سبك مغزى» و بعد «كار جاهلانه» معرفى شده است، كه هر يك از اين تعبيرهاى سهگانه به تنهائى براى معرفى زشتى عمل آنها كافى است.
كدام عقل اجازه مىدهد: انسان فرزند خود را با دست خود به قتل برساند؟
وانگهى آيا اين سفاهت و سبك مغزى نيست كه از اين عمل شرم نكند، بلكه آن را يك نوع افتخار يا عبادت محسوب دارد؟
كدام علم و دانش اجازه مىدهد انسان چنين عملى را به عنوان يك سنت و يا قانون در جامعه خود بپذيرد؟!
اينجا است كه به ياد گفتار «ابن عباس» مىافتيم كه مىگفت: اگر كسى بخواهد ميزان عقبماندگى اقوام جاهلى را بداند آيات سوره «انعام» (يعنى آيات فوق) را بخواند.
سپس قرآن مىفرمايد: «اينان آنچه را خدا به آنان روزى داده بود و مباح و حلال ساخته بود، بر خود تحريم كردند و به خدا افترا زدند كه خدا آنها را حرام كرده است» «وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِراءً عَلَى اللَّهِ».
در اين جمله، با دو تعبير ديگر، اعمال آنها محكوم شده است؛ زيرا:
اوّلًا- آنها نعمتى را كه خدا به آنان «روزى» داده بود و حتى براى ادامه حياتشان لازم و ضرورى بود، بر خود تحريم كردند و قانون خدا را زير پا گذاشتند.
و ثانياً- به خدا «افترا» بستند كه او چنين دستورى داده است، با آن كه ابداً چنين نبود.
و در پايان آيه با دو تعبير ديگر آنان را محكوم مىسازد، نخست مىفرمايد:
«آنها به طور مسلّم گمراه شدند» «قَدْ ضَلُّوا».
سپس اضافه مىكند: «آنها هيچ گاه در مسير هدايت نبودهاند» «وَ ما كانُوا مُهْتَدينَ».
***