نموده، و نيز به طور ضمنى به آن اشاره رفته است، به مناسبتهاى مختلف تكرار گرديده، از جمله، در آيه فوق.
و شايد يكى از فلسفههاى اين همه تأكيد پى در پى روى مسأله وفاى به عهد، و مذمت از پيمانشكنى، براى اهميت دادن به مسأله پيمان غدير باشد، كه در آيه 67 خواهد آمد.
نخست مىفرمايد: «خدا از بنى اسرائيل پيمان گرفت (كه به دستورات او عمل كنند) و به دنبال اين پيمان از ميان خودشان دوازده رهبر و سرپرست براى آنها برگزيديم، تا هر يك سرپرستى يكى از طوائف دوازدهگانه بنى اسرائيل را بر عهده گيرد» «وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ بَني إِسْرائيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقيباً».
«نقيب» در اصل، از ماده «نقب» (بر وزن نقد) به معنى روزنههاى وسيع، مخصوصاً راههاى زيرزمينى مىباشد، و به رئيس و رهبر يك جمعيت از آن جهت «نقيب» مىگويند كه: از اسرار جمعيت آگاه است، گوئى در ميان آنها نقبى ايجاد كرده و از وضع آنها آگاه شده.
و گاهى «نقيب» به كسى گفته مىشود كه: رئيس جمعيت نيست و تنها معرِّف و وسيله شناسائى آنها است، و اگر به فضائل اشخاص، عنوان «مناقب» اطلاق مىشود، به خاطر آن است كه با فحص و كنجكاوى بايد از آنها آگاه گشت.
بعضى از مفسران «نقيب» در آيه فوق را تنها به معنى آگاه و مطلع از اسرار گرفتهاند.
ولى اين معنى بسيار بعيد به نظر مىرسد؛ زيرا آنچه از تاريخ و حديث استفاده مىشود، آن است كه: نقباى بنى اسرائيل هر يك سرپرست طايفه خود بودند، در تفسير «روح المعانى» از «ابن عباس» چنين نقل شده: انَّهُمْ كانُوا وُزَراءَ وَ صارُوا أَنْبِياءَ بَعْدَ ذلِكَ: «نقباى بنى اسرائيل، در آغاز وزيران بودند و