responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فقه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 6  صفحه : 6
آيات قرآن و شرط اسلام در ذبح كننده

براى اين كه روشن شود آيا در آيات قرآن مجيد يادى از لزوم مسلمان بودن ذبح كننده به ميان آمده است يا نه, بايد آياتى را كه در مورد گوشتهاى حرام و حلال بحث كرده اند ياد كنيم و مقدار دلالت آنها را بررسى كنيم.

به طور اجمال بايد دانست كه اين آيات, بعضى در مكّه نازل شده اند و بعضى در مدينه, بعضى در آغاز بعثت و بعضى در اواخر عمر نبى اكرم(ص) ولى با اين حال, لحن آيات و انواع حرامها در اين آيات ثابت است و نشان مى دهد كه حكم گوشتهاى خوردنى در طول دوره رسالت پيامبر اكرم(ص) تغيير نكرده است.

سوره هايى كه در آنها درباره حرام و حلال بودن گوشتها بحث شده است عبارتند از:

* سوره نحل كه در مكه مكرمه نازل شده است.

* سوره انعام كه در مكه نازل شده و از لحاظ زمانى پس از سوره نحل نازل شده است.

* سوره بقره كه در مدينه و در آغاز هجرت نازل شده است.

* سوره مائده كه در مدينه و در اواخر عمر پيامبر اكرم(ص) نازل شده است.

ما هم به ترتيبى كه اين سوره ها نازل شده اند راجع به آيات مربوط به گونه هاى گوشت و ذبح بحث مى كنيم:

بررسى آيات سوره هاى مكى
* ( فكلوا مما رزقكم اللّه حلالاً طيبا و اشكروا نعمت اللّه ان كنتم اياه تعبدون * انما حرم عليكم الميتة و الدم و لحم الخنزير و ما اهل لغير اللّه به فمن اضطر غير باغ و لاعاد فان اللّه غفور رحيم)[57]

از آنچه خدا روزيتان كرده است, حلال و پاكيزه, بخوريد و شكر نعمت خدا را به جاى آوريد, اگر او را مى پرستيد .خداوند تنها مردار و خون و گوشت خوك و آنچه را با نام غير خدا سر بريده ايد بر شما تحريم كرده است, اما كسانى كه ناگزير شوند در حالى كه تجاوز و تعدى از حد ننمايند ….

اين آيات, حرامها را در چهار چيز محصور كرده است و فرموده اند غير از اينها چيزى حرام نيست. اكنون ما كارى نداريم كه فلسفه تحريم اين چيزها چيست و آيا حرامها در اين چهار چيز منحصرند يا حرامهاى ديگرى هم در روايات ذكر شده اند بلكه نكته ٌ مورد نظر ما, شرايط ذبح است كه آيه مى گويد از آنچه نام غير خدا بر آن برده شده است, نخوريد; امّا ذبح كننده مسلمان باشد يا كافر, بحثى نكرده همان گونه كه درباره واجب بودن بردن نام خدا واجب نبودن آن هم بحثى نكرده است.

* ( ان ربك هو اعلم من يضلّ عن سبيله و هو اعلم بالمهتدين* فكلوا مما ذكر اسم اللّه عليه ان كنتم باياته مومنين* و ما لكم الا تاكلوا مما ذكر اسم اللّه عليه و قد فصّل لكم ما حرم عليكم الا ما اضطررتم اليه … و لا تاكلوا مما لم يذكر اسم اللّه عليه و انه لفسق …) 58

پروردگار تو به كسانى كه از راه او گمراه گشته اند آگاه تر است و همچنين به كسانى كه هدايت يافته اند و از آنچه نام خدا بر آن گفته شده است, بخوريد, اگر به آيات او ايمان داريد. چرا از چيزهايى نمى خوريد كه اسم خدا بر آنها برده شده است در حالى كه[خداوند] آنچه را بر شما حرام بوده بيان كرده است, مگر اين كه ناچار باشيد … و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده نخوريد و اين كار گناه است …

نكته ها:

1- حيوانى كه هنگام ذبح آن نام خدا برده شد, حلال است و جاى هيچ گونه وسوسه اى ندارد.

2- آيات دلالتى ندارند كه ذبح كنند بايد مسلمان باشد, بلكه برعكس, از مجهول آوردن (ذُكِرَ) در دو مورد و همچنين مجهول آوردن (لم يُذْكَر) معلوم مى شود كه در اصل عنايتى به فاعل نيست و مهم نيست كه ذبح كننده چه شخصى باشد, بلكه مهم برده شدن نام خداست.

بررسى كلام طبرسى در مجمع البيان

از آنچه گفته شد روشن مى شود كه كلام طبرسى مخدوش است. ايشان در ذيل آيه(فكلوا مما ذكر اسم اللّه) مى نويسد:

(اين آيه دلالت دارد بر اين كه ياد نام خدا هنگام ذبح واجب است و همچنين دلالت دارد بر اين كه خوردن ذبيحه هاى كفار جايز نيست, چون كفار بر ذبيحه خود اسم خدا را نمى برند و اگر بعضى نام خدا بگويند, ياد نام خدا را در حقيقت واجب نمى دانند و همچنين اعتقاد به خدايى دارند كه دين عيسى و موسى را ابدى قرار داده است و چنين خدايى خداى حقيقى نيست.) 59

چند اشكال بر كلام ايشان:

1- آيه تنها دلالت بر حلال بودن ذبيحه اى كه نام خدا بر آن برده شده است دارد, ولى هيچ گونه دلالتى بر اسلام ذبح كننده ندارد.

2- از كجا براى ايشان روشن شده است كه اهل كتاب بر ذبايح خود اسم خدا را نمى برند.

3- به چه دليل عقايد انحرافى اهل كتاب, به نام خدا بردن آنان ضرر مى زند؟ در حالى كه نظير همين انحرافها گاهى در بين مسلمانان نيز پيدا مى شود.

4- آيه فقط ياد نام خدا را واجب كرد, ولى به چه دليل اعتقاد به واجب بودن ياد خدا در تسميه هم لازم است؟

به بيان ديگر, واجب بودن ياد خدا, مربوط به مقام ثبوت است و نشان مى دهد كه هر جا نام خدا آمد, شرط حلال بودن ذبيحه محقق شده است, ولى اعتقاد به وجوب ياد نام خدا مربوط به مقام اثبات است. يعنى هنگامى كه ذبيحه اى را در دست انسانى ديديم و شك كرديم آيا شرط حلال بودن را عمل كرده است يا نه؟ در اين هنگام, اگر ذبح كننده به واجب بودن ياد نام خدا اعتقاد داشته باشد فعل او را حمل بر صحت مى كنيم و مى گوييم مسلماً نام خدا گفته است, ولى اگر اعتقادى به واجب بودن آن نداشت, نمى توان گفتن نام خدا را احراز كرد و حمل فعل او درستى وجهى ندارد, زيرا درستى از ديدگاه او حلال بودن بى ياد نام خداست, اگر چه از ديدگاه غير او درستى عبارت از حلال بودن با ياد خدا است.

خلاصه, واجب بودن ياد نام خدا در حلال بودن, مربوط به مقام ثبوت است, ولى اعتقاد به واجب بودن ياد خدا مربوط به مقام اثبات است.

نتيجه:از اين آيه ها برداشت شد كه لازم نيست ذابح مسلمان باشد و از اين جهت دليلى بر حرام بودن ذبايح اهل كتاب و ساير كفار ندارد. امّا واجب بودن ياد خدا شرط ديگرى است و اعتقاد به واجب بودن ياد خدا در اصل ربطى به شرايط ذبح ندارد, بلكه هنگام احراز شرط ياد نام خدا به كار مى آيد.

3- از اين آيات ( آيات سوره انعام ) برداشت ديگرى نيز احتمال دارد و آن اين كه اين آيات دلالتى بر واجب بودن ياد خدا ندارند, چون:

اوّلاً, آيه اول تشويق به خوردن گوشتى مى كند كه نام خدا بر آن برده شده است و دلالت دارد كه اين نوع از ذبيحة حلال است و دلالتى بر حرام بودن ساير اقسام ندارد و به اصطلاح حلال بودن مقيّد, نفى حلال بودن مطلق را نمى كند و قيد, براى بيان فرد كامل تر و معلوم الحلية آمده است. آيه دوم هم از اين لحاظ مثل آيه اول است.

ثانيا, جمله (وقد فصّل لكم ما حرم عليكم) دلالت دارد كه حرامها پيش از اين, بيان شده اند,در حالى كه غير از آيات سوره نحل آيات ديگرى كه حرامها را پيش از اين بيان كرده باشند وجود ندارد و آيات سوره نحل هم ذكرى از ياد نام خدا به ميان نياوردند و تنها ذبح شده به نام غير خدا را حرام دانستند.

ثالثاً ,آيه سوم يعنى (ولا تاكلوا مما لم يذكر اسم اللّه عليه و انه لفسق) افزون بر اين كه پيش از آيه دوم نازل نشده , دلالت واضحى هم بر حرام بودن آنچه نام خدا بر آن برده نشده است, ندارد, چون اگر جمله(و انه لفسق) عطف باشد آن گاه دلالت آيه, بر حرام بودن ذبح بدون نام خدا, تمام است, ولى احتمال دارد كه (وانه لفسق) جمله حالّيهّ باشد, آن گاه معنى اين مى شود: از آنچه نام خدا بر آن برده نشده است در حالى كه آن چيز فسق هم باشد آن را نخوريد. آن گاه آيه ديگرى در سوره انعام (فسق) را معنى مى كند آن جا كه مى فرمايد:

(قل لا اجد فى ما اوحى الى محرما على طاعم يطعمه الاّ ان يكون ميتة او دما مسفوحا او لحم خنزير فانه رجس اوفسقا اهل لغير اللّه به ….) 60

بگو در آنچه بر من وحى شده, چيزى كه خوردن آن حرام باشد, نمى يابم, جز اينكه مردار, يا خون ريخته, يا گوشت خوك, كه پليد است, يا حيوانى كه در كشتن آن نافرمانى كنند و جز با گفتن نام خدا ذبحش كنند.

در اين آيه محرماتى را ياد مى كند كه در سوره نحل هم همين ها را ياد كرده بود. فقط بعضى از آنها را توضيح مى دهد. مثلا خون را توضيح داده كه خون بيرون ريخته شده حرام است و گوشت خوك را توضيح داده كه پليد است سپس حرام بودن فسق را بيان كرده و آن گاه فسق را به نحو عطف بيان توضيح داده است: فسق آن چيزى است كه با نام غير خدا ذبح شود.

در نتيجه از اين آيه معناى فسق در خوردنيها را مى فهميم و همين معنى را در جمله (و انه لفسق) قرار مى دهيم, نتيجه اين مى شود: از آن گوشتهايى كه هنگام ذبح نام خدا بر آن برده نشده است, بلكه نام غير خدا برده شده نخوريد, يعنى آنچه سبب حرام بودن مى شود ترك ذكر خدا و گفتن اسم غير خداست.

در نتيجه اين آيات با آيات سوره نحل هماهنگ مى شوند.

رابعاً ياد نام خدا در سورهاى بقره و مائده كه هر دو پس از سوره انعام نازل شده اند, ذكرى از ياد نام خدا به ميان نمى آيد و فقط همان حيوان ذبح شده به نام غير خدا را حرام مى دانند كه برابر با سوره نحل است.

از اين روى از مجموع آيات راجع به حرام بودن بعضى از گوشتها بر مى آيد كه اين حكم از اول بعثت تا آخر عمر پيامبر اكرم(ص) تغييرى نكرده است و آيات سوره انعام چيزى غير از مفهوم آيات سه سوره ديگر نيست.

خامساً, باز از امورى كه حرام بودن ذبح شده مذبوح به غير ياد نام را را تضعيف مى كند و به عبارت ديگر شرط بودن ياد نام خدا را سست مى كند اين است كه جمله (و انه لفسق) خبرى و جمله (و لاتاكلوا مما لم يذكر اسم اللّه عليه) انشايى است و عطف خبر بر انشا نزد علماى بيان ممنوع[61]. بنا بر اين, جمله (و انه لفسق) حال واقع مى شود و مى گويد هر چه كه نام خدا بر آن برده نشد در حالى كه فسق است خورده نشود, ولى اگر برده نشدن نام خدا, جهت ديگرى داشته باشد, دليلى بر حرام بودن ذبيحه يافت نمى شود.

ولى با اين همه, ما اين برداشت را نمى پذيريم, چون رواياتى كه پس از اين ياد مى كنيم به روشنى مى گويند:(انما الذبيحة بالاسم) پس برداشتى از آيات كه روايات بر خلاف آن دلالت داشته باشد درست نيست, چون ما ائمه اطهار (ع) را مفسر حقيقى قرآن مى دانيم و معتقديم كه قرآن و عترت پيوسته با هم و در كنار هم هستند. ولى تا اين حد را مى توان گفت كه اگر كسى بعضى از انواع ذبايح را بدون ياد نام خدا حلال دانست, سخنى خلاف نص قرآن يا خلاف ظاهر قرآن نگفته است و شايد به همين جهت مسلمانى كه از روى فراموشى نام خدا را نگويد ذبيحه اش حلال است;زيرا اگر ياد نام خدا شرط واقعى بود, فرقى بين عالم,جاهل و عامد و فراموشكار وجود نداشت.

بررسى آيات سوره هاى مدنى

سوره بقره از سوره هايى است كه در مدينه و در آغاز هجرت پيامبر اكرم(ص) نازل شد. آياتى از آن سوره كه مربوط به گوشتهاى خوردنى و غير خوردنى است عبارتند از:

*(ياايها الذين آمنوا كلوا من طيبات ما رزقناكم و اشكروا للّه ان كنتم اياه تعبدون* انما حرّم عليكم الميتة والدم و لحم الخنزير و ما اهل به لغير اللّه فمن اضطر غير باغ و لاعاد فلااثم عليه, ان اللّه غفور رحيم) 62

اين آيات, با آيات سوره نحل مشابهت كامل داردو هيچ نكته اضافى كه ما را ملزم به ذكر آن كند وجود ندارد و از اين روى از ترجمه و توضيح آن خوددارى مى شود. نتيجه اين كه حكم گوشتهاى خوردنى از اوايل بعثت تا اوايل هجرت ثابت مانده است.

*(يا ايها الذين آمنوا اوفوا بالعقود احلت لكم بهيمة الانعام الا ما يتلى عليكم … * حرمت عليكم الميتة و الدم و لحم الخنزير وما اهل لغير اللّه به والمنخنقة و الموقوذة و المتردية و النطيحة و ما اكل السبع الا ما ذكيتم و ما ذبح على النصب و ان تستقسموا بالأزلام ذلكم فسق, اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلاتخشوهم و اخشون … * اليوم احل لكم الطيبات و طعام الذين اوتواالكتاب حل لكم و طعامكم حل لهم …) 63

اى كسانى كه ايمان آورده ايد به پيمانها و قراردادها وفا كنيد, چهار پايان براى شما حلال شده اند, مگر آنچه بر شما خوانده مى شود.… گوشت مردار, خون, گوشت خوك, حيواناتى كه به غير نام خدا ذبح شوند, حيوانات خفه شده و به زجر كشته شده, آنها كه بر اثر پرت شدن از بلندى بميرند, آنها كه به ضرب شاخ حيوان ديگرى مرده باشند, باقيمانده صيد حيوان درنده, مگر آنكه [به موقع به آن حيوان برسيد و ] آن را سر ببريد و حيواناتى كه روى بتها [يا در برابر آنها] ذبح شوند [همگى] بر شما حرام است و [همچنين] قسمت كردن گوشت حيوان به وسيله چوبهاى تير مخصوص بخت آزمايى, تمام اين اعمال فسق و گناه است. امروز كافران از [زوال] آيين شما مأيوس شدند, بنا بر اين از آنان نترسيد و از [مخالفت] من بترسيد …. امروز چيزهاى پاكيزه براى شما حلال شد و[همچنين]غذاى اهل كتاب براى شما حلال و غذاى شما براى آنان حلال است…

تا حال سه دسته از آيات ذكر شد ( كه دو دسته آنها در سوره نحل و بقره مثل هم بود ) و بررسى شد و معلوم شد:

اولاً,اسلام در ذبح كننده شرط نيست.

ثانياً, آنچه با نام غير خدا ذبح شود مسلماً حرام است.

ثالثاً, آنچه نام خدا بر آن برده نشود حرام بودن آن مسلم و نص نيست.

بررسى آيات سوره مائده: اجمالا آنچه مسلم است اين كه آيات سوره مائده بر حرامهاى قبلى چيزى نيفزوده , بلكه ممكن است از آيه(اليوم احل لكم الطيبات … ) استفاده كنيم كه حتى مقدارى از حرامهاى پيشين را هم اين آيه حلال كرده است.

توضيح: آيات سوره مائده همان حرامهاى پيشين را آورده , ولى در اين جا براى بعضى از آنها مصداقهايى نيز ذكر كرده است. مثلا براى مردار, مصداقهاى خفه شده, به زجر كشته شده, پرت شده از بلندى, باشاخ حيوان ديگر مرده و دريده شده به واسطه حيوانات درنده را ذكر كرده است و همچنين براى حيوان ذبح شده به نام غير خدا مصاديقى از قبيل, ذبح روى بت يا برابر بت و تقسيم شده به وسيله تيرهاى بخت آزمايى را ذكر كرده است. ولى از مصاديق آن, حيوانِ ذبح شده بدون ياد نام خدا, يا حيوان ذبح شده به وسيله غير مسلمان را نام نبرده است و اگر اين نوع ذبيحه ها حرام بود لازم بود كه ذكر شود, چون هم آيه قرآن در مقام بيان مصاديق بوده و هم ذبح به واسطه غير مسلمان شيوع داشته است, چون زمان نزول آيات سوره مائده , اواخر عمر پيامبر اكرم(ص)بوده است و مسلم ذبحهاى بدون ياد نام خدا, يا ذبحهاى غير مسلمانان, كمتر از ذبحهاى مقابل بتها و تقسيم شده هاى به واسطه تيرهاى قمار نبوده است. پس اين ترك ذكر از مولاى حكيمِ در مقام بيان, درامورى كه شيوع داشته است,جواز آنها را مى رساند.

اشكال:

اگر گفته شود, اين حرامها در سوره مائده بالفظ (حُرِّمَتْ) به صيغه مجهول بيان شد, به خلاف سوره نحل و بقره و اين نشان مى دهد كه مردم حرامها را شنيده بودند و حرام بودن آنها برايشان معلوم بود و احتياجى به ياد نام خدا به عنوان پشتوانه اين حكم نبود و با اين حال, مصاديقى از حرامها را ياد مى كند كه در آيات پيش مطرح نبود. پس معلوم مى شود كه مردم, حكم اين مصاديق را از حكم كلى سابق مى فهميدند. بنا بر اين, ذكر نكردن ذبح شده به غير ياد نام خدا, در بين حرامها دلالت حلال بودن آن نمى كند.

جواب:

يياد بعضى از مصاديق و ترك بعضى ديگر, دليل مى خواهد اگر دليل ياد بعضى از مصاديق شيوع آنها باشد, مى گوييم شيوع ذبح بدون ياد نام خدا و ذبح غير مسلمان, كمتر از شيوع آن اقسام نبوده است و ذكر نكردن, از طرف مولاى حكيم در مقام بيان ,دلالت بر حرام نبودن مى كند. و به طور اجمال, از اين آيه رايحه حلال بودن بيشترى استشمام مى شود و خصوصاً به ملاحظه (اليوم احل لكم) كه با كلمه (اليوم) شروع شده است و به صورت امتنان مى خواهد چيزى را حلال كند كه پيش از اين حلال نبوده است, چون مى فرمايد:

( امروز طيبات بر شما حلال شد و طعام اهل كتاب بر شما حلال است و طعام شما بر آنان حلال است).

پيش از اين آيه, آيه سوم با لفظ (اليوم يئس الذين كفروا من دينكم …) و (اليوم اكملت لكم دينكم…) آمده كه هر دو مربوط به معرفى امام و رهبر جامعه است و نعمتى عظيم به مردم داده شد كه پس از آن اميد كافران نسبت به پيروز شدن بر مسلمانان و از بين بردن دين آنان به يأس مبدل شد و دين الهى كامل شد. به دنبال اين مسأله و اين امتنان بزرگ , آيه پنجم امتنان ديگرى را مطرح كرده و طعامهاى اهل كتاب را براى مسلمانان حلال كرده است, چون طعام به خودى خود گناهى ندارد و ترس از سلطه سياسى يا اقتصادى آنان هم پس از يأس كافران و اكمال دين معنى ندارد و از اين روى, وجهى براى حرام بودن طعام اهل كتاب باقى نمى ماند.

اشكال:

در اين جا ممكن است اشكال شود كه (طيبات) پيش از اين هم حلال بودند چرا آيه مى گويد امروز طيبات بر شما حلال شدند؟

جواب:

جمله (امروز طيبات بر شما حلال شدند) مقدمه است براى جمله(طعام اهل كتاب بر شما حلال است) چون مسلمانان در پى درگيريهاى زياد با اهل كتاب و توطئه هاى مستمر آنان عليه مسلمانان و مسموم كردن پيامبر(ص) در خيبر و آيات فراوانى كه از معاشرت و دوستى با آنان نهى كرده بود, يك نوع تنفرى نسبت به آنان داشتند و غذاها و طعام آنان را نمى خوردند و صدر آيه در صدد از بين بردن اين تنفّر است.

علامه طباطبايى, مى نويسد:

( گوئيا دلهاى مؤمنان پس از آن همه سختگيرى و تشديد كاملى كه در مورد معاشرت و آميزش با اهل كتاب از شرع ديده اند درباره حلال بودن غذاى آنان دچار اضطراب و شك بودند, براى رفع اين اضطراب خداوند حلال بودن طيبات را ضميمه كرد, تا مردم بفهمند غذاهاى آنان نيز از نوع طيبات است.) 64

اشكال:

برابر روايات شيعه, طعام در آيه مورد بحث به معناى گندم, عدس و ساير حبوبات است و بنا بر اين (و طعام الذين اوتوا الكتاب حل لكم) حبوبات را حلال مى كند و ربطى به حلال بودن ذبايح آنان ندارد.

جواب:

حبوبات , پيش از نزول اين آيه نيز, حلال بودند و شأن نزولها و احاديثى كه ذيل آيات سوره هل اتى وارد شده , بهترين گواه اين مطلب هستند و بسيار روشن است كه سوره هل اتى , پيش از مائده نازل شده است, پس آيه(اليوم احل لكم الطيبات و طعام الذين اوتواالكتاب حل لكم) حتماًچيز جديدى را, كه پيش از اين حلال نبوده, حلال مى كند و آن يا منحصر در ذبايح آنهاست و يا بالأخره شامل ذبايح آنان نيزمى شود.

نكته ها:

1- آيه سوم سوره مائده بيان كرد كه امروز كافران از زوال دين شما مأيوس شده اند و ديگر براى براندازى آن لحظه شمارى نمى كنند و با تعيين وصى پيامبر(ص), دين شما پا بر جا و كامل شده است. پس احتمال اين كه آنان با غذاهاى خود, شما را مسموم و مريض كنند وجود ندارد, همان گونه كه احتمال استثمار اقتصادى و بهره كشى از شما نيز وجود ندارد, چون شما امتى پا بر جا و قوى شده ايد و مى توانيد با آنان روابط سالم اقتصادى داشته باشيد.

2- طعام طيّب و لذيذ, همان حالت حلال بودن و خوبى ذاتى خود را دارد و مالكيت يهود يا نصارا بر آن, آن را از ماهيت طيّب بودن, خارج نمى كند در نتيجه مقتضى حلال بودن , كه طيّب بودن طعام باشد, موجود است و مانع هم , كه مسموم بودن و يا توطئه هاى اقتصادى است , وجود ندارد . در نتيجه, طعام آنان بر شما حلال است, همان گونه كه طعام شما هم بر آنان حلال بود و حلال است.

پس ظاهر آيه, با اين تحليلى كه بيان شد, حلال بودن طعام آنان را مى رساند.

اشكال:

محتمل است كه حلال در اين جا برابر حرام شرعى نباشد, چون پيش از نزول اين آيه نيز مسلمانان با اهل كتاب ارتباط تجارى داشتند, از آنان قرض مى گرفتند به آنان چيز مى فروختند, غذاى آنان را مى خوردند. حوادث خيبر و خوردن غذاهاى آنان و خوردن پيامبر(ص) از گوشت ذبح شده و …, قابل شك نيست. پس يا بايد اين حلال را حلال سياسى بدانيم و بگوييم تا حال از لحاظ سياسى مناسب نبود كه با آنان روابط اقتصادى گسترده داشته باشيد, چون قوى بودند و مرتب توطئه مى كردند و يا حلال را طبعى بدانيم و بگوييم اگر تا حال طبع شما طعام آنان را قبول نمى كرد و تنّفر داشتيد, تنفر را كنار بگذاريد. مؤيد تنفر داشتن از طعام آنان نيز مطلبى است كه پيش از اين از الميزان نقل كرديم كه سخت گيريهايى كه نسبت به مباشرت و دوستى با اهل كتاب مى شد و توطئه هاى آنان, بويژه در مدينه و جنگهايى كه عليه مسلمانان به راه انداخته بودند, مسلمانان را از آنان و طعام آنان متنفر ساخته بود.

در نتيجه اگر حلال, حلال شرعى نباشد, آن وقت مسأله حلال بودن ذبايح اهل كتاب ربطى به اين آيه پيدا نمى كند. به عبارت ديگر, يكى از دليلهاى كه قايلين به حلال بودن ذبايح اهل كتاب مى آورند همين آيه شريفه است و مى گويند: آيه قرآن طعام اهل كتاب را براى ما حلال كرده است و طعام شامل ذبايح و غير ذبايح مى شود. در نتيجه ذبايح آنان بر ما حلال است. گروه ديگرى كه بيشتر اهل سنت هستند, پايه استدلالشان را محكم تر كرده اند و مى گويند: مقصود از طعام در آيه, تنها ذبايح است. چون ساير طعامهاى اهل كتاب, پيش از اين هم حلال بود و نيازى به حلال كردن دوباره نداشت و لسان آيه هم لسان امتنان است پس چيزى را كه پيش از اين حلال نبوده, حلال كرده و آن ذبايح اهل كتاب است. امّا همه اين استدلالها و قيل و قالها وقتى تمام است كه حلال و حرام به معناى شرعى آن باشد. در صورتى كه اگر كسى ادعا كرد كه حلال در اين آيه, حلال سياسى يا حلال طبعى است پايه استدلال سست مى شود.

جواب:

اوّلاً ,حلال و حرام در اين آيات و آيات مطرح شده قبلى در معناى شرعى آن به كار رفته است (انما حرّم …) و (حرّمت) همه معناى شرعى را بيان مى كنند و به مجرد احتمال نمى توان ظاهر لفظ را كنار گذاشت.

ثانياً ,بر فرض كه حلال و حرام سياسى باشند, معلوم مى شود كه طعام اهل كتاب, از نظر شرعى, پيش از اين اشكالى نداشته و تنها از ناحيه سياسى بوده است كه اين اشكال هم با قوّت گرفتن مسلمانان و نزول آيه(اليوم احل لكم الطيبات) حلّ شد.

نتيجه:

از مجموع مطالب گفته شده در بحث آيات, امور ذيل روشن مى شود: [1]. آياتى كه راجع به گوشتهاى خوردنى بود به ترتيب از آغاز بعثت تا اواخر عمر پيامبر اكرم(ص) ذكر شد و در بين آنها دليلى بر حرام بودن ذبايح اهل كتاب يافت نشد. از طرف ديگر, عمل پيامبر اكرم(ص) در خيبر , حلال بودن را تأييد مى كرد. روايات هم ( خواهند آمد ) نهى از ذبايح اهل كتاب را از پيامبر اكرم(ص) و يا حضرت على(ع) نقل نمى كند. پس معلوم مى شود كه ذبايح اهل كتاب در آن زمان حلال بوده و آيه در مقام حلال كردن آنها نبوده است.

2- اختلاف در معناى طعام در آيه تاثيرى در مسأله حلال بودن ذبايح اهل كتاب نمى گذارد و رواياتى كه از ائمه (ع) وارد شده است و مى گويد طعام به معناى گندم و حبوبات است, حلال بودن ذبايح آنان را ردّ نمى كند, بلكه پرسش كننده را به اشتباهش آگاه مى كند, تا تصوّر نكند اين آيه حلال بودن را مى رساند و آن گاه از اطلاق آيه استفاده كند و تمام اقسام ذبايح آنان را حلال بداند, بلكه حلال بودن ذبايح اهل كتاب دليل خاص خود را دارد و محدوده آن هم مشخص است.

ديدگاه علامه طباطبايى

مناسب است در اين جا خلاصه اى از سخنان علامة طباطبايى ذكر شود:

(پيوند جمله (احل لكم الطيبات) به جمله (و طعام الذين اوتوا الكتاب) گويا از باب منضم كردن چيزى قطعى به چيز مشكوك است, تا تردّد و اضطراب شنونده را برطرف ساخته, اطمينانى در جانش پديد آورد … كه گويا دلهاى مؤمنين پس از آن همه تشديد و سخت گيرى كاملى كه در معاشرت و آميزش و ارتباط با اهل كتاب از شرع ديده اند, درباره حلال بودن غذاى اهل كتاب قدرى دچار اضطراب و تردد شده اند, براى رفع اين معنى, جريان حلال بودن (طيبات) به طور كلى را هم بدان ضميمه ساخت تا بفهمند كه غذاى آنان هم از نوع ساير (طيبات) حلال است و به اين وسيله ناراحتى و ترديدشان برطرف گشته, دلهايشان آرامش يابد…)[65]

ملاحظه كرديد كه مطالب ايشان, تقريبا مناسب و هم جهت با مطالب ماست.

در جاى ديگر مى نويسد:

(طعام, به حسب لغت هر چيزى است كه خورده شود و قوت حساب گردد, ولى گفته شده در اين جا منظور گندم و ساير حبوبات است.

در لسان العرب مى گويد: حجازيها وقتى بدون قيد لفظ (طعام) مى گويند منظورشان فقط گندم است و از خليل نقل مى كند كه در كلام فصيح عرب, (طعام) فقط گندم است و همين معنى از كتاب نهايه ابن اثير به دست مى آيد و بدين جهت در بيشتر روايات ائمه (ع) ذكر شده كه منظور از (طعام) در آيه گندم و حبوبات است تنها پاره اى از روايات معناى ديگرى را ذكر كرده اند.) 66

ايشان در بحث روايى, اين گونه بحث را ادامه مى دهد:

(در تفسير عياشى از هشام بن سالم از امام صادق(ع) درباره جمله (و طعامهم حل لكم) نقل مى كند: (عدس و حبوبات و نظاير آن). و منظور از ضمير (هُم) اهل كتاب است. اين روايت در تهذيب هم از آن حضرت نقل شده, ولى عبارتش چنين است: (عدس و نخود و غيره) و در كافى و تهذيب رواياتى از عمار بن مروان و سماعه از امام صادق(ع) درباره طعام اهل كتاب و مقدار حلال آن نقل شده كه حضرت فرمود: (حبوبات) و نيز در كافى با سند خود از قتيبه اعشى نقل مى كند:

مردى از حضرت صادق(ع) پرسيد:( ومن هم نزد آن حضرت بودم )شخصى يهودى و يا مسيحى براى چوپانى , در رمه اى فرستاده مى شود, تصادفاً اتفاقى در گله مى افتد و ناگزير گوسفندانى را ذبح مى كند, آيا از ذبيحه او مى توان خورد؟

حضرت فرمود: بهاى آن را در مالت داخل مكن و آن را مخور, ملاك بردن نام خداست و جز به مسلمان نمى توان در اين باره اعتماد كرد.

آن مرد گفت: خداوند فرموده است:

(اليوم احل لكم الطيبات و طعام الذين اوتواالكتاب حل لكم)

حضرت فرمود:پدرم مى فرمود: منظور حبوبات و امثال آن است.

اين روايت را شيخ طوسى هم در كتاب تهذيب و عياشى هم در تفسيرش از قتيبه اعشى از آن حضرت نقل كرده اند.

به طورى كه ملاحظه مى كنيد روايات, طعام اهل كتاب را كه در قرآن حلال شده است, به حبوبات و امثال آن تفسير مى كنند و لفظ طعام هم وقتى به طور اطلاق ذكر شود, به طورى كه از روايات و حكايات صدر اسلام به دست آمد, مفيد همين معناست.) 67

چون بحث از معناى (طعام) در آيه شريفه خارج از بحث حلال بودن ذبايح اهل كتاب است و طعام به هر معنايى باشد, به مطلب ما خدشه اى وارد نمى كند, از تحقيق در اين موضوع و نقل اقوال ديگران خوددارى مى كنيم[68]. اگر چه بيشتر مفسرانى كه قايل به حلال بودن ذبايح اهل كتاب شده اند در ذيل اين آيه بحث كرده اند69 و ملاك حلال بودن راعموميت معناى طعام گرفته اند. ولى همان طور كه پيش از اين بيان شد, روايات شيعه با اين كه (طعام) را به معناى حبوبات گرفته اند, با حلال بودن ذبايح اهل كتاب منافاتى ندارد. شاهد آن اين كه در روايت قتيبه اعشى, امام صادق(ع) اعتقاد آن شخص را كه گمان مى كرد آيه دلالت بر حلال بودن ذبايح آنان دارد رد كرد, ولى ذبايح اهل كتاب را مطلقا تحريم نكرد, بلكه فرمود ملاك بردن نام خداست و آنان در اين مورد قابل اعتماد نيستند, پس معلوم مى شود اهل كتاب بودن ,مانع نيست, بلكه مانع از حلال بودن اين است كه ما اعتمادى به آنان نداريم و نمى توانيم مطمئن شويم كه نام خدا را برده اند. به عبارت ديگر, اگر شاهد باشيم و ببينيم نام خدا را بردند, در اين صورت مانعى از حلال بودن ذبيحه آنان وجود ندارد.

خلاصه:

بنا برآنچه از اين آيه برداشت مى شود, ذبايح اهل كتاب حلال هستند, حال يا اين مطلب را بالمطابقه و بالصراحة دلالت دارد , همان گونه كه بيشتر اهل سنت و بعضى از مفسران شيعه گفته اند (با اين بيان: طعام اگر چه عام است و شامل حبوبات و ذبايح و غذاهاى مرطوب مى شود, ولى به قرينه آيات قبل و بعد اين سوره كه سخن از گوشت است و به قرينه آيه (احل لكم صيد البحر و طعامه حل لكم) كه مراد از(طعامه) گوشتهاى درياست معلوم مى شود كه ذبايح آنان حلال هستند, آن وقت بايد رواياتى كه طعام را در اين آيه به حبوبات تفسير مى كرد كنار گذاشت و علم آنرا به اهلش منحصر دانست.)

و يا اين كه بگوييم ذبايح اهل كتاب از پيش هم حلال بوده و حلال بودن شرعى آنها مفروغ عنه بوده , ولى طبع مردم از آن تنفر داشته است و پس از پيروزى مسلمانان بر توطئه هاى اهل كتاب از يك طرف و تعيين امام و وصيّ براى پيامبر اكرم(ص) و مأيوس شدن كافران از پيروزى بر دين, از طرف ديگر وقت آن رسيده بود كه خداوند به طور كلى جواز معاشرت و معامله با اهل كتاب را بيان كند, تا تنفر طبع مسلمانان هم از بين برود و روابط سالم اقتصادى بين مسلمانان و آنان برقرار شود.

به هر حال, اصل حلال بودن طعام اهل كتاب و از جمله ذبايح آنان مسلم است, ولى منافاتى ندارد كه آيات ديگر يا روايات, شرايطى براى آن پيشنهاد كند, مثلاً حلال بودن را به ياد نام خدا يا شنيدن آن و… مشروط كند كه خارج از بحث ماست.

تفاوت ذبيحه معمولى با قربانى

پيش از ورود در بحث روايات مربوط به ذبيحه, مناسب است چند آيه اى را كه مربوط به قربانى است مطرح كنيم تا زواياى مسأله ذبايح اهل كتاب روشن تر شود.

* (و البدن جعلناها لكم من شعائر اللّه لكم فيها خيرٌ فاذكروا اسم اللّه عليها صوآفّ فاذا وجبت جنوبها فكلوا منها واطعموا القانع و المعترّ … )[70]

و شترهاى چاق را براى شما از شعائر الهى قرار داديم در آنها براى شما خير و بركت است. نام خدا را[هنگام قربانى كردن آنها] در حالى كه به صف ايستاده اند ببريد, هنگامى كه پهلوهايشان آرام گرفت[و جان دادند] از گوشت آنها بخوريد و به مستمندان … بدهيد …

* (و لكل امّة جعلنا منسكاً ليذكروا اسم اللّه على ما رزقهم من بهيمة الانعام فالهكم اله واحد … )[71]

براى هر امتى قربانگاهى قرار داديم, تا نام خدا را[به هنگام قربانى] بر چهارپايانى كه به آنها روزى داده ايم, ببرند و خداى شما معبود واحدى است….

* (ليشهدوا منافع لهم و يذكروا اسم اللّه فى ايام معلومات على ما رزقهم من بهيمة الانعام فكلوا منها واطعموا البائس الفقير )[72]

تا شاهد منافع گوناگون خويش[در برنامه حج] باشند و نام خدا را در روزهاى معينى بر چهارپايانى كه به آنها روزى داده است[هنگام قربانى كردن] ببرند[و هنگامى كه قربانى كرديد] از گوشت آنها بخوريد و …

نكته ها:

1- نكته تعيين كننده اين است كه در اين آيات, كلمات (يذكروا اسم اللّه, فاذكروا اسم اللّه …) با صيغه معلوم آورده شده و فاعل مشخص است, ولى در آياتى كه مربوط به ذبيحه هاى معمولى بود لفظ (ذكر اسم اللّه) و (لم يذكر اسم اللّه 73) به صيغه مجهول و بدون ذكر فاعل است و از همين جا به تفاوت حكم اين دو پى مى بريم, يعنى در قربانى بايد حتما ذبح كننده مسلمان باشد و تمام فقهاى ما هم, به اين مسأله فتوا داده اند و روايات ما هم در اين مسأله صريح است, ولى راجع به ذبيحه غير قربانى, فقط اسم خدا بردن كافى است و نيازى به اين كه ذبح كننده مسلمان باشد, نيست وگرنه اختلاف صيغه در اين دو مورد و بويژه با تكرار چندين مرتبه بى وجه بود.

اشكال:

اگر كسى بگويد كه جمله (الاّ ما ذكيتم74) به صيغه مخاطب و فاعل آن هم مشخص است و همين دلالت مى كند بر شرط بودن اسلام در ذبح كننده چون تنها از حرامهاى شمرده شده در آيه, فقط آنچه را كه شما سر ببريد, حلال كرد.

جواب:

بله, اگر در جمله اى التفات باشد ( يعنى نحوه القاء خطاب تغيير كند و جمله اى كه مخاطب است تبديل به غيبت گردد يا به عكس ) اين التفات, حتماً به خاطر نكته اى است; مثلا در جمله (فكلوا مما ذكر اسم اللّه عليه) لفظ (كلوا) امر است و مخاطب, ولى (ذُكِرَ اسمُ اللّه) مجهول است و غايب و اين تغيير لحن و التفات از خطاب به غيبت, حتما نكته اى دارد كه بيان شد و آن حلال بودن ذبايح غير مسلمان با ذكر نام خداست. ولى در آيه (الاّ ما ذكيتم) التفاتى نيست, چون خطاب (حرمت عليكم) در اول آيه خطاب به مومنان است و (الا ما ذكيتم) هم خطاب به همانهاست و التفاتى حاصل نشده است, تا نكته اى بخواهد.

نكته اى لطيف: اكنون كه بحث التفات به ميان آمد ذكر يك نكته خالى از لطف نيست و آن اين كه در آيه (حرمت عليكم الميتة … و ما اهل لغير اللّه به … الا ما ذكيتم و ما ذبح على النصب75) جمله هاى (ما اهل لغير اللّه) و ما ذبح به صيغه مجهول و غايب آورده شد تا نشان دهد مؤمنان هيچ گاه با نام غير خدا ذبح نمى كنند و هيچ گاه براى بُت ذبح نمى كنند, پس همه ضماير آيه ياد شده به شكل خطاب بود وگرنه اين دو ضمير كه به صورت غايب بود و وجهش هم روشن شد.

2- نكته ديگر اين كه: طبرسى ذيل آيه (لكل امة جعلنا منسكاً …)[76] از مجاهد نقل كرده است:

(اين آيه دلالت دارد كه بردن نام خدا بر ذبيحه, در اديان پيش از اسلام هم تشريع شده بود.)[77]

برداشت ايشان صحيح و مويد مطلبى است كه پيش از اين بيان شد مبنى بر اين كه اهل كتاب هم, بر ذبايح خود نام خدا را مى گويند, بويژه يهود كه اذكار و اوراد خاصى در مورد ذبح دارند كه پس از اين, ذكر خواهيم كرد.

اشكال:

همان طور كه در ذبح, اسلام شرط نيست در قربانى هم اسلام شرط نيست, چون هر دو از يك سنخ هستند.

جواب:

در مذهب شيعه, قياس مردود است و حكمى به حكم ديگر قياس نمى شود. شارع مقدس, در لسان آيات و روايات بين ذبيحه و قربانى فرق گذاشته است و ما هم به آن متعبديم. حال آيا اين تفاوت حكم, به خاطر اهميت گوشت قربانى است, يا جهت ديگرى لحاظ شده, براى ما معلوم نيست.

سؤال:

آيا آيه (فصل لربك وانحر)[78] دلالت بر وجوب اسلام ذبح كننده ندارد؟

جواب:

اولا در آيات سوره انعام كه بايد فاعل ذكر مى شد, ولى ذكر نشد گفتيم اين ذكر نكردن و التفات از خطاب به غيبت و از معلوم به مجهول و تكرارش در چندين جمله , حتماً به خاطر نكته اى بوده كه آن شرط نبودن اسلام و بى اهميتى عقيده ذبح كننده است و اين يك نكته ادبى ظريفى بود و دلالت ندارد كه هر جا صيغه مجهول نبود يا التفاتى در كار نبود, پس بايد فاعل فعل خصوصيتى داشته باشد. به بيان ديگر, التفات داراى نكته است, نه اين كه ترك التفات هم داراى نكته اى باشد.

ثانياً, (وانحر) در آيه ياد شده مجمل است. ظاهر لفظ همان نحر كردن و كشتن شتر است, ولى روايات زيادى داريم كه دستها را در مقابل نحرگاه سينه خود نگه دار, يعنى نماز بخوان و در نماز خود قنوت انجام بده, به اين ترتيب كه دستها را تا برابر نحرگاه بالا بياورى و دعا كنى. برابر اين احتمال, آيه ربطى به بحث ذبح و قربانى ندارد[79].

ثالثا, بر فرض كه (وانحر) به معناى كشتن شتر باشد, باز آيه مربوط به قربانى مى شود و ربطى به ذبيحه هاى معمولى ندارد, چون آيه قرآن مى فرمايد:

(ما به تو كوثر [ فاطمه زهرا ] عطا كرديم و تو [به شكرانه آن] نماز بگزار و قربانى كن.)

اين ذبح, ذبح مخصوصى است و ربطى به بحث ذبيحه ندارد.

خلاصه:

1- در ذبحهاى معمولى لازم نيست كه ذبح كننده مسلمان باشد بر خلاف قربانى كه اسلام در آن جا شرط است.

2- حكم ذبيحه و چگونگى ذبح آن و انواع حرامها در اين مورد, از اول بعثت تا آخر عمر پيامبر اكرم(ص) ثابت بوده است.

3- حيوان ذبح شده با نام خدا ,مسلماً حلال است, در حالى كه حرام بودن حيوانى كه هنگام ذبح آن, نام خدا برده نشده است,مسلم نيست.

4- اثبات حلال بودن ذبايح اهل كتاب, بستگى بر معناى طعام در آيه (و طعام الذين اوتوا الكتاب حل لكم) ندارد.

جند بحث جنبى و فرعى

مطالب ديگرى را كه از اطلاق يا عموم آيات مربوط به ذبايح مى توان استفاده كرد, در ضمن چند فرع مطرح مى كنيم و اگر مقيد يا مخصصى از روايات و ساير دليلهاى شرعى نيافتيم, اطلاق آيات بر حجت بودن خود باقى خواهند بود.

1- آياتى كه به آنها اشاره شد, دلالتى بر مرد بودن يا زن بودن ذبح كننده نداشت, همان طورى كه دلالت بر بلوغ و عدم بلوغ نيز نداشت و به بيان ديگر, آيات قرآن, حلال بودن ذبيحه را تنها بر نام خدا معلق كرد, اما اين ذبح كننده اى كه نام خدا را مى برد , مرد باشد يا زن , بزرگ باشد يا كوچك, فرقى نمى كند. بله, عقل مى گويد ذبح كننده بايد قدرت بر ذبح كردن داشته باشد , همان گونه كه عقل مى گويد بايد به كلام او, بردن نام خدا صدق كند. پس اگر ديوانه اى نام خدا را برد, بر اين نام خدا بردن, اعتبارى نيست, چون به هيچ كلامى از كلمات او اعتبارى نيست.

2- آيا شرط حلال بودن حيوان ذبح شده اين است كه ذبح كننده خود نام خدا را ببرد, يا اين كه ممكن است يكى ذبح كند و ديگرى نام خدا را ببرد؟

جواب:

آيات در اين جهت اطلاق داشت و آنچه مهم بود بردن نام خدا بر ذبيحه بود و اين كه معمولاً ذبح كننده نام خدا را مى گويد, ضررى به بحث ما نمى زند, زيرا غلبه وجودى هيچ گاه مقيد اطلاق نمى شود, پس امكان دارد كه يكى ذبح كند و ديگرى نام خدا را بگويد . ولى از طرف ديگر, آيات قرآن ذبيحه اى را كه با نام غير خدا ذبح شود, حرام مى دانست. حال اين ترك نام خدا, از طرف ذبح كننده اگر از روى عمد باشد, اين خود مصداقى از اهلال لغير اللّه است و ذبح شرعى صورت نگرفته است; امّا اگر مباشر ذبح ضعيف است, مثلا ديوانه و يا گنگ است و قدرت بر بردن نام خدا ندارد, در اين صورت اگر ديگرى نام خدا را بگويد كافى است, چون آيه قرآن ياد نام خدا را بر ذبيحه مى خواست كه محقق شد ووحدت ذبح كننده راهم نخواسته بود,تا اشكالى پيش بيايد.

3- پس از اين كه روشن شد آيات مربوط به ذبح اطلاق دارند, و راجع به وحدت يا شمار ذبح كننده نظرى ندارند و اگر مباشر ضعيف بود و قدرت بر بردن نام خدا نداشت, جايز است شخصى ذبح را انجام دهد و ديگرى نام خدا را بر زبان جارى كند , روشن مى شود كه ذبح با دستگاههاى اتوماتيكى اشكالى ندارد, چون دستگاه مانند يك مباشر ضعيف است كه عقل و شعور ندارد و قدرت بر ذكر ندارد; از اين روى, دستگاه فعل را انجام مى دهد و عامل نام خدا را مى برد و همين كه عامل هنگام به كار انداختن دستگاه براى ذبح نام خدا را گفت و مثلاً گوسفندان را براى ذبح روانه كرد, ذبح با نام خدا صدق مى كند. به عبارت ديگر, همان طورى كه با يك كارد امكان دارد يك گوسفند را ذبح كنند و يك نام خدا را بگويند, همين طور امكان دارد دو حيوان را روى هم قرار داد و با يك نام خدا و يك حركت كارد هر دو را ذبح كرد و ذبح با نام خدا بر هر دو صدق مى كند. پس ملاك ياد نام خدا بر هر حيوان و بر هر ذبيحه نيست, بلكه ملاك اين است كه عمل با نام خدا انجام گيرد.

اشكال:

ممكن است اشكال شود كه در ذبح با دستگاه ساير شرايط رعايت نمى شود.

جواب:

مى گوييم كه اكنون بحث ما از ناحيه فاعل و ياد نام خدا است; يعنى مى خواهيم بگوييم ذبح كننده لازم نيست انسان باشد و ذبح هم لازم نيست به طريق سنتى انجام پذيرد و همچنين لازم نيست شمار بردن نام خدا به شمار حيوانات ذبح شده باشد, ولى بقيه شرايطى كه در ذبيحه هست, بايد رعايت شود.


پي نوشت : [57]سوره (النحل), آيه114و 115.
[58] سوره (انعام), آيه 118, 119و 121.
[59]( مجمع البيان),ج357/4.
[60] سورره (انعام), آيه145.
[61]( مسالك الافهام),ج224/2.
[62] سوره (بقره), آيه 172 , 173.
[63] سوره (مائده), آيه 1,3 ,5.
[64](تفسير الميزان),ترجمه, ج315/5.
[65](همان مدرك)315/.
[66](همان مدرك)314/.
[67](همان مدرك)327/.
[68](تفسير البرهان) ; (الدر المنثور) و براى تحقيق بيشتر و نقد روايات اهل سنت, به تفسير (الميزان) مراجعه شود.
[69]تفسير (الفرقان) ; (الكاشف) و ….
[70] سوره (حج), آيه36.
[71] سوره (حج), آيه34.
[72] سوره (حج), آيه27.
[73] سوره (انعام), آيه 119ـ 121.
[74] سوره (مائده), آيه3 .
[75] سوره (مائده), آيه3.
[76] سوره (حج), آيه34.
[77] (مجمع البيان),ج84/7.
[78] سوره (كوثر), آيه2.
[79](الميزان), ج370/20 ـ 373.
نام کتاب : فقه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 6  صفحه : 6
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست