بعضى كاملًا عميق، براى زبدههاى خواص، و يا اعصار و قرون ديگر، و آيندههاى دور.
در عين حال، اين معانى با هم منافاتى ندارد، و در آن واحد در يك تعبير پر معنى جمع است.
آيه فوق همين گونه است: نخستين تفسيرى كه بسيارى از مفسران پيشين، براى آن ذكر كردهاند و معنى ساده و روشنى است كه براى عموم مردم قابل فهم مىباشد، اين است كه: در اعصار قديم در ميان عربها اين امر رائج بود كه براى آتش افروختن از چوب درختان مخصوصى به نام «مرخ» و «عفار» كه در بيابانهاى حجاز مىروئيده استفاده مىكردند.
«مرخ» (بر وزن چرخ) و «عفار» (بر وزن تبار) دو نوع چوب «آتش زنه» بود كه اولى را زير قرار مىدادند و دومى را روى آن مىزدند، و مانند سنگ آتشزنه جرقه از آن توليد مىشد، در واقع به جاى كبريت امروز از آن استفاده مىكردند.
قرآن مىگويد: «آن خدائى كه مىتواند از اين درختان سبز، آتش بيرون بفرستد، قدرت دارد كه بر مردگان لباس حيات بپوشاند».
«آب» و «آتش» دو چيز متضاد است، كسى كه مىتواند آنها را در كنار هم قرار دهد، قدرت اين را دارد كه «حيات» را در كنار «مرگ» و «مرگ» را در كنار «حيات» قرار دهد!
آفرين بر آن هستىآفرين، كه «آتش» را در دل «آب» و «آب» را در دل «آتش» نگاه مىدارد، مسلماً براى او پوشانيدن لباس زندگى بر اندام انسانهاى مرده كار مشكلى نيست.