر در تربت حيدريه سخن گفته است[86] و ابن فضلان به بيان شيوه و آداب غذاخورى پادشاه بلغار پرداخته است[87]

در جمع جهانگردان مسلمان در بخش عقائد, مى توان از دانشمند بزرگ اسلامى ابوريحان بيرونى محمد بن احمد خوارزمى (362 ـ 440هـ/973 ـ 1048م.), نام برد كه با سفر به هند پژوهشهاى گسترده اى درباره عقائد هنديان داشته است كه آن را در كتاب (تحقيق ماللهند) آورده است. در اين كتاب پس از نگاه كوتاهى به زندگى هندويان ,عقائد آنان را در گزاره هاى ذيل ارائه داده است.

1- اعتقاد هنديان به خداوند

2- اعتقاد هنديان به موجودات عقلى و حسى

3- سبب فصل و تعلق نفس به ماده

4- احوال ارواح پس از مرگ و رفت و آمد آنها به طور تناسخ در دنيا

5- ذكر مجامع و جايگاههاى پاداش اعمال از جنت و دوزخ

6- چگونگى رهايى از دنيا و نشان دادن راهى كه ما را به اين مقصود مى رساند[88]

بيرونى در آثار ديگر خود از جمله (آثار الباقيه) و … به عقائد و آداب ملتهاى گوناگون پرداخته است.

بيرونى در منطقه خوارزم در شهر (كاث) به دنيا آمد و بعد از حوادثى كه در منطقه وى رخداد, به خراسان روى آورد و از آن جا به طبرستان رفت و از آن جا به گرگان. آثار الباقيه را در سال 391هـ/1001م. در گرگان نگاشت, سپس به ميهن خود بازگشت. آن گاه به دربار غزنويان به (غزنين) رفت و در 416هـ/1025م. سال فتح سومنات به ديار هند رفت و زبان سانسكريت آموخت و سپس تحقيقات خود را درباره هند منتشر ساخت[89]

شمارى از دانشمندان نيز ,در هنگام گردش به خاطر نيازى كه در سرزمينها و جايهاى گوناگون احساس مى كردند, به نگارش كتابهاى عقيدتى پرداخته و از عقائد خويش دفاع مى كردند.

تجريد الاعتقاد خواجه نصيرالدين طوسى (م672هـ/1274م.) چنين است كه دانشمندان شيعه و اهل سنت بر آن شرح و حاشيه نوشته اند.

علامه حلّى (726هـ/1326م.) از ديگر دانشمندان شيعه است كه سفرهايى به جايهاى گوناگون ايران داشته است. علامه كتاب (كشف اليقين فى فضائل اميرالمؤمنين(ع)) را در شهر سلطانيه براى سلطان محمدخدابنده نگاشت90 و رساله (سعديه) را, كه خلاصه اى از اصول و فروع دين است, براى خواجه سعد الدين ساوجى وزير غازان وخدابنده[91]

و شمارى از رساله ها و كتابهاى خود را در پاسخ به شبهه هايى نگاشت كه به گونه طبيعى در طول سفر با آن روبه رو شده بود.

سفرنامه ها

تمام سفرنامه ها گزارشهاى جغرافيايى دارند و نويسندگان آنها, زمان رسيدن به شهرها را ياد مى كنند و از آداب و رسوم مردم, بناهاى ديده شده و… گزارش مى دهند; اما در كتابهاى جغرافيا كه بر اساس گردشگرى نگارش يافته, نويسنده پس از عنوان شهر, به شرح آن مى پردازند و فاصله آن را با شهرهاى ديگر گزارش مى دهد. از آن جا كه جهانگردان مسلمان بسيارند و سفرنامه هاى فراوانى به جاى گذاشته اند ناگزير, به شمارى از آنها اشاره مى كنيم و فقط در مواردى به شرح بيش تر مى پردازيم.

1- سفرنامه احمد ابن فضلان: وى در زمان المقتدر بالله به منطقه بلغار رفت. آغاز سفر او صفر سال 309هـ/921م. بوده و در 12محرم 310هـ/[922]. به نزد پادشاه بلغارمى رسد. اين سفرنامه درمجموعه اى از كتابهاى خطى آستان قدس رضوى شناخته شد و پس از انتشار سيد ابوالفضل طباطبايى آن را ترجمه كرده و اين ترجمه تاكنون دوبار انتشار يافته است.

2- سفر نامه ابودُلَف, مسعربن مُهَلْهَلْ خزرجى ينبوعى: وى در مدينه متولد شد و در سالهاى 331 ـ 301هـ/942 ـ 913م. در دربار شاهزاده سامانى, ناصر بن احمد بن اسماعيل به سر برد و در سال 331هـ/942م. به هند سفر و از كشمير, كابل, سيستان و مالابار و در سالهاى 331 تا 343هـ/942 ـ 964م. از شهرهاى مختلف ايران ديدن كرد[92] سفرنامه وى وجود دارد . او آنچه نزد عوام شهرت داشته در سفرنامه خود آورده است.

3- سفرنامه ابوالقاسم محمد بن حوقل نويسنده كتاب صورة الارض: اين اثر به گونه كتابهاى مسالك و ممالك است سفرهاى وى نزديك به سى سال طول كشيد. او سفر خود را از مدينه السلام بغداد در روز پنجشنبه هفتم رمضان 331هـ/943م. آغاز كرد و در تمام دنياى اسلام به گردش پرداخت و به تعبير خودش براى هر منطقه اى تصوير و شكلى قرارداد كه موضع و جايگاه آن مشخص باشد[93]

وى در سال 340هـ/951م. اصطخرى صاحب المسالك الممالك را ملاقات كرده است. زمان نگارش كتابش را سال 367هـ/977م. دانسته اند[94]

4- سفرنامه حكيم ناصرخسرو قباديانى مروزى (394 ـ 481هـ/1004 ـ 1088م.):اين اثر از مشهورترين سفرنامه ها به زبان فارسى است. ناصرخسرو سفرخود را در 23 شعبان 437هـ/1045م. از مرو به جانب سرخس آغاز كرد و در روز سه شنبه 26 جمادى الاخرى سال 444هـ/1052م. به مدت شش سال و هفت ماه و 22 روز به پايان برد. از شهرهاى ايران, مصر, سوريه, مكه و مدينه, بيت المقدس95 و ديگر مناطق اسلامى ديدن كرد و گزارشهاى مفيدى از اين ديدارهاى خود به جاى گذاشت.

5- سفرنامه ابوالفتح كراجكى (م4449هـ/1057م.) صاحب كنزالفوائد: وى گزارشهاى متفرقى از آن در كتاب خويش: كنزالفوائد داده كه در مقدمه آن اشارت رفته است. ابن ابى طى حلبى, در شرح حال حسن بن بشر بن على بن بشر طرابلسى به آن اشاره كرده است[96]

5- سفرنامه ابراهيم بن يعقوب طرطوشى (م:478هـ/1085م.): سفرنامه وى (الاخبار المستقاة) نام دارد و به فرانسه و آلمان سفر كرده و قزوينى از كتاب وى گزارش داده است[97]

6- سفرنامه ابوالقاسم, احمد بن سليمان بن خلف تحبيبى اندلسى(493هـ/1100م.)[98]

7- سفرنامه محمد بن رشد مالكى (520 ـ 595هـ/1200م.)[99]

8- سفرنامه ابن جبير ابوالحسن محمد بن جبيراندلسى (540 ـ 614هـ/1145 ـ 1218م.) كه در تاريخ 578هـ/1183م. نگاشته شده و به تازگى ترجمه آن را آستان قدس رضوى منتشر كرده است.

9-سفرناممه محمد بن على بن محمد انصارى به نام (عيون الاخبار) وى در اين اثر, سفر خود را به سراسر سوريه, فلسطين و مصر در سالهاى 585 هـ/1142م. شرح كرده است[100] وى در اسيوط مصر به مدت بيست سال قاضى بود و در سال 600هـ/1204م. در همان جا درگذشت[101]

10- سفرنامه شيخ ابوالحسن على بن ابى بكر هروى به نام (الاشارات إلى معرفة الزيارات) . اين كتاب گزارش مختصرى است از مكانهاى زيارتى كه شيخ هروى بازديد كرده و اظهار مى دارد كه بسيارى از آنچه كه گذشتگان گفته اند از بين رفته است. او به شهرهاى شام, عراق, خراسان, مغرب, يمن و شهرهاى فرنگ و مصر و روم سفر كرده است. پادشاه فرنگ از او خواسته كه در ديار وى بماند, ولى شيخ هروى نپذيرفته است او از زاهدانى است كه بدون سرمايه و زاد و توشه به سياحت پرداخته است و در سال 611هـ/1215م. چشم از جهان فرو بسته است[102]

11- سفرنامه نباتى103 (م:636هـ/1239م.).

12- سفرنامه ابومحمد عبدرى (م:688هـ/1289م.) اهل والنسيا كه از سفر خود به سراسر آفريقاى شمالى گزارشى نوشته است. او در سفر زيارتى خود به مكّه و در بازگشت از اين مسير در گذشته است[104]

13- سفرنامه هاى طيبى105 (م:698هـ/1299 .).

14- سفرنامه تجانى106 (م708هـ/1308م.).

15- سفرنامه محمد بن عمر بن محمد بن رشيد فهرى سبتى ادريسى (657 ـ 721هـ/1259 ـ 1321م.) وى در سبته چشم به جهان گشود[107] وواعظ مسجد اعظم غرناطه بود. وى در سال 683هـ/1283م.سفرى به مصر و شام و حرمين شريفين داشت و سفرنامه خود را (ملء العيبة فيما جمع بطول الغيبة فى الرحلة الى مكة وطيبة) نام نهاد[108] اين كتاب در شش جلد تنظيم شده بود كه ابن حجر به آن دست يافته و از آن بهره برده است.

16- سفرنامه شرف الدين ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن محمد بن ابراهيم لواتى طنجى, معروف به ابن بطوطه (703 ـ 777هـ/1303 ـ 1376م.) با نام (تحفة النظار فى غرائب الامصار و عجائب الاسفار) از سفرنامه هاى معروف و مفصلى است كه گزارشهايى درباره جهان دارد. او, سفرخود را در روز پنجشنبه دوم رجب 725هـ/چهارم ژوئن 1325م. در بيست و دوسالگى از طنجه درمراكش آغاز كرد109 و اين سفرحدود سى سال طول كشيد و آن گاه به مراكش بازگشت[110]

17- سفرنامه عبدالرحمن ابن خلدون (م:808هـ/1405م) صاحب مقدمه والعبر, از اندلس تا سمرقند بوده است[111]

18- سفرنامه تقى الدين ابوعمرو عثمان بن عبدالرحمن معروف به ابن الصلاح شهرزورى (م:843هـ/1440م.) كه به شرق سفرنموده و در آن نكته هاى مهم و سودمندى است[112]

19- عبدالرزاق كمال الدين بن اسحاق سمرقند (816 ـ 887هـ/1413 ـ 1482م.) در هرات به دنيا آمد و در همان جا درگذشت. وى به عنوان سفير به هندوستان رفت و پس از سه سال اقامت در شرق, كتاب (مطلع السعدين و مجمع البحرين) را نگاشت و در آن يافته هاى سفر خويش را گزارش داد[113]

20- سفرنامه جلال الدين سيوطى (م:901هـ/1496م.) به فيوم, مكه و دمياطه[114]

21- سفرنامه بدرالدين محمد بن رضى الدين غزى (م:984هـ/1576م.) به منطقه روم كه تقى الدين سُبُكى در طبقاتش از آن بسيار نقل مى كند[115]

سفرنامه هاى عصر صفوى

با تشكيل دولت صفويه (907 ـ 1148هـ/1502 ـ 1736م.) ورود گردشگران فرنگى به حوزه جهان اسلام فراوان شد; چرا كه غرب به پيشرفتهايى دست يافته بود و دنبال منابع درآمد مى گشت. در اين روزگار مسلمانان نيز سفرهاى گوناگونى را به ديگر مناطق اسلامى داشته اند. ويژگى سفرنامه ها اين دوران محدود بودن آنها به حج و يا برخى سرزمينهاى اسلامى است. با تشكيل حكومتى شيعى در ايران علماى جبل عامل به اين كشور هجرت كرده و گروهى از آنان سفرنامه هايى در اين باره نگاشته اند. ديگر سفرنامه مربوط به سفر به هند, مكه و مدينه است و از آن جا كه از اين زمان به بعد, سفرنامه ها زياد شده فقط به برخى از آنها اشاره مى شود:

22- سفرنامه شيخ عزالدين حسين بن عبد الصمد الحارثى (م:984هـ/ 1576) پدر شيخ بهائى كه از جبل عامل به ايران آمده و مدتى قاضى شهر هرات بوده و در هجر بحرين از دنيا رفته است[116]

23- سفرنامه شيخ محمد بن على بن محمد حرّعاملى عموى صاحب وسائل كه در سال 1081هـ/1670م. در گذشته است[117]

24- سفرنامه سيد عليخان مدنى شيرازى (م:1120هـ/1707م) صاحب رياض السالكين شرح صحيفه سجاديه كه در سال 1075هـ/1761م. آن را نگاشته و گزارشهاى سفر خود را به هند همراه با نكته هاى ادبى ارائه كرده است, به نام: (سُلوة الغريب و اسوة الاديب) [118]

25- سفرنامه ميرعبدالطيف خان شوشترى از 1190 تا 1216هـ/1776 ـ 1801م. به نام (تحفة العام) كه گزارشهايى از نواحى جنوبى ايران, شوش, عراق و هند آورده است.

سفرنامه هاى شعرى

از قرن دهم به بعد شيوه خاصى در نگارش سفرنامه ها رايج گرديد. شمارى از كسانى كه به گردشگرى پرداخته بودند, شرح سفر خويش را در شعر ارائه دادند كه به نمونه هايى از آن اشاره مى كنيم.

1- شيخ نجيب الدين على بن محمد بن مكى, شاگرد صاحب معالم (م:1011هـ/1603م.) و شارح اثنى عشريه. وى در هنگام سفر به شهرهاى يمن, حجاز, ايران, هندو عراق, خاطرات خويش را در قالب شعر مى سروده كه اشعار سفرنامه او به حدود 2500 بيت مى رسد[119]

2- رحلة الشتاء والصيف, عنوان سفرنامه سيد مهدى بن على بحرانى (م:1243هـ/1827م.) به كاظمين است كه آن را به نظم درآورده است. او سه سفرنامه ديگر نيز دارد:

الف. سفر به ناجيه

ب. سفر به حيره

ج. سفر به كوفه

3- سفرنامه حبيب بن طالب بغدادى, ساكن جبل عامل كه طى اشعارى در سال 1263هـ/1847م. نگاشته است[120]

4- سفرنامه حج فقيه دانشمند حاج محمد بن حسن بن حاج محمد صالح (م:1336هـ/1918م.) در هزار بيت[121]

سفرنامه هاى زيادى از دوران قاجار به شهرهاى فرنگ به جاى مانده كه ياد كرد آنها را لازم نمى دانيم.

غرب رفتگان عصر صفوى

بيش تر سفرنامه هايى كه در عصر صفوى ياد كرده اند, از دانشمندان و علماء است كه سفرهاى محدودى داشته اند. با توجه به اين كه در آن زمان بسيارى از جهانگردان غربى به ايران مى آمدند كه برابر گزارشى از 147 سفرنامه جهانگردان فرانسوى در نيمه دوم سده هفده پنجاه ودو دوره آن درباره ايران بوده[122]. گزارش كم ترى از سفر جهانگردان ايرانى به غرب ديده مى شود. آيا ارتباط بين ايران و اروپا در عصر صفوى يك سويه بوده است؟ آيا كسانى كه در سفرهاى رسمى شركت مى كردند گزارشى از سفر خود ارائه نكرده اند؟ متأسفانه بايد پذيرفت از گزارش سفرهاى نمايندگان دولت ايران به غرب كه شامل هلند, آلمان, انگليس, پرتغال و حتى روسيه مى شود, گزارشهاى پراكنده اى در دست است و برابر نظر شمارى از صاحب نظران, سفرنامه اى وجود ندارد به دو علت:

1- شمارى از كسانى كه به دنياى غرب و اروپا گام نهاده اند و مى توانسته اند با گزارش پيشرفتهاى اروپا مردم ايران را از آن بياگاهانند, پس از بازگشت به ايران دچار مرگ ناگهانى شدند; زيرا از نظر دستگاه حكومتى مأموريت خويش را به درستى انجام نداده بودند. از جمله دنگيتربيك روملو بود كه در سال 1021هـ/1612م. به دربار فيليپ سوم پادشاه اسپانيا و پرتغال رفته بود. به محض ورود به ايران به فرمان شاه عباس مثله و به دار آويخته شد. و نقدعلى بيك كه در سال 1036هـ/1629م. به دربار انگلستان رفته بود, از ترس كيفر شاه در مسير بازگشت خودكشى كرد و شاه عباس از اين كار او خيلى خوشحال شد و گفت اگر چنين نمى كرد:

(بدن او را به شمار روزهاى سال تكه تكه مى كردم و آن را در بازار مى سوزاندم.)[123]

از اين روى, به نظر مى رسد در زمان ارتباط گسترده ايران با دنياى غرب, شاهان مستبد با سفيران خود به شايستگى رفتار نمى كردند, تا كسى جرأت كند و يا فرصت داشته باشد سفرنامه بنويسد و اوضاع آن مناطق را گزارش دهد.

2- شمارى از مأموران ايران, در روزگار صفوى پس از سفر به اروپا, دين خود را تغيير مى دادند و از بازگشت به ايران خوددارى مى ورزيدند, از جمله: امامقلى سلطان حق وردى و اوروج بيك بيات به سال 1011/1602م. در اسپانيا دست از عقائد تشيع خود برداشت و كيش كاتوليك را انتخاب كرد. از وى گزارشهايى درباره سفرش به اروپا به جاى مانده كه به نام پادشاه اسپانيا نگاشته است[124]

به نظر مى رسد اين دو عامل كه دور نيست با توطئه پنهانى مأموران غربى بوده, در ناكامى اين سفرها مؤثر بوده است.

لازم به يادآورى است كه شمارى از مسيحيان نيز, در آن زمان درايران مسلمان شدند[125]

جهانگردان غرب

در آن زمان كه تمدن اسلام شكوفا و پررونق بود گزارشى از جهانگردان غرب درمحدوده جهان اسلام ثبت نشده است; زيرا غربيان در دوران توحش قرون وسطايى به سر مى بردند و دانشمندان غيرمسلمانى كه درمحدوده امپراتورى اسلامى بودند, جذب دستگاه خلافت و حكومت مى شدند. بسيارى از شخصيتها و خاندانهاى مؤثر و داراى موقعيّت در اسلام, سابقه علمى غير اسلامى دارند. گروهى از آنان پس از ورود به حوزه خلافت اسلامى مسلمان مى شدند و يا فرزندان آنان اسلام را انتخاب مى كردند. خاندان برامكه, پدر ابن خرداد به , خاندان نوبخت و خاندانهاى با نفوذ ديگر از جمله اينان بودند. حتى افرادى مانندابن مقفع كه به نظر مى رسد اسلام را نيز نپذيرفته بودند, در دارالترجمه خلافت به كار مى پرداختند و اشخاصى مانند ابن ميمون كه يهودى بود, تمام كتابهاى خويش را به عربى نگاشت و جزو دانشمندان جهان اسلام به شمار مى آيد[126]

واين نشانه عظمت تمدن است كه مى تواند نيروهاى گوناگون را با عقائد مختلف جذب كند. از اين روست كه ما تا قرن ششم هجرى گزارشى دقيق از جهانگردان غربى در حوزه اسلام نمى يابيم, گرچه به نظرمى رسد افرادى از كشورهاى غيرمسلمان اروپا به اندلس سفركرده و به سير و سياحت مى پرداخته اند. سفر جهانگردان اروپايى غيرمسلمان به سرزمينهاى اسلامى در آغاز جنبه پژوهشى داشته است و افراد به خاطر آگاهى از وضعيت اقليتهاى مذهبى و مراكز مربوط به آنها به گردشگرى در دنياى اسلام پرداخته اند; اما به مرور كه دنياى غرب رو به رشد علمى و اقتصادى نهاد و جهان اسلام به ركود گراييد, با هجوم جهانگردان غربى به جهان اسلام روبه رو مى شويم.

هدفهاى گردشگران غرب

جهانگردان غرب, به ظاهر هدف خود را ديدار از كشورهايى معرفى مى كردند كه داراى سابقه تمدن كهن هستند و اظهار مى كردند كه مى خواهند با دانش, فرهنگ و آداب اين ملل متمدن آشنا شوند; اما در واقع هدفها و انگيزه هاى ديگرى را نيز دنبال مى كرده اند كه مهم ترين آنها عبارتند از:

1- تبليغات مذهبى.

2- بهره ورى سياسى.

3- كسب منافع تجارى و امتيازات اقتصادى.

4- فراهم آوردن زمينه لازم اجتماعى و سياسى براى صدور فرهنگ و كالاهاى خود[127]

براى آگاهى از انگيزه هاى مذهبى آنان توجه به اين نكته كافى است كه نخستين دستگاه چاپ كه به سال 1048هـ/1638م. به ايران آورده شد, از آن ارامنه بود و نخستين كتابى كه چاپ كردند, كتاب مقدسى از آنان بود[128] يعنى دنياى مسيحيت براى پيشرفت كار خويش از ابزار پيشرفته سود مى بردند. در حالى كه نخستين چاپخانه دولتى ايران پس از سال 1234هـ/1819م. توسط ميرزا صالح در تبريز به كار گرفته شد[129]

بايد توجه داشت كه مأموريت جهانگردان غربى ويژه موارد بالا نبود بلكه در موارد بسيارى آنها به خاطر مأموريتهاى ويژه به كشورهاى اسلامى سفر مى كردند. ايجاد مذهب وهابيت در ميان اهل سنت و بهائيت در بين شيعيان از اين گونه است.

گروههاى گردشگر غربى

از هدفهاى آنان كه بگذريم, سفر اروپاييان به جهان اسلام, به دليلها و علاقه هاى گوناگون و در شكل هيأتهاى جورواجور انجام مى پذيرفت.

1- تجار: شمارى از جهانگردان تجار بودند, از اين روى مخارج سفر, كارهاى دستى و كالا براى آنان اهميت بيش تر داشته و در گزارشهاى خويش توجه به مسائل اقتصادى داشته اند. گروهى از اين تاجران, توجه ويژه اى به اقليتهاى مذهبى در جاى جاى سرزمينهاى اسلامى داشته و آمار دقيقى از آنها ارائه داده اند.

2- فرستادگان رسمى: توجه و دقت اين گروه بيش تر به تشريفات رسمى بوده است و درباره شهر سازى, شرايط سفر و آداب و رسوم كشور مطالبى نگاشته اند و گاهى, با آنچه در كشور خود ديده بودند, مقايسه مى كنند. جهانگردان آلمانى از اين دسته اند.

3- نجبا و دانشمندان: اينان به خاطرماجراجويى, تفريح و يا تحقيق, به شرق مسافرت مى كردند. بيش تر گزارشها و آگاهيهاى جغرافيايى, علوم تاريخى, هنر, تشريح رسوم و مذاهب و قبايل و زبان ايران در عصر صفوى و زمانهاى ديگر از تلاش اينان سرچشمه مى گيرد.

4- هيأتهاى مذهبى:شمارى از جهانگردان را هيأتهاى مذهبى تشكيل مى دادند كه نوشته هاى آنها درباره تجارت, ساختار اقتصادى كشور و مذاهب سرزمين اسلام است و بررسى ابزارى كه براى گسترش تلاشهاى آنها لازم است.

5- نيروهاى متخصص: شمارى از گردشگران را نيروهاى متخصص و گاه آشنا به امور نظامى تشكيل مى دادند. همين تخصصها آنها را به قلب دربارها مى برد و دور نيست كه اين دسته هدفهاى سياسى پنهانى نيز در سر داشتند.

اينك به گزارشى از سفر جهانگردان غرب به جهان اسلام و بويژه ايران مى پردازيم, تا سير فراز و فرود گردشگرى و رمز آن نيز كه در پيوند با تمدن و پيشرفت است, روشن گردد و با توجه به اين كه منابع ما بيش تر مربوط به ايران است, نام كسانى آورده مى شود كه به ايران آمده اند و ممكن است گردشگرى در ديگر مناطق اسلامى نيز داشته باشند.

نخستين جهانگردان غرب در دوره اسلامى

نخستين جهانگرد غربى كه در دوران تمدن اسلامى, به ايران و كشورهاى اسلامى سفر كرده, بنيامين بن جناح, از اهالى تودلاى اسپانياست. وى در بين سالهاى 560 تا 569هـ/1165 ـ 1174م. در شرق به سير و سياحت پرداخته است. او, مردى تاجر پيشه از يهودان اندلس بوده است. او دوست داشته در شهرهاى عالم سير كند و در هر شهرى با برادران يهودى خود و اوضاع آنان آشنا گردد. بنيامين سفر خود را از بارسلون آغاز كرده و عراق را در زمان خليفه عباسى المستنجد بالله (خلافت 555 ـ 566هـ/1160 ـ 1170م.) ديده بوده است جالب اين است درگزارشى كه از قدس دارد, تنها يك يهودى در آن شهر سكونت داشته است[130]

ديدار او از ايران به روزگار حكومت سلجوقيان بوده است او ضمن ديدار با جوامع كليمى به كار تجارت نيز, مى پرداخته است. بنيامين پس از ديدار از شوش و چند شهر ديگر در غرب ايران, به هندوستان مى رود. او نخستين جهانگرد غربى است كه بعد از دوران باستان درباره منطقه خليج فارس مطالبى از خود به جاى گذاشته است. بنيامين درباره شهر همدان ومعبدى كه در آن استر و مردخاى مدفون است, توضيحاتى ارائه داده است[131]

در رديف وى مى توان از خاخام موسى پتاچياد, ياد كنيم كه در فاصله سالهاى 576 ـ 582هـ/ 1181 ـ 1187م. از زادگاه خود شهر پراگ چكسلواكى, سفر را آغاز كرده و از راه لهستان و روسيه به غرب ايران سفر آمده و درباره آرامگاه دانيال نبى و شوش گزارشى ارائه كرده است[132]

جهانگردان خارجى از قرن هفتم به بعد

حضور گردشگران غربى در منطقه اسلامى و ايران, گذشته از هدفهاى استعمارى, به پيشينه تمدن كهن و اسلامى بستگى دارد. در اين جا مناسب است فهرست مختصرى از جهانگردانى كه در قرن هفتم تا قرن دوازدهم به ايران آمده اند ارائه دهيم تا كسانى كه بخواهند در اين برهه تاريخى به تحقيق بيش تر بپردازند به آن مراجعه كند.

1- ماركوپولو, جهانگرد معروف ونيزى در سال 669هـ/1271م. با پدر و عموى خود از شهرهاى ايران مانند تبريز, سلطانيه, ساوه و كاشان ديدن كرده است[133]

2- حيوانى دمونته كورنيو, در سالهاى 688 ـ 692هـ/1289 ـ 1293م. مقارن با آخرين سالهاى سلطنت ارغون به ايران آمده است.

3- ايكولده دامونته كروچه, قبل از سال 690هـ/1291م. به سفر پرداخته است.

4- او دوريكو داپور دنون, مابين سالهاى 716 ـ 718هـ/1316 ـ 1318م. به روزگار فرمانروايى سلطان ابوسعيد خان بهادر, آخرين فرمانرواى سلسله ايلخانان بزرگ مغول به ايران سفر داشته است.

5- فريرجوردانوس, سياح ديگرى است كه مابين سالهاى 721 ـ 731هـ/ 1321 ـ 1331م. به ايران سفر داشته است.

6- جيوانى دامار يونولى, نيز در فاصله سالهاى 748 ـ 754هـ/1347 ـ 1353م. در دوران حكومت ايلخانان كوچك از ايران ديدن كرده است[134]

7- سفرنامه كلاويخو, سفير پادشاه اسپانيا در دربار تيمور نوشته سال 806 ـ 809هـ/1403 ـ 1406م. وى از اسپانيا به ايران آمده و از شمال غربى تا اقصى ناحيه شمال شرقى ايران را پيموده و از اوضاع اجتماعى, ادارى و سياسى ايران را در دوران تيمور گزارش داده است[135] اين سفرنامه, توسط مسعود رجب نيا, ترجمه شده است.

8- سفرنامه آمبروسيوكنتارينى كه از سوى دولت ايتاليا و در جهت خدمت به مسيحيت و پيشرفت آن به دربار اوزن حسن, از پادشاهان آق قويونلو مى آيد و او را تشويق مى كند با دولت عثمانى بجنگد و پس از آن ايران را ترك مى كند و گزارش سفرخود را كه از 1473 تا 1477م/877 تا 881هـ. طول كشيده است در سفرنامه خود مى آورد[136]

9- سفرنامه ونيزيان در ايران, نوشته پنج سوداگر ونيزى در زمان آق قويونلوها (اوزن حسن), ترجمه منوچهر اميرى.

جهانگردان غربى عصر صفوى

عصر صفويه دوران درخشانى از تمدن اسلامى, پس از حمله مغول است. آثار به جاى مانده از آن زمان بسيار است, و با اين كه برخى از آثار دوران صفويه را كارگزاران ناشايست قاجار از بين بردند. آوازه امپراتورى دولت ايران, و مقابله آن با دولت عثمانى سبب شد كه دولتهاى اروپايى به آن توجه خاص داشته باشند و بيش تر دولتهاى مطرح اروپا, سفير و يا نماينده به ايران اعزام كنند و گروهى نيز براى تجارت, كه در آن زمان در ايران رونق داشت, به اين كشور سفر كرده اند. و بيش ترين سفرهاى اروپاييان مربوط به اين عصر است كه از دوران طلايى تمدن اسلامى است. البته شمارى از اينان كه سفرنامه نگاشته اند سفير و يا مبلغ مذهبى بوده اند:

1- وينچنتود الساندرى: از فرستادگان ونيزى بود كه در سالهاى 982 ـ 977هـ/ 1574 ـ 1571م. در ايران به سر مى برده است گزارش او شرح كاملى از دربار شاه طهماسب اول است. اطلاعات جالبى درباره نواحى و ممالك ايران, محصولات, خلق و خوى مردم, شخص شاه, وضع حكومت و دربار, چگونگى آداب و عادات و رسوم حاكم بر ايران, شيوه اداره دستگاه دادگسترى و حكومت ايران در اختيار مى گذارد.

2- ژرژتكناندرفن گابل: شاه عباس كبير در سال 1007هـ/1599م. آنتونى شرلى را همراه با يكى از درباريان خود به نام حسينعلى بيك به سفارتى مأمور كرد.

تكناندر در گزارش خود ضمن توصيف مراسم بارعام و تشريفات دربار, به ذكر انگيزه هاى دشمنى ايران با تركان مى پردازد.

3- سفرنامه پيترودلاوالـه: وى از 4 ژانـويـه 1617 تـا ژانـويـه 1623م/1026 ـ 1032هـ. در ايران بوده است و پس از آن به هند مى رود و در سال 1035هـ/ 1626م. به ايتاليا باز مى گردد.

4- دن گارسيا دسيلوا فيگوئروا: به عنوان سفير فيليپ سوم پادشاه اسپانيا در سال 1598/ ـ 1621م. به دربار شاه عباس اول آمده و اقامت او در دربار ايران دو سال به درازا كشيده است.

5- آدام اولئاريوس: در سال 1053هـ/1643م. از هامبورگ حركت مى كند و بعد از سفر به روسيه به ايران مى آيد دفتر چهارم سفرنامه وى مربوط به ايران است.

6- ژان شاردن: جهانگرد فرانسوى است كه در سال 1075هـ/1664م. گذرى به ايران داشته و در زمان شاه عباس دوم به ايران آمده و شش سال در اصفهان مانده و به سال 1670م/1081هـ. به پاريس بازگشته است. سپس باجواهرات گرانبها به اصفهان آمده و سه سال اقامت گزيده و سال 1088هـ/1677م. به اروپا بازگشته است. ترجمه جديدى از سفرنامه وى توسط اقبال يغمائى انجام گرفته است.

7- ژان باتيست تاورنيه: از بزرگترين سياحان قرن هفدهم ميلادى است. وى بين سالهاى 1041 ـ 1079هـ/1634 ـ 1668م. شش سفر به مشرق داشته و در تمام آنها به ايران سفر نموده است.

8- انگلبرت كمپفر: پزشك و دانشمندى بوده كه با فرستادگان سوتوى در سال 1683م. عازم دربار شاه سليمان شده است. هيأت همراه او در 29 مارس 1984م/1085هـ. به اصفهان رسيده اند. اين سفرنامه توسط كيكاووس جهاندارى ترجمه شده است.

9- سفرنامه سانسون: وى مبلغى مسيحى بوده كه در زمان شاه سليمان صفوى حكومت (1077 ـ 1105هـ/1666 ـ 1694م.) براى ترويج دين مسيح به ايران آمده است. او, به اقتضاء شغلش گزارشهاى جالبى از موقعيت و مناصب روحانيون ايران ارائه داده است.

10- سفرنامه كروسينسكى: كشيش لهستانى كه در زمان حمله افغانها به ايران و سقوط سلسله صفوى در سال 1135هـ/1722م. در ايران بوده است. كروسينسكى به عنوان پزشك دربار محمود افغان بوده و پس از روى كار آمدن اشرف افغان, همراه هيأتى در بهار 1138هـ/1725م. ايران را از راه تركيه ترك گفته و به اروپا رفته است[137]

كمپفر در آغاز سفرنامه خود با اشاره به دوران باستانى ايران و عصر سلجوقيان درباره دوران صفويه مى نويسد:

(ايران امروز; يعنى در دوره فرمانروائى صفويه نيز به همان درجه اهميت دارد و به همان مقدار شكوفان و آشتى خواه است كه در گذشته بود. قدرتى است مقهور نشده كه هراس در دل شرقيان افكنده و همه جهانيان را به اعجاب واداشته است.)[138]

با تسلط افغانها بر ايران هرج و مرج و ناامنى بر كشور حكم فرما مى شود و وحدت ملى كه در زمان پادشاهان صفويه ايجاد شده بوده از بين مى رود. دولت افشاريه كه با فعاليتها و مبارزات سخت نادرشاه (1148 ـ 1160هـ/1736 ـ 1747م.) نوعى ثبات و وحدت ملى ايجاد كرده بوده, دوام چندانى نمى يابد[139] دولت زنديه نيز كه در جنوب ايران تشكيل شده است, متزلزل بود و در مجموع كم تر از 50 سال حكومت كرد[140] در نتيجه اين بى ثباتى حضورجهانگردان خارجى در ايران كم شده است و گزارشهاى اندكى از سياحان اروپائى در اين برهه از تاريخ ايران داريم. با استقرار حكومت قاجار در سال 1193هـ/1779م. و انتقال پايتخت به تهران در سال 1200هـ/1786م[141] يك نوع ثبات و امنيت در ايران ايجاد مى شود. از اين زمان به بعد حضور سياحان اروپائى كه برخى افسر نيز بوده اند, بيش تر مى شود كه گزارش آن از محدوده اين مقال خارج است.

نتيجه

از آنچه گذشت نتيجه ها و فايده هاى گوناگونى به دست مى آيد:

1- پيوندى ژرف ميان تمدن و جهانگردى است. گردشگرى را مى توان از شاخصه هاى توسعه و تمدن دانست. كشورهايى كه از رشد بالايى برخوردارند, جهانگردان بيش ترى دارند و ملتى كه در ضعف و فقر به سر مى برد گردشگران كم ترى دارد.

2- گردشگرى نقش زيادى در انتقال دانشها و فرهنگ و آداب و رسوم اجتماعى دارد. چنانچه ملتى خودباخته باشد, از فرهنگ بيگانگان متأثر مى شود; اما اگر خود از فرهنگ پرمايه و سرشارى برخوردار باشد و به خود باورى رسيده باشد, مى تواند ديگران را تحت تأثير قرار دهد.

3- لازمه رشد صنعت گردشگرى در كشورهايى كه جاذبه هاى سياحتى دارند, ثبات و امنيت است. براى جذب گردشگر, لازم است بسترى آرام و مطمئن فراهم شود و بر آن تأكيد و تبليغ گردد. ديده شد كه در دوران ناامنى, جهانگردان كم ترى به ايران سفر كرده اند.

4- گردشگران مسلمان, به طور كلى در سفرهاى خود انگيزه هاى مثبت داشته اند و براى كسب دانش و تعالى آن تلاش مى ورزيده اند. در برابر شمارى از جهانگردان غرب هدفهاى سياسى را دنبال مى كرده اند و در جهت ايجاد اختلاف و تفرقه ميان مسلمانان تلاش داشته اند; از اين روى, امروزه نبايد از هدفهاى سياسى آنان غافل بود.

5- فقيهان و دانشمندانى كه به گردشگرى پرداخته اند, ديدگاهها ى آنان از ژرفا و پختگى بيش ترى برخوردار است و با شبهه هاى مخالفان و پاسخ آنها آشنايى بيش ترى دارند.

6- در گردشگرى از پيامدهاى ناخوش آيند احتمالى آن نبايد غافل بود. بايد با هوشيارى عمل كرد و جهانگردان را با فرهنگ ملى, اسلامى خود آشنا ساخت و بايد دقت كرد كه حضور آنان زمينه اى براى بى هويتى در جامعه نباشد و فرهنگ خاصى را گسترش ندهند.


پى نوشتها: [1] (تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى) آدم مِتز, ترجمه: عليرضا ذكاوتى قراگزلو, 9/160, اميركبير, تهران.
[2] (تاريخ تمدن), ويل دورانت, ج4/1, انتشارات علمى, فرهنگى, وى درباره وحدت مى نويسد:
(شايد لازم باشد كه درميان مردم در عقايد اساسى و ايمان به غيب و به چيزى كه كمال مطلوب است وحدتى ايجاد شود, چه در اين صورت پيروى از اصول اخلاقى از مرحله سنجش ميان نفع و ضرر كار, تجاوز مى كند و به مرحله عبادت در مى آيد.)
[3] (گفتارهايى پيرامون تاريخ علوم عربى و اسلامى) فؤاد سزگين, ترجمه: محمد رضا عطائى 210/, آستان قدس.
[4] (تاريخ تمدن), ارنولد توين بى, ترجمه يعقوب آژند661/, 573, انتشارات مولى.
[5](فرهنگ معين), ج1030/5 ـ 1031, امير كبير.
[6] (گفتارهايى پيرامون تاريخ علوم عربى و اسلامى)208/.
[7] مجله (پيام يونسكو) انتشار مهر 1371 شماره 40/259 مقاله, مكتب تولدو, عبدالرحمن بدوى.
[8] همان مدرك27/.
[9] (سلسله هاى اسلامى) كليفور دادموند بوسورت, ترجمه: فريدون بدره اى 306/, مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى, تهران.
[10] سوره ٌ (عنكبوت), آيه20; (روم), آيه 42; (نحل), آيه 36; (نمل), آيه 69; (انعام), آيه 11; (آل عمران), آيه 137.
[11] سوره ٌ (يوسف), آيه 109; )روم), آيه 9; (فاطر), آيه 44; (غافر), آيه 21, 82; (محمد), آيه 10.
[12] سوره (حج), آيه 46.
[13] سوره (آل عمران), آيه 137.
[14] (كشف الظنون), ج46/.
[15] (مسالك و ممالك), ابن خرداد به, ترجمه دكتر حسين قره چانلو82/, نشر نو, تهران.
[16] همان مدرك139/.
[17] (تاريخ تمدن) دكتر شريعتى, ج56/1; مجموعه آثار11/.
[18] (دائرة المعارف بزرگ اسلامى)ج5/4.
[19] (نهاد آموزش اسلامى), دكتر منيرالدين احمد, ترجمه محمد حسين ساكت19/, آستان قدس رضوى.
[20] مجله (پيام يونسكو) شماره 37/259.
[21] (الذريعه), آقا بزرگ تهرانى, ج165/10, دار الاضواء.
[22] (معانى الاخبار), شيخ صدوق9/, مقدمه ربانى شيرازى19/ ـ 25.
[23] (دائرة المعارف بزرگ اسلامى), ج294/4 ـ 292.
[24] (تاريخ التراث العربى), فواد سزگين, ج4 فى العقائدوالتصرف137/, 138, كتابخانه آيت اللّه مرعشى, قم.
[25] (سفرنامه ابن فضلان), ترجمه سيد ابوالفضل طباطبائى, چاپ دوم انتشارات شرق, تهران.
[26] (معجم البلدان), ياقوت حموى, ج486/160, دار احياء التراث العربى.
[27] (دائرة المعارف بزرگ اسلامى), ج403/4.
[28] مجله (نامه فرهنگ), شماره 163/9, 166.
[29] (نخستين روياروييهاى انديشه گران ايران با دو رويه تمدن بورژوازى غرب), دكتر عبدالهادى حائرى164/, اميركبير, تهران.
[30] (جهان اسلام), مرتضى اسعدى, ج285/1.
[31] (كارنامه اسلام), عبدالحسين زرين كوب76/, اميركبير, تهران.
[32] (نفائس الفنون فى عرايس العيون), علامه شمس الدين آملى, تحقيق شعرانى, ج475/3.
[33] (فهرست ابن نديم), مترجم248/.
[34] همان مدرك245/; (دائرة المعارف بزرگ اسلامى), ج410/3.
[35] (فهرست ابن نديم)174/; (معجم الادباء), ياقوت حموى, ج7/3, دارالفكر, بيروت.
[36] (فهرست ابن نديم)246/; (معجم الادباء), ج98/3, 99.
[37] (خدمات مسلمانان به جغرافيا), دكتر نفيس احمد, ترجمه حسن لاهوتى37/, آستان قدس رضوى.
[38] (فهرست ابن نديم)228/; (معجم الادباء), ياقوت حموى, ج190/4, 192.
[39] (المسالك والممالك), ابواسحق ابراهيم بن محمد فارسى اصطخرى, تحقيق دكتر محمد جابر عبدالعال حسينى, الجمهورية العربية المتحده, ترجمه: محمد بن اسعد بن عبداللّه تسترى93/, به كوشش ايرج افشار, 1373.
[40] همان مدرك119/.
[21] (مسالك و ممالك), ابن خرداد به 136/.
[42] (كشف الظنون), ج1127/2.
[43] (الاعلام) خيرالدين زِرِكلى, ج199/6, دارالعلم للملايين, بيروت.
[44] (مقالات قزوينى), ج688/2 به نقل از (تحفة الالباب)110/.
[45] (كشف الظنون), ج1127/2.
[46] (خدمات مسلمانان به جغرافيا)49/.
[47] (عجايب المخلوت), قزوينى, فارسى همراه با تصاوير گوناگون, چاپ سنگى.
[48] (كشف الظنون), ج1936/2.
[49] اين كتاب توسط سيد حميد طبيبيان ترجمه و در سال 1357 منتشر شده است.
[50] (خدمات مسلمانان به جغرافيا)56/.
[61] (تاريخ ادبيات ايران), ذبيح الله صفا, ج618/1, انتشارات اميركبير.
[52] (كشف الظنون), ج126/2.
[53] اين كتاب توسط مرحوم محمد آيتى ترجمه و منتشر شده است.
[54] (خدمات مسلمانان به جغرافيا)32/.
[55] همان مدرك34/.
[56] (كتاب البلدان) ابوعبدالله محمد بن محمدبن اسحاق همدانى, تحقيق يوسف الهادى200/, 531, عالم الكتب بيروت, چاپ جديد 1416هـ/1996م. بخش مربوط به ايران از كتاب (مختصر البلدان) توسط ح.مسعود به فارسى ترجمه شده است.
[57] (تاريخ قم), حسن بن محمد قمى, تحقيق مدرسى23/.
[58] (احسن التقاسيم فى معرفة الاقاليم), ترجمه دكتر علينقى منزوى.
[59] (تقويم البلدان), ترجمه عبدالمحمد آيتى, 1349.
[60] (خدمات مسلمانان به جغرافيا)52/, 53.
[61] (دائرة المعارف بزرگ اسلامى) ج106/1, آثار البلاد.
[63] (التنبيه والاشراف), مسعودى,30/.
[64] (رسائل اخوان الصفا), ج158/1,انتشارات دفتر تبليغات اسلامى.
[65] (خدمات مسلمانان به جغرافيا)49/.
[66] همان مدرك51/.
[67] (دائرة المعارف بزرگ اسلامى), ج26/7.
[68] (جغرافياى حافظ ابرو), تحقيق صادق سجادى, ج50/1, نشر ميراث مكتوب.
[69] همان مدرك, مقدمه17/.
[70] (خدمات مسلمانان به جغرافيا)51/.
[71] (الاعلام), ج24/76.
[72] (خدمات مسلمانان به جغرافيا)/ 55.
[73] همان مدرك41/.
[74] (كشف الظنون), ج1834/2.
[75] (دائرة المعارف بزرگ اسلامى, ج553/3.
[76] (تاريخ التراث العربى), ج2 التدوين التاريخى177/.
[77] (خدمات مسلمانان به جغرافيا)38/.
[78] (التنبيه والاشراف)44/.
[79] (مروج الذهب), مسعودى, ج408/4.
[80] (تاريخ التراث العربى), ج2, التدوين التاريخى187/.
[81] (آفرينش و تاريخ), ترجمه (البدء والتاريخ), مترجم محمد رضا شفيعى كدكنى44/ تا 47.
[82] (دائرةالمعارف بزرگ اسلامى) ج723/2 ـ 732.
[83] (التاريخ التراث العربى), ج2, التدوين التاريخى88/.
[84] (نهاد آموزش اسلامى) دكتر منيرالدين احمد, مترجم محمد حسين ساكت31/ ـ 32, آستان قدس رضوى.
[85] (سيرى در سفرنامه ها) فواد فاروقى23/, مؤسسه مطبوعاتى عطائى.
[86] (سفرنامه ابن بطوطه), ترجمه على موحد, ج441/1, مركز انتشارات علمى و فرهنگى.
[87] (سفرنامه ابن فضلان)82/.
[88] (تحقيق ماللهند), ابوريحان بيرونى, ترجمه قسمت فلسفه, اكبر دانا سرشت7/, انتشارات ابن سينا.
[89] (دائرةالمعارف تشيع) ,ج576/2 ـ 575; (خدمات مسلمانان به جغرافيا)42/.
[90] (ارشادالاذهان) ج99/1, مؤسسه نشر اسلامى, قم.
[91] همان مدرك92/.
[92] (خدمات مسلمانان به جغرافيا)36/.
[93] (صورة الارض) ابوالقاسم بن حوقل نصيبى,3/, دار صادر, بيروت.
[94] (خدمات مسلمانان به جغرافيا)38/.
[95] (سفرنامه ناصر خسرو), با تصحيح و تعليق دكترمحمد دبيرسياقى/پانزده, كتابفروشى زوار.
[96] (الذريعه), ج165/10.
[97] (دائرة المعارف الاسلاميه), ج22/7, 25.
[98] (معجم المؤلفين), عمررضا كحاله, ج237/1; (كشف الظنون) ج836/1.
[99] (كشف الظنون), ج835/1.
[100] (خدمات مسلمانان به جغرافيا)56/.
[101] (معجم المؤلفين) ج59/11.
[102] (كشف الظنون) ج96/1; (موسوعة العتبات) قسم المكه, ج147/2, مؤسسه اعلمى بيروت; (دائرةالمعارف الاسلاميه), ج30/7.
[103] (دائرة المعارف الاسلاميه), ج30/7.
[104]همان مدرك30/.
[105] همان مدرك30/.
[106] همان مدرك30/.
[107] (الاعلام) , زركلى, ج314/6.
[108] (كشف الظنون) ج836/1.
[109] (سفرنامه ابن بطوطه), ترجمه, محمد على موّحد ج6/1, سازمان انتشارات علمى و فرهنگى.
[110] (خدمات مسلمانان به جغرافيا)50/.
[111] (كشف الظنون), ج835/1; (الذريعه), ج165/10.
[112] (كشف الظنون),ج835/1.
[113] (خدمات مسلمانان به جغرافيا)61/.
[114] (كشف الظنون), ج836/1; (الذريعه) ج165/10.
[115] همان مدرك.
[116] (الذريعه) ج167/10.
[117] همان مدرك.
[118] همان مدرك, ج1224/12.
[119] (الذريعه), ج167/10.
[120] همان مدرك.
[121] همان مدرك170/.
[122] (نخستين روياروييهاى انديشه گران ايران…)111/.
[123] همان مدرك159/.
[124] (همان مدرك)160/.
[125] (سفرنامه شاردن), ترجمه اقبال يغمائى, ج619/2, انتشارات توس, تهران.
[126] دائرة المعارف بزرگ اسلامى), ج2/4.
[127] (سيرى در سفرنامه ها)12/.
[128] (نخستين روياروييهاى انديشه گران ايران), دكتر عبدالهادى حائرى150/, اميركبير.
[129] همان مدرك312/.
[130] (موسوعة العتبات المقدسه), جعفر خليلى, ج147/5, قسم القدس, ج2.
[131] (مسافران تاريخ), مسعود نوربخش59/; (فرهنگ معين), ج135/5, نشر جيران.
[132] همان مدرك59/.
[133] (مسافران تاريخ)87/; (فرهنگ معين) ج358/5.
[134] (مسافران تاريخ)91/, 92, 93. چاپ دوم اين كتاب با عنوان (با كاروان تاريخ) منتشر شده است.
[135] (فرهنگ معين), ج767/5; ج1586/6.
[136] (سيرى در سفرنامه ها)36/.
[137] (نظام حكومت ايران در دوران اسلامى), دكترغلامرضا ورهرام170/ ـ 188, مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى.
[138] (سفرنامه كمپفر) نوشته انگلبرت كمپفر, ترجمه كيكاووس جهاندارى, 13/, خوارزمى.
[139] (سلسله هاى اسلامى)260/.
[140] همان مدرك263/.
[141] همان مدرك265/.
يادآورى: در برابرسازى سالهاى هجرى و ميلادى, از كتاب (تقويم و تقويم نگارى در تاريخ), نوشته: دكتر ابوالفضل نبئى, استفاده شده است.

نام کتاب : فقه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 14  صفحه : 9
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست