عزت و شكستناپذيريش ايجاب مىكند، كه در حريم ربوبيتش كسى راه نيابد، و حكمتش اقتضاء مىكند كه اين قدرت را به جا صرف كند.
آرى، داشتن ا ين صفات، نشانه واجب الوجود بودن اوست، و واجب الوجود، هستى بىانتهاست، هرگز قابل تعدد نيست و شريك و شبيهى ندارد؛ چرا كه هر تعددى او را محدود و ممكن مىسازد، در حالى كه وجود بىپايان هميشه يكى است (دقت كنيد).
*** نكته:
راه تسخير دلها!
بسيار ديده شده است، افراد با فضيلت و دانشمندى، بر اثر عدم آشنائى به فنون بحث و استدلال، و عدم رعايت جنبههاى روانى، هرگز نمىتوانند در افكار ديگران نفوذ كنند.
به عكس، افرادى را سراغ داريم كه به آن حد از نظر علمى نيستند ولى در جذب قلوب، و تسخير دلها، و نفوذ در افكار ديگران، پيروز و موفقند.
علت اصلى آن است كه، نحوه طرح بحثها، و طرز برخورد با طرف مقابل، بايد با اصولى از نظر اخلاق و روان توأم باشد، تا جنبههاى منفى را در طرف مقابل تحريك نكند، و او را به لجاج و عناد وادار نسازد، بلكه به عكس وجدان او را بيدار كرده و روح حقطلبى و حق جوئى را در او زنده كند.
در اينجا مهم اين است كه: بدانيم، انسان تنها انديشه و خرد نيست تا فقط در برابر قدرت استدلال تسليم گردد، بلكه، علاوه بر آن، مجموعهاى از «عواطف» و «احساسات» گوناگون- كه بخش مهمى از روح او را تشكيل مىدهد- در وجود او نهفته است كه بايد آنها را به طرز صحيح و معقولى اشباع كرد.