تغيير است، و آنچه در حال تغيير و دگرگونى است، معرض حوادث است، و چيزى كه معرض حوادث است، محال است قديم و ازلى باشد).
اكنون اين سؤال پيش مىآيد كه اگر حادث است، از پنج حال بيرون نيست:
1- بدون علت به وجود آمده است.
2- خود علت خويشتن است.
3- معلولات جهان علت وجود آن هستند.
4- اين جهان معلول علتى است كه آن هم به نوبه خود معلول علت ديگرى است، و تا بىنهايت پيش مىرود.
5- اين جهان مخلوق خداوند واجب الوجود است، كه هستىاش از درون ذات پاك او است.
باطل بودن چهار احتمال نخست معلوم است، زيرا:
وجود معلول بدون علت محال است، و گرنه هر چيز در هر شرائطى بايد به وجود آيد، در حالى كه چنين نيست.
احتمال دوم كه چيزى خودش را به وجود آورد نيز محال است، زيرا مفهومش اين است كه قبل از وجودش موجود باشد، و اين اجتماع نقيضين است (دقت كنيد).
همچنين احتمال سوم كه مخلوقات انسان، خالق انسان باشد نيز واضح البطلان است (چرا كه لازمه آن دور است).
و نيز احتمال چهارم يعنى تسلسل علتها و كشيده شدن سلسله علل و معلول به بىنهايت، آن نيز غير قابل قبول است، چرا كه بى نهايت معلول و مخلوق، بالاخره مخلوق است، و نياز به خالقى دارد كه آن را ايجاد كند، مگر بىنهايت صفر، عدد مىشود؟ يا از درون بىنهايت ظلمت، نور برمىخيزد؟ يا از