كان الداعي إليه غير من ذكرناه وجب التخلف عنه مع الاختيار. (23)
در عبارت حلبى، نه تنها وجوب جهاد به اذن امام معصوم يا نايب خاص او مشروط نيست، بلكه به اذن مجتهد عادل و دعوت او نيز مشروط نشده است. همين كه بدانيم يا ظن داشته باشيم شخصى به جهاد فرا مىخواند، در جهاد حكم خدا را در نظر دارد و به احكام شرع ملتزم است، كافى است. گرچه ممكن است گفته شود چنين كسى كه در جهاد حكم خدا را مدّ نظر دارد، لااقل فقيه و دين شناس است نه كسى كه احكام دين را از راه تقليد آموخته است، ولى قطعاً مقصود از چنين فردى امام معصوم نيست؛ چون از فراخوان معصوم انسان علم پيدا مىكند، نه ظن، و بر اساس اين عبارت، حصول علم لازم نيست، ظن هم كفايت مىكند.
3. سلار ديلمى در المراسم مىگويد:
.... ولفقهاء الطائفة أن يصلّوا بالناس فى الأعياد و الاستستقاء و أمّا الجَمعُ في الجُمع فلا و أما الجهاد فإلى السلطان أو من يأمره و يؤمّره إلاّ أن يغشى المؤمنين العدوّ... . (24)
برخى در توضيح سخن سلاّر گفتهاند:
در اين عبارت، گرچه جهاد از نماز عيد و امثال آن تفكيك شده و به جاى آنكه از شئون فقهاى شيعه شمرده شود، از شئون سلطان يا كسى كه سلطان او را مأمور جهاد كرده و امير و فرمانروا قرار داده، دانسته شده، ولى قطعاً مقصود او «سلطان حق» است، نه سلطان جائر. حال اگر فقيهى در عصر غيبت، حكومت تأسيس كند و در رأس آن قرار گيرد، مصداق سلطان حق است و به اين اعتبار مىتواند متصدى امر جهاد شود. (25) گويا براى او
(23) الينابيع الفقهيه، ج9، ص31 ـ 32. (24) همان، ص38. (25) كلمات سديدة، محمد مؤمن قمى، ص322.