نام کتاب : عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 551
بودند و باد صحرا بر آن بدنهاى پاك مىوزيد. تا آنكه طائفه بنىاسد كه در
غاضريه- محلهاى نزديك كربلا- منزل داشتند، پس از تخليه كربلا از سپاه ابن سعد به
كربلا آمدند و آن بدنهاى پاك را در خاك و خون مشاهده كردند.
آنان از زن و مرد فريادشان به ناله و شيون بلند شد. وقتى كه مصمم شدند آن
بدنهاى پاك را دفن كنند، چون نه سر در بدن داشتند و نه لباسى بر تن، هيچ يك را
نمىشناختند. لذا متحير و سرگردان بودند كه چه كنند، ناگاه امام سجاد عليه السلام
از سمت صحرا بهسوى آنان آمد و شهدا را به آنها معرفى كرد. و قبل از همه به دفن
پيكر پاك امام حسين عليه السلام اقدام فرمود.
او در گوشهاى از كربلا كمى خاك را كنار زد، قبرى ساخته و پرداخته آشكار شد،
دستها را زير بدن قرار داد و به تنهايى به داخل قبر برد و فرمود: «با من كسانى
هستند كه مرا يارى كنند». چون بدن را در قبر نهاد صورت مباركش را بر گلوى بريده
پدرش گذاشت و در حالى كه باران اشك چون ابر بهارى بر گونههايش جارى بود، فرمود:
؛ خوشا به آن زمينى كه پيكر پاك تو را در برگرفته، دنيا پس از تو تاريك شد و
آخرت به نور جمال تو روشن گشت. شبها ديگر خواب به سراغم نمىآيد و اندوهم پايانى
نخواهد داشت. تا آن زمان كه خداوند اهل بيت تو را به تو ملحق كند و در كنار تو جاى
دهد. درود و سلامم بر تو باد اى فرزند رسول خدا و رحمت و بركات خدا بر تو باد».
آنگاه از قبر خارج شد و آن را از خاك پوشاند و با انگشت روى قبر نوشت: