نام کتاب : يكصد و هشتاد پرسش و پاسخ نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 632
1- ابو طالب قبل از بعثت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بخوبى ميدانست كه
فرزند برادرش بمقام نبوت خواهد رسيد زيرا مورخان نوشتهاند در سفرى كه ابو طالب با
كاروان قريش به شام رفت برادر زاده دوازدهساله خود محمد را نيز با خويش همراه
برد، در اين سفر علاوه بر كرامات گوناگونى كه از او ديد، همينكه كاروان با راهبى
بنام «بحيرا» كه ساليان درازى در صومعه مشغول عبادت بود و آگاهى از كتب عهدين داشت
و كاروانهاى تجارتى در مسير خود بزيارت او ميرفتند برخورد كردند، در بين
كاروانيان، محمّد صلى الله عليه و آله كه آن روز دوازده سال بيش نداشت نظر راهب را
بخود جلب كرد.
بحيرا پس از اندكى خيره شدن و نگاههاى عميقانه و پرمعنى به او گفت اين كودك
به كدام يك از شما تعلق دارد؟ جمعيت به ابو طالب اشاره كردند او اظهار داشت
برادرزاده من است.
«بحيرا» گفت: اين طفل آينده درخشانى
دارد اين همان پيامبرى است كه كتابهاى آسمانى از رسالت و نبوتش خبر دادهاند و من
تمام خصوصيات او را در كتب خواندهام! [1]
«ابو طالب» پيش از اين برخورد و
برخوردهاى ديگر از قرائن ديگر نيز به نبوت پيامبر اكرم و معنويت او پى برده بود.
طبق نقل دانشمند اهل تسنن شهرستانى (صاحب ملل و نحل) و ديگران در يكى از سالها آسمان مكه
بركتش را از اهلش بازداشت و خشكسالى سختى به مردم روى آورد، ابو طالب دستور داد تا
برادرزادهاش محمّد را كه كودكى شيرخوار بود حاضر ساختند پس از آنكه كودك را در
حالى كه در قنداقهاى پيچيده شده بود به او دادند در برابر كعبه ايستاد و با تضرع
خاصى سه مرتبه طفل شيرخوار را بطرف بالا انداخت و هر مرتبه مىگفت: «پروردگارا!
بحق اين كودك باران پربركتى بر ما نازل فرما» چيزى نگذشت كه تودهاى ابر از كنار
افق پديدار گشت و آسمان مكه را فرا گرفت، سيلاب آنچنان جارى شد كه بيم آن ميرفت
مسجد الحرام ويران شود.
[1]- تلخيص از سيره ابن هشام جلد 1
صفحه 191 و سيره حلبى جلد اول صفحه 131 و كتب ديگر.
نام کتاب : يكصد و هشتاد پرسش و پاسخ نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 632