استخوان را نرم كرد و روى زمين پاشيد، و فكر مىكرد، پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله هيچ پاسخى در برابر اين منطق نخواهد داشت.
جالب اين كه: قرآن مجيد با جمله كوتاه «وَ نَسِيَ خَلْقَهُ» تمام پاسخ او را داده است، هر چند پشت سر آن توضيح بيشتر و دلائل افزونتر نيز ذكر كرده.
مىگويد: اگر آفرينش خويش را فراموش نكرده بودى، هرگز به چنين استدلالى واهى و سستى دست نمىزدى، اى انسان فراموشكار! به عقب باز گرد، و آفرينش خود را بنگر، چگونه نطفه ناچيزى بودى، و هر روز لباس تازهاى از حيات بر تن تو پوشانيد، تو دائماً در حال مرگ و معاد هستى، از جمادى مردى نامى شدى، و از جهان نباتات نيز مردى از حيوان سر زدى، از عالم حيوان نيز مردى انسان شدى، اما توى فراموشكار همه اينها را به طاق نسيان زدى، حال مىپرسى چه كسى اين استخوان پوسيده را زنده مىكند؟!
اين استخوان، هر گاه كاملًا بپوسد تازه خاك مىشود، مگر روز اول خاك نبودى؟!
*** لذا، بلافاصله، به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله دستور مىدهد: به اين خيرهسر مغرور و فراموشكار «بگو: كسى او را زنده مىكند كه در روز نخست او را ايجاد كرد» «قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ».
اگر امروز استخوان پوسيدهاى از او به يادگار مانده، روزى بود كه حتى اين استخوان پوسيده هم نبود، و حتى خاكى هم وجود نداشت، آرى، آن كس كه او را از كتم عدم آفريد، تجديد حيات استخوان پوسيدهاى برايش آسانتر است.
و اگر فكر مىكنيد اين استخوان پوسيده، وقتى خاك شد، و در همه جا پراكنده گشت، چه كسى مىتواند آن اجزاء را بشناسد، و از نقاط مختلف گرد