بَيْنَ عزيْنَيْهِ مُؤْمِنٌ وَ تَسِمُ الْكافِرَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ تَكْتُبُ بَيْنَ عَيْنَيْهِ كافِرٌ، وَ مَعَها عَصا مُوسى وَ خاتَمُ سُلَيْمانَ:
«او به قدرى نيرومند است كه هيچ كس به او نمىرسد و كسى از دست او نمىتواند فرار كند، در پيشانى مؤمن علامت مىگذارد و مىنويسد: «مؤمن» و در پيشانى كافر علامت مىگذارد و مىنويسد: كافر! با او عصاى موسى و انگشتر سليمان است».»
و در روايات متعددى بر شخص اميرمؤمنان على عليه السلام تطبيق شده است:
در تفسير «على بن ابراهيم» از امام صادق عليه السلام مىخوانيم: «مردى به «عمار ياسر» گفت: آيهاى در قرآن است كه فكر مرا پريشان ساخته و مرا در شك انداخته است، «عمار» گفت: كدام آيه؟ گفت: آيه «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ» اين كدام جنبنده است؟
عمار مىگويد: به خدا سوگند! من روى زمين نمىنشينم، غذائى نمىخورم، و آبى نمىنوشم تا دابة الأرض را به تو نشان دهم! سپس همراه آن مرد، به خدمت على عليه السلام آمد، در حالى كه غذا مىخورد، هنگامى كه چشم امام عليه السلام به عمار افتاد، فرمود: بيا، عمار آمد و نشست و با امام عليه السلام غذا خورد.
آن مرد سخت در تعجب فرو رفت، و با ناباورى به اين صحنه مىنگريست، چرا كه «عمار» به او قول داده بود، و قسم خورده بود، تا به وعدهاش وفا نكند غذا نخورد، گوئى قول و قسم خود را فراموش كرده است.
هنگامى كه «عمار» برخاست و با على عليه السلام خداحافظى كرد، آن مرد رو به او كرده گفت: عجيب است تو سوگند ياد كردى كه غذا نخورى و آب ننوشى و بر