آيه فوق تأكيد مىكند: دين حنيف و خالص خالى از هرگونه شرك، دينى است كه خداوند در سرشت همه انسانها آفريده است، سرشتى است جاودانى و تغييرناپذير، هر چند بسيارى از مردم توجه به اين واقعيت نداشته باشند.
آيه فوق بيانگر چند حقيقت است:
1- نه تنها خداشناسى، بلكه دين و آئين به طور كلى، و در تمام ابعاد، يك امر فطرى است، و بايد هم، چنين باشد، زيرا مطالعات توحيدى به ما مىگويد:
ميان دستگاه «تكوين» و «تشريع» هماهنگى لازم است، آنچه در شرع وارد شده، حتماً ريشهاى در فطرت دارد، و آنچه در تكوين و نهاد آدمى است، مكملى براى قوانين شرع خواهد بود.
به تعبير ديگر: «تكوين» و «تشريع» دو بازوى نيرومندند، كه به صورت هماهنگ در تمام زمينهها، عمل مىكنند، ممكن نيست در شرع دعوتى باشد كه ريشه آن در اعماق فطرت آدمى نباشد، و ممكن نيست چيزى در اعماق وجود انسان باشد، و شرع با آن مخالفت كند.
بدون شك، شرع براى رهبرى فطرت، حدود و قيود و شرائطى تعيين مىكند، تا در مسيرهاى انحرافى نيفتد، ولى هرگز با اصل خواسته فطرى، مبارزه نمىكند، بلكه از طريق مشروع آن را هدايت خواهد كرد، و گرنه در ميان تشريع و تكوين تضادى پيدا خواهد شد، كه با اساس توحيد سازگار نيست.
به عبارت روشنتر، خدا هرگز كارهاى ضد و نقيض نمىكند، كه فرمان تكوينيش بگويد: انجام ده، و فرمان تشريعيش، بگويد: انجام نده!.
2- دين به صورت خالص و پاك از هرگونه آلودگى، در درون جان آدمى وجود دارد، و انحرافات يك امر عارضى است، بنابراين وظيفه پيامبران اين است كه اين امور عارضى را زايل كنند، و به فطرت اصلى انسان امكان شكوفائى دهند.