گفتنى است اين استدلال فقط مىتواند براى جهاد ابتدايى به معناى خاص آن ـ يعنى جهاد براى دعوت كفار و مشركان به اسلام ـ باشد، ولى بر اساس معناى عامى كه از جهاد ابتدايى تصور كرديم (69) ـ يعنى جهاد فقط براى دعوت به اسلام نباشد بلكه براى نجات مظلومان و مستضعفان، براى رفع موانع دعوت اسلامى و بسط حاكميت سياسى اسلام نيز به كار رود ـ اين استدلال ناتمام خواهد بود، مگر آنكه به صورتى ديگر تقرير شود.
اما «اعرف بودن معصوم» به شرايط دعوت و به تكاليفى كه مردم بايد انجام دهند، دليلى بر انحصار جهاد ابتدايى به عصر حضور نيست، بلكه تنها اين مدعا را اثبات مىكند كه در عصر حضور بايد به حكم عقل، معصوم متصدى امر جهاد ابتدايى باشد. آثار و بركاتى كه بر اقسام جهاد ابتدايى مترتب مىشود، اقتضا مىكند كه با تصدّى فردى آشنا به شرايط دعوت مثل فقيه عادل نيز مشروع بلكه واجب باشد، نه اينكه اگر «اعرف» غايب بود، جهاد نامشروع باشد.
اينكه در شرايط جهاد ابتدايى گفته شده كه قبل از شروع جنگ بايد كفار را به اسلام دعوت كرد و قبل از دعوت شروع جنگ مجاز نيست، اقتضا دارد كه دعوت كننده «آشنا به اسلام و شرايط دعوت و احكام آن» باشد و «اعرف بودن» لزومى ندارد؛ هر چند اولويت دارد.
هـ) ائمه به شيعيان خود اذن جهاد ندادهاند
صاحب جواهر در بحث «جواز اقامه حدود از سوى فقيه عادل» مىنويسد:
نعم لم يأذنوا في زمن الغيبة ببعض الأمور التي يعلمون عدم حاجتهم إليها كجهاد الدعوة المحتاج إلى سلطان و جيوش و أمراء و نحو ذلك مما يعلمون قصور اليد فيها عن ذلك و نحوه، و إلاّ لظهرت دولة الحق كما أومأ إليه الصادق(عليه السلام) بقوله: لو انّ لي عدد هذه الشويهات ـ و كانت أربعين ـ لخرجت. (70)