8 ـ شهيد ثانى در «مسالك الافهام»، «حاشيه ارشاد الأذهان» و «شرح لمعه» مىگويد:
إنما يجب الجهاد بشرط الإمام العادل أو نائبه الخاص ـ و هوالمنصوب للجهاد أو لما هو الأعمّ ـ أما العام كالفقيه فلا يجوز له توليته حال الغيبة بالمعنى الأوّل. (11)
ذيل عبارت شهيد در شرح لمعه قرينهاى است بر اينكه مقصود او از «الإمام العادل»، معصوم است.
من نصبه اى من نصبه للجهاد بخصوصه أو بتعميم ولايته على وجه يدخل فيه الجهاد لا مطلق المنصوب كالفقيه حال الغيبه. (13)
به نظر مىرسد كه چون مفروض دانستهاند كه جهاد از شئون فقيه نيست، عبارت علامه در ارشاد و شهيد در لمعه را اين گونه تفسير كردهاند، و الاّ اگر امام معصوم افرادى را به صورت عام به نيابت از خود برگزيند (مثل فقهاى عادل)، چرا نبايد شامل جهاد هم بشود؟ نايب همه اختيارات منوبٌ عنه را دارد، مگر آنكه دليل استثنايى وجود داشته باشد. چرا بايد قرينه در كار باشد كه نيابت عام شامل جهاد هم بشود، ولى نبايد قرينه بر خلاف آن باشد؟ اگر امام به عنوان حاكم جامعه، فردى را به جانشينى عام خود نصب كرد، چرا نبايد جهاد راهم شامل شود؟ البته اگر در جهاد دليل خاصى بود كه آن را از اختصاصات امام معصوم دانست، بحثى نيست.
پس اگر كسى ادله ولايت فقيه را تمام بداند، دليلى هم بر اختصاص جهاد به امام معصوم نيابد، مىتواند جهاد را از شئون فقيه نيز به شمار آورد. به نظر