responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فقه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 10  صفحه : 8
ابزار لهو و دگرگونيهاى زمان(2)
مهدى مهريزى

در گفتارنخست, بيان شد: احكام شرعى, در جاهايى با ابزار, پيوستگى دارند و سپس اين مسأله طرح شد كه آيا, با دگرگونى اين ابزار, حكم شرعى دگرگون مى شود يا خير؟ بنا شد كه از هر يك از اين موارد و نمونه ها, تحليل فقهى بشود و در پايان نتيجه گيرى كلى صورت پذيرد, شايد از اين رهگذر بتوان, به يك قاعده فقهى دست يافت.

درگفتار نخست, از ابزار قصاص, سخن رفت و در اين گفتار , به بررسى ابزار فقهى لهو مى پردازيم:

در آغاز بحث, شايسته است موضوع پژوهش به درستى روشن شود و در اين راستا, چند نكته را يادآور مى شويم:

1- فقيهان, لهو را حرام مى دانند1 و گرچه در معنى و حدّ و مرز آن, نظر روشنى ندارند, بلكه شمارى از آنان ادعاى اجمال كرده اند و به اندازه اى كه يقين آور است, گرفته اند[2].

2- لهو, بيش تر با ابزار پديد مى آيد; از اين روى, بهره بردن از ابزار لهو و سرگرمى بدانها و به كارگرفتن آنها, حرام خواهد بود.

3- در كتابهاى فقهى و حديثى[3], رسم چنين است كه اين بحث, با عنوان: (آلات لهو) مطرح مى شود.

4- غنا, از گونه صوت و صداست و پيوندى با ابزارخارجى ندارد, گرچه در چيستى غنا, فقها, آراى گوناگونى دارند[4]. بنابراين, در اين نوشتار (ابزار لهو), در بوته بررسى قرار مى گيرد.

در كتابهاى فقهى, ابزار لهو, از زاويه هاى گونه گون, به بوته نقد و بررسى نهاده شده است: به كار بردن, شنيدن, بهره گيرى در غير لهو, بهره گيرى از ابزار ناشناخته و مهيا نشده براى لهو و…

روشن است كه بيش تر اين بحثها, به روشن كردن حكم شرعى ابزار لهو مى انجامد.

در اين نوشتار, در پى آن نيستيم حكم مسأله را روشن كنيم, بلكه بر آنيم خود مسأله را روشن سازيم. در دسته اى از روايات, از پاره اى ابزار لهو, نام برده شده است: طنبور, دفّ, طبل. در دسته اى ديگر, عنوانها كلى بيان شده است: ملاهى, معازف…

حال, پرسش اين است: آيا رابطه بين اين دو دسته از خطابهاى شرعى, رابطه قاعده و مثل است كه دگرگونى مى پذيرد, يا خطابهاى مستقل و جداى از يكديگرند و بايد به هر دو عمل كرد. بدين معنى كه به كار بردن ابزار ياد شده, بى قيد و شرط حرام خواهند بود, گرچه اينك ابزار رايج, لهو نباشند.

و حكم دسته ديگر نيز مستقل است. البته كلى و شايسته هماهنگ شدن با هر محيطى و شرايطى, يعنى ابزارهاى جديد و نو را نيز در بر مى گيرد.

به ديگر سخن, آيا عنوانهاى يادشده در دسته نخست از روايات, موضوعيت دارند و در تمامِ دوره ها, پايدار خواهند بود, گرچه شارع قاعده فراگيرى صادركرده باشد؟

ييا اين كه آن نامها ويژگى ندارند, بلكه معيار, همان عنوان كلى و فراگير است و رابطه اينها, بسان رابطه (من رباط الخيل) با (من قوّة) در آيه شريفه 60 سوره انفال است. اين پرسش اصلى است كه بايد پاسخى روشن براى آن بجوييم:

فقيهان, به گونه جدا و مستقل, به اين بحث نپرداخته اند و از لابه لاى كلمات آنان نيز, نمى توان رأى روشنى به آنان نسبت داد. بلكه پاره اى از سخنان آنان با ويژگى ابزار سازگار است و پاره اى با نبود ويژگى.

اينك پاره اى از سخنان آنان در اين باب:

ملا احمد نراقى مى نويسد:

(آنچه از اخبار استفاده مى شود, دو چيز است:

الف . آنچه به روشنى حرام بودن آن بيان شده, مانند: طنبور (سه تار), عود (نى), مزمار (ساز), طبل (دهل), بربط (نوعى ساز) و دف (دايره).

ب . آنچه داخل عنوان معازف و ملاهى (آلات لهو) و هر چه بدان لهو شود, يعنى هر چيزى كه براى لهو آماده شده باشد و عرف آن را ابزار لهو بداند.)[5]

همو مى نويسد:

(معناى لهو, اجمال دارد و اراده عموم از آن ممكن نيست, از اين روى, بايد به اندازه يقينى از آن, بسنده كرد و آن ابزار ويژه اى است كه در فارسى به آن ساز مى گويند, خواه درروايات, يادى از آن شده باشد, يا ابزار جديدى باشد.)[6]

همو مى افزايد:

(آيا حرام بودن به كارگيرى ابزار لهو, درجهتى ويژه است, كه اگر در جاى و جهت ديگر به كارگرفته شود, مانند: آگاهاندن, راندن حيوانات آزار دهنده و… حرام نخواهد بود؟ يا اين كه حرام بودن آن فراگير است؟

احتمال دوّم برتر است و گويا در ميان فقيهان مخالفى نباشد.)[7]

اين عبارتها, نشان گر ويژگى ابزار وارد شده در رواياتند.

شيخ انصارى مى نويسد:

(حرام بودن بازى با ابزار لهو, به جهت لهو است و ابزار ويژگى ندارند… در روايت سماعه, معيار غفلت و خوش گذرانى, قرار داده شده است.)[8]

از سوى ديگر, همو مى نويسد:

(قدر متيقن از ابزار لهو, كه استفاده از آن حرام است, ابزارى است كه از جنس مزمار و طبل و ابزار غنا باشد.)[9]

اين دوعبارت, چندان سازگارى با هم ندارند.

شيخ يوسف بحرانى مى نويسد:

(اگر امكان بهره گيرى در غيرجهت حرام داشته باشند, احتمال جايز بودنِ فروش اين ابزار وجود دارد, ليكن, مورد اين احتمال, بسيار نادر است; زيرا از اين ابزار, جز لهو بهره ديگرى به دست نمى آيد, پس خريد و فروش آنها, مطلقا حرام است.)[10]

از اين سخن, ويژگى نداشتن ابزار ياد شده در روايات را مى شود استفاده كرد; زيرا اگر بهره غير نادرى بر آنها مترتب گردد, استفاده از آنها, مانعى نخواهد داشت.

همين مطلب را شهيد ثانى در مسالك[11], نگاشته و صاحب جواهر12 و محقق سبزوارى آن را پذيرفته اند[13]

اينها, نمونه هايى بود از سخنان به نسبت روشن فقيهان و ديگر سخنان آنان اين روشنى را ندارند.

خلاصه: دشوار است به اين فقيهان, يكى از دو رأى را نسبت داد.

به نگر ما, نامهاى ياد شده در روايات, ويژگى ندارند, براى ثابت كردن اين سخن, بايد دليلها را به بوته نقد و بررسى نهيم و شواهد اين ديدگاه را در لابه لاى آن, بازگوييم.

براى حرام بودن لهو و استفاده از ابزار آن, به آيات قرآن و احاديث, استدلال شده است:

قرآن

شمارى از آيات قرآن, مورد استشهاد امامان(ع) و فقيهان قرارگرفته است, مانند:

1 . (ومن الناس من يشترى لهوالحديث ليضل به عن سبيل اللّه.)[14]

گروهى از مردم, خريدار سخنان بيهوده اند, تا به نادانى, مردم را از راه خدا, گمراه كنند.

در تفسير على بن ابراهيم, لهو الحديث, به غنا و نوشيدن شراب و كارهاى بيهوده تفسير شده است[15] گروهى از مفسران, لهو الحديث را به ساز تفسير كرده اند[16]

گروهى از فقيهان, اين آيه را در ضمن شواهد و دليلهاى حرام بودن لهو, ياد كرده اند[17]

2 . (لَو اردنا آن نتّخذ لهواً لاتخذناه من لدنّا ان كنّا فاعلين.)[18]

اگر خواستار بازيچه اى مى بوديم, خود آن را مى آفريديم, اگرخواسته بوديم.

به اين آيه شريفه, در ضمن روايت عبدالاعلى[19], استشهاد شده و شيخ انصارى, آن را از دليلهاى حرام بودن لهو قرارداده است[20]

3 . (والذين هم عن اللغو معرضون.)[21]

و آنان كه از لغو روى گردانند.

درتفسير على بن ابراهيم (اللغو) به غنا و كارهاى لهو, تفسير شده است[22].

اين آيات, بر حرام بودن لهو, گواه آورده شده اند, حال, خواه دلالت اينها را برحرام بودن لهو بپذيريم, يا نپذيريم, خواه آيات تنها همين شمار باشند, يا آيه هاى درخور استناد ديگرى هم باشد, يك نكته روشن است كه درقرآن, نامى از ابزار لهو, به ميان نيامده, از اين روى, گيريم كه استفاده حرام بودن ابزار لهو از آنها بشود, ابزارى حرام خواهد بود كه در راستاى لهو قرار گيرند, چه در روزگار ائمه(ع) وجود داشته, يا سپسها پديد آمده باشند و ابزارى كه بهره بردارى لهوى از آنها نشود, حرام نخواهند بود. اين, مى تواند گواهى باشد بر اين كه نامهاى ياد شده در احاديث, ويژگى ندارند.

روايات

رواياتى كه از لهو, سخن به ميان آورده اند, سه دسته اند:

* آنها كه برحرام بودنِ لهو, دلالت دارند.

* آنها كه بر حرام بودنِ ابزارِ لهو, دلالت دارند; امّا با عنوان كلى و وصفى.

* آنها كه بر نامهاى ويژه اى تاكيد دارند و تنها آنها را حرام مى دانند.

گروه نخست
[1]. محمد بن يعقوب, عن على بن ابراهيم, عن ابيه,عن ابن محبوب, عن عنبسة عن ابى عبداللّه(ع) قال: (استماع اللهو والغناء ينبت النفاق كما ينبت الماء الزّرع.)[23]

امام صادق(ع) فرمود: شنيدن لهوو آواز, نفاق را رشد مى دهد, همان گونه كه آب زراعت را.

2 . حدثنا ابى (رض) قال: حدثنا احمدبن ادريس, عن محمد بن احمد قال: روى الحسن بن على بن ابى عثمان, عن موسى المروزى عن ابى الحسن الاول(ع) قال: و قال رسول اللّه(ص): (اربع يفسدن القلب و ينبتن النفاق فى القلب كما ينبت الماء الشجر: استماع اللهو والنداء, واتيان باب السلطان, وطلب الصيد.)[24]

رسول خدا فرمود: چهار چيز دل را تباه مى سازد و نفاق را در دل رشد مى دهد, همان گونه كه آب, درخت را: شنيدن لهو و آواز, رفتن به بارگاه پادشاه و جست وجوى صيد.

3 . حدثنا ابوالحسن محمدبن على بن الشاه المروالروذى قال: حدثنا ابوحامد احمدبن محمدبن الحسين, قال حدثنا ابو يزيد احمدبن خالد الخالدى, قال حدثنا محمدبن احمد بن صالح التميمى, قال حدثنا ابى, قال حدثنا انس بن محمد ابومالك عن ابيه, عن جعفر بن محمد عن ابيه عن جده, عن على بن ابى طالب, عن النبى(ص), انه قال فى وصيته له:
(ياعلى, ثلاثة يقسين القلب, استماع اللهو و طلب الصيد و اتيان باب السلطان.)[25]

رسول خدا(ص) در سفارشى به على(ع) فرمود: سه چيز, قساوت مى آورد: شنيدن لهو, در پى صيد رفتن و ورود به بارگاه پادشاه.

4 . عن جعفربن محمد(ع) انه قال: (مرّبى ابى(رض) و انا غلام صغير و قد وقفت على زمَّارين وطبَّالين و لعَّابين أستمع فاخذ بيدى وقال لى: مرّ لعلَّك ممن شَمِتَ بآدم.
فقلت و ماذاك يا ابت؟
فقال: هذا الذى تراه كله من اللَّهو واللَّعب والغناء, انَّما صنعه ابليس شماتةً بآدم حين أُخرج من الجنّة.)[26]

امام باقر(ع) مى فرمايد: در دوران خردسالى, روزى ايستاده بودم به تماشاى گروهى كه نى مى زدند و بر طبل مى نواختند و بازى مى كردند, پدرم از كنارم مى گذشت كه روى كرد به من فرمود: بگذر. مگر از كسانى هستى كه آدم(ع) را سرزنش مى كند.

گفتم: اى پدر! منظور شما چيست؟

فرمود: آنچه مى بينى از ساز و دهل, ساخت شيطان است كه پس از بيرون رانده شدن آدم از بهشت, ساخت.

هيچ يك از اين حديثها, برابر معيارهاى رجال شناسى رجال شناسان پسين, اعتبار ندارند; زيرا بسيارى از اين راويان, دركتابهاى رجالى توثيق نشده اند. مثلاً درحديث اول, عنبسه, درحديث دوم حسن بن على وموسى المروزى و درحديث سوم احمد بن محمد, احمد بن خالد, محمد بن احمد بن صالح توثيق نشده اند. حديث چهارم هم, مرسل است.

از جهت دلالت, چند نكته را يادآور مى شويم:

الف . استفاده حرام بودن لهو و ابزار لهو از اين روايتها, دشوار مى نماد, زيرا تعبيرهايى چون: قساوت قلب, يافساد قلب, رشد نفاق و ابداع شيطان, گرچه از نظر شرع ناپسندند و شارع آنها را نمى پسندد, ولى ناپسند بودن آنها در شرع و روى خوش نشان ندادن شارع به آنها, به گونه اى نيست كه بشود حرام بودن را از آن فهميد. از اين روى, گروهى از فقيهان, اين دسته از روايات را مؤيد روايات ديگر گرفته اند و به روشنى بيان داشته اند كه اينها به گونه روشن حرام بودن ابزار لهو را نمى رسانند[27]

ب . سه حديث نخست, اگر بر حرام بودن دلالت داشته باشند, دلالت التزامى خواهد بود; زيرا آنچه از آن منع شده, شنيدن لهو است و اگر شنيدن لهو حرام شد, انجام آن نيز, حرام خواهد بود.

ج . اگر حرام يا مكروه بودن لهو, از اين روايتها استفاده شود, ابزار لهو نيز, همان حكم را خواهد داشت. البته در اين جا, بر ابزار ويژه اى تأكيد نشده, بلكه هر وسيله اى, چه نو, چه كهنه, در جهت لهو, به كار گرفته شود, را در بر مى گيرد.

گروه دوم

روايتهاى گروه دوم, يعنى آنها كه دلالت بر حرام بودن لهو, به گونه كلى و وصفى, دارند, بسيارند. در اين دسته از روايتها, عنوانهاى فراگيرى چون: ملاهى, معازف و مزامير, ناپسند دانسته شده است. در اين جا, گزيده اى از روايتهاى معتبر را نقل مى كنيم, آن گاه به بررسى آنها مى پردازيم:

1 . محمد بن يعقوب, عن على بن إبراهيم, عن ابيه, عن النوفلى, عن السكونى, عن ابى عبداللّه(ع) قال: (قال رسول اللّه(ص): انهاكم عن الزفن والمزمار و عن الكوبات و الكبرات.)[28]

رسول خدا(ص) شما را از رقص, ساز و شطرنج باز داشت.

2 . الصدوق عن ابيه, عن سعد, عن النهدى, عن ابن محبوب, عن ابى ايوب, عن محمدبن مسلم, عن ابى عبداللّه(ع) قال: (قال رسول اللّه(ص): ان اللّه بعثنى رحمة للعالمين ولأمحق المعازف والمزامير وامور الجاهلية و اوثانها وازلامها.)[29]

رسول خدا(ص) فرمود: خداوند مرا رحمت براى جهانيان و نابود كننده ابزار لهو و شادى انگيز و امور جاهلى و تباهى و سهمها برانگيخت.

3 . (فى عيون الاخبار باسانيده, عن فضل بن شاذان, عن الرضا(ع) فى كتابه الى مأمون, قال: الايمان هو اداء الامانة… واجتناب الكبائر وهى قتل النفس التى حرم اللّه تعالى والزنا… والاشتغال بالملاهى والاصرار على الذنوب.)[30]

امام رضا(ع) به مأمون نوشت: ايمان, اداى امانت است… و پرهيز از گناهان كبيره; يعنى كشتن انسان بى گناه, زنا… و پرداختن به ابزار لهو و اصرار بر گناهان.

4 . (محمد بن يعقوب, عن عدة من اصحابنا, عن سليمان بن سماعة, عن عبداللّه بن القاسم, عن سماعة, قال: قال ابوعبداللّه(ع): لمّا مات آدم شمت به ابليس و قابيل, فاجتمعا فى الارض فجعل ابليس و قابيل المعازف و الملاهى شماتة بآدم(ع) فكل ماكان فى الارض من هذا الضرب الذى يتلذذ به الناس فانما هو من ذلك.)[31]

امام صادق(ع) فرمود: چون آدم(ع) وفات يافت, شيطان و قابيل در زمين اجتماع كردند و براى سرزنش آدم و شادى خود, ابزار لهو و شادى آفرين را ساختند, پس هر آنچه از اين ابزار در روى زمين وجود دارد و مردمان از آنها لذت مى برند, از اين گونه است.

روايتهاى ديگرى نيز, كه در بردارنده اين سه واژه باشند, وجود دارند كه از نقل آنها, به خاطر به درازا كشيدن بحث, خوددارى مى ورزيم[32]

اينك, بررسى اين دسته از روايتها, از نظر سند و دلالت:

سند: حديث اول و دوم, معتبرند. درباره حديث سوّم, شيخ انصارى مى نگارد:

(اين روايت حسنه اى است, بمانند صحيحه, بلكه صحيحه است.)[33]

البته, شيخ صدوق به فضل بن شاذان, دو طريق دارد كه در هر دو طريق, راويان غير موثق وجود دارند. حديث چهارم, به جهت سهل بن زياد, اعتبارى ندارد.

دلالت: اين روايتها, بر معنايى فراگير دلالت دارند و هر چه را كه ابزار لهو نامند, در بر مى گيرند, زيرا واژگان: ملاهى, معازف, مزامير, نام ابزار ويژه نيستند, بلكه به معناى ابزار لهو هستند.

در قاموس و لسان العرب, ملاهى از ابزار لهو به شمار آمده است[34].

همچنين معازف, به ملاهى[35], ابزار نوازندگى36 و شادى انگيز[37], معنى شده است و مزامير و مزمار به ابزار نواختن[38].

گروه سوّم

در اين بخش, رواياتى كه از ابزار ويژه نام مى برند, بررسى مى شوند:

1 . (الحسن بن على بن شعبة, فى تحف العقول عن الصادق(ع)… و ذلك انّما حرم اللّه الصناعة التى هى حرام كلها, التى يجىء منها الفساد محضاً نظير البرابط والمزامير والشطرنج و كل ملهوبه والصلبان والاصنام وماأشبه من ذلك من صناعات الأشربة الحرام ومايكون منه وفيه الفساد محضاً ولايكون منه ولافيه شىء من وجوه الصلاح فحرام تعليمه وتعلّمه والعمل به وأخذ الأجر عليه وجميع التقلّب فيه من جميع وجوه الحركات كلّها…)[39]

امام صادق(ع) فرمود: … خداوند, ابزارى را كه به جز فساد, بهره اى از آنها نمى شود برد, حرام كرده است, مانند: ابزار لهو و شطرنج و هر آنچه لهو به آن انجام گيرد و صليب و بت و مانند آن, از نوشيدنيهاى حرام, كه در آن فساد و تباهى است و هيچ گونه صلاحى در آنها نيست. پس فراگيرى و آموزش و انجام دادن و مزدگرفتن بر آن و هر كار ديگر با آن, حرام خواهد بود.

2 . (عنه(ع)… فامّا وجوه الحرام من وجوه الاجارة… أو يواجر نفسه فى صنعة ذلك الشىء او حفظه أو لبسه أو يواجر نفسه فى هدم المساجد ضراراً أو قتل نفس بغير حلّ او حمل التصاوير والأصنام والمزامير و البرابط والخمر والخنازير و الميتة والدّم أو شىء من وجوه الفساد الذى كان محرّماً عليه من غير جهة الاجارة فيه.)[40]

فرمود: گونه هاى حرام از اجاره… اين كه انسان خود را اجاره دهد براى خراب كردن مسجد, يا كشتن انسان بى گناه, يا حمل صورتها و بتها و ابزار موسيقى و شراب و خوك و مردار و خون, يا چيزى كه در آن فساد است.

3 . (محمدبن على بن الحسين باسناده عن شعيب بن واقد, عن الحسين بن زيد, عن الصادق, عن آبائه(ع) فى حديث المناهى قال: نهى رسول اللّه(ص) عن اللعب بالنرد والشطرنج والكوبة والعرطبه وهى الطنبور والعود و نهى عن بيع النّرد.)[41]

رسول خدا(ص) بازداشت از بازى با نرد و شطرنج و ورق و سه تار و نى و همچنين نهى فرموداز فروختن نرد.

4 . (محمد بن يعقوب, عن عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد, عن عثمان بن عيسى, عن اسحاق بن جرير قال سمعت ابا عبداللّه(ع) يقول: ان شيطاناً يقال له: القفندر إذا ضرب فى منزل الرجل أربعين صباحاً بالبربط ودخل الرجال وضع ذلك الشيطان كلّ عضو منه على مثله من صاحب البيت ثم نفخ فيه نفخة فلايغار بعدها حتى تؤتى نساؤه فلايغار.)[42]

اسحاق, پسرجرير مى گويد:از امام صادق(ع) شنيدم كه فرمود: شيطانى است به نام قفندر, هرگاه, در منزل كسى چهل روز, وسائل لهو به كار رود, آن شيطان, هر عضو خود را برعضو همانند صاحب خانه قرار دهد و او از غيرت بيفتد چنانكه نسبت به ناموس خود, احساس غيرت نكند.

5 . (محمدبن يعقوب, عن عدة من اصحابنا, عن سهل بن زياد, عن محمد بن عيسى اوغيره, عن ابى داود المسترق قال: من ضرب فى بيته بربط أربعين يوماً سلط اللّه عليهم, شيطاناً يقاله له: القفندر فلايبقى عضو من اعضائه الاّ قعد عليه, فاذا كان كذلك نزع منه الحياء ولم يبال ماقال ولاماقيل فيه.)[43]

ابو داود گويد: آن كه چهل روز در خانه اش ساز بنوازد, خداوند شيطانى را به نام قفندر بر او چيره مى كند, پس عضوى نمى ماند مگر اين كه بر آن مى نشيند. در اين هنگام, حيا از وجود او بيرون مى رود و در گفته هايش بى باك مى شود.

6 . محمد بن يعقوب, عن عدّة من اصحابنا, عن سهل, عن على بن معبد, عن الحسن بن على الجزار, عن على بن عبدالرحمن, عن كليب الصيداوى قال: سمعت ابا عبداللّه(ع) يقول: ضرب العيدان, ينبت النفاق فى القلب كما ينبت الماء الخضرة.)[44]

نى زدن, نفاق را در دل مى روياند, همان گونه كه آب, سبزى را مى روياند.

7 . (محمد يعقوب, عن عدة من اصحابنا, عن سهل, عن احمد بن يوسف بن عقيل, عن ابيه, عن موسى بن حبيب, عن على بن الحسين(ع) قال: لايقدس اللّه اُمّة فيها بربط يقعقع وناية (فاية) تفجع.)[45]

امام سجاد(ع) فرمود: پاك و مبارك نمى گرداند خداوند امتى را كه در بين آنها, ساز و نى نواخته شود.

8 . (محمدبن يعقوب, عن على بن ابراهيم, عن ابيه, عن النوفلى, عن السكونى, عن ابى عبداللّه(ع) قال: قال رسول اللّه(ص) انهاكم عن الزفن والمزمار و عن الكوبات والكبرات.)[46]

رسول خدا(ص) فرمود: من شما را از ساز و رقص, باز مى دارم.

9 . (وفى عيون الاخبار, عن محمد بن عمر البصرى, عن محمد بن عبداللّه الواعظ, عن عبداللّه بن احمد بن عامر الطائى, عن ابيه, عن الرضا(ع) عن فى حديث الشامى, أنّه سأل اميرالمؤمنين(ع) معنى هدير الحمام الراعية (عبية) قال: تدعو على اهل المعازف والمزامير والعيدان.)[47]

از امير مؤمنان, درباره آواز كبوتر خانگى پرسيدند, حضرت فرمود: نفرين مى كند بر لهو و لعب بازان و ساز و نى نوازان.

10 . (وفى الخصال, عن محمدبن على ماجيلويه, عن محمدبن يحيى, عن محمدبن احمد, عن السيارى رفعه, عن ابى عبداللّه(ع) انّه سئل عن السفلة فقال من يشرب الخمر ويضرب بالطنبور.)[48]

از امام صادق(ع) پرسيده شد: فرومايگان, كيانند, حضرت پاسخ داد: ميگساران و سه تارنوازان.

11 . (وفى الخصال,عن ابيه, عن سعد, عن ايوب بن نوح, عن الربيع بن محمد المسلى, عن عبدالأعلى, عن نوف, عن اميرالمؤمنين(ع) فى حديث قال: يانوف! ايّاك ان تكون عشّار, أو شاعراً, أو شرطيّا, او عرّيفا, أو صاحب عرطبه وهى الطنبور, أو صاحب كوبه و هو الطّبل, فانّ نبى اللّه خرج ذات ليلة فنظر الى السماء, فقال: أمّا انّها السّاعة التى لاتردّ فيها دعوة الاّ دعوة عرّيف, أو دعوة شاعر, أو دعوة عاشر, أو شرطى, أو صاحب عرطبة, او صاحب كوبة.)[49]

اميرمؤمنان(ع) درسخنى فرمود: اى نوف! دَهْ يك ستان, شاعر, پاسبان, ور دست خليفه, سه تار نواز, دُهل چى مباش; زيرا رسول خدا(ص) شب هنگام از منزل بيرون رفت و به آسمان نگريست و فرمود: در اين هنگام, خواسته ها برآورده مى شود, مگر خواسته هاى, دَه يك ستانها, شاعر, پاسبان, وردست خليفه, دُهل چى و سه تارنواز.

12 . (ورّام بن ابى فراس فى كتابه قال: قال(ع): لاتدخل الملائكة بيتاً فيه خمر أو دفّ, أو طنبور, أو نرد ولاتستجاب دعاؤهم وترفع عنهم البركة.)[50]

فرمود: فرشتگان درخانه اى كه در آن, شراب, دايره, دهل و نرد باشد, وارد نشوند و دعاى اهل آن خانه اجابت نشود و بركت از آنان برداشته شود.

13 . (على بن ابراهيم فى تفسيره عن ابيه, عن سليمان بن مسلم الخشاب, عن عبداللّه بن جريح الملكى, عن عطابن أبى رياح, عن عبداللّه بن عباس, عن رسول اللّه(ص) فى حديث قال: اِنّ من أشراط الساعة اضاعة الصّلوات واتباع الشهوات والميل إلى الأهواء [الى ان قال:] فعندها يكون أقوام يتعلّمون القرآن لغير اللّه ويتخذونه مزامير ويكون أقوام يتفقهون لغير اللّه وتكثر اولاد الزّنا, ويتغنّون بالقرآن [الى أن قال:] ويستحسنون الكوبة والمعازف و ينكرون الأمر بالمعروف والنهى عن المنكر [الى أن قال:] فاولئك يدعون فى ملكوت السماوات الأرجاس الأنجاس.)[51]

رسول خدا(ص) فرمود: از نشانه هاى قيامت است: تباه ساختن نماز, پيروى از شهوتها, در چنين روزگارى, مردمان, قرآن را به انگيزه هاى غيرالهى فرا مى گيرند و در نزد آنان, دهل و ابزار لهو, نيكو شمرده شود. اينان را در آسمانها, پليد و نجس مى خوانند.

14 . (حدّثنا ابى قال: حدّثنا سعد بن عبداللّه, عن احمدبن محمد بن عيسى, عن العباس بن معروف, عن ابى جميله, عن سعد بن طريف, عن الاصبغ نباته قال: سمعت علياً(ع) يقول: ستة لاينبغى ان يسلم عليهم [الى أن قال:] فامّا الذين لاينبغى ان يسلم عليهم فاليهود والنصارى واصحاب النرد والشطرنج واصحاب الخمر و البربط والطنبور.)[52]

اصبغ بن نباته گويد از على(ع) شنيدم كه مى فرمود: سزاوار نيست بر شش گروه سلام داده شود: يهوديان, نصرانيان, نرد بازان و شطرنج بازان, شراب نوشان, سازنوازان و دهل چيان.

روايات ديگرى نيز وجود دارد كه از ابزار لهو, نام مى برند, امّا سند آنها سستند و غير درخور اعتماد; از اين روى, از آوردن آنها, خوددارى مى ورزيم[53]

بحث ما, بر محور اين روايات خواهد بود, زيرا گونه گونى ديدگاهها, درنوع نقد و بررسى و برداشت از اين روايات, روشن مى شود; از اين روى, بحث در اين روايات را, از دو زاويه, پى مى گيريم: سند و دلالت.

سند: حديث اوّل و دوّم كه دوفراز از يك روايت هستند, از نظر سندى مرسل به شمار مى روند; از اين روى, فقيهان, آن را حجت ندانسته اند[54]

در حديث سوم نيز, روايت گرانِ ناشناخته و غير موثق وجود دارند: نامى از شعيب بن واقد در كتابهاى رجال نيامده و حسين بن زيد هم, توثيق نشده است.

همچنين عبدالعزيز بن محمد بن عيسى و حمزه بن محمد بن احمد, كه در سند صدوق واقع شده اند, توثيق نشده اند. در نتيجه, اين حديث از نظر سندى اعتبارى ندارد.

حديث چهارم, اعتبار دارد و روايت گران آن, توثيق شده اند: عثمان بن عيسى از اصحاب اجماع و اسحاق بن جرير را نجاشى توثيق كرده است55 و احمدبن محمد برقى را هم نجاشى و هم شيخ طوسى توثيق كرده اند[56].

حديث پنجم, مرسل است و سهل بن زياد ضعيف.

حديث ششم, سهل بن زياد ضعيف است و حسن بن على جزار, ناشناخته و على بن محمد را هم كسى توثيق نكرده است[57].

حديث هفتم, افزون بر ضعيف بودن سهل بن زياد, موسى بن حبيب, توثيق نشده58 و احمد بن يوسف بن عقيل هم, ناشناخته است.

حديث هشتم معتبر است.

حديث نهم, محمدبن عمر البصرى ومحمد بن عبداللّه الواعظ, شناخته شده نيستند.

حديث دهم, مرفوعه است و سيّارى تضعيف شده است[59].

حديث يازدهم, عبدالاعلى, توثيق نشده و نامى هم از نوف, در كتابهاى رجالى برده نشده و تنها درتعليقه بهبهانى آمده: آن گونه كه ازاخبار استفاده مى شود, وى از اصحاب خاص حضرت امير(ع) بوده است[60].

حديث دوازدهم, مرسل است.

حديث سيزدهم, از سليمان بن مسلم خشاب, نامى در كتابهاى رجالى برده نشده است و عبداللّه بن جريح (گفته اند: عامى است)[61] و عطابن ابى رياح[62], توثيق نشده اند.

حديث چهاردهم, ابى جميله, توثيق نشده, بلكه شمارى وى را تضعيف كرده اند[63].

نتيجه:

برابر معيارهاى شناخته شده ورايج درارزيابى سند احاديث, تنها حديث چهارم و هشتم معتبرند.

دلالت:

با صرف نظر از مشكل سند, دلالت اين روايات بر موضوع بودن ابزار لهو, روشن نيست; زيرا نخست اين كه: در برخى ازاينها, قرائنى وجود دارد كه ويژگى را از بين مى برد.

درحديث نخست, واژه مزامير, به گونه جمع آمده و با (ال), يعنى ابزار لهو, نه يك وسيله ويژه. افزون بر اين, تعبير (كل ملهوبه) نشانه روشن ديگرى بر اين مدعاست.

ازسوى ديگر, واژه (برابط) به گونه جمع و با (ال), مى تواند نشانه اى باشد; زيرا اگر (بربط) نام ابزارى ويژه است, جمع آن, اشاره دارد به گونه ها و نمونه هاى گوناگون, بدين معنى كه اگر در روزگار امام صادق(ع) وسيله اى را با شكل و اندازه و رنگ خاص, (بربط) مى ناميدند و در روزگار امام حسن عسكرى(ع) وسيله اى را با اندازه و شكل خاص, (بربط) مى ناميدند, حكم هر دو, يكسان است; از اين روى, ويژگى ابزار لهو, مورد شك واقع مى شود; چرا كه اگر با اين گونه گونيها, حكم يكسان بماند, اكنون اگر همين صدا, از ابزارى ديگر, كه دگرگونى بيش ترى پيدا كرده, پديد آيد, باز, همان حكم را خواهد داشت.

درحديث دوّم, واژگان: (المزامير) و (البرابط) نشانه اند, با همان شرحى كه گذشت.

درحديث چهارم و پنجم, قيد چهل روز, باز مى دارد كه روايت مورد استناد فقيه قرارگيرد; زيرا آنان كه بهره بردن از (بربط) راحرام دانسته اند, فرقى بين يك بار و چهل بار, يا يك روز و چهل روز نگذاشته اند.

پس از اين روايت, نمى توان استفاده حرام بودن كرد, بلكه اين حديث, برخى آثار وضعى و روحى اين كار را مى نماياند.

از تعبيرهاى حديث ششم و هفتم, استفاده حرام بودن, دشوار است, همان گونه كه پيش از اين اشاره شد.

در حديث هشتم, واژه (المزامير), كه نامِ هرگونه ابزار لهوى است, بيان گر اين است كه يادآورى ديگر نامها, از باب نمونه است.

البته, جمع بودن (كوبه) و (كبرات) نيز مى تواند نشانه باشد. افزون بر اين, (كوبه) در لغت, هم به معناى (نرد) آمده و هم به معناى (طبل)[64]

امكان دارد كه اين ترديد, سبب اجمالِ معناى آن بشود, همان گونه كه واژه (كبر) فارسى معرب است و جمع آن, (كبار) گاهى (اكبار) و بر وزن (كبرات) ياد نشده است[65]

از سوى ديگر, ذكر واژه (زفن) كه به معناى رقص است و (المزمار) كه به ابزار نوازندگى اطلاق مى شود, شاهد خواهد بود كه (كبر) و (كوبه) هم به عنوان ابزارى كه براى رقص ونواختن به كار مى روند, ياد شده اند, نه ابزار ويژه.

تنها حديث سوم بود كه نشانه اى به همراه نداشت, امّا همان گونه كه گذشت, سند آن, تمام نيست. گواه بر اين برداشت, سخنان گروهى از فقيهان, در باب خريد و فروش ابزار لهو است. آنان, در پاسخ اين پرسش: اگر سود حلالى در ابزار بود, آيا نگهدارى وخريد و فروش آنان حرام است؟ حكمِ به حرام نبودن داده اند, ولى شمارى از آنان گفته اند: چنين فرضى, نادر و ناياب است!

ييعنى نتوانستند فرض سودِ حلال بكنند؟ حال اگر در روزگارى ديگر, چنين سود و بهره اى, تحقق يافت, ديگر فتوا به حرام بودن, معنى ندارد.

همانند اين را در باب حرام بودن خريد و فروش خون و سرگين حيوان حرام گوشت مى بينيم; امّا امروز, به خاطر استفاده هاى عقلايى از خون و سرگين, كم تر فقيهى است كه خريد و فروش آن را حرام بداند.

اين برداشت را گروهى از فقيهان نيز دارند. در آغاز اين نوشتار, سخن شمارى از آنان را چون: صاحب حدائق, صاحب جواهر, شهيدثانى و محقق سبزوارى آورديم و اينك به سخن شمارى ديگر از فقيهان اشاره مى كنيم:

محقق اردبيلى مى نويسد:

(و معلوم تحريم التكسب بما هو المقصود منه حرام وهو اللعب المحرم و القمار والعبادة مع القصد ذلك فى البيع وكذا مطلقا الا ان يكون بحيث يمكن الانتفاع بها فى غيرذلك المقصود فيجوز بيعه حينئذ ويمكن مطلقاً ايضاً اذا كان ذلك المقصود واضحاً ولاشك فى بعد هذا الفرض فيحرم مطلقاً كعمله بل حفظه ايضاً على الظاهر ولهذا وجب كسرها.)[66]

روشن است دادوستد با چيزى كه تنها بهره حرام مى توان از آن برد, حرام خواهد بود, مانند: بازيهاى حرام, قمار, پرستش, چه قصد بهره حرام داشته باشد, چه نداشته باشد. مگر اين كه امكان بهره برى حلال از آن باشد. پس با قصد بهره برى حلال, معامله آن, رواست, بلكه اگر اين بهره برى روشن باشد, مطلقا جايز خواهد بود.

البته اين فرض, دور مى نماد; بنابراين, كسب, ساخت و نگهدارى آنها حرام و شكستن اين گونه ابزار واجب است.

امام خمينى مى نويسد:

(يحرم بيع كل ما كان آلة للحرام بحيث كانت منفعة المقصودة منحصر فيه مثل آلات اللهو كالعيدان والمزامير والبربط و نحوها و آلات القمار.)[67]

خريد و فروش ابزار حرام, حرام است. ابزارى كه تنها در راه حرام مى شود از آنها استفاده كرد, مانند: ابزار لهو, چون: نى, ساز, دهل و ابزار قمار.

درجاى ديگر مى نويسد:

(نعم, لو كان لبعض الآلات منفعة محلله تنسلك فى القسم الآتى كما ان اوانى الذهب والفضة كذلك لعدم حرمة اقتنائها…)[68]

بلى, اگر پاره اى از ابزار سود حلال داشته باشند, در قسم ديگر جاى مى گيرند [منظور ايشان از قسم ديگر, ابزارى است كه سود حلال و حرام دارند] همان گونه كه ظرفهاى طلا و نقره چنين هستند; زيرا نگهدارى آنها حرام نيست.

فخرالاسلام مى نويسد:

(يحرم فعلها [آلات اللهو] وان كان لغير اللهو لانه يقتصد به الحرام غالباً.)[69]

ساختن ابزار لهو, حرام است, گرچه براى لهو نباشد, زيرا بيش تر, از اينها, كار حرام برمى آيد.

سيد محمد جواد حسينى عاملى نيز, همين ديدگاه را دارد:

(اذا عرفت هذا صح لنا ان ندعى ان المدار فى عدم جواز البيع على تحريم المنافع الغالبة المقصوده كما سمعته عن فخرالاسلام والمقداد وابن زهره وغيرهم.)[70]

حال كه اين مطلب را دانستى, مى توانى ادعا كنى كه معيار جايز نبودن فروش, فزونى بهره هاى حرام است, همان گونه كه از فخرالاسلام ومقداد و ابن زهره و ديگران شنيده ام.

شيخ انصارى مى نويسد:

(يؤيده حرمة اللعب بالآلات اللهو الظاهر انه من حيث اللهو, لامن حيث خصوص الآلة ففى رواية سماعه: قال ابوعبداللّه(ع), لما مات آدم, شمت به ابليس وقابيل فاجتمعا فى الارض فجعل ابليس و قابيل المعازف و الملاهى شماتة بآدم فكلما كان فى الارض من هذا الضرب الذى يتلذذ به الناس فانما هو من ذلك فان فيه اشارة الى ان المناط هو مطلق التلهى والتلذذ.)[71]

از ظاهر امر چنين برمى آيد كه حرام بودن بازى با ابزار لهو, به سبب لهو بودن آن است, نه ويژگى وسيله.

در روايت سماعه آمد كه امام صادق(ع) فرمود: هنگامى كه آدم از دنيا رخت كشيد, شيطان و قابيل شادمانى كردند و درزمين گرد آمدند وابزار لهو لعب را وسيله سرزنش آدم و شادى خويش قرار دادند; از اين روى, هر آنچه از اين قسم در زمين باشد, كه مردم با آن لذت مى برند, چنين خواهند بود.

اين حديث اشاره دارد به اين كه غرض, لذت و لهو است.

نتيجه سخن:

1- در آيات, نامى از ابزار لهو, برده نشده و تنها به حكم آن اشاره شده است.

2- روايات سه دسته بودند:

الف . دسته اى دلالت بر حرام بودن لهو داشتند و از جهت دلالت, بسان آيات قرآن بودند.

ب . دسته اى بر حرام بودن استفاده از ابزار به گونه ٌعام, دلالت مى كردند, بى آن كه به وسيله اى ويژه تأكيد داشته باشند.

ج . دسته اى كه نام ابزار ويژه در آنها آمده بود, يا از جهت سند ناتمام بودند, يا قرينه اى درآنها بود كه ويژگى را برمى داشت.

بنابراين, حرام بودن ابزار لهو, بستگى به نام و شكلى ويژه ندارد, بلكه به كارآيى آن در جهت لهو, بستگى دارد; از اين روى, گذر زمان و دگرگونيهاى زندگى, در آن اثر مى گذارد. البته, حرام بودن لهو, به مقدارى كه از دليلها استفاده مى شود, حكمى ثابت و پايدار است و زمان و مكان, در آن كارگر نيست.


پى نوشتها: [1] (المكاسب المحرمه), ج235/1; (مستند الشيعه), ج637/2.
[2] (المكاسب المحرمه), ج245/1; (مكاسب) 54/; (مستند الشيعه), ج638/2.
[3] (وسائل الشيعه), شيخ حر عاملى, ج232/12, باب 100, دار احياء التراث العربى; (مستند الشيعه), ج637/2; (مكاسب) 54/.
[4] (مستند الشيعه), ج641/2; (المكاسب المحرمه), ج198/1; (جواهر الكلام), شيخ محمد حسن نجفى, ج44/22.
[5] (مستند الشيعه), ج637/2.
[6] (همان مدرك)638/.
[7] (همان مدرك).
[8] (مكاسب) 54/.
[9] (همان مدرك)15/.
[10] (الحدايق الناضره), شيخ يوسف بحرانى, ج200/18 ـ 201.
[11] (مسالك الافهام), ج165/2.
[12] (جواهر الكلام), ج25/22 ـ 26.
[13] (كفاية الاحكام)85/.
[14] سوره (لقمان), آيه 6.
[15] (بحارالانوار), علامه مجلسى, ج241/76,مؤسسة الوفاء, بيروت.
[16] (الشريعة الاسلاميه والفنون) 288/. سخن حسن بصرى و مجاهد را نقل كرده است.
[17] (انوار الفقاهه) 434/; (المكاسب المحرمه), آيت اللّه اراكى 162/ ـ 164.
[18] سوره (انبياء), آيه 17.
[19] (وسائل الشيعه), ج228/12, ح15.
[20] (مكاسب)54/.
[21] سوره (مؤمنون), آيه 37.
[22] (بحارالانوار), ج240/76.
[23](وسائل الشيعه), ج235/12, باب 101, ح1.
[24] (خصال), شيخ صدوق, ج 1 227, باب الاربعه, ح63; (بحار الانوار),ج252/76.
[25] (خصال), ج125/1 ـ 126, باب الثلاثة, ح122.
[26] (دعائم الاسلام), قاضى نعمان مغربى, ج209/2, ح756, دارالمعارف, قاهره.
[27] (مستند الشيعه, ج637/2.
[28] (وسائل الشيعه), ج233/12, ح6.
[29] (بحارالانوار),ج76 / 126 .
[30] (وسايل الشيعه), ج260/11, ح33; (تحف العقول)316/.
[31] (همان مدرك), ج233/12, ح5.
[32] معازف: (همان مدرك, ج514/11, ح6; ج230/12, ح231/27, ح30, 234/31, ح10; (شرح نهج البلاغه), ابن ابى الحديد, ج490/2.
مزامير: (وسائل الشيعه), ج57/12, ح90/1, ج226/5, ح228/4, ح230/18, ح27 و 234, ح10; (نهج البلاغه), فيض الاسلام, خ159; (بحارالانوار), ج253/52, ح12; ج47/100 ـ 48.
ملاهى: (بحارالانوار), ج52 256, 258, 260; ج253/76, ح11; (دعائم الاسلام), ج205/2, ح486/751, ح1738.
[33]
[34] (قاموس المحيط), ج390/4; (لسان العرب), ج347/12.
[35] (صحاح اللغه), ج1403/4; (قاموس المحيط), ج180/3.
[36] (مصباح المنير), ج407/2, هجرت, قم; (النهاية), ج230/3.
[37] (المنجد)503/.
[38] (لسان العرب), ج79/6; (قاموس المحيط), ج41/2; (النهاية), ج312/2.
[39] (وسائل الشيعه), ج57/12, ح1; (بحارالانوار), ج48/100.
[40] (بحارالانوار), ج47/100.
[41] (وسائل الشيعه), ج242/12, باب 104, ح6.
[42] (همان مدرك)232/, باب 100, ح1.
[43] (همان مدرك), ح2.
[44] (همان مدرك)233/, باب 100, ح3.
[45] (همان مدرك), ح4.
[46] (همان مدرك), ح6.
[47] (همان مدرك)234/ ح10.
[48] (همان مدرك), ح11.
[49] (همان مدرك), ح12; (نهج البلاغه), فيض الاسلام, ح101.
[50] (همان مدرك)235/, ح13.
[51] (همان مدرك)230/, باب 99, ح27.
[52] (خصال), شيخ صدوق, ج330/1, ح29, من ابواب الستة.
[53] (بحارالانوار), ج253/76, ج173/14; (كافى), ثقة الاسلام كلينى, ج368/7, ح4; (وسائل الشيعه),ج957/2, باب 18, ح1; ج262/11, باب 46, ح36.
[54](مصباح الفقاهه), ج196/1; حاشيه ميرزا محمد تقى شيرازى134/.
[55] (معجم الثقات) /15, ش88.
[56] (همان مدرك)11/, ش64.
[57] (مجمع الرجال), ج224/4.
[58] (همان مدرك)ج153/6.
[59] (همان مدرك), ج150/1 ـ 149.
[60] (معجم الثقات) 366/, از (التعليقه)354.
[61] (مجمع الرجال), ج271/3.
[62] (همان مدرك)ج140/6.
[63] (جامع الرواة), ج373/2; ج646/1; (معجم الرجال الحديث), ج286/18 ـ 287.
[64](لسان العرب), ج215/12.
[65] (همان مدرك), ج16/12; (صحاح اللغه), ج2/2 ـ 8; (مصباح المنير), ج523/2.
[66] (مجمع الفائده و البرهان), مقدس اردبيلى, ج41/8.
[67] (تحرير الوسيله), امام خمينى, ج455/1, م8.
[68] (المكاسب المحرمه), امام خمينى ج115/1, اسماعيليان, قم.
[69] (مفتاح الكرامه), سيد محمّد جواد حسينى عاملى, ج32/4.
[70] (همان مدرك)15/.
[71] (مكاسب)54/.
نام کتاب : فقه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 10  صفحه : 8
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست