به گفته «علامه طباطبائى» در «الميزان» عالم هستى يك پارچه نظم و صلاح است و حتى با تضادى كه احياناً در ميان اجزاى آن ديده مىشود، تأليف و التيام و هماهنگى فراوان دارد، اين نظام، به سوى اهداف صالحى در جريان است، و براى هر يك از اجزاى خود، خط سيرى تعيين مىكند، حال، اگر يكى از اين اجزاء از مدار خود خارج شود، و راه فساد را پيش گيرد، ميان آن و ساير اجزاى اين جهان درگيرى ايجاد مىشود، اگر توانستند اين جزء نامنظم اسرافكار را به مدار اصليش بازگردانند، چه بهتر، و الا نابودش مىكنند، تا نظام به خط سير خود ادامه دهد!.
انسان كه يكى اجزاى اين عالم هستى است از اين قانون عمومى مستثنى نيست، اگر بر اساس فطرت، بر مدار خود حركت كند و هماهنگ نظام هستى باشد، به هدف سعادتبخش كه براى او مقدر شده است مىرسد، اما اگر از حدّ خود تجاوز كند و قدم در جاده «فساد در ارض» بگذارد، نخست خداوند او را گوشمالى داده، و با حوادث سخت و دردناك او را هشدار مىدهد، چنان كه در آيه 41 سوره «روم» مىخوانيم: ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ:
«فساد بر صفحه دريا و صحرا بر اثر اعمال مردم آشكار گشت خدا مىخواهد نتيجه سوء پارهاى از اعمال مردم را به آنها بچشاند شايد بازگردند».
اما اگر اين هم، مؤثر نيفتاد و فساد در اعماق جان او ريشه دوانيد، خداوند با عذاب «استيصال» صفحه زمين را از لوث وجود چنين كسانى پاكسازى مىكند. «1»
و از اينجا روشن مىشود كه: چرا در آيات فوق، خداوند «اسراف» را با «فساد در ارض» و عدم اصلاح هماهنگ ذكر كرده است.