است، در برابر «تفأل» كه به معنى فال نيك زدن است.
در قرآن كراراً اين معنى مطرح شده است كه مشركان خرافى در برابر پيامبران الهى به اين حربه متوسل مىشدند، چنان كه در مورد موسى عليه السلام و يارانش مىخوانيم: وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسى وَ مَنْ مَعَهُ:
«هر گاه ناراحتى به فرعونيان مىرسيد آن را از شوم بودن موسى و همراهانش مىدانستند». «1»
در آيات مورد بحث، نيز همين عكس العمل را مشركان قوم ثمود در برابر صالح عليه السلام نشان دادند.
و در سوره «يس» مىخوانيم: كه در برابر رسولان مسيح عليه السلام (به انطاكيه) نيز مشركان آنها را متهم به شوم بودن كردند. «2»
اصولًا، انسان نمىتواند در برابر علل حوادث بى تفاوت بماند، سرانجام بايد براى هر حادثهاى علتى بجويد، اگر موحد باشد و خداپرست، و علل حوادث را به ذات پاك او كه طبق حكمتش همه چيز را روى حساب انجام مىدهد، بازگرداند و از نظر سلسله علل و معلول طبيعى نيز تكيه بر علم كند، مشكل او حل شده است و گرنه يك سلسله علل خرافى و موهوم و بى اساس براى آنها مىتراشد، موهوماتى كه حدّ و مرزى براى آنها نيست و يكى از روشنترين آنها همين فال بد زدن است.
فى المثل عرب جاهلى حركت پرندهاى را كه از طرف راست به چپ مىرفت به فال نيك مىگرفت، و دليل بر پيروزى، و اگر از طرف چپ به راست حركت مىكرد به فال بد مىگرفت و دليل بر شكست و ناكامى! و از اين خرافات و موهومات بسيار داشتند.