چند دسته از عامه (مفسّران و مورّخان و فقهاء) متعرّض اين مسأله شدهاند
مفسّران در ذيل آيه «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ
نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ
أَحَدِهِما ...»[1] اين بحث
را مطرح كردهاند.
چون آنها معتقدند به اينكه فرزندان آدم دوقلو به دنيا آمدهاند و داستان همزاد
قابيل كه زيباتر از همزاد هابيل بود و اينكه يكى از عوامل قتل هابيل حسادتى بود كه
قابيل از اين كار داشت، بنابراين در ذيل اين آيه روايات مربوط به ازدواج فرزندان
آدم را نقل كردهاند.
از جمله زمخشرى در كشّاف [2] و از بين مورّخين ابن اثير در الكامل [3] و طبرى در
تاريخ طبرى [4] و
مسعودى در مروج الذهب [5] به اين مسأله پرداختهاند. ابن اثير بعد از نقل قصّه هابيل و قابيل بيان
مفصّلى دارد و ازدواج با يكديگر را ترجيح مىدهد.
طبرى در تاريخش از افراد متعدّد نقل مىكند.
مسعودى مىگويد كه آدم عليه السلام كوشش كرد كه اينها با همزاد خود ازدواج
نكنند ولى چون موضع اضطرار بود و راهى نداشت، هر يك با همزاد ديگرى ازدواج كرد.
اهل سنت در بعضى كتابهاى فقهيشان مانند مبسوط سرخسى و در بعضى از كتابهاى حديث
مانند سنن بيهقى به اين مسأله اشاره دارند. ابن ابى الحديد هم در شرح نهج البلاغه
اشارهاى به آن دارد.
نكته جالب توجّه اين است كه در هيچ يك از اين منابع، حديثى از پيامبر وجود
ندارد، بلكه روايات را از صحابه و يا مفسّرين يا مورّخين نقل كردهاند و مستند به
پيامبر نيست، بر خلاف ما كه روايات ما مستند به معصوم عليه السلام است. احتمال
دارد كه ريشه اين مسأله (ازدواج فرزندان آدم با يكديگر) از عهدين (تورات و انجيل)
باشد.
بنابراين قول مرحوم علّامه مجلسى كه مىفرمود مشهور بين عامه قول اول است درست
است.
بررسى قول اوّل و دوم:
قول اوّل دو روايت داشت كه دلالتش صريح بود، امّا سندش غير معتبر؛ ولى ظاهراً
موافق كتاب اللَّه و در قول دوم روايات متضافر و بعضى صحيح السند، موافق با شهرت و
مخالف عامّه؛ ولى مخالف ظاهر كتاب اللَّه بود.
بين اين دو قول چه كنيم؟ آيا ظاهر كتاب را بگيريم يا شهرت را.
در اينجا لا يبعد كه كسى بگويد، چون از آن مواردى است كهيُرَدُّ علمه الى
اهلهو از احكام عمليّهاى نيست كه مبتلى به باشد، لذا توقّف مىكنيم و اگر در
اين مورد سؤال شود، اينطور نيست كه جوابى نداشته باشيم، بلكه مىگوئيم دو دسته
روايت نقل شده است و هر دو قول را نقل مىكنيم. ممكن است كسى بگويد قول دوم قوىتر
است و لذا خيلىها به آن تمايل دارند؛ ولى لو لا مخالفت ظاهر كتاب قول دوم ترجيح
دارد.
تا اينجا دو قول معروف را مطرح كرديم و قائل به توقّف شديم.
قول سوم: نكاح ابناء آدم با نسل ديگرى از انسان بوده است
منتهى انسانهائى كه قبل از آدم بوده و منقرض نشده بودند. براى اين مطلب سه
قرينه ذكر شده است.
1- اقوال مورّخين از جمله ناسخ التواريخ كه مىنويسند، قبل از آدم انسانها و
تمدّنها و سلاطين متعدّدى بودهاند، و شايد قرآن هم در آيه «قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ
يَسْفِكُ الدِّماءَ»[6] به اين مسأله اشاره داشته باشد، زيرا اگر انسانى قبل از آدم نبود، ملائكه از
كجا مىدانستند كه او خونريز است؟
2- علم امروز مىگويد كه انسانها از ميليونها سال پيش وجود داشتند درحالىكه
هبوط آدم را به چند هزار سال قبل برمىگردانند.
3- روايات متعدّدى داريم كه مىگويد قبل از آدم، انسانهائى بودهاند از جمله
رواياتى است كه مرحوم صدوق در كتاب توحيد و كتاب خصال دارد.
در خصال از امام باقر عليه السلام نقل مىكند:
* بلى و اللَّه لقد خلق اللَّه تبارك و تعالى الف الف عالم و الف الف آدم أنت
في آخر تلك العوالم و اولئك الآدميّين [7].