موضوع شناسى در مكتب فقهى محقق اردبيلى يعقوبعلى برجى
فقيه در مقام استنباط با دو عنصر : موضوع و حكم رو به روست . موضوع در مرتبه پيش از حكم و به منزله علت آن است . تا فقيه ، موضوع را به درستى نشناسد و اقسام آن را تشخيص ندهد ، روا نيست ، حكمى را بر آن بار كند . هر چه دامنه آگاهى هاى فقيه گسترده تر و آشنايى وى با دانش هاى رايج زمان خود ، بيشتر باشد ، موضوع ها و رخداد هاى زمان را بهتر تشخيص مى دهد و دريافتن حكم آن ها تواناتر خواهد بود .
از ويژگى هاى مكتب فقهى محقق اردبيلى ، آگاهى هاى گسترده و پر دامنه وى و دقت و ژرف نگرى او در موضوع هاى مورد استنباط است . همين دقت نظر ها بود كه وى را توانا به ارائه فقه ژرف ، دقيق و محققانه كرد .
نوشتارى كه پيش روى داريد تلاشى است در جهت نماياندن اين ويژگى مكتب فقهى محقق اردبيلى .
اين مقاله ، در چهار محور سامان يافته است .
1 . اشاره اى به تعرف موضوع و متعلق و تفاوت آن دو .
2 . اهتمام محقق اردبيلى به موضوع شناسى .
3 . تبيين ابعاد موضوع از نگاه محقق اردبيلى .
4 . منابع تشخيص موضوع از نگاه محقق اردبيلى .
تعريف موضوع و متعلق و تفاوت آن دو
گر چه بسيارى از فقيهان ، از ورود به تعريف اين دو عنوان ، پرهيز كرده و آن ها را به روشنى اش ، واگذاشته اند ، ليكن شمارى از فقيهان ، از اين دو عنوان ، تعريف هايى عرضه داشته اند .
ميرزاى نائينى ، دو تعريف از موضوع ارائه داده كه در ظاهر با هم ناسازگارند وى در يك جا مى نويسد :
موضوع ، آن چيزى است كه حكم شرعى بر آن مترتب شده است .
و در جاى ديگر مى نويسد :
« و المراد بالموضوع هو ما اخذ مفروض الوجود فى متعلق الحكم كالعاقل البالغ المستطيع مثلا و بعبادة اخرى المراد من الموضوع هو المكلف الذى طولب بالفعل او الترك بماله من القيود و الشرائط من العقل و البلوغ و غير ذلك [2] »
منظور از موضوع ، عبارت است از آنچه مفروض الوجود در متعلق حكم گرفته شده است ، مانند عاقل بالغ مستطيع ( مثلا ) در موضوع واجب بودن حج .
به عبارتى ديگر ، منظور از موضوع عبارت است از مكلفى كه با قيد ها و شرايط خود ، مانند : عقل و بلوغ و غير اينها ، مورد طلب فعل يا ترك واقع گردد .
شهيد سيد محمد باقر صدر ، موضوع را عبارت از متعلق متعلق ، كه عبارت باشد از چيز هاى خارجى كه متعلق نخست بر آن تعلق گرفته و معرفى كرده ، مانند خمر در خطاب : « لا تشرب الخمر » [3]
آيا اين سه تعريف ، با هم سازگارى دارند ؟
آيا جمع ميان اين تعريف هاى گوناگون امكان دارد ؟
به نظر مى رسد ، فقيهان ، در باب موضوع ، اصطلاح ويژه اى ندارند و آن را در همان معناى منطقى اش به كار مى برند . از آن جا كه محمول ها را در علم فقه ، بيشتر احكام شرعى تشكيل مى دهد ، در تعريف آن گفته اند : موضوع چيزى است كه حكم بر او مترتب شده باشد .
اگر حكم بر چيزهاى خارجى ( متعلق متعلق ) حمل شده باشد ، آن چيز خارجى ، موضوع است و اگر بر مكلف ، با قيد هاى ويژه حمل شده باشد ، مكلف با قيدها موضوع . بنابراين ، هر كدام از تعريف ها ، به بخشى از موضوع ها نظر دارند .
اما متعلق
به باور همه فقيهان ، منظور از متعلق ، همان كار هاى مكلفان است [4] . و اگر متعلق در برابر موضوع ، به كار برده شود ، متعلق عبارت است از همان چيزى كه از بنده خواسته مى شود ، مانند : حج ، نماز و ... و موضوع آن چيزى است كه در متعقل حكم مفروض الوجود است ، مثلا «در لا تشرب الخمر » شرب ، متعلق است و خمر موضوع [5] . از اين روى گفته اند : موضوع ، سبب براى حكم است و در رتبه پيشين بر آن و متعلق ، مسبب و در رتبه پسين از حكم است .
شايان ياد آورى است كه دو عنوان : موضوع و متعلق را فقيهان در بسيارى از موارد ، به جاى يكديگر به كار مى برند و ما نيز در اين نوشتار ، از عنوان « موضوع » معنايى فراگير تر از موضوع اصطلاحى و متعلق را قصد كرده ايم . منظور ما از موضوع ، چيزى است كه حكم شرعى بر آن بار مى شود ، اعم از آن كه موضوع مصطلح باشد ، يا متعلق اصطلاحى .
اهتمام محقق اردبيلى ، به موضوع شناسى
مساله موضوع شناسى ، از مسائل بسيار مهم در فقه است . بسيارى تصور مى كنند وظيفه فقيه ، تنها بيان احكام است و نسبت به موضوع هاى احكام وظيفه اى ندارد ، زيرا بخش زيادى از موضوع هاى فقه را موضوع هاى عرفى تشكيل مى دهد و فقيهان تصريح كرده اند كه مرجع در تشخيص موضوع هاى عرفى ، عرف است .
آيا براستى فقيه وظيفه اى در تشخيص موضوع ها ندارد ؟
اگر وظيفه دارد تا چه اندازه و در چه موضوع هايى است ؟
فقيهان ، در اين مساله ديدگاه هاى گوناگون ارائه كرده اند :
شمارى بر اين باورند كه تنها تشخيص موضوع هايى كه به ثابت كردن نياز دارند ، در حوزه كار فقيه قرار دارد [6] و شمارى تنها تشخيص آن دسته از موضوع ها كه در آن ها ، اخبار از قول شارع است ، وظيفه فقيه مى دانند [7] .
سيد محسن حكيم ، پس از آن كه . موضوع ها را به دو قسم استنباط شده شرعى و عرفى تقسيم كرده و هر كدام را به دو قسم روشن و غير روشن تقسيم كرده ، تنها تشخيص قسم دوم از هر يك را وظيفه فقيه دانسته است [8] .
در ابن باب ، ديدگاه چهارمى نيز وجود دارد كه ميان موضوع هاى استنباط شده شرعى و ديگر موضوع ها ، جدايى افكنده و تنها ، تشخيص دسته نخست را در حوزه كار فقيه قرار مى دهد [9] .
بنابراين ، اصل اين كه موضوع شناسى در حوزه كار فقيهان قرار دارد ، همگان بر آنند و اختلاف ، تنها در قلمرو وظيفه فقيهان در اين باب است .
در گذشته ، كه هنوز شاخه هاى گوناگون دانش رشد نكرده بود و دايره نياز ها گسترش نيافته بود ، فقيهان براى فهم دقيق موضوع هاى زمان خود ، به شناخت دانش هاى مربوط به آن ها روى آورده و جلو دار مردم روزگار خود بودند ، به ويژه در مساله ستاره شناسى كه از راه هاى تعيين قبله و عدد ماه به شمار مى رفت . در رياضيات و هندسه و ساير دانش ها نيز فقيهان و عالمان پيشين اهتمام بسيار داشتند و از آن در راه كشف و تشخيص موضوع ها بهره مى گرفتند .
محقق اردبيلى ، در بحث قبله از ملاقاتى كه با دايى خود ، كه متخصص در هيئت بوده ، داشته و از محضر ايشان دانش هيئت را فرا نگرفته است ، چنين مى نويسد :
« و صلت اليه فى الحضرة الشريفة القروية على ساكنها الصلاة و التحية و كنت مريضا فى بعض تلك المدة و غافلا فى البعض غير شاكر لتلك النعمة حتى فارقنى و ارجو من الله الكريم ان لا يؤاخذنى بل يمن على مرة اخرى بالتشرف الى صحبته و نيل اخذ الضرورى من هذا العلم و ساير العلوم الحقيقى الضرورى من جنابه ... [10] »
در نجف اشرف ، كه بر ساكنان آن درود و تحيت باد ، به محضر ايشان ، شرفياب شدم . بخشى از اين مدت را مريض بودم و بخش ديگر را در غفلت به سر بردم شكر اين نعمت را به جا نياوردم ، از دستم خارج شد . اميدوارم خداى متعال من را بر اين كوتاهى باز خواست نكند و بر من منت نهد و بار ديگر توفيق تشرف به محضر ايشان را به من بدهد ، تا مسائل مورد نياز اين دانش و ديگر دانش هاى ضرورى را از محضر اين دانشمند ، فرا گيرم .
اين سخن ، به روشنى ، تلاش فقيهان را براى فرا گرفتن دانش هايى كه به گونه اى در موضوع شناسى مسايل دين اثر گذارند ، نشان مى دهد .
اينك نمونه هايى از مواردى را كه وى در كتاب مجمع الفائدة و البرهان به موضوع شناسى پرداخته لعل مى كنيم :
غنا [11] ، كتب ضلال [12] ، كهانة [13] ، شعبده [14] ، قيافه [15] ، غش [16] ، تدليس الماشطه [17] ، مقاسمه [18] ، نجش [19] ، مرابحه [20] و مواضعه ، عيب [21] ، ارش [22] ، شفعه [23] ، حجر [24] ، ضمان [25] ، كفالة [26] ، اجاره [27] ، مزارعه [28] ، مساقات [29] ، جعاله [30] ، غصب [31] ، هبه [32] و ... وى در موارد بالا ، ابتدا موضوع را شرح مى دهد و اقسام هر يك را بر مى شمارد و سپس به بيان حكم هر يك مى پردازد .
زواياى شرح موضوع از نگاه محقق اردبيلى
بى گمان ، استنباط حكم ، بدون شناخت دقيق موضوع و شرح زواياى گوناگون آن ، اشتباه است و فقيه را از جاده حقيقت بيرون مى برد و از دست يافتن به حكم الهى محروم مى سازد .
بر فقيه لازم است هنگام استنباط حكم الهى دقت كند كه آيا عنوانى كه در دليل آمده ، به طور مطلق ، موضوع حكم است ، يا مشروط به آگاهى است ، مثلا آيا ازدواج زنى كه در عده است ، به طور مطلق ، حرام بودن هميشگى را در پى دارد ، يا به شرط آگاهى به حكم و موضوع [33] ؟
يا نجس بودن بدن و لباس نماز گزار كه باطل كننده نماز است ، آيا نجس واقعى باطل كننده است ، يا نجسى كه نماز گزار به آن آگاهى داشته باشد و ...
و نيز دقت كند آيا موضوع مركب است يا بسيط . مثلا آيا سفر براى صيد ، موضوع حرام بودن است يا سفر براى صيد به قصد لهو ؟ و ...
بعد ديگرى كه در موضوع بايد شرح شود اين است كه آيا موضوع از موضوع هاى شرعى است كه معيار در فهم معناى آن ، خود شرع است يا از موضوع هاى عرفى است كه معيار در فهم معناى آن و تشخيص قلمرو آن ، با عرف باشد ؟ آيا بر فرض كه عرفى است از موضوع هاى ثابت عرفى است ، يا از موضوع هاى دگرگون شونده ؟
همچنين بر فقيه بايسته است دقت كند :
آيا موضوع به گونه مطلق مورد توجه بوده است يا مقيد به زمان و شرايط خاص است كه اكنون آن شرايط وجود ندارد بعضى از روايات به خوبى دلالت دارند كه گاهى حكم در ظرف خاص روى موضوع خاص وارد شده و هميشگى و همه جايى نيست .
اين روايات ، وظيفه فقيه را در تشخيص موضوع ها سنگين تر مى كنند . مثلا ، پاره اى از روايات ، دلالت دارند كه پيامبر (ص) از نگهدارى بيش از سه روز گوشت قربانى در منى نهى فرموده است ، اما در روايات ديگرى ، امام صادق و امام باقر (ع) مى فرمايند :
اين ممنوع بودن ، در شرايط ويژه مانند فقر و ... بوده و حكم هميشگى نيست :
« عن ابى جعفر (ع) كان النبى (ص) نهى ان تحبس لحون الاضحى فوق ثلاث ايام من اجرل الحاجة فاما اليوم فلا باس [34] »
اين كه پيامبر (ص) از نگهدارى بيش از سه روز گوشت قربانى باز داشته بود ، به سبب نياز مردم بود ، اما امروز نگهدارى بيش از سه روز مانعى ندارد .
يا در مورد فرار از وبا ، رواياتى از پيامبر گرامى اسلامى (ص) نقل شده كه آن حضرت فرمود :
« فرار از وبا فرار از جنگ است »
امام صادق (ع) مى فرمايد :
« فرار از وبا اشكالى ندارد . آن روايتى كه از پيامبر در مورد نهى از فرار از وبا نقل شده ، به خاطر اين بوده كه در ميدان نبرد با دشمن ، و با آمد و شمارى به بهانه فرار از وبا ، از جنگ فرار مى كردند . در چنين شرايطى ، پيامبر (ص) فرمود فرار از وبا ، فرار از جنگ است ، تا سپاهيان پايگاه هاى خود را رها نكنند [35] »
يكى ديگر از دقت هايى كه فقيه در موضوع شناسى بايد به كار برد ، سنجيدن بين موضوع مورد بحث با موضوع لسان دليل هاست . براى دست يابى به نسبت واقعى ميان اين دو ، بر فقيه است هم موضوعى را كه در مقام بيان حكم شرعى آن است و هم آن موضوعى را كه در لسان دليل ها آمده به گونه دقيق و كامل بشناسد ، آن گاه به سنجش ميان آن دو ، به پردازد .
يكى از ويژگى هاى شيوه اجتهادى محقق اردبيلى ، توجه به زواياى گوناگون موضوع است كه اينك به موارد آن اشاره مى كنيم :
1 . تشخيص دقيق موضوع و مقايسه موضوع مورد بحث با موضوع لسان دليل . وى براى شناخت دقيق موضوع مورد بحث ، ابتدا دسته بندى مى كند و پس از شناسايى دقيق موضوع ، به بيان حكم آن مى پردازد ، مثلا در بحث از مجسمه سازى ، پس از اشاره به ديدگاه علامه : ( ظاهر سخن مصنف اين است كه مجسمه سازى مطلقا حرام است ) مى نويسد :
« ظاهر اين است كه نقش پنج قسم است :
رنگ آميزى و نقش و نگارى ، بدون اين كه نمودار شكل و صورت موجودى باشد ، به اتفاق فقيهان ، جايز است .
تصوير موجودات جاندار ، به گونه مجسمه ، حرام است ، به اتفاق فقيهان . سه صورت باقى مانده ديگر كه عبارت باشند از تصوير موجودات با روح به گونه نقش و عكس و تصوير موجودات بى روح ، به شكل مجسمه و به گونه نقاشى ، مورد اختلاف است . [36] »
همچنين در بحث ربا ، به دسته بندى ، اقسام داد و ستد هاى مال به مال را شرح مى دهد ، به گونه اى كه انسان موارد داد و ستد هاى ربوى را از غير آن ، به روشنى مى تواند از هم باز شناسد :
« و بالجملة بيع المال بالمال اقسام الاول ان لا يكون شيئا منهما ربويا بان لا يعتبر فيه الكيل و الوزن و العدد ايضا ان كان ربويا و هذا يجوز بيعه مطلقا ... مثل عبد بعبدين ... الثانى ان يكون احدهما ربويا دون الآخر كالثواب بالحنطه ... و ظاهر التذكره انه مثل الاول فى الاجماع على الجواز مطلقا و هو غير بعيد الثالث ) ان يكون كلاهما ربوبين مع الاختلاف و ظاهارها ايضا انه مثلهما فى الاجماع على الجواز مطلقا ... الرابع ان يكون مع اتحاد الجنس من غير التفاضل و لو حكما مثل الاجل و الظاهر ان جوازه ايضا اجماعى الا ان يشترط فى الصرف التقابض فى المجلس كما سبق و الخامس ) الربوبين مع الاتحاد و التفاضل و الظاهر ان لا خلاف فى تحريمه [37] »
گزيده سخن آن كه :
فروختن مال به مال را اقسامى است :
1 . هيچ كدام از دو مال ربوى نباشد و اگر هم ربوى است ، در هيچ كدام ، كيل و وزن و عدد معتبر نباشد اين قسم ، به طور مطلق ، جايز است ، مثل فروختن يك بنده به دو بنده .
2 . يكى از دو جنس ربوى باشد ، مانند : فروختن جامه به گندم . از ظاهر سخن صاحب تذكرة بر مى آيد كه اين قسم هم ، همانند قسم نخست ، به اتفاق علما ، به گونه مطلق ، جايز است . و دور نيست چنين باشد .
3 . دو جنس ربوى باشند ، ليكن اختلاف در جنس داشته باشند . ظاهر تذكرة اين است كه اين قسم هم ، همانند دو قسم نخست ، مطلقا خريد و فروشش جايز است .
4 . هر دو ربوى و از يك جنس باشند ، منتهى بدون كم و زيادى نخست ، معامله شوند و هيچ تفاوتى ، حتى در مدت در ميان نباشد . ظاهر اين است كه اين هم به اتفاق فقها جايز است ، مگر اين كه در صدرف قبض در مجلس را شرط دانيم و اين جا نباشد .
5 . هر دو ربوى باشند و از يك جنس و به كم و زيادى فروخته شود . ظاهر اين است كه هيچ خلافى در حرام بودن آن نيست .
محقق پس از شناسايى دقيق موضوع ، به مقايسه ميان موضوع مورد بحث و موضوع لسان دليل مى پردازد .
مثلا ، در بحث نماز مسافر ، در ذيل كلام شهيد ، كه نوشته است :
« اين عنوان و موضوع ( عدم زيادة السفر على الحضر ) با موضوعى كه در لسان دليل ها وارد شده ، فرق مى كند . »
پس از نقل روايات ، مى نويسد :
« فالذى يستفاد منها عدم التقصير على من يصدق عليه اسم المكارى و الكرى و الملاح و الراعى ... من غير اعتبار شيئى من كثرة السفر و عدده [39] »
آنچه كه از روايات استفاده مى شود اين است :
كسانى كه بر آنان عناوين كرايه دهنده ، كشتيبان و چوپان صادق است ، نمازشان شكسته نيست و عنوان فراوانى سفر و شمار سفر ، هيچ گونه اعتبارى ندارد ، چرا كه در لسان دليل ها نيامده است و آن موضوعى كه در روايات آمده ، اين مورد را در بر نمى گيرد .
2 . توجه به اين كه آيا عنوان گرفته شده در لسان دليل ، به طور مطلق ، موضوع حكم است ، يا مشروط به آگاهى و قصد است . مثلا در حرام بودن فروش اسلحه به دشمنان دين ، اين بحث را مطرح كرده كه آيا فروش سلاح ، مطلقا حرام است ، گر چه قصد كمك به دشمنان دين را نداشته باشد يا در صورتى كه قصد كمك به دشمنان دين داشته باشد ، حرام است ؟ مى نويسد :
« و الظاهر ان التحريم حينئذ مطلق و ان لم يقصد المعونة بل مجرد بيعه حين المبانيه فقط و لكن فى الخبر ما يدل على انه حينئذ شرك فلعله محمول على قصد المعونه على المسلمين كما يظهر منه ... و لا يبعد عدم التحريم حينئذ ايضا لو علم عدم المعونة بان يشتروال للتجارة و الربح على المسلمين او لمعونتهم على الكفار كالتحريم مع القصد [40] »
ظاهر اين است كه فروختن اسلحه ، به طور مطلق ، حرام است ، گر چه آهنگ كمك به دشمنان دين را نداشته باشد ، بلكه مجرد خريد و فروش حرام است .
از پاره اى اخبار استفاده مى شود كه هنگام بر پايى جنگ ، فروختن اسلحه به دشمنان شرك است . اين اخبار ، به موردى حمل مى شوند كه آهنگ كمك به دشمنان عليه مسلمانان باشد . دور نيست اگر قصد كمك نباشد تجارت و سود و يا قصد كمك به مسلمانان در كار باشد ، حتى هنگام جنگ نيز ، فروش اسلحه حرام نباشد ، چنانكه در صورت قصد كمك معامله حرام و باطل است .
در مورد معامله زن آوازه خوان مى نويسد :
« ثم ان الظاهر ان المنع من بيع المغنية للتغنى مع العلم ، و يمكن المنع مع الظن الغالب المتاخم للعلم كذالك لا مطلقا فان لها منافع غير الغناء [41] »
ظاهر اين است كه ناروا بودن فروش آوازه خوان ، براى آوازه خوانى ، در صورتى است كه با علم ، يا گمان نزديك به علم ، فروشنده بداند كه طرف به همين منظور مى خرد ، نه مطلقا ، زيرا آوازه خوان سود هايى غير از غنا نيز دارد .
3 . توجه به اين كه آيا موضوع مورد بحث ، به تنهايى موضوع راى تعلق حكم است ، يا جزئى از موضوع به شمار مى رد و آن گاه كه جزء ديگر با آن همراه شود حكم بار مى شود ؟
مثلا در بحث نماز مسافر ، اين بحث را مطرح ساخته كه آيا سفر براى صيد و شكار موضوع حرام بودن است يا سفر براى شكار به قصد لهو و خوشگذرانى [42] ؟
در بحث غنا ، پس از آن كه مطرح مى كند آيا مطلق كشيدن صدا غنا است ، يا صدايى كه در گلو بپيچد و شادى آفرين باشد ، مى نويسد :
« ان الذى علم تحريمه بالاجماع هو مع القيدين و بدونهما يبقى على اصل الاباحة [43] »
گاهى ، روشن است ، موضوع مركب است ، مثلا سفرى كه گناه باشد ، نماز تمام خواهد بود ، لكن اختلاف سر قيد است كه آيا خود سفر گناه باشد يا هدف از سفر گناه باشد ؟ [44]
محقق اردبيلى ، با باريك بينى ويژه خود ، اين بحث هاى دقيق موضوع شناسى را مطرح مى كند .
4 . توجه به اين كه موضوع مورد بحث ، موضوعى است كه بايد تعريف و حدود آن را از سوى شرع مقدس دريافت ، يا از موضوع هايى است كه معيار در فهم معناى آن و تشخيص قلمرو آن با عرف است . از باب مثال ، در تعريف چاه مى نويسد :
« و الظاهر ان الاعتبار لو كان بالتسمية لكان المعتبر فيه العرف العام او الخاص لو وجد ، لا عرف زمانهم عليهم السلام [45] »
ظاهر اين است كه اگر اعتبار به اسم باشد ، معتبر در تشخيص مفهوم چاه ، عرف عام يا خاص است ، نه عرف زمان امامان معصوم (ع) .
همچنين در تعريف « غنا [46] » ، « غبن [47] » ، « قبض [48] » و ... همين دقت نظر را در شناخت موضوع ، به كار برده است .
5 . با توجه به اين كه موضوع مورد بحث ، موضوعى ثابت است يا موضوعى كه در بستر زمان و مكان ، دستخوش دگرگونى مى شود .
در مكاسب محرم ذيل اين جمله شهيد كه نوشته : « و تزيى الرجل بالمحرم » مى نويسد :
« قيل و منه تزيينه بما يختص بالنسا كلبس السوار و الخلخال و الثياب المختصه بها بحسب العاده و يختلف ذلك باختلاف الازمان و البلاد [49] »
گفته شده از جمله حرام ها ، زينت كردن مرد است ، به جامه هايى كه ويژه زنان است ، مانند پوشيدن النگو ، خلخال و جامه هايى كه بنابر عادت ، ويژه زنان است و به گوناگونى زمان ها و مكان ها ، دگرگونى مى پذيرد .
منابع شناخت موضوع ها از نگاه محقق اردبيلى :
به نظر محقق اردبيلى ، نخستين منبع در شناخت موضوع هايى كه در لسان شرع وارد شده ، خود شرع است . اين گونه موضوع ها ، به دو دسته تقسيم مى شوند :
1 . موضوع هايى كه شرع در معناى لغوى آن ها دست برده و آن ها را در مفهومى به طور كامل جديد ، به كار برده است ، مانند صلات ، صوم ، حج و ... .
2 . موضوع هاى عرفى است كه در شرع يك سرى قيد ها و شرط ها با آن ها همراه شده است ، مانند عنوان مسافر در باب صلات و صوم . از نظر شرع به شخصى عنوان مسافر صادق است كه ، هشت فرسنگ راه را با قصد بپيمايد [50] يا عنوان فقيه كه موضوع مضرف زكات قرار گرفته ، به كسى صادق است كه اموال و در آمدش از خرج سال خود و خانواده اش كم آيد [51] .
به نظر محقق اردبيلى گام نخست در شناخت مفهوم اين گونه از موضوع ها ، شرع است و در صورتى كه معناى شرعى آن ها روشن نباشد ، بايد به عرف مراجعه شود و در صورت نبود عرف ، نوبت به لغت مى رسد . در همين راستا ، در شرح معناى « غنا » مى نويسد :
« انه لفظ ورد فى الشرع تحريم معناه و ليس بظاهر له معنى شرعى ماخوذ من الشرع ، فيحال على العرف [53] »
غنا ، لفظى است كه حرام بودن آن در شرع ثابت شده و چون معناى شرعى آن روشن نيست ، از اين روى ، تشخيص آن به عرف واگذار شده است .
در تفسير « غبن » مى نويسد :
« و الحد فى ذلك العرف لما تقرر فى الشرع ان ما لم يثبت له الوضع الشرعى يحال الى العرف ، جريا على العادة المعهودة من رد الناس الى عرفهم [54] »
تعيى حد « غبن » با عرف است ، زيرا در شرع مقرر شده موضوعى كه وضع شرعى آن ثابت نشده به عرف واگذار شود ، به خاطر سلوك شيوه شناخته شده ارجاع مردم به عرف زمان خود .
از سخن بالا ، دو گزاره مثبت و منفى در خور استنباط است .
1 . باز شناسى موضوعى كه وضع شرعى آن ثابت شده ، با شرع است .
2 . باز شناسى موضوعى كه عرفى است و وضع شرعى آن ثابت نشده ، با عرف است .
در جاى ديگر ، به روشنى به ترتيب ميان شرع و عرف و لغت اعتراف كرده مى نويسد :
« ان الالفاظ محمولة على المعانى العرفى الشرعى لو كان و على اصطلاح المخاطبين ان كان والا فالعرفى العامى و رى للغوى [55] »
الفاظ در صورت داشتن معناى عرفى شرعى به آن حمل مى شود و در رتبه بعد به اصطلاح رايج ميان مخاطبان ، اگر چنين اصطلاحى باشد و اگر نباشد ، به عرف و عام و اگر آن هم نبود ، به لغت مراجعه مى شود .
در تفسير « قبض » مى نويسد :
« و الذى يقتضيه النظر رجوع امثاله الى العرف اذلا شرع هنا على ما تصرف و حينئذ لا فرق بين المنقول و غيره و المكيل و غيره فى كون المرجع فيها الى العرف الا ان العرف فيها يكون مختلفا و غير ظاهر [56] » .
مقتضاى دقت اين است كه براى فهم معناى همانند قبض و ... كه معناى شرعى آن را نمى شناسيم ، به عرف مراجعه شود .
در قبض ، ميان منقول و غير منقول ، مكيل و غير آن از جهت مرجع بودن عرف تفاوتى نيست و بايد همه را به عرف مراجعه كرد ، جز اين كه اهل عرف ، در تشخيص اين موارد ، ديدگاه يگانه اى ندارند عرف درباره معناى اين واژه اختلاف دارد .
از نگاه محقق اردبيلى ، بيشتر موضوع هاى فقهى را موضوع هاى عرفى تشكيل داده و فقيه وظيفه دارد براى تشخيص مفاهيم اين موضوع ها ، به عرف مراجعه كند . وى ، در بحث تسليم جنس فروخته شده به مشترى مى نويسد :
« و لما كان اكثر الامور مبنيا على عرف الناس و العادة فليس ذلك ببعيد [57] »
از آن جا كه بيشترين موضوع هاى فقهى ، مبتنى بر عرف و عادت است . دور نيست بگوييم از نظر عرف ، وادار كردن فروشنده به تسليم جنس فروخته شده ، امرى است عرفى .
در كتاب اجاره ، مى نويسد :
« بيشتر موضوع هاى فقه ، عرفى هستند و معانى آن ها را بايد از عرف گرفت [58] » در كتاب متاجر ، شمارى از اين موضوع ها را بر شمرده مى نويسد :
« لانه العادة فى الاحكام الشرعيه كالقبض و الحرز و الاحياء و غيرها و الماكول و الملبوس الغير الجائز السجود عليه فى الصلاة [59] »
در احكام شرعى ، مانند قبض ، حرز ، احياء خوردنى ها و پوشيدنى ها كه سجده بر آن ها درست نيست و ... عادت به مراجعه به عرف است .
نكته اساسى و مهم اين كه مقصود محقق از عرف چه عرفى است ؟
آيا عرف زمان صدور معيار است يا عرف زمان رجوع ؟
از كلمات محقق استفاده مى شود كه موضوع ها از اين جهت گوناگونند .
يك دسته موضوع هايى است كه يقين داريم تشخيص مفاهيم و تعيين مصاديق آن ها به عرف هر عصر واگذار شده است .
ايشان تعريف چاه را از اين گونه داشته ، مى نويسد :
« و الظاهر ان الاعتبار لو كان بالقسميه لكان المعتبر فيه العرف العام او الخاص لو وجده ، لا عرف زمانهم (ع) [60] »
ظاهر اين است كه اگر اعتبار به اسم باشد ، آنچه در تشخيص مفهوم چاه اعتبار دارد عرف عام همين زمان يا عرف خاص است ، اگر موجود باشد ، نه عرف زمان امامان معصوم (ع) .
ياد آورى :
محقق اردبيلى ، براى عرف متخصص در تشخيص موضوع ها ، اعتبار و شان ويژه اى باور دارد .
وى ، در بحث قبله در مساله نشانه ها ، تشخيص دانشمندان هيئت را به عنوان يك نشانه مى پذيرد :
« نعم لو كان هذه العلامات ثابته فى الشرع او عند اهل العلم بحيث يعلم يقينا لا يبعد عدم جواز الانحراف [61] »
آرى اگر اين نشانه ها در شرع يا پيش اهل فن ، به طور قطع ثابت باشند ، دور نيست كه انحراف از آن جايز نباشد .
اكنون كه شاخه هاى دانش گسترش يافته و علم و صنعت چهره جهان را دگرگون ساخه و هزار ها مساله نو به وجود آورده ، استفاده از ديدگاه هاى متخصصان از اهميت بيشترى برخوردار است . و در جاى خود ، بايد از چگونگى استفاده از متخصصان در تشخيص موضوع ها و مقدار اعتبار آن بحث شود .
پى نوشت ها :
[1] « فوائد الاصول » ، ج 4 / 389 ، انتشارات اسلامى ، وابسته به جامعه مدرسين ، قم . [2] « همان مدرك » ، ج 1 / 145 . [3] « بحوث فى علم الاصول » ، تقريرى از درس شهيد صدر ، مقرر سيد محمود هاشمى ، ج 2 / 77 ، مجمع علمى شهيد صدر ، قم . [4] « فوائد الاصول » ، ج 1 / 145 ، « بحوث فى علم الاصول » ، ج 2 / 77 . [5] « بحوث فى علم الاصول » ، ج 2 / 77 . [6] « الدرر النجفيه » ، شيخ يوسف بحرانى / 133 ، آل البيت ، قم . [7] « عوائد الايام » ، احد نراقى / 192 ، بصيرتى ، قم . [8] « مستمسك العروة الوثقى » سيد محسن حكيم ، ج 1 / 105 ، انتشارات كتابخانه مرعشى نجفى . [9] « عروة الوثقى » ، سيد محمد كاظم طباطبايى يزدى ، ج 1 / 67 . [10] « مجمع الفائدة » ، محقق اردبيلى ، ج 2 / 72 ، انتشارات اسلامى ، وابسته به جامعه مدرسين ، قم . [11] « همان مدرك » ، ج 8 / 57 . [12] « همان مدرك » / 75 . [13] « همان مدرك » / 79 . [14] « همان مدرك » / 81 . [15] « همان مدرك » / 80 . [16] « همان مدرك » / 82 . [17] « همان مدرك » / 83 . [18] « همان مدرك » / 97 . [19] « همان مدرك » / 136 . [20] « همان مدرك » / 368 . [21] « همان مدرك » / 422 . [22] « همان مدرك » / 427 . [23] « همان مدرك » / ج 9 / 8 . [24] « همان مدرك » / 181 . [25] « همان مدرك » / 282 . [26] « همان مدرك » / 314 . [27] « همان مدرك » ، ج 10 / 5 . [28] « همان مدرك » / 93 . [29] « همان مدرك » / 120 . [30] « همان مدرك » / 145 . [31] « همان مدرك » / 491 . [32] « همان مدرك » / 561 . [33] « تحرير الوسيله » ، امام خمينى ، ج 2 / 281 . [34] « وسائل الشيعه » ، شيخ حر عاملى ، ج 15 / 148 ، دار احياء التراث العربى ، بيروت . [35] « همان مدرك » ، ج 2 / 429 . [36] « مجمع الفائده » ، ج 8 / 54 . [37] « همان مدرك » / 463 - 464 . [38] « همان مدرك » ، ج 3 / 387 . [39] « همان مدرك » / 389 . [40] « همان مدرك » ، ج 8 / 44 . [41] « همان مدرك » / 63 . [42] « همان مدرك » ، ج 3 / 386 . [43] « همان مدرك » ، ج 8 / 57 . [44] « همان مدرك » ، ج 2 / 275 . [45] « همان مدرك » ، ج 1 / 265 . [46] « همان مدرك » ، ج 8 / 57 . [47] « همان مدرك » / 403 . [48] « همان مدرك » / 505 . [49] « همان مدرك » / 85 . [50] « مفتاح الكرامه » ، ج 3 / 491 . [51] « همان مدرك » / 131 ، « مجمع الفائده و البرهان » ، ج 4 / 184 . [52] « جواهر الكلام » ، ج 14 / 245 . [53] « مجمع الفائده » ، ج 8 / 57 . [54] « همان مدرك » / 403 . [55] « همان مدرك » / 492 . [56] « همان مدرك » / 505 . [57] « همان مدرك » / 504 . [58] « همان مدرك » ، ج 10 / 135 . [59] « همان مدرك » ، ج 8 / 478 . [60] « همان مدرك » ، ج 1 / 265 . [61] « همان مدرك » ، ج 2 / 74 .