الهى را در دنيا) منكر شدند، و مىافزايد: «قوم ثمود و عاد عذاب كوبنده الهى را انكار كردند» «كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عادٌ بِالْقارِعَةِ».
***
«اما قوم ثمود به وسيله عذابى سركش هلاك شدند» «فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ».
قوم «ثمود» قومى بودند كه در يك منطقه كوهستانى، ميان «حجاز» و «شام» زندگى مىكردند، حضرت «صالح» عليه السلام به سوى آنها مبعوث شد، ولى آنها هرگز ايمان نياوردند و به مبارزه با او برخاستند، حتى از او خواستند كه اگر راست مىگوئى، عذابى را كه به ما وعده مىدهى فرود آور! در اين هنگام «صاعقهاى ويرانگر» بر آنها مسلط شد، و در چند لحظه، لرزه بر قصرها و خانههاى مستحكمشان افكند، و همه را درهم كوبيد و جسمهاى بىجانشان بر زمين افتاد.
قابل توجه اين كه: قرآن، عامل نابودى اين قوم سركش را عذابى سركش مىشمرد: «الطاغِيَة» و اين عذاب سركش، در سوره «اعراف» آيه 78 به عنوان «رَجْفَة» (زلزله) ذكر شده، و در آيه 13 «فصلت» «صاعِقَة» و در 67 «هود» «صَيْحَة» آمده است، كه در حقيقت، همه به يك معنى بازمىگردد؛ زيرا صاعقه هميشه با صداى عظيمى همراه است، و لرزه بر نقطهاى كه فرود مىآيد وارد مىكند و عذابى است طغيانگر. «1»
پس از آن، به سراغ سرنوشت قوم «عاد» مىرود، قومى كه در سرزمين «احقاف» (در شبه جزيره عرب يا يمن زندگى مىكردند) قامتهائى طويل، اندامى قوى، شهرهائى آباد، زمينهائى خرم و سرسبز، و باغهائى پرطراوت داشتند، پيامبر آنها حضرت «هود» عليه السلام بود، آنها نيز طغيان و سركشى را به جائى