responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : نشریه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 66  صفحه : 2
مصاحبه با حجة الاسلام و المسلمين شيخ مهدى شمس الدين


حاليا كه از فرود مرگ به فراز زندگى آمده ايم و از اغماء به هوشيارى و از شب ديجور و خوف انگيز به سپيده صبح رسيده ايم و از قصر درّه درد با آن همه رنج و محنت به ستيغ كوه دست يازيده ايم و رو به افق در انتظار طلوع خورشيديم و نظاره گر سوختن ابرهاى سياه فرصت را غنيمت شمريم و اين آنِ بى بازگشت را از كف ندهيم هوشيارانه فردا را بسازيم. فردايى كه همه اميدها به اوست. فرداى سرنوشت ساز: پيش روى دشمن شرر آفرين و پس روى درّه مرگ. بى بازگشت. افتخار و ننگ رو در روى يكديگر. خود بر گزين!

گرچه گزيدن دشواراست و هزاران مغز پندارگرا در كارند كه من و تو را از واقعيتهاى موجود دور نگهدارند و با قيل و قال مدرسه چهره روشنِ حقّ را با پرده ضخيم باطل حق نما فرو پوشند و ما را در درياى جهل خود فرو برند.

براى عبور از اين گذرگاه پر مخاطره هراس و ترديد و حيرت و توهمات چركين را بايد كنار نهاد و از آنان كه مغز خود را به تصورات آلوده اند دورى جست و با آنان كه ضمير حق نگر و روح راستى باور دارند همپيمان شد. اساتيد انقلابى و پيرو راستين امام طلاب زجركشيده و كتك خورده آنان كه از عناوين و انتصاب گذشته اند و مخلصانه در سنگرهاى انقلاب از جان مايه گذاشته اند امروز نيز بايد براى پياده كردن آرمانهاى بلند امام و رهبر
معظم انقلاب اسلامى در حوزه ها كه تضمين كننده روشنايى و دل انگيزى فردايند تلاش ورزند و پايدارى و اميد را زره جان كنند و قلب انقلاب را از ناوكهاى زهرآگين پاس دارند. مجله حوزه از آغاز تاكنون تلاش ورزيده كه گامى براى پياده شدن اين آرمانهاى بلند بردارد.

در اين راستا در اين شماره گفت وگويى را كه در دهه فجر سال 1367 با حضرت استاد حجةالإسلام والمسلمين شيخ مهدى شمس الدين رئيس مجلس اعلاى شيعيان لبنان انجام داده ايم تقديم حضورتان مى كنيم.

به اميد اين كه تجربيات استاد فرهيخته و نگاه دقيق وى به مشكلات حوزه و راه حلهايى كه او ارائه مى دهد سازندگان فرداى حوزه را به كار آيد.

(حوزه)
حوزه: حضرت استاد از اين كه وقت گرانبهاى خود را در اختيار ما گذاشتيد كمال تشكر را داريم. اگر اجازه بفرماييد نخستين سؤال خود را اختصاص دهيم به زندگى علمى و تحصيلى شما كه شمه اى از آن را بيان بداريد.
*نخست از خداوند متعال موفقيت مجله را و توفيق دست اندركاران آن را كه به نظر من كارى پيشرو و مترقى در حوزه هاى علميه انجام مى دهند خواستارم; زيرا اين مجله تا آن جايى كه به خاطر دارم اولين مجله اى است كه چنين نامى را بر خود دارد و به طور تخصصى به مسائل حوزه و مشكلات تدريس و نحوه بهتر كردن آن و حتى شايد به مسائل ادارى و اجرايى حوزه مى پردازد. آنچه را كه تاكنون در نجف و يا قم با آن روبه رو بوديم تعدادى از مجلات بود همانند مجلة (الاضواء) در نجف اشرف و يا (مكتب اسلام) در قم كه در واقع مجلاتى بودند كه توجه آنها به مسائل فرهنگ اسلامى به طور عموم و كلى بود گو اين كه گاهى اوقات به مسائل حوزه به طور عرضى و جانبى رسيدگى مى كردند; از اين روى ترديدى نيست كه اين مجله توانست كمبودى را جبران كند و مى تواند نمونه و الگويى براى مجلات ديگرى ازاين گونه درحوزه هاى علميه باشد بدين خاطر تشكرو قدردانى خودرااعلام مى دارم.
در مورد اين سؤال كه جنبه شخصى و خصوصى دارد نمى توانم شرح و بسط زيادى بدهم از اين روى به اجمال مى گويم: من محمد مهدى فرزند شيخ عبدالكريم فرزند شيخ عباس... شمس الدين محمدبن مكى مشهور به شهيد اول رضوان الله عليه در نيمه شعبان 1354هـ ق. هنگامى كه پدرم در نجف مقيم بود به دنيا آمدم. تحصيلات اوليه خود را در نجف با خواندن علم صرف و نحو و مقدمات فقه را نزد پدرم فرا گرفتم و سپس مقدمات اصول و بلاغت و منطق را نزد بعضى از فضلاى حوزه آموختم. درسهاى خارج را نزد دو نفر از اعلام و برجستگان حوزه علميه نجف: مرحوم آيةالله العظمى حكيم قدس سره و مرحوم آيةالله خوئى به پايان رساندم. پس از كودتاى 14تموز 1958ميلادى در عراق به همراهى گروهى از دوستان به جنبش اسلامى پيوستم كه گروهى از اين دوستان به شهادت رسيده و از خداوند سلامتى بقيه دوستان را خواستارم. فعاليتهاى من در نجف و بيشتر در منطقه فرات ميانه (الفرات الاوسط) كه مركز آن شهر ديوانيه بود متمركز بود و مدت نه سال: از سال 0196م. تا 1969م. در آن جا فعاليت داشتم و بحمدالله فعاليتهاى من مثمر ثمر بود و توانست تأثير فراوان در منطقه داشته باشد و با كمك و خواست مرحوم آيةالله حكيم توانستم پروژه عظيمى را پياده و اجرا كنم. اين پروزه عبارت از كتابخانه مهمى بود كه در واقع خدماتى بيش از يك كتابخانه در منطقه انجام مى داد. اين كتابخانه در واقع مركز اسلامى بسيار مهمى بود كه تمام منطقه را زير پوشش خود داشت و خدمات كتاب نيز يكى از وظايف آن به شمار مى رفت و از آن جمله تأسيس بيش از بيست مسجد در شهر ديوانية و شهركها و روستاهاى اطراف آن بود.

حوزه: اگر از دوران تحصيل در نجف اشرف خاطراتى به ياد داريد كه دانستن آن براى ماو ديگر طلاب عزيز مفيد است بيان بداريد.
*به نظرم قسمتى از جواب سؤال دوم را در ضمن پاسخ به سؤال اول داده باشم; ليكن آنچه را كه ميل دارم يادآورى كنم آن است كه: از روزهاى تحصيل بعضى از
خاطرات خوش و تلخ را به ياد دارم كه بسيار مناسب است طلبه هاى جوان و مبتدى آنها را در نظر داشته باشند و من نيز تنها هدفم از بازگويى اين خاطرات از باب ذكر نعمتهاى خداوند است كه بر من تفضل فرموده.

اما از خاطرات تلخ آن روزگار: در آن ايّام رسيدگى به مسائل مادى و گرفتاريهاى طلبه ها از سوى مراجع تقليد در نجف بسيار اندك و جزئى بود از اين روى بر اثر كمبود مواد غذايى گرفتار قحطى شديم. همچنين بر اثر كمبود و فقر قدرت خريد لباس را نداشتيم. لباسهاى زمستانى را در تابستان به تن مى كرديم و لباسهاى تابستانى را در زمستان به بر مى كرديم. زمستانهايى بر ما گذشت در حالى كه جز يك قطعه لحاف پوسيده و قديمى پوششى نداشتيم كه قسمتى از آن را در زير خود قرار داده و با قسمت ديگر آن خود را مى پوشانديم. زندگى سخت و فلاكت بارى داشتيم اما تنها عنايت پروردگار بود كه به ما صبر و مقاومت داد تا در برابر آن همه فشارها ايستادگى كرده و بتوانيم آن دوره رنج و محنت را به پايان برسانيم. يادم مى آيد كه پدرم در سال 1948م. و پس از پايان به اصطلاح جنگ اول عربى ـ اسرائيلى به لبنان مراجعت كرد. در آن وقت عمر من 14تا 16 سال بود. پدرم مرا ميان باقى ماندن در نجف و باز گشت به لبنان (با توجه به مظاهر فريبنده نام لبنان براى يك جوان) مخير كرد و من باقى ماندن در نجف را برگزيدم و به تحصيل خود كه چند سال بود شروع كرده بودم ادام ه دادم. من اين انتخاب را از خواست و مشيت پروردگار مى دانم كه باقى ماندن در نجف را بر زبان و فكر من جارى كرد.

مسأله ديگرى را كه ميل داشتم مطرح كنم و قبلاً ما در نجف با آن روبه رو بوديم و هم اكنون نيز شنيده ام كه در قم گروهى از طلاب با آن روبه رويند مسأله به دست آوردن استاد و مدرس خوب و لايق است و اين كه هر طلبه اى و يا گروهى از طلاب ميل دارند كه استفاده از يك استاد را به انحصار خود درآورند. البته به دست آوردن چنين اساتيدى بسيار مشكل و اندك بود. ما نيز گرفتار چنين مشكله اى بوديم و در آخر به اين نتيجه رسيديم كه هرگز شاگرد نمى تواند استادى باب طبع و ميل
خود را به دست آورد ياحداقل تا اندازه اى مى تواند و تنها راه حل آن است كه درسهاى حوزه چه در سطح مقدمات و يا سطوح بايد به صورت دسته جمعى انجام پذيرد به طورى كه بيشترين تعداد از طلبه ها بتوانند از يك استاد و مدرس برجسته و خوب استفاده كنند.

از ديگر مسائلى كه نجف گرفتار آن بود و به نظر مى آيد قم نيز بدين مشكل گرفتار است همانا مقدار در حوزه ماندن است. اين كه طلبه از لحاظ ثبوتى مشغول درس و بحث است. بدين معنى كه طلبه وارد حوزه مى شود و سالها مى ماند و تنها معيار و ملاك تحصيلات او اين است كه 5سال و يا 01سال و يا 15 و يا 25سال در حوزه مانده است. به عبارت ديگر سطح اطلاعات علمى او اين است كه اين مدت در حوزه مانده است نه آن كه واقعاً چه مقدار زحمت كشيده و چه مقدار توانسته است سطح معلومات خود را بالا ببرد. اين است كه ما مى گوييم از يك سو بايد نظامى بسيار مستحكم درباره بازرسى و تفتيش و مراقبت از تحصيلات و دروس طلبه ها برقرار شود و از طرف ديگر نظام امتحانات دوره اى دقيقى باشد تا معلوم گردد كه سطح معلومات طلبه در چه حدّ و پايه اى است. البته امتحان بدان گونه كه امروزه در مدارس جديد رايج است هرگز معيار دقيق و درستى براى تشخيص سطح معلومات طلبه و دانش آموز نخواهد بود; زيرا چه بسا كه يك طلبه اى از اهل فضل بوده باشد ليكن قادر به پاسخ به سؤالاتى كه از او مى شود نباشد و يا آن كه طلبه اى كم سواد به خاطر حفظ مطالب بتواند به سؤالات پاسخ گويد. اما در هرحال نظام امتحانات دانش آموز و طلبه را همواره وادار به آمادگى مى كند. البته امتحانات نبايد به سبك و روش غربى يعنى صرف پاسخ گويى به سؤالات معينى بوده باشد بلكه بايد پاسخ به سؤالات به همراه نحوه صحبت و چگونگى پاسخ به سؤالات شفاهى نيز ملاك عمل باشد.

از ديگر مسائل بسيار مهمى كه قبلاً كمبود آن را در نجف به اندازه آشنايى ما با نظام تدريس در آن جا احساس مى كرديم و امروزه نيز به اندازه آشنايى محدودمان از نحوه
تدريس در قم با آن آشناييم همانا ضرورت توجه به جنبه هاى اخلاقى و تربيتى طلبه ها در حوزه هاى علميه است به گونه اى كه در آنان روح ترس از خدا و تقوا و پرهيزكارى را رشد دهد; زيرا در ديگر رشته هاى تحصيلى ممكن است انسان داراى مراتب علمى عامى بوده باشد ولى در عين حال فاقد ملكات اخلاقى (البته اين را از جهت امكان مى گويم) امّا در رشته روحانيت و شخصى كه به عنوان عالم روحانى و يا مبلغ مذهبى و يا هر صنفى كه به عنوان حامل پيام اسلام و شريعت محمدى(ص) شناخته شده واجب است كه حقيقتاً و واقعاً خداترس و از اهل ورع و تقوا و دين و داراى عفت دست و زبان و .. بوده باشد. به حداقل كمالات متجلى باشد و از وارد شدن در مسائلى كه او را به سوى تعصب و فرقه گرايى باطل و طرفدارى از گروهى عليه گروه ديگر سوق مى دهد دورى جويد مگر در حدى كه تقواو تدين او اجازه مى دهد. البته معلوم است كه اهل ايمان همواره اهل كفر را دشمن مى دارند و از اهل فسق دورى مى جويند. اينها طبيعى است ليكن تمام اين مسائل و التزامات بايد در ضمن محدوده شرع و بر طبق موازين اخلاقى بوده باشد. اين از مسائل بسيار مهمى است كه همواره بايد در حوزه هاى علميه بدان توجه شود و از سوى مقامات مسؤول در حوزه نيز به طور دقيق پى گيرى شود. از اين رو توصيه من آن است كه: همان گونه كه ما در گذشته انجام مى داديم در آغاز درس و يا در بين و يا در پايان درس مناسب است استاد و معلم مقدارى به موعظه بپردازد و طلاب را راهنمايى كند تا درس او تنها تعليم نباشد بلكه تعليم همراه با تربيت باشد.
حوزه: آيا به نظر شما اجراى نظام بازرسى و مراقبت از طلبه ها با آزاديى كه از خصايص حوزه هاى علميه است تنافى و تناقض ندارد؟
يكى از خصايص و مميزات حوزه هاى علميه ما همانا اصل آزادى و نظام حلقه هاى درسى است كه به تجربه ثابت شده است اين نظام از پيشرفته ترين و مؤثرترين نظامهاى درسى است; امّا اين آزادى نبايد بدان حد برسد كه طلبه آزاد باشد
هر موقع بخواهد درس بخواند يا نخواند و يا به مسافرت برود يا نرود. يقيناً نبايد آزادى بدين حد برسد كه باعث ركود گردد.

حتماً بايد آزادى باشد اما آزادى با ضوابط معين نه آن كه بر طبق ذوق و سليقه طلبه. حتماً بايد مدت زمان درسى در حوزه متناسب با حجم زمان بوده باشد. از اشكالات و نكاتى كه بر حوزه قم داريم آن است كه: آن گونه كه به ما گفته اند: در طول سال تحصيلى تنها 85 جلسه درس وجود دارد! يعنى اگر طلبه اى اصول مى خواند در طول سال 85 درس اصول و يا 85 درس فقه در طول يك سال تحصيلى از استاد مى آموزد. اين مسأله اى است كه به اعتقاد من باعث تضييع و به هدر رفتن وقت فراوانى است. بايد سعى شود كه مدت جلسات درس از 018 درس در سال كمتر نباشد يعنى نبايد از 8ماه درس كمتر شود كه با در نظر گرفتن روزهاى تعطيل و اضافه كردن آنها تقريباً 01ماه درس مى شود. حتماً بايد اين گونه باشد. ما مشاهده مى كنيم كه حوزه علميه قم داراى تعطيلاتى است كه پاى بندى به آنها ضرورى و لازم به نظر نمى آيد. مثلاً ما دليلى براى تعطيل درسها در تابستان نمى بينيم و يا تعطيل درسها در ماه رمضان. ما دليلى براى تعطيل بودن حوزه پس از مراسم عاشورا به طورى كه به مدت 2ماه ادامه پيدا كند نمى بينيم. بخصوص اگر قبل از محرم به حج برود و يا به امور حجاج رسيدگى كند كه 3ماه تعطيل خواهد بود. البته به تمام اين تعطيلات وقتى تعطيلهاى وفات يا تولد امامان(ع) و تعطيلات متعلق به مناسبتهاى انقلاب و جمهورى اسلامى و غيره ضميمه شود خواهيد ديد كه چه مقدار تعطيلات داريم. از اين روى ما معتقديم كه بر سرپرستان حوزه علميه مباركه قم است كه برنامه درس و تعداد آن را مورد بررسى و تجديد نظر قرار دهند.

حوزه: آيا به نظر شما حوزه هاى علميه ما با سيستم كنونى آن قادر به ايجاد تحول و تغيير و نوآورى در حوزه خواهد بود. ما معتقديم كه حوزه علميه بنيادى است با اهميت كه حفاظت از آن بر عهده همه قرار دارد.
يعنى بايد اين گونه باشد. البته من اين را از باب پيشنهاد عرض مى كنم و طبيعى است كه سرپرستان حوزه بهتر از ديگران به نقاط ضعف و قوت حوزه آگاهند.

به نظر من گروهى از نخبگان حوزه تأكيد مى كنم كه منتخبين بايد نخبگانى باشند كه مسؤوليتهاى تدريسى در حوزه را به عهده داشته باشند نه آنانى كه صرفاً جنبه هاى ادارى حوزه را به گردش درمى آورند. اين نخبگان بايد از همه گروهها و طيفهاى فكرى و علمى حوزه باشند و بتوانند نظامى را پايه ريزى كنند كه نيازها و احتياجات حوزه را بخصوص پس از پيروزى انقلاب اسلامى برآورد و بدين وسيله بتوانند ضمن برآوردن نيازهاى حوزه طلاب را نيز به اهميت وظيفه هايى كه بر عهده آنان گذارده شده است بياگاهانند.

حوزه: لطفاً براى ما درباره حوزه علميه و نظام كنونى آن و نقاط ضعف و قوت اين نظام سظا1 بگوييد.
*شايد قسمتى از مسائل مربوط به حوزه را در پاسخ به بعضى از سؤالات شما دادم و الآن به قسمتهاى ديگرى مى پردازم. از مسائل مهم مسأله كتابهاى درسى حوزه است. مادر دوره تحصيلات خود با سختيها و مشكلات فراوانى دست به گريبان بوديم و وقت فراوانى از ما به هدر رفت و بيشتر وقت هدر رفته به خاطر كتابهاى درسى بود چه در درسهاى علوم عربى همانند: صرف و نحو و يا در زمينه منطق و يا علوم بلاغت و يا در زمينه علم اصول. از عجايب آن كه در همه اين علوم پيشرفتها رخ داده و نظريات جديد مطرح گرديده بويژه در علم اصول و يا در علم منطق و يا در بخشى از مبحثهاى فقهى. امّا در عين حال هيچ گونه تغييرى در كتابهاى درس روى نداده است و براى من بسيار غريب و تعجب آور بود كه شنيدم هنوز در حوزه علميه قم كتاب حاشيه ملاعبدالله در منطق به عنوان كتاب درسى مورد استفاده قرار مى گيرد و اين مسأله اى بسيار تعجب آور است. اين كتاب مبارك حق خود را ادا كرده و مناسب
است كه دوران بازنشستگى خود را بگذراند. در مقابل كتابهاى بسيار خوبى در منطق وجود دارد كه با روشى بسيار خوب و روان مى تواند آخرين اطلاعات منطقى را در اختيار طلبه قرار دهند. اطلاعاتى كه نياز او را در درسهاى اصول و فقه برمىآورند به روشى بسيار جالب و دسته بندى شده همانند علمى مستقل و نه به عنوان مجموعه اى از معمّاها همان گونه كه در كتابهايى مانند حاشيه ملاعبدالله يافت مى شود در اختيار طلبه قرار دهند.

از ديگر مسائلى كه ما در دوران طلبگى مدتى گرفتارآن بوديم مقدار فراگيرى نحو بلاغت و منطق بود. در نتيجه نبود ضابطه معينى براى مقدار نياز يك طلبه به نحو يا بلاغت و يا منطق طلبه تصور مى كرد كه بايد در نحو و يا بلاغت و يا منطق مجتهد شود از اين روى مدتهاى مديدى از وقت گرانبهاى خود را صرف يك ماده و موضوعى مى كرد كه به حداقل مقدار از علم و وقت و صرف توان ذهنى نياز داشت.

اينها مسائلى بود كه در نظرم مى آيد و بسيار ضرورى است كه سرپرستان حوزه علميه به آنها توجه داشته باشند.

در زمان ما خيلى عادى به نظر مى رسيد كسى در علم بلاغت كتاب مطول را بخواند و يا در علم اصول كتاب قوانين را. البته قوانين را در مرحله سطوح مى خواندند در حالى كه براى مرحله بحث خارج و تخصص عالى نوشته شده است. ليكن اين كتاب وقت بسيار زيادى از ما را مى گرفت.

از ديگر مسائلى كه بايد طلبه در حوزه بدان توجه داشته باشد آن است كه: صرف تحصيل و درس خواندن نزد استاد خوب و ورزيده براى فهم مطلب و درك آن كافى نيست بلكه حتماً بايد همراه با مذاكره و مباحثه بوده باشد. از اين روى ضرورى است كه طلاب را به تشكيل مجالس مباحثه و مذاكره وادارند. ما در زمان طلبگى و تحصيلمان در نجف از فرصتهايى كه برايمان پيش مى آمد مانند مجالس عزادارى سيدالشهداء و يا در ديگر مناسبتها همانند مناسبت وفات امامان(ع) و يا ولادت آنان استفاده مى كرديم. و چون اين گونه مجالس معمولاً اساتيد و بزرگان حوزه در آن
شركت مى كردند ميان ما طلبه ها و ايشان مذاكرات و مباحثاتى انجام مى گرفت و هركس از هر طرف اشكال و يا سؤال مى كرد و سرو صدا بلند مى شد. اين گونه مجالس بسيار با ارزش بود; زيرا قدرت علمى و ذهنى طلبه را بالا مى برد و به او طريقه استدلال مى آموخت. طبيعى بود وقتى كه در مجلس يكى از بزرگان و علما وجود داشت او در نهايت دخالت مى كرد و نقاظ ضعف و قوت استدلال افراد را بيان مى داشت و اشكالات استدلال و يا سؤال و يا نحوه تقرير هريك را روشن مى كرد.

من معتقدم اين مسأله بسيا مهمى است كه مى تواند قدرت طلبه را بالا ببرد و آن را رشد دهد.
حوزه: از گفته هاى حضرت عالى ضرورت تغيير كتابهاى درسى احساس مى شود. با توجه به سختى ايجاد تغيير در كتابهاى درسى حوزه و مخالفتهايى كه احتمالاً خواهد داشت به طورى كه حتى تأليفات مرحوم صدر نيز مورد پذيرش عمومى در حوزه ها قرار نگرفت شما چه پيشنهادى داريد و تغيير و تحول در كتابهاى درسى را چگونه مى بينيد؟
اكنون پيشنهاد خاصى در ذهن ندارم. امّا به نظرم مى آيد كه گروهى از اساتيد درس معينى چون علوم عربى از قبيل: صرف نحو و بلاغت و يا اساتيد دروس منطق اصول و يا فقه مى توانند با همفكرى و اتفاق اعلام كنند: كتاب معينى را درس خواهند داد. طبيعى است كه طلبه نمى تواند كارى جز پيروى و تبعيت انجام دهد. طلبه كه به تنهايى نمى توند پيشنهاد معينى را به حوزه ارائه دهد بلكه اين حوزه است كه او را راهنمايى و توجيه مى كند. اين گونه در ذهن اوست كه سرپرستان حوزه بيش از ديگران به صلاح حوزه و طلبه هاى آن آگاهند. اما در عين حال من هم اكنون پيشنهاد بخصوصى را نمى توانم مطرح كنم.
حوزه:آيا تصور نمى كنيد اين سرپيچى و عصيانى است از روش و برنامه حوزه كه گروهى از طلبه ها به اختيار و انتخاب خود كتاب معينى را تدريس كنند؟ آيا اين باعث هرج و مرج نخواهد شد؟
*من هرگز قائل نيستم كه به طلبه اين مقدار آزادى داده شود بلكه طلبه ها مى توانند در عين پايبندى و التزام به نظام عمومى تدريس در حوزه خود را با نوعى از نظام تدريس كه امروزه آموزش جديد نام دارد هماهنگ كنند. بدين صورت كه در خارج از برنامه عمومى حوزه به فعاليتهايى بپردازند و هر درسى را كه ميل دارند بخوانند. امّا در برنامه عمومى حوزه براين نظرم كه بايد سرپرستى حوزه با دقت تمام آن را پى گيرى كند در عين حال قائلم كه بايد ميان برنامه دقيق و مسامحه ناپذير حوزه و آزادى بى حدوحصر منتهى به هرج و مرج راهى براى طلبه گذاشت كه در آن با آزادى ليكن آزادى مقيد و معين به تحصيل خود ادامه دهند.
حوزه: دروس جنبى را چه بايد كرد؟ مشاهده مى شود كه امروزه وظيفه حوزه تنها آموزش فقه اصول شده است اما از تفسير و ... خبرى نيست؟
*شكى وجود ندارد كه نظام حوزه هاى علميه تا زمانهاى متأخر نظامى قاصر و به دور از هرگونه تجدد و پيشرفت و نوآورى بود. به طورى كه عاجز از پاسخ به نيازهاى دينى امروز جوامع بود. در حوزه هاى علميه شيعه در بعضى از زمينه هاى علمى كمبودهايى مشاهده مى شود كمبودهايى كه گاهى اوقات جنبه تقصير نيز پيدا مى كند. مثلاً در مورد قرآن چه از لحاظ تلاوت و چه از لحاظ تفسير و يا در مورد علم الحديث واقعاً ما عقب افتاده ايم. بسيار جاى تأسف است با اين كه علماى گذشته ما رضوان الله عليهم عنايت بسيار زيادى به اين دو علم داشته اند; امّا در اين دوران اخير بسيار مهمل و مورد بى اعتنايى قرار گرفته اند. نمى دانم كه آيا علت اين بى عنايتى به علم تفسير و حديث و قرار دادن آنها در درجه دوم از باب همان مقوله اى
است كه علماى حديث و رجال مى گويند كه عمل مشهور به خبر ضعيف جبران كننده ضعف سند آن است و اعراض و ترك عمل مشهور به خبر قوى باعث وهن و سستى آن خبر مى شود يا نه؟ در حالى كه علم الحديث علمى است بسيار مهم بخصوص براى ما كه قائل هستيم: تنها خبر ثقه حجيت دارد و عمل مشهور به خبر ضعيف ضعف سند را جبران نمى كند. در هر حال نقاط ضعف بسيارى در حوزه قم وجود دارد كه بايد تدارك شود. البته عنايت و توجه به آنها نبايد به عنوان ثانوى و درسهاى جنبى باشد بلكه بايد در صدر و اصل موضوعهاى درسى ما قرار گيرد.

از نمونه هايى كه به آنها اهميت داده نشده زبان دوم است. ما متأسفانه در نجف از اين توفيق محروم مانديم كه زبان دومى را بياموزيم و علت آن هم نظرات منفى و سخت گيرانه نسبت به اين مسأله بود. يعنى در واقع از يادگيرى زبانهايى مثل انگليسى و فرانسوى جداً و واقعاً پرهيز مى كرديم.

مقصودم از زبان دوم آن است كه طلبه هاى عرب بايد زبان فارسى را خوب بياموزند و طلبه هاى ايرانى بايد با جديت تمام به آموختن زبان عربى بپردازند و آموختن آنان نبايد تنها در حد خواندن نماز و دعا و قرائت قرآن باشد; بلكه بايد در حد سخن گفتن و نوشتن و حتى سخنرانى باشد. ضمناً بايد به زبان تركى و مشتقات و فروعات آن نيز عنايت شود. اين سه زبان را من براى فرد روحانى و مبلغ جهت تبليغ اسلام بسيار مهم مى دانم. البته ممكن است در يك نقطه اى از جهان اسلام نياز باشد كه شخص اضافه بر زبان فارسى اردو را نيز ياد بگيرد و يا اردو و زبان عربى را. در هر حال بايد خصوصيات مردم و منطقه و نحوه عملكرد و وظيفه مبلغ را در نظر گرفت كه مبلغ از اهالى آن منطقه بوده و يا براى تبليغ به آن جا رفته است. بايد به زبانهاى خارجى كه زبانهاى غير مسلمانان است همانند: انگليسى فرانسوى روسى و... اهميت خاص داده شود. من از اين زبانها به عنوان زبان دوم تعبير نمى كنم بلكه از آن به عنوان زبان خارجى ياد مى كنم. اين زبانها مهم است و اگر طلبه را از تحصيل علمى خود دور نمى كند بسيار خوب است آنها را بياموزد لكن اهميت
يادگيرى آن به اندازه يادگيرى زبان دوم نيست مگر در مورد اشخاصى كه با كشورهاى غير اسلامى ارتباط دارند و يا افرادى كه در آن كشورها مشغول به تبليغ دين و انجام وظيفه اند. زيرا معقول نيست كه فردى به جهت انجام تبليغ و ديگر امور مذهبى مثلاً به آلمان مسافرت كند ولى قدرت تكلم به آلمانى نداشته باشد و يا به فرانسه برود و فرانسوى بلد نباشد و... همچنين آموزش زبان خارجى نسبت به افرادى كه در حوزه اند ولى با كشورهاى خارجى در رابطه اند مكاتبه دارند مسائل سياسى را پى گيرى مى كنند و...

اما در مورد زبان دوم در محيط كار اسلامى و يا در محدوده كشورهاى اسلامى به نظر من ضرورى است كه طلبه آن زبان را بياموزد. در نجف پس از آن كه سياست نسبت به آموزش زبان بيگانه برطرف شد بيشترين اهميت به آموزش زبان انگليسى و فرانسوى داده شد; در حالى كه الآن بر اين نظر هستم كه مناسب بود به اين قسمت اهميت داده شود كه طلبه هاى عرب زبان فارسى را بياموزند و طلبه هاى ايرانى زبان عربى را ياد بگيرند. الآن هم به نظرم در قم بايد به اين قسمت اهميت داده شود.

نكته ديگرى كه به نظرم مى آيد و از مجله حوزه مى خواهم در صفحات خود اين موضوع را مطرح كند و به بحث و برسى بگذارد پايه هاى اساسى تدريس و چگونگى اجراى آن است. در مرحله بحث خارج گاهى اوقات ملاحظه مى شود كه در بعضى از مجامع علمى اين گونه مطرح مى شود كه اصل تحصيل از آن علم اصول است به طورى كه تنها ارزش و اعتبار را به آن مى دهند و آن را اصل تحصيلات حوزوى و رسيدن طلبه به مرحله اجتهاد مى دانند. تصور مى شود اصل و غايت ذاتى همانا علم اصول است نه آن كه مقدمه اى باشد براى علم فقه كه منافع انسانى و اجتماعى دارد. در هر حال به نظر ما به علم اصول كه اكنون بيشتر جنبه فلسفى كلامى دارد بيش از ارزش واقعى آن اعتبار و ارزش داده شده و در مقابل اين نظر رأى و فكر ديگرى وجود دارد كه مى گويد علم اصول هيچ گونه ارزشى و فايده اى در استنباط احكام شرعى ندارد; زيرا استنباط تنها از راه مراجعه و بحث در منابع فقه و حديث و اعمال قواعد
تعارض متون حديث و يا جمع عرفى ميان احاديث عام و خاص و يا نحوه جمع ميان مطلق و مفيدامكان پذير است. اما به نظر من در اين دو نظر يكى جنبه افراط را پيش گرفته و ديگرى جانب تفريط را و آن گونه كه به من اطلاع داده اند در مدرسه قم (مقصودم از مدرسه منهج و روشى است كه حوزه بر طبق آن مشى مى كند) اين فكر كه علم اصول در تربيت مجتهد بيش از ديگر علوم ارزش دارد حاكم است. بدين خاطر از مجله حوزه مى خوهم اين مسأله را در صفحات خود مطرح كند تا ميان فقها و متخصصان مورد بحث و تحقيق قرار گيرد و معلوم گردد ملكه اجتهاد از چه راه به دست مى آيد در چه سطحى بايد باشد.

مثلاً هنگامى كه مدرسة مرحوم شيخ محمد حسين اصفهانى (كمپانى) را مورد بررسى قرار مى دهيم مى بينيم اين مدرسه و روش آن در حال رشد و نمو است و بسيارى از اساتيد و دوستان ما كه به تدريس مشغول هستند از اين روش جانبدارى و پيروى مى كنند. خوب چه بهتر است كه اين مسأله اختلافى در صفحات مجله شما مطرح شود تا بتوانيم با بحث و گفت وگو به فهم مشتركى برسيم و دريابيم كه يك فقيه براى استنباط احكام شرعى چه اندازه به علم اصول نياز دارد و انديشه هاى فلسفى و كلامى تا چه حد در تفكر اصولى و تشكيل آن مدخليت دارند.
حوزه: از سخنان شما فهميده مى شود كه معتقديد كه علم اصول متورم شده است.
*شايد تورمى در كار نباشد بلكه تعمق و غايت گرايى بيش از اندازه لازم باشد و يا شايد تورمى هم در كار باشد و يا شايد هر دو. شايد فردى بحثهاى فلسفى را بداند مورد مطالعه و دقت نظر و اعمال فكر قرار دهد. اين مسأله مستقلى است امّا اين كه علم اصول را به عنوان غايت و هدف در نظر گرفته و فقه و فقيه و ملكه اجتهاد و استنباط احكام شرعى و ذوق فقهى و فهم عرفى نصوص حديث و ديگر مسائل فقهى را تنها از راه علم اصول دانستن به نظر ما مسأله اى است كه نياز به بحث و گفت وگو دارد.
حوزه: شايد بتوان گفت اين طرز تفكر بيشتر به نحوه تدوين كتابهاى درسى حوزه بر مى گردد.
*و شايد به بعضى از مذاقها. مذاق برادرانمان كه به تدريس مشغولند. يعنى فقط به كتابهاى درسى باز نمى گردد. من در اين جا از روان بودن و يا مبهم و گنگ بودن عبارات سخن نمى گويم بلكه درباره اصل تكوين مطلب ورشد فكر اصولى و فقهى صحبت مى كنم.
حوزه: به نظر شما روشى كه بدان وسيله بتوان بهتر در مقابل مكتبهاى الحادى و مادى گرايى مخالف اسلام ايستاد چيست؟
*دو شرط اساسى وجود دارد:

آگاهى از مكتبهاى الحادى و مادى گرايى از راه آگاهى به منابع اصلى و دست اول آنان. ما نمى توانيم با يك شبح به جنگ بپردازيم پس ضرورى است كه مكتبهاى متفاوت غربى را به صورت علمى و دقيق مورد بررسى قرار دهيم.

بايد به طرز تفكر اسلامى نيز آگاه باشيم و بخصوص در زمينه هايى كه غربيان در آن موارد اظهار نظر كرده اند. از اين رو ما بايد همواره مسائل و مبانى آنان را مورد بحث و بررسى و تحت نظر داشته باشيم و از همه مهم تر آن كه اشخاصى را تربيت كنيم كه بتوانند در مقابل اين مكتبها بايستند و به دفاع از فكر اسلامى برخيزند نه مانند آنان كه كتابهايى در رد و نقد نظريه داروين درباره اصل و نشأت انسان پرداختند و به عنوان نقد از آيات قرآن و يا احاديث استفاده كردند. اين گونه نقدها با هيچ يك از موازين نقد علمى موافقت ندارند و يا آنان كه به همين روش به نقد و بررسى نظريه فرويد پرداختند و يا به عنوان رد و نقد مكتب اقتصادى سرمايه دارى غرب به بعضى از متون اسلامى كه بيشتر جنبه و عظ و ارشاد دارند تمسك مى جويند و يا به همين صورت مكتب ماركسيستى را نقد مى كنند. معمولاً اين گونه نقدها نتيجه عكس دارد. باعث
مى شود بگويند جهان اسلام و متفكران اسلام قدرت بر رد نظريات را به روش علمى ندارند. از اين روى آگاه شدن به نظرات مخالفان اسلام و تشكيل جلسات و سمينارها و كنگره هايى جهت بررسى و تبيين و توضيح نظرات و طرز تفكر آنان بسيار مهم و ضرورى است. همچنين ضرورى است كه طرز تفكر اسلام را ميان علما و طلاب و دانشجويان رشته هاى اسلامى و حتى در سطح دبيرستانها مطرح كرد تا مسلمان عادى همواره و در همه حال خود را آماده مبارزه با افكار منحرف بيابد. افكار منحرف و مخالف همواره از دو راه: يكى گمراه كردن ناآگاهان و دوم از خلأ فكرى منتشر مى شود; زيرا خلأ در هر چيزى محال است. از اين روى وقتى مغز از فكر سالم به دور ماند فكر غريب و بيگانه جاى او را گرفته و جايگزين مى شود. از اين رو ضرورى است كه سمينارها و كنفرانسها را افزايش داده تا بتوان خط اسلام و طرز تفكر اسلامى را در زمينه هاى سياسى ـ اجتماعى و اقتصادى و اخلاقى توضيح و شرح داد. مقصود از اين كنفرانسها اين است كه همواره طرز تفكر اسلامى مطرح باشد و مقصود آن نيست كه از روى دشمنى و عداوت با ديگران به مناقشه بپردازيم; بلكه بايد از باب: (انا واياكم لعلى هدى او فى ضلال مبين) و از باب گفت وگوى آزاد به طرح مسائل بپردازيم. من مطمئن هستم كه اسلام عزيز قادر بر پاسخ گويى به تمام اين افكار ساده و بى عمق و محتوا خواهد بود. كم عمق از اين جهت است كه اين مكابت افكار خود را به همراه زرق و برق عرضه مى كنند ولى همان كه نور آفتاب حقيقت بر آن بتابد ثابت مى شود كه فكر بى محتواست و هرگز نمى تواند ابعاد انسان را در بر گيرد.

مسأله ديگر آن است كه ما بايد كتابهايمان را به صورت ساده در اختيار مردم قرار دهيم. بايد متونى سهل و ساده نوشته شود كه با سطح فكر جوانان و مردمان معمولى تناسب داشته باشد. بنا به تجربه خودم ثابت شده است كه كتاب بزرگ كه صدها صفحه مطلب داشته باشد هرگز نمى تواند مفيد باشد و به عنوان سلاحى كارى به دست دانش آموزان دبيرستانى و يا دانشجوى دانشگاهى مورد استفاده قرار گيرد بلكه كتابهاى مختصر كه حداكثر معلومات را با زبانى ساده و در حداقل صفحات
تقديم جوانان بكند مفيدتر خواهد بود بحمدالله اكنون كه ما وارد مرحله اى تازه از برخورد با افكار و نظرات و مكاتب غربى شده ايم و پيروزيهايى نيز به دست آورده ايم اين كار را بايد جدى بگيريم. به نظر من يكى از نتايج خوب بازگشت مردم به اسلام و وابستگى آنان به فرهنگ اسلامى همانا روشن شدن بى محتوايى و بى عمقى طرز تفكرى است كه از آن به عنوان: مكتبهاى غرب و يا تفكر نوگرايى تعبير مى شود. و از اين مهم تر آن است كه: پيروزى انقلاب اسلامى و تشكيل جمهورى اسلامى خود مركز شعاع و پرتو افشانى است كه مى تواند بسيارى از تفكرات و نظرات را تغيير دهد.
حوزه: لطفاً براى ما از فعاليتهاى سياسى خود در دوره اى كه در نجف بوديد بگوييد.
*در واقع فعاليتهاى سياسى ـ اسلامى من در نجف پس از كودتاى تموز 1958م. در عراق آغاز گرديد. من در زمينه هاى مختلفى فعاليت داشتم. بعضى از آن فعاليتها جنبه علنى داشت و بعضى غير علنى. از آن جمله: نوشتن اعلاميه ها و يا شركت در تهيه و نوشتن آن و شركت در تأسيس و ادامه كار مجله (الاضواء) و يا در تربيت كادرهاى اسلامى و يا نوشتن كتابها در موضوعات و مسائل اسلامى.
حوزه: آيا فعاليتهاى شما به تشكيل حزب معينى انجاميد؟
*در نجف فعاليتهاى اسلامى به طور عموم وجود داشت و در ضمن آن نيز دسته بنديهايى به وجود آمد و ما در محدوده مبارزات و برنامه هاى اسلامى فعاليت مى كرديم.
حوزه: آيا مقام مرجعيت از فعاليتهاى شما آگاه بوده و آن را تأييد مى كرد؟
بى ترديد مرجعيت در آن دوره نه تنها از فعاليتهاى ما آگاهى كامل داشت
بلكه از آن پشتيانى جدى كرد و كمكهاى مالى و معنوى فراوانى نيز به آن مى كرد. يادم مى آيد كه در يكى از دوره هاى بسيار مشكل و سخت كه بر ما (يعنى حوزه علميه و نيروهاى فعال اسلامى) گذشت به طورى كه صرف گشت و گذار در خيابانها و بازارهاى شهر نجف و ديگر شهرهاى عراق در حكم ريسك بسيار خطرناك و پرمخاطره اى به شمار مى رفت; زيرا نيروهاى چپ وار ازل و او باش وابسته به آن متعرض روحانيان و مؤمنان شده و آنان را آزار مى دادند. در اين شرايط مرحوم آيةالله حكيم قدس سره امر فرمودند كه: ضرورى است روحانيان از خانه هاى خود و به جهت حضور و راه رفتن در خيابانها خارج شوند حتى اگر متعرض هتك و آزار و اذيت شوند زيرا همين حضور و نشان دادن خود در برابر چشمان مردم مؤثر خواهد بود. اين نمايانگر پشيتيبانى و هم فكرى مقام مرجعيت آگاه با عملكرد ما بود.
حوزه: آيا فعاليتهاى اسلامى و مشاركت در آن اختصاص به روحانيان عرب داشت و يا غير آنان نيز شركت داشتند؟
*ما همگى در يك فعاليت گروهى شركت داشتيم كه همه در آن شركت داشتند. گو اين كه ممكن بود در بعضى از جهات و جنبه ها چهره عربيت بر آن غلبه داشت و در بعضى از جنبه ها وجهه ايرانى ليكن در نهايت همه كوششها و فعاليتها در مصب و ملتقى واحدى جمع شده و به هم مى پيوستند. هم اكنون شما مى توانيد به مجله هاى (الاضواء) و (النجف والايمان) كه در آن دوره فعاليت داشت مراجعه كرده و نام هاى كه در آن آمده است نمايانگر فعاليت گروهى و شركت عمومى در آن است.
حوزه: با تأليفات حضرت عالى آشنايى داريم لطفاً براى آشنايى بيشتر ما و ديگر خوانندگان علاقه داريم توضيحات جناب عالى را بشنويم.
*ما كتابهاى زيادى نوشته و بسيارى از آنها چاپ شده است كه مى دانيد. شماره اين
كتابها تا كنون تقريباً به 25 كتاب رسيده است. پس از بازگشتم از نجف به لبنان كتابهاى زيادى آماده چاپ داشتم ليكن موفق به چاپ خيلى از آنها نشدم و اكثر اين كتابها عبارتند از: كتابهاى فقهى و اصولى و يا تقريرهايى كه از درسهاى بزرگان در نجف نوشته ام. بعضى از اين كتابها خطى بود و بعضى را آماده چاپ كردم و به چاپخانه دادم; ليكن اين آمادگى مقارن با تهاجم ارتش اسرائيل به بيروت بود و خانه من هم در محله اى بود كه به اشغال ارتش اسرائيل درآمد ومن در آن هنگام در ايران به سر مى بردم و پس از بازگشت به بيروت ديدم كه خانواده ام منزل را ترك كرده و تمام خانه بر اثر خمپاره و توپ آتش گرفته و قسمتهاى زيادى از آن ويران گرديده و تقريباً در حدود 09درصد از كتابهاى من نابود شده اند. هم اكنون باقى مانده اى از نوشته هاى فقهى كه عبارتند از: كتاب (الاحتكار) و قسمتى از كتاب (الاقرار) و (الوصايا) (والضمان) موجود است. البته قسمتى از اين كتابها عبارت بودند از نوشته هاى مستقلى كه خود درباره موضوعهاى فقهى نوشته بودم و قسمتى ديگر عبارت بودند از شرح و تعليقاتى كه بر بعضى از كتابها نگاشته ام از جمله شرايع كه الآن نمى توانم از آن استفاده ببرم و تنها قسمتى از آن سالم باقى مانده است. كتابهاى ديگرى نيز دارم كه اميدوارم بتوانم چاپ كنم.
حوزه: با توجه به تحقيـق و كارى كه در نهج البلاغـه انجام داده ايد به نظـر حضرت عالى كدام يك از مشروح نهج البلاغه بهتر است و كارگشاتر.
*من درباره نهج البلاغه چهار كتاب نگاشته ام:

1 . دراسات فى نهج البلاغه.

2 . شرح عهد نامه مالك اشتر.

3 . حركة التاريخ عنه الامام على(ع). به نظر من اين كتاب بسيار مهمى است و داراى نوآوريهاى فراوان.
4 . اسلام و قضايا الحرب فى نهج البلاغه.

امّا بهترين شرح بر نهج البلاغه من به همه شروح احاطه ندارم و خودم همواره از متن اصلى بهره برده ام و كمتر از شرحها استفاده كرده ام. به اعتقاد من نهج البلاغه از متون اساسى است كه بايد با آن به تنهايى برخورد كرد. در عين حال به نظرم شرح ابن ابى الحديد از شرحهايى است كه نسبت به ديگر شرحها از عمق و توازن بيشترى برخوردار است. در عين حال ما شرحهايى داريم كه هر كدام به متناسب طرز تفكر نويسنده آن شكل يافته است. همان گونه كه در بعضى از تفاسير جنبه فلسفى بر آن غلبه مى كند در نهج البلاغه نيز متونى نيز وجود دارد كه جنبه كلامى و فلسفى در آنها غلبه دارد. نهج البلاغه كتابى است سياسى ـ تربيتى كه به بررسى و حل مشكلات مسلمانان مى پردازد. اميرالمؤمنين در نهج به عنوان فردى كه نظرگاههاى خود را با مسائل جارى تطبيق مى دهد و به حلّ مشكلات جامعه اش مى پردازد جلوه مى كند نه به عنوان صرفاً يك متفكر و نظريه پرداز.
حوزه: درباره لبنان براى ما سخن بگوييد. وضعيت حال و آينده لبنان را چگونه مى بينيد.
*به نظر ما ضرورى و متعين است كه لبنان وحدت اقليمى خود را حفظ كند و از اين روى هر طرز فكر و پيشنهادى كه در نهايت به تقسيم لبنان بينجامد با آن مخالفيم و معتقديم كه به راه خطا رفته. از اين روى ما با نيروها و مكاتبى كه در لبنان به هدف تقسيم و تجزيه كار مى كنند و يا كشور را به سوى آن سوق مى دهند مخالفيم به نظر ما به نفع عموم مسلمانان است كه لبنان يكپارچه و متحد بماند. حكومت مركزى مصدر نيرو وقوت باشد. اما از لحاظ سياسى در لبنان سه طرح سياسى وجود دارد:

1 . پيشنهاد جلوگيرى از هرگونه تغيير در بنيه سياسى كشور و ادامه روش سابق ـ البته با تغييرات بسيار جزئى در بعضى از پستهاى ظاهرى و سطحى.

2 . پيشنهاد و طرحى كه ما آن را طرح اصلاحى مى ناميم كه خواستار پياده كردن
اصلاحات جدى و حقيقى در نظام سياسى لبنان است. البته با حفظ تركيب كنونى نظام لبنان كه همان نظام طائفى و گروهى است.

ما با هر دو پيشنهاد و طرح مخالفيم. اما با پيشنهاد اول بدين جهت مخالفيم كه ما نظام كنونى لبنان را از اساس درست نمى دانيم. و بر فرض محال كه اين نظام در وقت تشكيل و ايجاد آن ارزش و اعتبارى داشت لكن اكنون پس از گذشت 45 سال مقومات بقاى خود را از دست داده است.

اما پيشنهاد دوم را بدين جهت مردود مى دانيم (با اين كه گروههاى زيادى از آن پشتيبانى مى كنند) كه معتقديم اين پيشنهاد در واقع به معنى تأخير انداختن گرفتارى و مشكلات است. به تعبير ديگر نوعى مصالحه موقت و محدود است. در واقع حل وسطى است نه حل كامل مشكل و گرفتارى در لبنان. از اين روى از سالهاست كه پيشنهاد سومى را مطرح كرده و بر روى آن كار كرده ايم كه همان تغيير كامل سيستم و نظام حكومتى در لبنان است. بدين صورت كه كل نظام دگرگون شود و از نو و بر اساس رأى هر فرد به عنوان شهروند و هموطن و نه به عنوان وابستگى او به طائفه و مذهب خاصى برقرار شود. در طرح جديد ديگر قدرت بر اساس طوائف چندگانه تقسيم نخواهد شد; بلكه بر اساس فردفرد ساكنان در مملكت خواهد بود. به نظر ما اين طرح در اين دوران مى تواند حلاّل مشكلات لبنان باشد. تنها صيفه و روشى مقبول در لبنان مى تواند باشد. من از اين صيفه سياسى به عنوان: (الصيفه الديمقراطيه الفردية القائمة على مبدأ الشورى) يعنى نظام دموكراسى فردى كه بر مبنى و پايه شورا و تبادل نظر برپا باشد ياد مى كنم و هر طرحى جز اين طرح حداقل طرحى است كه شرايط امروز لبنان را در نظر ندارد. از اين روى براى هر طرحى غير از اين طرح جز شكست نتيجه اى را تصور نمى كنم. طرح من طرحى است كه هم از لحاظ فقهى داراى اعتبار است و هم از لحاظ سياسى. از لحاظ فقهى و سياسى اين طرح تا حد ممكن و با در نظر گرفتن شرايط و ضرورات وفق دارد.
حوزه: بعضى از گروههاى سياسى و شخصيتهاى مذهبى لبنان پيشنهاد تشكيل جمهورى اسلامى در لبنان را مى كنند نظر شما در اين باره چيست؟
*به نظر من اين طرح براى لبنان و در اين شرايط طرحى است غير واقعى.
حوزه: يعنى هنوز وقت اعلان آن فرا نرسيده است؟
*بله معتقدم كه اين اعلان بسيار زود است ولى شكى نيست كه ديد سياسى ـ استراتژى و مبارزات سياسى اين كار را اقتضامى كند. ما 24سال پيش كتاب: (نظام الحكم والادارة فى الاسلام): را نوشتيم ولكن معتقديم كه هر موقع شرايط و مقومات تشكيل جمهورى اسلامى آماده گرديد بايد اين نظريه مطرح گردد نه آن كه اين طرح به جهت مصارف سياسى زودگذر به صورت شعارى بى پايه و اساس و سرگردان در هوا مطرح گردد. اين طرحى است غير عملى در لبنان لذا طرح آن نيز مضر است حداقل در شرايط فعلى. امّا بعد خداوند چه تقدير مى فرمايد و چه خلقى دارد آن مسأله اى است كه به زمان مربوط است زيرا كه (يخلق الله مالا تعلمون).
حوزه: درباره مجلس اسلامى شيعى اعلاء در لبنان براى ما سخن بگوييد.
اجازه بدهيد سخن كوتاهى درباره اين موسسه انسانى براى مسلمانان شيعه و نيز شيعه در لبنان بگويم. وظيفه اين مؤسسه آن است كه چهارچوبى باشد براى فعاليتهاى مسلمانان شيعى در لبنان. اين مؤسسه در واقع نهاد و مركزيتى است كه در آن شيعيان لبنان به فعاليت مى پردازند. اين فعاليتها در بر گيرنده مسائل سياسى و غير سياسى از قبيل: اوقاف دادگسترى و محاكم شرعى برنامه ريزيهاى فرهنگى و آموزشى و تربيتى و... است اين مجلس نماينده هيچ گروه و يا دسته اى نيست بلكه تنها مركزيست و نهادى است براى تمام شيعيان كه همه گروهها و تنظيمات با
همه ديدها و نظرات مختلف را از راه شور و نظرخواهى در بر مى گيرد. با همديگر بحث و مذاكره و مشورت مى كنيم و از ديدگاههاى مشترك استفاده مى بريم و سعى در رفع اختلافات و گرفتاريها ميان شيعيان بخصوص و يا مسلمان مى كنيم. از اين روى هم اكنون مجلس اسلامى شيعى اعلاء به عنوان مؤسسه اى كه تنها مختص به گروه و طائفه خاصى باشد نيست; بلكه امروزه به عنوان يكى از مؤسسات بزرگ و هدايت كننده به شمار مى آيد. طبيعى است كه پس از پيروزى انقلاب اسلامى در ايران و تأسيس جمهورى اسلامى نظر مجلس در رابط ه با استراتژى فعاليت در كل جهان اسلام بر اين قرار گرفت كه از امام خمينى به عنوان رهبر و مرجع حمايت و جانبدارى كند. البته بايد شرايط اقليمى و محلى هر كشورى را در نظر گرفت و بر وفق آن در آن جا عمل كرد. اما هدف تشكيل اين مؤسسه سعى در رساندن مسلمانان لبنان به وحدت كلمه و اتفاق رأى در مسائل اصولى بوده است. بدين جهت مجلس بيشترين روابط را با جوامع مسلمانان در لبنان برقرار كرده است. امروزه مجلس اسلامى شيعى اعلا به عنوان يكى از مؤسسات مهم و با ارزش مسلمانان لبنان ظاهر گرديده است بدون آن كه نام و عنوان شيعى آن مانع از آن گردد.
حوزه: ملاحظه مى شود كه بعضى از شخصيتهاى مذهبى ـ سياسى لبنانى نسبت به مجلس اسلامى شيعى اعلا نظر خوشى ندارند و آن را جزئى از تشكيلات رژيم كنونى لبنان به شمار مى آورند.
*به اعتقاد من اين گونه انديشه نتيجه فهم و دركى غلط است و اميدوارم اين نظر تنها ناشى از يك اشتباه بوده باشد و نه غرض ورزى آگاهانه و داراى اهداف معينى كه هدف از آن نشر اين انديشه اشتباه در ميان مسؤولان جمهورى اسلامى ايران و يا ديگران باشد. امروزه اين مجلس يكى از واقعيات و ثوابت جامعه لبنانى به شمار مى آيد. اما اين اتهام كه اين مجلس از تشكيلات رژيم لبنان است اتهامى است ظالمانه; زيرا مفهوم اين حرف آن است كه مجلس با سياستهاى رژيم كنونى منسجم و هماهنگ
باشد در حالى كه اگر ما تاريخ و چگونگى و شرايطى را كه به تأسيس اين مجلس انجاميد در نظر بگيريم خواهيم ديد كه اين مجلس امتيازى بود كه مسلمانان آن را با زور و قوه قهريه و در نتيجه جنبش ملى و مردمى در سرتاسر لبنان كه از قبل سال1965 تا سال 1969م. ادامه يافت از رژيم انتزاع كردند. اين جنبش به حدى فراگير بود كه رژيم لبنان و سياسيون وابسته به آن احساس كردند كه چاره اى جز دادن اين امتياز نيست و در غير اين صورت با انفجار عظيمى در سطح كشور رو به رو خواهند بود و حتى سياستمداران شيعه لبنانى و سنى و مسيحى با تشكيل اين مجلس مخالف بودند زيرا تشكيل اين مجلس را مانع از اجراى بسياى از خواسته هاى خود مى ديدند. آنان فكر و سياستها و جهت حركت مجلس را كه همان حمايت از طبقه محروم و مستضعف لبنان بود از قبل خوانده بودند لذا با تشكيل آن به مخالفت بر خاستند.

من از مسؤولان جمهورى اسلامى خواستارم كه به اين جنبه هاى مجلس توجه كنند. لازم به توضيح است كه گاهى اوقات مسؤلان رژيمى مى آيند و گروهى از مردم را متشكل مى كنند و براى آنان اساسنامه اى مى نويسند و تشكيلاتى را به وجود مى آورند. اين گونه تشكيلات را كه از سوى مقامات بالاى رژيم به وجود مى آيد مى شود گفت مؤسسات رژيم هستند. امّا هنگامى كه حركتى جوشان و پرخاشگر در تمام سطوح: كارگران كشاورزان پيشه وران دانشجويان روشنفكران روحانيان و علماى دين به وجود مى آيد. اين جنبشى كه از سطوح پايين جامعه سرچشمه مى گيرد وآن را نمى توان به عنوان جزئى از رژيم حاكم به حساب آورده مجلس اسلامى شيعى اعلاء اين گونه به وجود آمد. تولد او تولدى غير طبيعى بود كه مى توان نحوه تولد آن را به عمل سزارين (قيصريه) تشبيه كرد. تولدى بود از زايشگاه خاطره رژيم لبنان و حتى در بعضى از موارد براى پيش بردن اهدافمان و وادار كردن دولت و يا نمايندگان به تصويب و تنفيذ قانونى كه به موجب آن اين مجلس به وجود آمد مجبور به استفاده از سلاح و يا تهديد به استعمال آن عليه دولت و يا نمايندگان شديم. اين گونه
مؤسسات تشكيلاتى هستند كه از زير به رو آمده اند نه از طرف مقامات بالا تشكيل شده باشند لذا نمى توان به اين گونه مؤسسات تهمت زد كه جزئى از رژيم حاكم هستند. اگر اين گونه باشد كه بسيار سهل است كه از باب بدگويى و تشهير و بد نام كردن به هر موسسه خيريه اى كه داراى اساسنامه رسمى است تهمت زد كه از مؤسسات رژيم است. اين گونه سخنها در واقع چيزى جز دروغ گويى و تبليغات گمراه كننده نيست.

اين قسمت اول پاسخم. اما قسمت دوم پاسخم كه اين گونه اتهامها را رد مى كند اين است كه اين مجلس از روز تأسيس و تشكيل آن در هيچ زمان و تاريخى با رژيم لبنان توافق نداشته است بلكه همواره و هميشه در حال جنگ و مقاومت با رژيم لبنان بوده است. گاهى اوقات درگيريهاى شديد داشتم و گاهى اوقات درگيريهاى خفيف.

اما قسمت سوم پاسخم آن است كه: اين مجلس از روز شروع انقلاب اسلامى و تا تأسيس جمهورى اسلامى تا امروز همواره و صد درصد در خط انقلاب و جمهورى اسلامى بوده است.

اما آيا رژيم لبنان هم اين گونه بوده است؟ رژيم لبنان چه ارتباطى با انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى دارد؟ به نظرم همه كس به روش و سياستهاى اين رژيم آگاه است. من به صراحت و بدون مبالغه اعلام مى كنم كه اين رياست كنونى مجلس بوده است كه توانسته است تاكنون بر اين خط مشى باشد و آن را حفظ كندو توانسته است از لبنان قلعه اى از تلاع اسلام بسازد. اما تبليغات دروغ و نشر اكاذيب و پخش اتهامات كاذب و يا اشتباه و ديگر مسائل به نظر هرگز نمى تواند حقايق و واقعيات ملموس را بپوشاند.

من به برادران مسؤول در جمهورى اسلامى كه اين مصاحبه را مطالعه مى كنند مى گويم: حرف ما اين است كه (فاسئلوا اهل الذكران كنتم لاتعلمون) البته اميدوارم كه احتياج به استفاده از آيه شريفه (ان جاءِكم فاسق بنباء فتبيّنوا) نباشيم. اما گاهى اوقات ممكن است كه محتاج به استفاده از آن آيه هم بشويم. البته وقايع همواره خود را رو
مى كند و شايعات دوام ندارد. طبيعى است كه نمى شود تا بى نهايت به شايعات اعتماد كرد بلكه بايد به وقايع ثابت و مسلمى كه در تاريخ اين مجلس ثبت شده است رجوع كرد تا ديد كه آيا وجود و ادامه اين مؤسسه چيزى جز خير و بركت براى مسلمانان لبنان و مسلمانان جهان بويژه جمهورى اسلامى بوده است.
حوزه: مشاهده مى شود كه پس از غيبت آقاى موسى صدر فعاليتها و تحركات مجلس شيعى در سطح كشورهاى عربى اسلامى بسيار تقليل يافته بلكه به صفر رسيده است.
اين مسئله را مى توان از دو جنبه مورد بررسى قرار داد:

1 . اگر مقصودتان از اين سؤال اين باشد كه مى گوييد هيأت رئيسه مجلس چرا درسطح كشورهاى عربى فعاليت ندارد؟ بايد بگويم هيأت رئيسه به اختيار و با در نظر گرفتن سياست جمهورى اسلامى خود را مقيد كرده است. اين يكى از نكاتى است كه بايد بدان توجه شود; زيرا براى مجلس بسيار آسان است كه خود را با شرايط سياسى موجود در جهان عرب وفق بدهد و بدين وسيله فعاليتهاى خود را توسعه دهد ليكن ما با در نظر گرفتن استراتژى اسلامى و سياستهاى جمهورى اسلامى خود را مقيد كرده ايم.

2 . اگر مقصودتان از سؤال اين باشد كه مجلس از فعاليتهاى سياسى منطقه از قبيل اظهار نظر تأييد و رد و نقد مسائل سياسى منطقه اسلامى ـ عربى به دور است اين به نظرم غير واقعى است زيرا كسى كه فعاليتهاى مجلس را پى گيرى كند خواهد ديد كه فعاليتهاى سياسى مجلس در اين مدتى كه شما از آن سخن مى گوييد بيش از هر وقت ديگر بوده است.

بله من تا اندازه اى حق را به شما مى دهم و از شما مى خواهم كه ما را در اين زمينه يارى دهيد كه يكى از مشكلات ما اين است كه فعاليتهاى مجلس شيعى اعلاء به علتها و سببهاى مختلف كه از بعضى از آنها آگاهيم و نسبت به بعضى ديگر ناآگاه يا هرگز و يا به اندازه كمى در مراكز خبرى و وسايل ارتباط جمعى جمهورى اسلامى منعكس
مى شود. به نظرم اگر فعاليتهاى مجلس در محدوده لبنان و يا جهان عرب و يا جهان اسلامى با امانت و به درو از هرگونه اغراق و يا حذف منعكس گردد خواهيد ديد كه فعاليتهاى مجلس در اين مدتى كه از آن سخن مى گوييد بيش از هر زمان ديگر بوده است. من از مجله حوزه مى خواهم در اين زمينه به فعاليت بپردازد و من معتقدم كه مجلس اسلامى شيعى اعلاء از مؤسساتى است كه مظلوم واقع شده و نسبت به آن ظلم فراوانى انجام گرفته است از اين رو من خواستارم كه در اين زمينه انصاف به خرج داده و وقايع را براى برادران ايرانى بازگو كنند.

حوزه: درباره تأثير انقلاب اسلامى در جهان چه نظرى داريد.
*به نظرم اين سؤال از سؤالهاى تكرارى است و پاسخ آن روشن است. انقلاب اسلامى در شرايط معينى به وجود آمده و شرايط تازه اى را نيز به وجود آورده است. ملتهاى مسلمان هنگامى كه از خواب گران خود بپاخاستند و از عقب ماندگيهاى خود از هنگام درگيرى مسلمانان با مسيحان اروپايى در جنگهاى صليبى و پس از آن درگيرى با اروپاى سرمايه دارى و يا اروپاى ماركسيستى آگاه شدند تحولات جديدى در جهان اسلام پديدار شد. در واقع بايد مسير استعمار را در كشورهاى اسلامى از هنگام درگيرى نيروهاى انگليسى در شبه قاره هند و تسلط بر آن و يا در شمال آفريقا هنگام درگيرى ميان نيروهاى اسلامى و فرانسوى و يا اسلامى و ايتاليايى يا درگيرى در خاورميانه ميان نيروهاى ايران و روسيه تزارى و يا درگيريهاى ميان نيروهاى ايرانى وروس پس از پيروزى انقلاب ماركسيستى در شوروى و يا در جهان عرب از هنگام حمله ناپليون به مصر تا درگيريهاى كنونى در خليج فارس پى بگيريم. در تمام اين دورانها هميشه حالت جنگ و گريز ادامه داشته است. اين درگيريها باعث آگاهى مردم گرديد و جنبشهاى اسلامى رخ داد: در هند جنبشهاى اسلامى در ايران در شمال آفريقا و جنبش عبدالكريم الخطابى و ابن باديس و يا ابراهيمى و... جنبشهاى مصر همانند جنبش مجله المنار و يا شيخ محمد عبده و... سورياى بزرگ (لبنان
ـ سوريه ـ فلسطين ـ اردن) جنبش سيد جمال الدين اسدآبادى مشهور به افغانى و... با توجه به اين سابقه عميق مبارزاتى در كشورهاى اسلامى مى توانيم عمق حركت اصول گرايانه در ايران را كه به دست علماى دين و روشنفكران اسلامى آگاه و به وجود آمده درك كنيم. اين جنبش ادامه يافت تا انقلاب اسلامى ايران پيروز شد و سپس جمهورى اسلامى تشكيل گرديد. از اين رو مى بينيد كه اين انقلاب در نتيجه جمع شدن تجربيات سالها مبارزه و درگيرى با استعمار به وجود آمده است. اين جنبش در سالهاى اخير به صورت فعاليتهاى گوناگونى بروز كرد كه از مهم ترين و مؤثرترين اين جنبشها و فعاليتها مى توان از جنبش امام خمينى حفظه الله ياد كرد. آغاز آن از 15 خرداد 1342 بود و ادامه يافت تا منتهى به اين زلزله عظيم گرديد كه واقعاً زلزله اى بود بر سر دشمنان انسانيت و انسان. اين جنبش مرحله تازه اى در جهان اسلام در زمينه فرهنگى سياسى جهادى بافت جامعه و در آگاهى انسان مسلمان به وجود آورده است. اگر بخواهيم درباره تأثيرات اين انقلاب پس از پيروزى و پس از تشكيل جمهورى اسلامى سخن بگوييم نياز به وقت زيادى داريم كه در باره تمام زمينه هاى آن سخن بگوييم به طورى كه در دورانهاى جديد و از هنگام سقوط خلافت عثمانى يا حتى قبل از آن و از هنگام تُهى شدن خلافت اسلامى از واقع مذهبى خود يعنى از هنگامى كه خلافت عثمانى دادن امتيازات به بيگانگان را به عنوان (حقوق بيگانگان) آغاز كرد پس از اين مدت اين اولين جنبش اسلامى است كه به تشكيل يك دولت منتهى مى شود دولتى كه بر طبق برنامه اسلامى به وجود آمده و طرفدارانى در دنيا دارد و بر اين نظر است كه از خط سومى ميان سرمايه دارى و ماركسيسم پيروى كند. اين خط كه از آن قرآن كريم به عنوان مشكات تعبير مى كند كه همان خط و راه قرآن در جهان معاصر است.

حوزه: از جناب عالى به خاطر اين كه قبول زحمت فرموديد متشكريم.
*من هم از مجلّه حوزه تشكر مى كنم.

نام کتاب : نشریه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 66  صفحه : 2
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست