آرى، با فرا رسيدن مرگ و عذاب استيصال، درهاى بازگشت به كلى بسته مىشود، و ميان انسان و جبران خلافكارىهاى گذشته گوئى سد محكمى ايجاد مىگردد، به همين دليل، اظهار ايمان در آن هنگام، گوئى از نقطه دور دستى انجام مىگيرد.
اصولًا چنين ايمانى كه جنبه اضطرارى دارد، و به خاطر وحشت فوق العاده از عذابى است كه با چشم مشاهده مىكنند، ارزشى ندارد، و لذا در آيات ديگر قرآن، مىخوانيم: «اينها دروغ مىگويند، اگر بازگردند همان برنامهها را تكرار مىكنند». «1»
«تَناوُش» از ماده «نوش» (بر وزن خوف) به معنى بر گرفتن چيزى است، و بعضى آن را به معنى گرفتن با سهولت دانستهاند، يعنى آنها چگونه مىتوانند به آسانى به چنين هدف دور دستى راه يابند؟.
*** آنها چگونه مىتوانند، در اين لحظهاى كه همه چيز پايان گرفته، در مقام جبران خطاهاى خويش بر آيند، و ايمان بياورند: «در حالى كه پيش از آن- در همان حالتى كه در نهايت اختيار و آزادى اراده بودند- به آن كافر شدند»؟! «وَ قَدْ كَفَرُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ».
نه تنها كافر شدند، بلكه انواع اتهامات را به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و تعليمات او بستند، و درباره جهان غيب- عالم ماوراء طبيعت، و قيامت و نبوت پيامبر- داوريهاى نادرستى مىكردند، «و از نقطه دور دستى نسبتهائى به آن مىدادند» «وَ يَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ».
«قذف» چنان كه گفتيم، به معنى «پرتاب كردن چيزى» است، «غيب» جهان